اورنگ عبدالحسین، معروف به شیخ‌الملک، فرزند عبدالرسول بیجاری. پدرش روحانی بود و فرزند نیز به سیره پدر در کودکی لباس روحانیت پوشید و به تحصیل علوم قدیمه پرداخت و مدتی نیز در کربلا و نجف به سیر و سیاحت و تحصیل و تدریس اشتغال داشت. او خاطرات دوران کودکی و جوانی خود را به تفصیل نوشته است و طبق گفته‌های خودش به سختی و مرارت ایام را گذرانده است. در اوایل مشروطیت به ایران بازگشت و چون دنیادیده و سرد و گرم چشیده بود، در محافل سیاسی و روحانی تهران برای خود جایی باز نمود. حافظه‌ای بسیار قوی داشت و هنگام محاوره مسائل را طوری توجیه و بیان می‌نمود که شنونده را سخت تحت تاثیر قرار می‌داد. با حافظه قوی‌اش اشعار زیادی از شعرای ایران و عرب حفظ بود و در مجالس و محافل به مناسبت موضوع شعری می‌خواند و حاضران را تحت تاثیر قرار می‌داد. از تاریخ نیز بهره برده بود. در آن ایام که اوقات رجال و معاریف بیشتر به تشکیل جلسات و انجمن‌ها و شب‌نشینی‌ها و فرقه‌بازی و تحزب می‌گذشت، مردی مانند او که بتواند ساعت‌ها مستمعین را سرگرم سازد و بازی دهد، خریداران زیادی داشت؛ علی‌الخصوص که به دربار راهی یافته و لقب شیخ‌الملک نیز گرفته بود.

بعد از مشروطیت در بین رجال معروفیت خاصی یافت و سردار اسعد بختیاری (علیقلی‌خان) او را به مصاحبت خود برگزید و در سفر و حضر با او همراه بود. در جنگ بین‌الملل اول که مهاجرت پیش آمد، اورنگ نیز به غرب ایران و سپس به عثمانی و مدت‌ها نیز در استانبول اقامت گزید. در این اقامت با محمدعلی میرزا شاه مخلوع قاجار حشر و نشر پیدا کرد و بسیاری از حقایق تاریخی را از شاه مخلوع ایران شنید. با همان صفاتی که گفتیم به رضاشاه نزدیک شد و همواره جزء ملازمین بود و همه‌روزه در اوقات فراغت و استراحت شاه، به خواندن اشعار حماسی و داستان‌های تاریخی می‌پرداخت و در غالب مسافرت‌ها نیز جزء معدود ملازمان بود. در دوره سوم برای اولین بار به وکالت مجلس رسید سپس در دوره‌های هفتم تا نوزدهم متوالیا یازده دوره وکیل مجلس بود و یکی از متولیان و تعزیه‌گردانان مجلس به حساب می‌آمد. هنر اورنگ در این بود که در ادوار مختلف مجلس که وضع عوض می‌شد، می‌توانست موقعیت خود را با محیط تطبیق دهد. انتخاب او در ادوار پانزدهم و هفدهم و هجدهم قابل توجه است. در دوره پانزدهم که قوام‌السلطنه انتخابات را انجام داد، اورنگ کاندیدای انتخابات نبود. با تمام تلاشی که به عمل آورد نتوانست قوام را راضی کند که نام او را در صورت کاندیداها بگذارد، تا سرانجام فکری به خاطرش رسید. قوام‌السلطنه از برادر بزرگ خود وثوق‌الدوله حرف‌شنوی زیادی داشت. اورنگ به خانه وثوق‌الدوله رفت و زنجیری به گردن خود افکند و یک سر زنجیر را به درخت بست و حاجت خود را از وثوق‌الدوله خواست. وثوق‌الدوله که از قدیم با او آشنایی و محاورات شعری داشت، نامه‌ای به برادر خود نوشت و این مهم را از او خواست. قوام‌السلطنه نیز خواهش برادر خود را پذیرفت و اورنگ را به مجلس فرستاد. اورنگ پس از پایان دوره نوزدهم به علت کهولت و پیری قادر به فعالیت‌های سیاسی نبود و غالبا در منزل خود استراحت می‌کرد؛ ولی محفل او همچنان مرکز تجمع عده خاصی از رجال سیاسی و ادبی به شمار می‌رفت. او در ۱۳۴۵ در اثر کهولت به سن ۸۵ سالگی بلاعقبه درگذشت. مردی جامع، پراطلاع، ادیب و مرد روز بود. شعر نیکو می‌سرود. زبده اشعار شعرای بزرگ را حفظ بود. شاید متجاوز از پنجاه هزار بیت شعر از حفظ داشت. وی قاضی دادگستری بود و در ایام فترت مجلس به شغل قضایی می‌پرداخت. همواره دادیاری دیوان کشور را داشت. چندی هم رییس دادگستری خراسان بود.

