تاریخ معاصر- از خاطرات جعفر شریف امامی
امینی پروندهسازی میکرد
جعفر شریفامامی حدود بیستوپنج سال در سمتهای وزیر، نایب تولیه بنیاد پهلوی، رییس اتاق بازرگانی، صنایع و معادن ایران، رییس مجلس سنا و نخستوزیر مسوولیت داشت. گوناگونی مسوولیتهای وی، خاطرات این سیاستمدار کهنه کار عصر پهلوی را برای علاقهمندان به تاریخ و به ویژه هواداران تاریخ اقتصادی، واجد اهمیت و ارزش میکند. در اولین بخش از خاطرات او که به قلم حبیب لاجوردی در کتابی با عنوان «خاطرات جعفر شریفامامی» توسط سخن به چاپ رسیده است، ارتباط علی امینی، نخستوزیر اصلاحات ارضی با شریفامامی شرح داده میشود. در این خاطرات، او بر فساد طبقه حاکمه و نخبگان سیاسی در پروندهسازی علیه یکدیگر با ابزار اقتصادی پرده برمیدارد.
آقای امینی بعد از من نخستوزیر شد و شروع کرد به پروندهسازی برای اشخاص مختلف، من جمله برای من، میخواست که یک پرونده درست بکند. فرستاده بود وزارت صنایع که ببینند چه کار میشود کرد که برای من یک پرونده درست بشود. آنها هم بدون آنکه بررسی بکنند و ببینند مطلب از چه قرار است، گفته بودند، «بله، این کارخانه را بدون اینکه مناقصه بدهند، ساختند و این خلاف قانون محاسبات است» و از این حرفها.
[یک] وکیل دعاوی [در مذاکراتی که در منزل امینی انجام شده بود حضور داشته]. [او] با من آشنا نبود، [ولی] دوست برادرم بود و تمام جریان را به برادرم گفته بود که «دیشب امینی ما را خواست و گفت که بروید، ببینید [در] وزارت صنایع چه پروندهای میشود برای فلانی تهیه کرد و بدهید به دادگستری.» حالا تا پرونده را فرستادند به دادگستری و جریان رسیدگی اینها شروع بشود، امینی از کار افتاد. بنده هم حالا هیچ اطلاعی ندارم که یک چنین پروندهای برای بنده در وزارت دادگستری درست شده.
جریان بعد این بود که بنده رییس سنا شدم. یک روزی از دادگستری یک کسی به من تلفن کرد و گفت، «این جا دیوان کیفر است.» اسمش را حالا یادم نیست. میتوانم اسمش را فکر بکنم یادم بیاید. گفت، «من بایستی یک تحقیقاتی از شما بکنم.» گفتم، «بفرمایید.» آمد سنا. گفت، «بله. این پروندهای است مربوط به کارخانه کود شیمیایی و اتهام شما این است که این کارخانه را که شما نصب کردید، مناقصه ندادید.» گفتم، «شما اصلا میدانید که این کارخانه چه جور به وجود آمده؟» گفت، «نه. در پرونده چیزی نشان داده نمیشود، ولی، خوب، اگر هست، خودتان بگویید چیست.» گفتم که خلاصه شما میخواهید بگویید دولت در این کار ضرر کرده است، دیگر. گفت، «بله، دیگر. مطلب این است که دیوان کیفر وقتی وارد یک کار میشود که به دولت ضرری [وارد آمده باشد].» گفتم، «بنده الان به شما تعهد میکنم. کارخانه را بدهید به من. هر خسارتی به دولت شما وارد شده، بنده از عهده برمیآیم. سند رسمی کتبی به شما میدهم که هر خسارتی به دولت از این بابت وارد شده، من از عهده بربیایم.» گفت، «چطور شما چنین کاری میکنید؟» گفتم، «دولت این جا پولی اصلا نداده. ما کارخانه را با سرمایه خارجی نصب کردیم. به ضمانت بانک خارجی یک وام به او دادی. از او هم وام را پس گرفتیم. بعد هم تعهد از او گرفتیم که مصرف داخلی را بدهد به قیمت بینالمللی. مازادش را هم صادر بکند. کجای این امکان اختلاس تویش ممکن است اصلا باشد؟» خیلی ناراحت شد. گفت که خیلی عذر میخواهم و اینها و رفت. دیگر همان جا سر و ته مطلب هم آمد.
