طبقه‌ای که دنبال قدرت سیاسی نبودند

فاطمه باباخانی

بخش اول

«مفهوم طبقه در جامعه‌شناسی سیاسی به معنای گروه‌بندی وسیعی از افراد است که دارای منابع اقتصادی مشترکی هستند و این منابع شدیدا بر انواع شیوه‌های زندگی که می‌توانند داشته باشند، تاثیر می‌گذارند. مالکیت ثروت به همراه شغل، پایه‌های اصلی اختلافات طبقاتی را تشکیل می‌دهند.» (گیدنز، ۱۳۸۱) از این تعریف آشکار می‌گردد که تشکل طبقات مستقل و صاحب هویت در یک جامعه نیازمند قانون‌مندی، کنترل نسبی بر منابع اقتصادی و در نتیجه احترام به اصل مالکیت خصوصی است، امری که در تاریخ پر فراز و نشیب ایران و به واسطه سلطه حکومت‌های استبدادی به دشواری ممکن گردیده و در نتیجه شکل‌گیری طبقات اقتصادی به مفهوم نوین و دقیق آن ممتنع گشته است. اگر در غرب طبقات نقش موثری بر انتخاب فرمانروایان خود دارند، در ایران به واسطه مالکیت تمام منابع در دست حاکمیت و ارائه آن به شکل امتیاز به افراد، این رابطه به شکل‌ یکسویه و از بالا به پایین تعریف شده بود و به این ترتیب هرگونه انسجام و وحدتی را در میان آنها از بین می‌برد. گاه در زمان بحران‌ها طبقات نیم بند ایرانی با یکدیگر متحد شده و در شکل‌گیری نظم نوین اجتماعی با یکدیگر همکاری می‌کردند اما بلافاصله پس از تاسیس این نظم نوین، به واسطه عدم اشتراک منافع و عدم تجربه کارهای گروهی رابطه میان طبقات با یکدیگر و میان یک طبقه رو به اضمحلال می‌نهد.

انقلاب مشروطه به عنوان یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخی ایران از این قاعده مستثنی نیست. در مجلس اول نمایندگان طبقات از شش گروه وارد مجلس شدند: شاهزادگان قاجار، اعیان و اشراف، علما و طلاب، ملاکین و فلاحین، تجار و اصناف. بی‌آنکه میان هر یک از این گروه‌ها و میان هرگروه به تنهایی تعریف مشترکی نسبت به منافع گروهی و ملی اشتراک نظری وجود داشته باشد. شاید در این میان تنها تجار بودند که به واسطه تجربه تاریخی و فعالیت مثبت اقتصادی از انسجام بیشتری برخوردار بوده و توانستند در مواردی به نتایج دلخواه خویش دست یابند. در این یادداشت که برگرفته از کتاب پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت به قلم منصوریه اتحادیه (نظام مافی) است، به بررسی طبقات در مجلس اول مشروطه می‌پردازیم.

صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه و امضای قانون اساسی در ۱۹ رجب ۱۳۴۲ ه.ق شروعی بر دوره جدیدی در ایران بود که با افتتاح مجلس در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ آغاز شد. اقتباس قوانین از مجلس ۱۷۸۹ فرانسه و دومای ۱۹۰۵ شوروی موجب شد که انتخابات مجلس در ایران نیز به شیوه این دو کشور بر مبنای طبقات برگزار شود. در این دوره انتخاب‌کنندگان به شش طبقه شاهزادگان قاجار، اعیان و اشراف، علما و طلاب، ملاکین و فلاحین، تجار، و اصناف تقسیم شدند. البته انتخاب کنندگان الزامی‌نداشتند که حتما از طبقه خودشان نماینده انتخاب کنند، همچنین به علت آنکه حدس می‌زدند انتخابات ولایات طولانی و مشکل باشد، مقرر شد به محض تکمیل انتخابات تهران، مجلس افتتاح شود. در آن دوران نمایندگان تهران ۶۰ نفر بودند که شامل چهار نفر از شاهزادگان، ۱۰ نفر از ملاکین و فلاحین، چهار نفر از علما و طلاب، ۱۰ نفر از تجار و ۳۱ نفر از اصناف (تقریبا از هر صنفی یک نفر) می‌شدند.

