از افسران و امرای سختگیر و شقاوت‌پیشه دوران رضاشاه پهلوی. مدارج اولیه را در قزاقخانه طی کرد. پس از جلوس رضاشاه به سلطنت در زمره نزدیکان و محارم قرار گرفت و به ریاست اداره کل دژبان منصوب شد. در این سمت از آزار و اذیت زندانیان دژبان کوتاهی نمی‌کرد و حداقل مجازات روزانه او ریختن آب داخل زندان‌ها بود. مدتی فرمانده تیپ فارس شد و سپس به فرماندهی لشکر کرمان و مکران منصوب شد. در ۱۳۱۳ مرکز از اوضاع آشفته و در هم بلوچستان و گزارش‌هایی که می‌رسید نگران شده بود؛ قضایای سردار عبید و ریگی و طوایف ناروئی هنوز به‌طور قطعی حل نشده بود؛ ناچار برای سرکوبی ایلات به سرتیپ البرز اختیارات تام داده شد. او پس از زد و خورد مختصری، نقشه‌ای شیطانی برای نابودی آنها طرح کرد و قرآنی به نام خود (عباس) مهر کرد و پس از آنکه آنها را مطمئن نمود و تامین جانی و مالی داد، ایلات از قلعه خارج شدند و برای اظهار اطاعت به حضور فرمانده لشکر رسیدند. البرز دستور توقیف همه آنها را داد و همان روز چهل نفر از سران ایلات و عشایر را از دم تیغ گذرانید و به مال و جان هیچ‌کدام رحم نکرد. پس از انجام کار فتح‌نامه‌ای تهیه و به مرکز فرستاد و برای افسران و درجه‌داران زیر دست تقاضای نشان و مدال نمود. او در این ماموریت چنان وحشیانه عمل نموده بود که حتی با اعتراض رضاشاه روبه‌رو شد و شاه در حاشیه گزارش او نوشته بود: «این قبیل قضایا و تامین‌های دروغی باعث سلب اعتماد عشایر از دولت مرکزی خواهد شد.» ولی این قضیه به وسیله سرلشکر عزیزالله ضرغامی رییس ستاد ارتش که از دوستان و منسوبان البرز بود ماست‌مالی شد و در بوته فراموشی قرار گرفت. با این حال، البرز به تهران احضار شد. در ۱۳۱۴ که قیام مسجد گوهرشاد پیش آمد و کاسه و کوزه را سر محمدولی اسدی شکستند، قرار شد دیوان حرب در مشهد تشکیل شود و محاکمه در آنجا انجام بگیرد. این بار هم این ماموریت شنیع به سرتیپ البرز سپرده شد و او در معیت میرزا آقاخان خلعتبری به مشهد رفت و دادگاهی به ریاست البرز تشکیل شد. به شهادت شهود عینی، برای اقرار گرفتن از اسدی همه‌گونه شکنجه درباره او اجرا کردند. سرانجام حکم اعدام اسدی را صادر و و به مرحله اجرا درآورد و به تهران مراجعت کرد.تا رضاشاه در ایران بود و سرلشکر ضرغامی در راس ستاد ارتش قرار داشت، کسی قدرت اعتراض به البرز را نداشت، ولی پس از رفتن رضاشاه سروصدای بلوچ‌ها بلند شد و مطبوعات جریان قتل عام آنها را نوشتند و دولت و مسوولان ارتش در مقابل افکار عمومی تاب مقاومت نیاورده و البرز را به پای میز محاکمه کشاندند. محکمه بدوی او را به اعدام محکوم نمود. در محکمه تجدیدنظر به او دو درجه تخفیف دادند و به پانزده سال زندان محکوم گردید. چند سالی در زندان بود تا مورد عفو واقع شده و آزاد گردید، ولی پس از مدت کوتاهی مرد.

اقبال‌السلطنه

مرتضی قلیخان، اقبال‌السلطنه ماکویی فرزند تیمورخان اقبال‌السلطنه حکمران ماکو و سرحددار ایران و رییس ایل بیات‌های ماکو. وی از طرف دولت مامور حفاظت از سرحدات ایران با دولت عثمانی و روسیه بود. وقتی فرمان مشروطیت صادر شد، در مقام مبارزه برآمد، ولی مشروطه‌خواهان آذربایجان او را تعقیب کردند. به خاک قفقاز رفت و مشغول تحریک شد. آشوب و ناامنی بالا گرفت و مردم در فشار قرار گرفتند. با قوایی که در قفقاز فراهم کرده به ماکو حمله نمود. مشروطه‌خواهان را منکوب ساخت و مجددا قدرت را در دست گرفت. با مشروطه مخالف بود و در بلوای تبریز به مشروطه‌خواهان لطمه‌های سنگینی زد. تا کودتای ۱۲۹۹ قدرتمندترین خان آذربایجان بود.سرلشکر عبدالله طهماسبی که به فرماندهی لشکر آذربایجان منصوب شد، برنامه اصلی‌اش از بین بردن اقبال‌السلطنه بود. با وی طرح دوستی ریخت، چند بار به ماکو رفت. به وی صمیمیت نشان می‌داد، تا اینکه یک روز که به ماکو رفته بود پس از صرف غذا هدایایی برای سردار سپه مطالبه کرد. خان ماکو از خزانه پر و پیمان خود هدایای ذی‌قیمتی به سردار سپه داد، حتی مقادیری جواهر و اشیای نفیس به امیرلشکر بخشید. هنگام خداحافظی طهماسبی از او خواهش کرد در اتومبیل فرمانده لشکر بنشیند تا مقداری از راه را با هم طی کنند و مذاکره نمایند. وقتی اتومبیل از ماکو فاصله گرفت، در اولین آبادی سردار خواست از اتومبیل پیاده شود و به ماکو بازگردد، ولی فرمانده لشکر به او اعلام داشت که طبق دستور دولت توقیف است.

سردار متاثر شده و گفت من و پدرانم سال‌های سرحددار این آب‌وخاک و در دولت‌خواهی ضرب‌المثل بوده‌ایم. من برای خدمت به شاه حتی با ملت جنگ کردم تا یاغی نبودن خود را اثبات نمایم. برای توقیف من اینقدر مقدمات لازم نبود. ما سپر بلای شما مامورین هستیم. پادشاه پس از ما به شما خواهد پرداخت.

هر طور بود طهماسبی،‌ اقبال‌السلطنه را با خود به تبریز آورد و محبوس نمود، ولی ظاهرا در زندان وسایل رفاه او را فراهم ساختند و همه روزه امیرلشکر برای دیدار او به زندان می‌رفت و وعده استخلاص او را می‌داد. در مدتی که در زندان بود مامورین طهماسبی خزائن جواهرات و اشیای قیمتی او را ضبط کردند و به طوری که شنیده شد این ثروت تمام و کمال تحویل سردار سپه گردیده است. اقبال‌السلطنه در زندان مرد و معلوم نیست به مرگ طبیعی از دنیا رفته یا به دست عمال دولت به قتل رسیده است.