منظورم این است که در طول خدمت دولتیم- که نزدیک به چهل و نه سال است- اگر بخواهیم یکی از بهترین شاهکارهای خودم را ذکر بکنم، یکیاش همین نصب کارخانه کود شیمیایی است که با نداشتن سرمایه و بدون داشتن اعتبار یا امکاناتی، بنده با جور کردن عوامل خارج و داخل و غیره و فلان و اینها و مصرف گازی که سابقا فقط سوخته میشد و هدر میرفت، یک کارخانه کود شیمیایی برای مملکت به وجود آوردم.
البته تمام دستگاه سازمان برنامه از این بابت ناراحت بود. شرکت نفتیها هم که با سازمان برنامهایها خصوصیتی داشتند یا دوست بودند، آنها همه ناراحت بودند. البته هیچ کدام هم حاضر نشده بودند که بنشینند، بپرسند، ببینند که این جریانش چه بوده؟ چه شده؟ به چه ترتیب این کارخانه ساخته شده است؟ فکر میکردند که مثلا کارخانجات دیگری که دولت قبلا میخرید، یک مناقصه میداد. یک کارخانه قند - فرض کنید - میخرید. پیشنهاداتی میرسید. یکیاش را انتخاب میکردند، نصب میکردند، فلان و اینها. این هم همین جور شده. حال اینکه نمیدانستند که این کارخانه بدون اینکه یک دینار اعتبار دولت در آن مطرح بشود، به وجود آمده. فقط کمکی که به این کار شد این بود که گازی که آنجا داده میشد، تا موقعی که سرمایه اینها مستهلک (نشده باشد)، پای آنها حساب نشد.
بعد از آن بایست به قیمت [تعیینشده] فروخته بشود. البته گاز آن وقت هنوز قیمت معلومی نداشت. اصولی که ممکن بود [براساس آن] قیمتگذاری بکنند، این بود که میزان کالری در واحدش را تعیین بکنند. با نفت مقایسه بکنند که مثلا یک تن نفت چقدر کالری دارد و به همان نسبت قیمتگذاری بکنند.
به این ترتیب [با] لولهکشی شهر شیراز و کارخانه سیمان، - (که سوخت آن تبدیل شد به گاز) - و کارخانه کود شیمیایی، گاز مصرف پیدا کرد و از آن وقت اصلا همه توجه کردند به اینکه گاز یک چیزی است که ارزش دارد. [قبلا] همین جور هی میسوخت. هوا میرفت. این درست نبود. یک جایش عیب داشت. خلاصه این هم یکی از مسائلی بود که متاسفانه ما با سازمان برنامه اختلاف پیدا کردیم. حال اینکه ترتیبی که من داده بودم، با تصور این بود که او [ابتهاج] هم کارخانهاش را بگذارد و مصرف داخلی را اصلا آنها بدهند. ما فقط صادر بکنیم. برای اینکه امکان آن بود، نمیدانم چه شد که هیچ وقت آن کارخانه را نگذاشتند.
با توضیحی که دادم، ملاحظه کردید که اصلا امکان اینکه یک کسی سوءاستفادهای بکند در کار نبود.
حبیب لاجوردی: خیلی مفید بود که اظهارات شما ضبط بشود.
جعفر شریف امامی: بله. این اصلا اعتباری، پولی از دولت یا غیره در بین نبود که کسی بتواند از آن سوءاستفاده بکند. بعد هم اصل ریشه این کار را خود محمدرضا پهلوی طرحش را به من داد که از اول برای لولهکشی گاز بود که بعد منجر شد به اینکه یک کارخانه بگذارند. کارخانه سیمان هم اضافه کنند. آن وقت لولهکشی [گاز] شهر شیراز صرف میکرد. اکونومیک میشد که لولهاش را بکشند. این پیش آمد هم در زمان وزارت صنایع من پیش آمد.
ارسال نظر