رجال- مردان و زنان نامدار ایران- ۲۸
خبر برکناری اقبال را کشت
اقبال بعدها به ریاست دانشگاه تهران و سپس به ریاست دانشکده پزشکی منصوب شد. در نخستین روز ریاست دانشگاه دستور داد نیروی انتظامی که پاسداری دانشگاه را بر عهده داشت محوطه دانشگاه را ترک کند، ولی در دوران ریاستش حوادثی در دانشگاه به وقوع پیوست که از جمله منجر به آتش کشیدن اتومبیل او شد.
بخش پایانی
اقبال بعدها به ریاست دانشگاه تهران و سپس به ریاست دانشکده پزشکی منصوب شد. در نخستین روز ریاست دانشگاه دستور داد نیروی انتظامی که پاسداری دانشگاه را بر عهده داشت محوطه دانشگاه را ترک کند، ولی در دوران ریاستش حوادثی در دانشگاه به وقوع پیوست که از جمله منجر به آتش کشیدن اتومبیل او شد. در ۱۳۳۴ پست وزارت دربار هم ضمیمه کار او شد تا اینکه در فروردین ۱۳۳۶ به عنوان نخستوزیر انتخاب و کار خود را شروع کرد.
مجموعا سه سال و نیم نخستوزیر بود و به کرات کابینه خود را ترمیم کرد. از حوادث دوران نخستوزیری او، تشکیل دو حزب ملیون و مردم است که اولی را او رهبری میکرد و لیدر دومی امیراسدالله علم بود. در تابستان ۱۳۳۹ انتخابات دوره بیستم را آغاز کرد. سهم عمده نصیب حزب ملیون شد و حزب مردم هم سهمیهای گرفت، ولی چون در این انتخابات خدشه زیادی وارد شده بود، سر و صدا از هر طرف بلند شد. در نتیجه در یک جلسه، استعفای تمام وکیلان را گرفتند. تنها وکیلی که استعفا نداد امیرکیوان کارگر اصفهانی بود.پس از ابطال انتخابات با جنجالی که مطبوعات به دستور شاه علیه وی آغاز کرده بودند اقبال کنار رفت، ولی کنار رفتن او با تمهید مقدمه و تحریکات از طرف دربار بود. مطبوعات که جرات نفس کشیدن نداشتند مدیرانشان با شاه جلساتی تشکیل دادند و نسبتهایی به رییس دولت وارد کردند که در نتیجه منجر به کنار رفتن او شد.
انتخابات دوره بیستم در زمستان ۱۳۳۹ در دوره نخستوزیری جعفر شریف امامی آغاز شد و اقبال وکیل اول تهران شد و لیدری اکثریت را در دست داشت. با روی کار آمدن علی امینی مجلس منحل شد و عدهای از جمله اقبال در مظان اتهام قرار گرفتند.
تنی چند از بلندپایگان آن روز به بند افتادند. اقبال ناگهان به اروپا رفت و بعضی از روزنامهها صریحا نوشتند که اقبال فرار کرده است. در ۱۳۴۱ پس از سقوط دولت دکتر امینی به جای دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی به سفارت یونسکو انتخاب شد. یک سال در آن سمت بود که به تهران احضار و به جای عبدالله انتظام که شاه را به علت تندرویهایش در وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نصیحت نموده بود به ریاست هیات مدیره و مدیرعاملی شرکت نفت برگزیده شد و تا مرگش به مدت ۱۴ سال در آن سمت قرار داشت.
اقبال قریب چهل سال بازیگر صحنه سیاسی ایران بود. پنج بار وزیر بهداری، دو نوبت وزیر راه، یک بار وزیر کشور، یک دفعه وزیر پست و تلگراف و وزیر فرهنگ و یک بار نخستوزیر شد. تنها کسی است که تمام مشاغل دهگانه مهم کشور را در دوران مشروطه عهدهدار بوده است. آن مشاغل عبارتند از: نخستوزیری، وزارت، سفارت، استانداری، وزارت دربار، استادی و ریاست دانشکده و دانشگاه، سناتوری، وکالت مجلس و بالاخره ریاست شرکت ملی نفت ایران. اقبال در ۱۳۵۶ بر اثر سکته در ۶۸ سالگی در تهران درگذشت. بدون شک او از سرسپردگان رژیم پهلوی بود. لقب «غلام خانهزاد» را برای خود انتخاب کرد و همواره در تمام عریضهها، سخنرانیها و عرض تبریکها آن را به کار میبرد.
