یکی به جای همه

فاطمه باباخانی

گویند وقتی ناصرالدین شاه برای سرکشی به دارالفنون رفته بود، از شاگردی می‌پرسد: بلجیک کجاست؟ آن شاگرد هم وضع جغرافیایی بلژیک را به خوبی توضیح می‌دهد. شاه با خشم و تغیر دارالفنون را ترک می‌کند و به قصر سلطنتی برمی‌گردد . مدیر آن روز دارالفنون که انتظار تشویق و تقدیر داشته، از این حالت شاه تعجب می‌کند و به زحمت خود را به شاه رسانده، سبب آن خشم را می‌پرسد. شاه جواب می‌دهد: اگر این‌ها دانستند که بلجیک کجاست، سوار من و تو می‌شوند.

***

هگل، اندیشمند آلمانی میان سه شیوه مواجهه با تاریخ تمایز می‌گذارد، نخست تاریخ نقلی است که همان شرح ماوقع و گزارش‌گونه واقعیت تاریخی است. اینکه در یک بازه زمانی چه رویدادهایی رخ داده است، کارگزاران این رویدادها چه کسانی بوده‌اند و یک واقعه یا رخداد از منظرهای گوناگون به چه صورت بیان شده، کار تاریخ‌نویسی است که به شیوه‌ای نقلی سعی می‌کند روایتی واقع‌نما از یک پدیده را ارائه کند. شیوه دوم تاریخ تاملی است، در این شیوه تاریخ‌نگار صرفا به ارائه گزارشی خام از وقایع بسنده نمی‌کند، بلکه با اتخاذ رویکردی خواه جامعه‌شناسانه یا انسان‌شناسانه یا فلسفی یا روان‌شناسانه یا... به تحلیل موضوعی تاریخی می‌پردازد. نگاه سوم به تاریخ که کار خود هگل بود، نگاه فلسفی به تاریخ یا فلسفه تاریخ بود. در این رویکرد اندیشمند با نگاهی از بالا تاریخ یک قوم یا اساسا تاریخ کل انسان را در چارچوبی مفهومی و فلسفی روایت می‌کند.

دوران حدودا ۱۳۱ ساله سلسله قاجار در ایران (از حدود سال ۱۱۷۰ تا ۱۳۰۴) یعنی همان تاریخ قرن نوزدهم میلادی ایران در واقع فاصله زمانی مهمی است که از دید برخی محققان همچون پلی است که ایران عهد صفویه و اخلافش را به سده بیستم وصل می‌کند. این دوران با جدال‌ها بر سر میراث کریم‌خان زند و سر برآوردن آقامحمد خان قاجار و سرکوب مخالفان و تثبیت سلسله قاجار و پایتخت شدن تهران آغاز و با آشفتگی سیاسی کشور بیش از دو دهه پس از امضای فرمان مشروطیت و کودتای ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاشاه و دخالت همه‌جانبه بیگانگان به پایان می‌رسد.

درباره این «قرن گم‌شده» به تعبیر احمد سیف آثار گوناگونی به سیاق سه شیوه‌ای که در دیباچه به نقل از هگل آمد، نگاشته شده است. واقع شدن رخداد بسیار مهم مشروطیت در سال‌های پایانی دوره مورد بحث که خود پیامد عوامل گوناگونی‌ا‌ست که در این دوران اتفاق افتاده، موجب شده که اندیشمندان فراوانی از وجوه گوناگون به بررسی عصر قجرها بپردازند. برخی آثار کلاسیک چون «ایران عهد قاجار» از آ. لمبتون یا «تاریخ اجتماعی» ایران اثرسعید نفیسی کوشیده‌اند صرفا روایتی از آنچه در این عصر رخ داده بیان کنند. چنین‌اند آثاری چون تاریخ مشروطه کسروی که بر گزارش آنچه رخ داده تاکید دارند. اما آثاری چون نوشته‌های فریدون آدمیت (عمدتا در مورد عصر مشروطه) یا نوشته‌های جدیدتری چون «قبله عالم»(عباس امانت) یا «قرن گم‌شده: اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم» (احمد سیف) بر گزارش صرف واقعیت بسنده نکرده‌اند. این نویسندگان با اتخاذ رویکردی اندیش‌گون تلاش می‌کنند ضمن روایت تاریخ این دوره (یا شرح احوالات یک واقعه یا یکی از کارگزاران و نخبگان آن) تحلیلی از علل این وقایع نیز ارائه دهند و پیامدهای آن را نیز آشکار سازند. «مشروطه ایرانی» (ماشاءالله آجودانی) نمونه بارز این دسته آثار است که تحلیلی جامع و دقیق از زمینه‌های فکری ظهور جنبش مشروطیت و خوانش ایرانی آن ارائه داده و پیامدهای آن را نیز تحلیل کرده است. اما آثاری که نگاهی منحصرا فلسفی به تاریخ ایران به ویژه عصر قاجار داشته باشند، اندکند و از میان آنها تنها آثار سیدجواد طباطبایی(در کتاب‌هایی چون نظریه حکومت قانون یا مکتب تبریز) قابل ذکرند. آشکار است که گسترش آثاری از این دست منوط به نگارش منابعی از نوع دو دسته اول به ویژه روایت‌های دقیق و نقلی از تاریخ است.

«اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» آخرین نوشته محمود سریع‌القلم استاد شناخته‌شده روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی را از دید هگلی می‌توان به دسته دوم آثار تاریخی‌ای منتسب دانست که به عصر قاجار می‌پردازند. کتابی در ۲۳۶ صفحه، با یک پیش‌گفتار و پنج فصل که به نوشته مولف در ادامه تحقیقاتش در زمینه فرهنگ و توسعه در طول دو دهه گذشته محسوب می‌شود و توسط نشر فرزان روز منتشر گردیده است. این فارغ‌التحصیل فوق دکترای دانشگاه اوهایو در آغاز کتاب،مطالعه اثر پیشینش به نام «فرهنگ سیاسی ایران»(۱۳۸۷) را به عنوان مقدمه‌ای نظری، برای درک بهتر مطالب کتاب حاضر مفید خوانده و به خوانندگان نوید می‌دهد که با همین رویکرد به مطالعه تاریخ عصر پهلوی و تحولات پس از انقلاب نیز خواهد پرداخت.

نام سریع‌القلم برای کتاب‌خوان‌های ایرانی بیشتر به کتاب مشهورش «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی» پیوند خورده است، اثری که در سال‌های آغازین دهه هشتاد و در بحبوحه منازعات روشنفکری درباره اولویت توسعه سیاسی یا فرهنگی یا اقتصادی منتشر گشت. گرچه بحث عقلانیت و توسعه از آغاز دهه هفتاد و عصر سازندگی در مقالات و نوشته‌های او مشهود بوده است. نقد فرهنگی و تقدم قائل شدن به مقوله فرهنگ در رفتار و گفتار دولتمردان و مردم ایران و مقایسه آن با کشورهای توسعه‌یافته به‌ویژه ژاپن از ویژگی‌های بارز نوشته‌های سریع‌القلم است. روشن است که او از مقوله‌های سیاست و اقتصاد غافل نمی‌ماند و توسعه را امری چندبعدی می‌خواند که تحقق آن منوط به رشد همگون و هماهنگ همه این ابعاد است.

نگارنده در این رویکرد که در فصل نخستین کتاب با عنوان «مقدمه نظری: مبانی ساختاری، رفتاری و مدیریتی نظام اقتدارگرا» از آن صحبت می‌کند، به بررسی روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان پرداخته و ویژگی‌های رفتاری آنها را از فرهنگ عمومی‌شان استخراج می‌کند. مقایسه با الگوهای رفتاری سایر جوامع، به ویژه جوامع توسعه‌یافته در این رویکرد از این حیث حائز اهمیت است که فرهنگ ایرانی را در آینه رفتار سایر جوامع روشن می‌سازد و ضعف‌ها و نقاط قوت آن را برجسته می‌کند. ضمن آنکه موضوع بحث را ملموس و کتاب را برای خواننده جذاب و خواندنی می‌سازد.

