گفت‌وگوی تاریخ با دیگر علوم

محمد غفوری

درآمد: «تمامی تاریخ، تاریخ چیزی است و تاریخ هر چیزی تاریخ شیوه‌ها و طرقی است که آن چیز خودش به آن شیوه‌ها و طرق تغییر می‌کند. تاریخ رشته‌ای از تغییرات سطحی نیست که با جریان یافتن بر سطح چیزی، جوهر درونی آن را بدون تغییر باقی گذارد: تغییراتی که روند تاریخی از آنها تشکیل شده است، تغییراتی اند که تا به درون قلب چیزها می‌رسند» این گفتار کالینگوود (۱۸۸۹-۱۹۴۳)

فیلسوف تاریخ و هنر انگلیسی به روشنی دو نکته را بیان می‌کند، اولا که هر امر واقعی و زمان‌مندی تاریخ دارد و اصولا زمان‌مندی تعبیر دیگر تاریخ‌مندی است و ثانیا آنکه این تغییرات گوهر و ذات امور را دگرسان می‌کنند و به این سان به سادگی نمی‌توان از کنار آنها گذشت و نادیده‌شان گرفت. بر این اساس هر علم و دانشی در مقام امری زمان‌مند در بستر واقعیت به مثابه تاریخ رخ می‌دهد و از تغییرات جوهری آن بر کنار نیست و در نتیجه تاریخ هر علم سرگذشت پیوستار یا رویدادهای از هم گسسته‌ای است که برای آن علم رخ داده است. روایتی که فهم آن اگر شناخت خود آن علم نباشد، دست کم برای درک اکنونیت آن علم ضروری است، خواه آن دانش از مجموعه علوم انسانی باشد یا از علوم طبیعی و حتی محض. این وامی است که ارباب علوم، به هر حال به واسطه آن به تاریخ به مثابه دانشی فرتوت و کهنسال مدیون هستند، اما آیا تاریخ به مثابه علمی مرزبندی شده و مستقل دینی به دیگر علوم دارد؟ به دیگر سخن اگر تاریخ پیشاپیش و به دلیل حضور پیشینی خود تاثیر بنیادین در تحولات سایر علوم دارد، آیا علوم نیز در روند تاریخ تاثیر گذاشته‌اند؟ در این پرسش هم به تاریخ به مثابه واقعیت و هم به عنوان دانشی از علوم انسانی نظر شده است؛ یعنی دانش‌های دیگر به لحاظ موضوع، روش و تغییرات خود چه تاثیری در بهبود دانش تاریخ دارند؟ وارسی ابعاد همکاری‌های میان رشته‌ای تاریخ و سایر علوم بحثی مفصل و ضروری است. لازم است تا متخصصان علوم گرد هم آیند و پا را از مرزهای اعتباری

(و صد البته معتبر) حوزه‌ای که در آن تخصص دارند، فراتر گذارند، خطر کنند و در بینامتن علوم، با یکدیگر به گفت‌وگو بنشینند. همایش دو روزه تاریخ و همکاری‌های میان رشته‌ای، روزهای شانزدهم و هفدهم اسفندماه جاری، به این هدف توسط پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شده است. آنچه می‌خوانید گزارشی از سخنرانی داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و دبیر علمی این همایش است به همراه بخش‌هایی از گفت‌وگویی که در همین زمینه با او صورت گرفته است:

***

دکتر رحمانیان در نشست مقدماتی «مطالعات میان رشته‌ای: فرصت یا تهدید» که عصر یکشنبه ۳۰بهمن برگزار شده بود، از مطالعات میان‌رشته‌ای دفاع کرد و گفت: مطالعات میان رشته‌ای و تلاشی که یک گفت‌وگو را سامان دهیم به عنوان یک رویکرد در علوم جاری مورد توجه قرار گرفته است. این مساله‌ای فراتر از علوم انسانی است و گریبانگیر بشر است و به فلسفه علم و جامعه‌‌شناسی علم و حتی فلسفه تعلیم و تربیت بازمی گردد.