غیر از مشاغلی که نام برده شد، مشاغل متعدد دیگری داشت؛ در ۱۵ دانشگاه و مدرسه عالی عضویت یا ریاست هیات امناء با او بود. تقریبا به تمام کشورها سفر کرد و از بیشتر کشورها نشان گرفت. در اواخر عمر کتابی برای او تهیه کرده بودند که حاوی شرح حال و ذکر مقامات او بود و اسناد و مدارکش در آن کتاب کلیشه شده بود. از حداکثر مزایای شغلی استفاده میکرد. به همین دلیل در قیاس با هم طرازانش زندگیاش در سطح پایینتری قرار داشت. به تفریح و جلسات شبانه میل نداشت و همیشه اوایل شب میخوابید و پنج صبح سرکار حاضر بود. تا حد امکان به ظاهر به رفع مشکل مردم و مراجعهکنندگان میکوشید، ولی در اواخر عمر آن موقعیت و تقرب سابق را نداشت و گاهی مورد حمله بعضی از بلندپایگان جوان قرار میگرفت.
پس از مرگ اقبال، شاه به همسر او مبلغ قابلملاحظهای پرداخت تا در هر کجای دنیا که میل دارد خانه و کاشانهای برای خود فراهم سازد. اقبال سالها مشیر و مشار شاه بود و به آنچه میخواست جامه عمل میپوشانید، ولی در اواخر عمر آن موقعیت سابق را نداشت و از این بیاعتنایی زجر میکشید. چهارده سال در مقام مدیرعامل شرکت نفت قرار داشت که بزرگترین و پردرآمدترین سازمان کشور بود. گرچه از لحاظ روابط عمومی، برخورد با مردم، مدیریت و کارگردانی امور، بصیرت و بینش کامل به دست آورده بود، ولی از جنبه فنی شغل خود بیاطلاع بود. عدهای از مدیران فنی که بار سنگین اداره شرکت را برعهده داشتند و ریاست را حق خود میدانستند، وجود دکتر اقبال را به مدتی طولانی در راس نفت ایران شبیخونی به آن حق میدانستند و تدریجا بنای کارشکنی را گذاشتند. عدهای دیگر از مدیران نفت در مقام پر کردن جیب خود برآمدند و به حیف و میل دارایی شرکت پرداختند. دولت نیز در تحریکات علیه اقبال بیکار نبود. امیرعباس هویدا نخستوزیر وقت و چند تن از وزیران داوطلب سمت او بودند.
اختلافات و اختلالات داخلی شر کت که از جمله کشف مبلغ قابل ملاحظهای سوءاستفاده بود، وجهه اقبال را لکهدار ساخت، ولی همه میدانستند دامن وی به اینگونه سوءاستفادهها آلوده نبوده، بلکه ضعف مدیریتش موجبات این امر را فراهم نموده است. قسمتهایی از سازمانهای وابسته به شرکت نفت به تدریج استقلال یافتند. شرکت پتروشیمی و شرکت گاز از جمله آن سازمانها بودند و معالوصف دکتراقبال نتوانست به وضع آشفتهای که مولود مدیریت طولانی او بر آن سازمان بود سر و صورت بدهد. بر اثر این نابسامانیها سرانجام تصمیم به تغییر او گرفته شد. بامداد همان روزی که درگذشت، امیرعباس هویدا وزیر دربار وقت به منزل او رفته و به وی تکلیف کرده بود از ریاست شرکت کنارهگیری کند. احتمالا قرار بوده است شغلی دیگر به او در داخل یا خارج واگذار کند، اما چند دقیقه پس از اعلام خبر کنارهگیریاش درگذشت.
ارسال نظر