کتاب با این رویکرد بر مقوله اقتدارگرایی در فرهنگ ایرانی تاکید دارد. نویسنده در فصل نخست برای روشن ساختن روش خود، به روش‌های مرسوم تحلیل تاریخی به ویژه تحلیل تاریخ دوران قاجار و جنبش مشروطه در آثار نویسندگانی چون آدمیت و آجودانی و الگار و زرین‌کوب اشاره می‌کند. وی به درستی تاکید می‌کند که در این آثار عمدتا بررسی‌ها به «نقش شخصیت‌ها، روندها و جریان‌های فکری» منحصر می‌شود. سریع‌القلم در مقابل معتقد است که اولا «تحولات تاریخی باید در قالب‌های نظری و مفهومی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد» و ثانیا در تحلیل از مقایسه غافل نشد، زیرا «تحولات ایران مستقل از تحولات دیگر کشورها نیست». برای مثال تاریخ مدرنیسم در ژاپن تقریبا همزمان با ایران آغاز می‌شود، اما به دلیل فرهنگ سیاسی متفاوت و بایسته‌های حقوقی و اقتصادی متفاوت، این دو جامعه مسیرهای متفاوتی را تا به امروز پیموده‌اند.سریع‌القلم در ادامه با وام‌گیری از اندیشمندانی چون هانا آرنت (توتالیتاریسم) و تئودور آدرنو (شخصیت اقتدارگرا) به تبیین مفهوم «اقتدارگرایی» پرداخته عنصر محوری آن را «فردمحور بودن» معرفی می‌کند. بر این اساس نظام‌های پادشاهی اقتدارگرا هستند. «اقتدارگرایی نوعی سازماندهی هرمی و عمودی است که با مرکزیت شخص شاه، تمامی موضوعات و مسائل و سرنوشت افراد را با محوریت منافع و خواسته‌های شخص شاه شکل می‌دهد... پیامدهای مهم فرهنگی و اجتماعی این نظام، از میان رفتن فردیت و تمایزات انسانی، بسط فرهنگ تملق، تعطیلی فکر و اندیشه و نقد، کوتاه مدت بودن تمامی مسائل، تبعیت محض افراد، رشد جامعه‌ای بی‌اخلاق، انزوای اجباری، بی‌اخلاقی و بی‌اصول شدن عامه مردم، ذره ذره شدن جامعه، نبود شرایط یادگیری فرهنگ حل‌وفصل اختلاف و در نتیجه اسارت فرهنگی، فکری و اقتصادی مردم جهت بقای شاه و سیستم حاکمیت او است».

وی معتقد است که فرهنگ ایرانی در طول قرون متمادی به دلیل حاکمیت استبداد عمیقا اقتدارگرا بوده و گذشته از آسیب‌های فوق دو پیامد زیان‌بار را به بار آورده است: نخست سهیم نشدن و فقدان علاقه به اعطای امتیاز به رقیب است که خود موجب سینوسی شدن تاریخ و تکرارهای متوالی اشتباهات و خطاهای تاریخی است و دوم به تاخیر افتادن اندیشه و مفهوم کشور، منافع ملی و اولویت کشور بر فرد و جریان‌ها است. اندیشمندان دیگری نیز چون همایون کاتوزیان(در بیشتر آثارش) و یرواند آبراهامیان(در مقاله استبداد شرقی: نمونه قاجاریه) با تبیین مفاهیمی چون استبداد شرقی و فقدان قانون بر ویژگی‌های مذکور با تعابیری چون جامعه‌ کوتاه مدت، جامعه‌ کلنگی و... اشاره کرده‌اند.

در فصل دوم نویسنده با این رهیافت نظری به بررسی زمینه‌های تاریخی ظهور قاجاریه از پس انحطاط صفویه و ظهور و سقوط اخلافش چون نادرشاه و زندیه می‌پردازد. وی با بررسی این دوره پر فراز و نشیب که مملو از جنگ و خون‌ریزی و ناپایداری است «ریشه بسیاری رفتارها را در کینه‌توزی، انتقام و حسد» خوانده و پارادایم حاکم بر شاهان ایرانی را «سرکوب و ایجاد وحشت و کور کردن و قتل عام و غارت جمعی» می‌خواند. او در فصل سوم بر «تداوم نظام اقتدارگرایانه در عصر قاجار» تاکید می‌کند و گام به گام با تغییرات تاریخی‌ای که به قدرت رسیدن آقامحمد خان قاجار در سال ۱۱۶۸ خورشیدی و سلطنت دو ساله‌اش پیش می‌رود. منتها در یک بخش مقدماتی در این فصل ضمن بررسی خلق و خوی ایرانیان در آثار نویسندگانی چون جمالزاده و کنت دوگوبینو چهار علت اساسی را برای دمدمی مزاج بودن، فرصت‌طلبی و غیرقابل اتکا بودن ایرانیان بر می‌شمرد: نخست فقدان سیستم و دستگاه فکری مشخص، دوم تنوع و تغییر دائمی مکاتب فکری، سوم قدرت مطلق دولت و در نهایت نقش قابل توجه بیگانگان در سیر تحولات داخلی. نویسنده همچنین از تضاد و رویارویی عمیق میان اندیشه لیبرال مدرن و تفکر اسلامی غافل نیست و تلاش‌های سطحی روشنفکرانی چون ملکم خان و مستشارالدوله برای از میان برداشتن و در واقع نادیده گرفتن این تضاد را «آب در هاون کوبیدن علمی» می‌خواند.