یک مدیر آزادی‌خواه

علی محمد اویسی در ۱۲۶۳ (۲۸ صفر ۱۳۰۲) در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در مدارس تربیت و دارالفنون به اتمام رسانید. در ۱۲۷۹ که مدرسه علوم سیاسی در تهران تشکیل شد، اویسی وارد آن مدرسه گردید و دوره چهار ساله مدرسه مزبو را به پایان رسانید و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مامور خدمت در قفقاز شد و به ترتیب سمت آتاشگی و نیابت دوم و نیابت اول قنسولگری بادکوبه را احراز کرد. در ۱۲۸۶ در قفقازیه به انتشار مجله حقایق به طرفداری از مشروطه و آزادی دست زد. مجله مزبور نشریه‌ای تندرو و منتقد بود. در آن ایام که قفقاز تحت سلطه تزاران روس بود، وی اشعاری در ستایش از مقام آزادی می‌سرود و مردم را به مبارزه با سلطه‌گران تشویق می‌نمود.

در ۱۲۸۷ به سمت کارگزار «دره جز و کلات» تعیین شد و بعد به معاونت کارگزاری آذربایجان و ریاست تذکره آنجا منصوب گردید. مدتی هم کارگزار بندر انزلی و نایب‌الحکومه آنجا بود. در ۱۲۹۰ ریاست صندوق تذکره اسلامبول به او محول گردید و یک سال بعد مامور مالیه در سفارت اسلامبول گردید و قریب هشت سال این ماموریت طول کشید. احتشام‌السلطنه که در آن ایام سفیر کبیر ایران در عثمانی بود وی را متهم به سوءاستفاده و تقلب در صندوق سفارتخانه نمود و وی را به تهران فرستاد.

اویسی در دوران صدارت میرزا حسن‌خان وثوق‌الدوله وارد تهران شد و چون مورد توجه او بود، به وزارت فواید عامه و تجارت انتقال یافت و ضمنا به عضویت کمیسیونی که مامور مذاکره با نمایندگان دولت انگلستان درباره اجرای قرارداد ۱۹۱۹ بودند، تعیین گردید. پس از برهم خوردن قرارداد اویسی در وزارت فواید عامه مصدر خدماتی شد. ریاست چند اداره را به او سپردند.

در اوایل سلطنت رضاشاه، اویسی به وزارت داخله انتقال یافت و حاکم یزد شد. چند سالی در یزد حکومت کرد. هم مردم از او راضی بودند هم دولت و لذا ترفیع مقام یافت و به حکمرانی استان خوزستان برگزیده شد. در آنجا نیز حسن تدبیر به خرج داد و مشکلات دولت را برطرف نمود. پس از ماموریت خوزستان رییس هیات نمایندگی بازرگانی ایران در هندوستان و شرق شد و در توسعه روابط اقتصادی دو کشور کوشش زیادی نمود. در ۱۳۱۸ به ایران احضار گردید و در وزارت بازرگانی به ریاست اداره مطالعات اقتصادی منصوب شد. پس از ادغام وزارت پیشه و هنر و بازرگانی در یکدیگر، در آن وزارتخانه مدیرکل شد و بعد به معاونت آن وزارتخانه منصوب گردید و سالیان طولانی در سمت مزبور باقی بود. چند بار نیز کفالت وزارتخانه مزبور به او واگذار شد. در ۱۳۴۷ در سن ۸۴ سالگی درگذشت.