رحمانیان در آن نشست درباره تعریف مطالعات میان رشته‌ای گفت: درباره مطالعات میان رشته‌ای و انواع آن که با الفاظ و اسامی گوناگونی یاد می‌شود مثل چند رشته‌ای، فرارشته‌ای، بین رشته‌ای و ... سوءتفاهم و اختلاف نظر زیاد است و بین اهل علم تا جایی که برحسب نیازهای پژوهشی مطالعه کردم اتفاق نظر برای تعریف این پدیده وجود ندارد. در کنار آن بسیاری از آرا در فرهنگ ما جا نیفتاده و از یک پارادایم فرهنگی به فرهنگ ما انتقال پیدا کرده و باعث مشکلاتی شده است. این تعریف‌نشدگی‌ها و جنگ لفظی نزد اهل علم ما بیشتر است، اما به هر حال میان رشته‌ای هم می‌تواند فرصت باشد و هم تهدید. فرصت از این لحاظ که می‌تواند موجب افزایش و پیشرفت تولیدات جدید و پیدایش چشم‌اندازهای نوین می‌شود و هم می‌تواند باعث تشتت و آسیب رساندن به دیسیپلین موجود شود. در این امر گاهی بر سر اینکه اینها باید باشند و از آنها استفاده کرده یا اینکه جلوی آنها را سد کنیم، اختلاف نظر شدید است.

وی گفت: دانشگاه یک پدیده مدرن است و رشته‌گرایی و تخصص‌گرایی با شرایطی ملازمه دارند که شرایط مدرن هستند. در شرایط غیرمدرن اینها وجود نداشت. در برخورد با دانش دو رویکرد وجود دارد. اول رویکردی که بر اساس تکامل و ترقی دائمی است و تاریخ آن بر اساس پیوستگی و علوم در حال تکامل بشر در هر مرحله نسبت به مرحله پیشین تکامل یافته تر است. دوم به شکل گفتمانی فوکو بر اساس این مفهوم گسست در یک شرایط به وجود می‌آید. برخی اساتید نظیر خانم دکتر شریعتی می‌گویند که شرایط غرب برای کار میان رشته‌ای خوب است، اما برای ما تهدید‌کننده است، اما این شبیه بحث‌های سنتی ما است مثل اینکه ناصرالملک می‌گوید در زمان مشروطه که دموکراسی برای ما زود است یا محمود محمود که مشروطه را آسیب می‌داند و آشی که سفارت انگلیس برای ما پخته است. نکته دیگر اینکه ما عناوین گوناگون زیر عنوان میان رشته‌ای داریم. مساله اساسی این است که آیا اینها فلسفه و هدف و آن نیازی که قرار است پاسخ دهند همان چیزی است که ما نیاز داریم. یک جا ما می‌گوییم

میان رشته‌ای رویکرد انحلالی داریم که دیوار‌ها فرو بریزند. دریدا از فلسفه غرب و هستی شناسی دوگانه آن انتقاد کرده و آن را تجزیه کنندگی ناروا می‌داند یا لیوتار علم را با نظام فکری مدرنیته که کلان روایت را مدعی حقیقت می‌خواند یا فوکو که بحث دانش- قدرت را مطرح می‌کند.

برخورد تک رشته‌ای من را یاد آموزه مهمی می‌آورد که در هستی و زمان‌های دگر است. او در آنجا و پاره‌ای دیگر از آثار خود از نور ظلمت سخن می‌گوید یعنی عینکی که تخصص به ما می‌دهد باعث می‌شود که ما دچار حجاب شویم و بسیاری از چیزها را ندیده بگیریم. ما الان خواه ناخواه با آن علومی که در غرب زاییده شده روبه‌رو شدیم و شما نظام فکری غرب را بازتولید می‌کنید. وقتی پست مدرن‌ها انتقاداتی نسبت به اندیشه مدرن دارند ما چطور می‌توانیم همان فرآیند خطی را طی کنیم؛ بنابراین به ناچار ما باید سراغ رویکرد میان رشته‌ای برویم و من معتقد به انحلال نیستم.