سریع‌القلم در نقاط گوناگون بررسی خود به درستی بر نقش دو عنصر اساسی در تقویت اقتدارگرایی در فرهنگ ایرانی تاکید کرده است: نخست وابستگی مطلق اقتصادی تمام جامعه به شخص شاه، به رسمیت نشناختن مالکیت خصوصی و اقتصاد سیاسی استبدادی که موجب می‌شود کل مردم به مثابه رعیت در برابر اراده شاه فاقد هرگونه اختیاری باشند و در نتیجه طبقات مستقل و پایدار اجتماعی با منافع مشخص شکل نگیرد و ثانیا فقدان نظام حقوقی و نبود یک نظام قانونی محکم و استوار که بازتابنده و نماینده منافع طبقات مستقل اجتماعی باشد و در برابر تمامیت‌خواهی شخص شاه ایستادگی کرده، قدرت بی‌حصر او را محدود کند. در فقدان این دو عنصر اساسی مفهوم شهروند شکل نمی‌گیرد و افراد انسانی در پرتو فرهنگی اقتدارگرا، رعیت و بندگان شخص شاه تلقی می‌گردند.

سریع‌القلم در ادامه بررسی دوران قاجار و پس از بیان شکست‌ها و آسیب‌های دوران سیزده ساله فتحعلی‌شاه(عقد دو قرارداد ننگین ترکمن‌چای و گلستان) و محمد شاه و دوران طولانی زمامداری ناصرالدین‌شاه، به عصر مشروطه می‌پردازد و چنان که اشاره شد بر تضادهای فکری و فلسفی اندیشه مشروطه خواهی تاکید می‌کند. او اختلاف منافع سه گروه اصلی مشروطه‌خواهان یعنی روشنفکران، روحانیون و بازاریان را دلیل تنش‌هایی می‌خواند که در سال‌های پس از پیروزی مشروطه‌خواهان بر استبداد صغیر محمدعلی‌شاه به وجود آمد و کشور را در ورطه آشفتگی و اضمحلال فرو برد. وضعیتی که به ظهور دولت اقتدارگرای پهلوی اول منجر شد.در فصل چهارم نگارنده برای روشن ساختن بدیل‌هایی که برای اقتدارگرایی مطرح است به یک بررسی مقایسه‌ای روی می‌آورد و فرآیند توسعه را در جوامع گوناگون به ویژه در غرب به موازات تغییرات ایران به طور اجمالی تحلیل می‌کند. وی در فصل پایانی به نتیجه‌گیری از بررسی خود پرداخته و نشان می‌دهد که اقتصاد متمرکز مبتنی بر منافع و مصلحت شاه و درباریان، ساختار فرهنگی برآمده از اقتدارگرایی و ضعف در یادگیری از نمونه‌های موفق بین‌المللی سه عامل اساسی در تداوم فرهنگ اقتدارگرا هستند که خود پیامدهایی چون ناتوانی در حل و فصل ناسازگاری فکری میان دین و تجدد، فقدان اجماع و تداوم هرج و مرج فکری و اجتماعی، فقدان شکل‌گیری مصالح و منافع کلان ملی و فقدان شکل‌گیری فرآیندهای تکاملی تاریخی را به وجود می‌آورند.به طور کلی «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» برای خواننده عام بررسی‌های تاریخی اثری قابل قبول است و نکات فراوانی را که شاید خود خواننده در بحث‌های روزمره در مورد ایرانیان به کار می‌برد، به او یادآور و متذکر می‌شود، اگرچه خواننده مشتاق برای تحلیل دقیق‌تر آنچه در عصر قاجار رخ داد و پیامدهایش، باید به آثار بیشتری مراجعه کند.