مفهوم طبقات در ایران با اروپا متفاوت بود و مانند طبقات اروپایی مستحکم و موروثی نبود. اکثر شاهزادگان و بازرگانان، مالک و زمین دار نیز بودند و در بین افراد یک طبقه، تفاوت ثروت فاحش بود. فرضا بین مجتهدین بزرگ با طلاب و ملایان و همچنین بین تجار با کسبه خرده پای بازار اختلاف بسیار بود. القاب «ملک» و «دوله» و «سلطنه» و غیره اغلب موروثی نبودند و به همه‌گونه افراد حتی آنهایی که از طبقات پایین‌تر برآمده بودند، اعطا می‌شدند و عناوین اجتماعی و ثروت، دلیل اشرافیت نبودند. عده‌ای از اشراف از طریق مشاغل دولتی و بوروکراسی برآمده و مالک شده وا لقابی هم گرفته بودند. در کل بین افراد یک طبقه ،وحدت و سابقه فعالیت سیاسی وجود نداشت. در عوض رفته رفته وکلا به دو دسته تندروان و معتدلان تقسیم شدند که این تقسیم بیشتر جنبه عقیدتی داشت تا تقسیم طبقاتی. علت به وجود نیامدن همبستگی طبقاتی هم ویژگی منحصر به فرد طبقات در ایران بود.

شاهزادگان قاجار:

طبق قانون انتخابات، شاهزادگان چهار نفر را به مجلس می‌فرستادند. چند نفر از هم از ایالات انتخاب می‌شدند. شاهزادگان تهران علاقه‌ای به انتخاب نمایندگان خود نداشتند و در این کار سهل انگاری می‌کردند تا اینکه مظفرالدین شاه تذکری در این باره به آنان داد. هیچکدام از شاهزادگانی هم که از تهران انتخاب می‌شدند از افراد برجسته و بانفوذ و معروف طبقه خود نبودند و فقط یک نفرشان - اسدالله میرزا شهاب السطنه- علاقه‌ای به مسائل سیاسی نشان می‌داد. بدون شک شاهزادگان از مجلس می‌ترسیدند و نفرت داشتند، به خصوص اینکه گاهی در مطبوعات و مجلس، تندروها به ثروت و نفوذ آنان ایراد می‌گرفتند و انتقاد می‌کردند. در عوض نفوذ و قدرت شاهزادگان و فعالیت سیاسی آنها در خارج از مجلس کارآیی داشت و عکس‌العمل هر یک نسبت به مجلس و مشروطه متفاوت بود. به عنوان مثال با وجود اینکه کامران میرزا نایب السلطنه هیچگاه با مجلس از در آشتی برنیامد، عبدالحسین فرمانفرما و عبدالمجید میرزا ظل السلطان طرفداری خود را از مجلس بی‌درنگ اعلام کردند. آن دو شاهزادگانی مقتدر و پرنفوذ بودند و در مجلس نیز طرفدارانی داشتند. البته این روش کم کم در میان بسیاری از شاهزادگان و اشراف متداول شد، چرا که متوجه شدند با مجلس نمی‌شود دشمنی کرد بلکه باید از قدرت آن استفاده کرد. در همین رابطه در رمضان ۱۳۲۵ ظل‌السلطان و عین‌الدوله که مظهر استبداد بودند پشتیبانی خود را از مجلس اعلام کردند. تنی چند از وکلا، مانند وکیل الرعایا از همدان و سیدنصرالله اخوی وکیل طلاب بر این عقیده بودند که باید حمایت آنان را پذیرفت، ولی تقی زاده مخالف بود و بارها متذکر شد که نباید همیشه کارها را به طبقه اعیان و شاهزادگان واگذار کرد.