این استاد تاریخ دانشگاه تهران در نخستین روز همایش در زمینه ضرورت همکاری‌های

میان رشته‌ای چنین می‌گوید: من از همان زمان نگارش کتاب «علت شناسی انحطاط ما ایرانیان» به این نتیجه رسیدم که علوم انسانی و اجتماعی از همان آغاز پیدایی خود با رویکردی تجویزی و اصلاحی و با ادعای مهندسی جامعه گام به میدان نهادند و به دنبال درمان بیماری‌ها و مشکلات جامعه بشری بودند. من در این کتاب به دنبال این بودم که فهم و دریافت روشنفکران و اندیشمندان ایرانی را از علل انحطاط و عقب‌ماندگی ایران تشریح کنم و پی ببرم که آنان چه راه‌‌هایی را برای برون رفت از این وضعیت پیشنهاد می‌کردند. در ضمن این مطالعات من به نتیجه‌ای شگفت رسیدم و دریافتم که ما در زمینه علت شناسی انحطاط سخت عقب مانده‌ایم و این عقب‌ماندگی و ضعف را ناشی از عقب‌ماندگی مفرط علوم انسانی دانستم. در پی آن دریافتم که انحطاط و عقب‌ماندگی مساله‌ای نیست که یک رشته و علم بتواند آن را حل کند. بلکه مساله‌ای پیچیده و چندلایه است که همکاری و همفکری متخصصان گوناگون و حتی میان رشته‌ای‌ها را می‌طلبد. به عبارت دیگر جوانبی از موضوع وجود دارد که حتی رشته‌های تخصصی هم اگر دست به دست هم دهند نمی‌توانند جمیعا پی به آن ببرند و تنها با نگاه‌های جدید میان رشته‌ای و فرارشته‌ای می‌شود آن جوانب را دید.این استاد دانشگاه در گفت‌وگویی که در زمینه این همایش گفت: ما باید در نخستین گام، واژه میان رشته‌ای را تعریف کنیم، یا به سخن بهتر یک بحث جدی در بین اهل تاریخ و البته دیگر متخصصان رشته‌های دیگر علوم انسانی ایجاد کنیم تا توجهاتی به موضوع فعالیت گروه جلب شود و ما بتوانیم در فضای روشن‌‌تری گام برداریم.

وی در زمینه انگیزه برگزاری همایش همکاری میان رشته‌ای میان تاریخ و سایر علوم گفت: به نظر من امروزه شاید میان‌رشته‌ای شدن به نوعی موتور محرک علوم است، حتی علوم طبیعی و علوم پایه و نه فقط علوم انسانی. هدف از این همایش نیز بررسی آشفتگی‌ها و ابهامات و تاریکی‌ها و احتمالا سوءتفاهمات پیرامون امر میان‌رشته‌ای باشد. سوءتفاهماتی که اغلب شاید ناشی از عدم ورود جدی به این عرصه بوده است.

وی برای ایضاح سخن خود در ضرورت بررسی‌های میان رشته‌ای گفت: در تاریخ عکاسی وقتی دوربین عکاسی اختراع شد، یکی از نقاشان معروف فرانسوی، پل دلارو، جمله‌ای را گفت با این مضمون که؛ امروز نقاشی مرد؛ یعنی چون دوربین وارد عرصه هنر شد، نقاشی مرد. اما تاریخ نشان داد که چنین نشد و اتفاقا دوربین عکاسی به کمک نقاشان آمد و شاید به نحوی دقت و توانایی آن‌ها را بالاتر برد و خودش تبدیل به یک هنر شد. البته سال‌ها جنگید تا توانست خودش را اثبات کند. ذهنیت هنری حاکم بر قرن نوزدهم، می‌خواست بگوید که این پدیده جدید به نفی پدیده قدیمی‌تر می‌انجامد. تاریخ این هر دو هنر نشان داد که این تلقی غلط بوده است و هر دو هنر عکاسی و نقاشی راه خودشان را پیمودند. چه ضرورتی داشت یا دارد که ما بگویم عکاسی آمده است تا نقاشی را نابود کند، یا مثلا در تاریخ اختراعات و اکتشافات بارها پیش آمده است که به دنبال یک صنعت جدید یا نوآوری فنی عده‌ای آن را نوعی تهدید برای وجود خودشان حس می‌کرده‌اند، اما تاریخ خلاف آن را اثبات کرده است. مثلا هنگامی که قطار اختراع شد، باربران بندر لیورپول اعتراض کردند که با آمدن قطار ما باید شغلمان را تعطیل کنیم و این را نوعی تهدید برای شغلشان تلقی کردند. من خیلی به این نوع برخوردها با فعالیت‌های میان رشته‌ای موافق نیستم. اگر تلقی ما این باشد که میان رشته‌ای‌ها تهدیدی برای حرفه و رشته ما هستند و اجازه نمی‌دهند ما به حرفه خود ادامه دهیم، خب این نوعی تلقی خودخواهانه است و اگر معتقد باشیم که نوعی تهدید علمی و فکری هستند که هرج و مرج به بار می‌آورند، باز هم این یک نوع تلقی افراطی از میان رشته‌ای‌ها است. البته من می‌پذیرم که برخی تفسیرهای افراطی هم وجود دارد، ولی آنهایی که میانه‌رو هستند، هیچ گاه در پی نفی دیسیپلین‌های تخصصی موجود نیستند و فقط می‌خواهند نوعی افق جدید در میان رشته‌ها گشوده شود؛ بنابراین تمایل و عقیده شخصی من، بیشتر دفاع از امر میان‌رشته‌ای شدن است، هر چند که مخالفان آن نیز به اندازه موافقانش می‌توانند به ابراز دلایل خود بپردازند.