تاریخ ایران- طلای سیاه ایران از نگاه اِلوِل ساتن-بخش پایانی
آیا ملی شدن نفت خواسته کارتلها بود؟
ماجرای ملی شدن نفت ایران در دهه ۱۳۳۰ به اندازهای هیجانانگیز، پیچیده و بدیع بود که دهها پژوهشگر ایرانی و خارجی درباره زوایای گوناگون آن کتاب نوشتهاند. «الول ساتن» فرانسوی نیز در کتابی با عنوان «نفت ایران» بخشهایی از این موضوع را بررسی کرده است که در چند شماره خواندید. در بخش آخر این نوشته، وی به توهمی اشاره میکند که برخی ایجاد کرده و میگفتند کارتلهای نفتی میخواستند نفت ایران ملی شود و ... .
«طرح اقدام مشترک» طرح معتدلی نبود و تلاشی هم برای پنهانسازی وسعت عملیات کارتل انجام نداده بود. علاوه بر مسائلی که پیش از این ذکر شد، «طرح اقدام مشترک» برای «خرید، وامدهی، فروش، مبادله نفت خام و فرآوردههای نفتی و تعیین نمایندگانی برای پخش در کشورهای خارجی» ترتیباتی ارائه داده بود. همچنین برای بیشترین استفاده از ترمینالها، تسهیلات انبارها، تانکرها و لولههای نفت، اقداماتی بدون توجه به مالکیت آنها انجام و برای حداقل رساندن استفاده از تسهیلات حمل و نقل، تدابیری اتخاذ شده بود.
این کار از طریق بارگیری و تخلیه چند جانبه، «حمل چند محموله مختلف برای تخلیه در بنادر مختلف»، «بارگیری مجدد از همان بندری که محموله تخلیه میشد»، «بارگیری از بنادر مسیر بازگشت» و جلوگیری از اتلاف وقت در بنادر صورت میگرفت. تاسیس دو کمیته بریتانیایی و آمریکایی، در واقع ابزار زیرکانهای برای حمایتهای رسمی از سیاستهای عمومی کارتل بینالمللی نفت بود.
از تمام این مسائل میتوان چنین نتیجه گرفت که از دست دادن ایران و آبادان به هیچوجه آن گونه که به نظر میآمد، اهمیت نداشت. در واقع از پاییز ۱۳۳۲ اواخر ۱۹۵۳ متخصصین نفت، از مازاد روزانه یک و نیم میلیون بشکه نفت جهان نگران شدند.
این مازاد به ۷۰ میلیون تن در سال یعنی به بیش از ۱۰ درصد تولید جهان میرسید. ظاهرا به این دلیل که هنوز در پاسخ به نیاز واقعی جهان به تولید نفت، راه زیادی در پیش بود، واژه «مازاد» فقط در مورد مقادیری از نفت به کار میرفت که تحت نظام مالی موجود، میتوانست به یک قیمت «اقتصادی» به فروش برسد و پایین آوردن آن قیمت، موازنه ظریف ساختار پول جهانی را تهدید میکرد.
البته در این کتاب نمیتوان به مشروح این مسائل اشاره کرد؛ اما همین قدر روشن است که تحت شرایط موجود، بازار برای نفت خاورمیانه محدود بود.
براساس ترتیبات کارتل، نفت خاورمیانه برای تامین نیاز اروپای غربی و بازارهای نسبتا کوچکی از آفریقا و آسیای شرقی محدود میشد که از محل تولیدات داخلی تامین نمیشدند. از یک جهت، از دور خارج شدن نفت ایران یک نعمت خدادادی برای کارتل محسوب میشد که در عین حال، با مشکل عظیم مازاد بالقوه منطقه نیز مواجه بود. این قضیه در واقع مشکل را از پیش پا برداشت. در حالی که از سوی دیگر، مساله جذب مجدد تولید ایران در مجموعه تولید کارتل، به مراتب مشکل بزرگتری بود.
برخی از مفسران ایرانی، تا آنجا پیش رفتهاند که از این وقایع، چنین نتیجهگیری میکنند که کارتل بینالمللی به طور عمدی ملی کردن نفت، تخلیه ایران از کارشناسان خارجی و تعطیلی صنعت نفت را به عنوان یک راهحل آسان برای رهایی از یک مسوولیت دشوار طراحی کرده بود. چنین طرحی، هر چند که در حیطه صنعت نفت شیوه ماکیاولیستی چندانی محسوب نمیشد، اما مستلزم یک هوشیاری و آیندهنگری است که بیشتر از ایرانیها برمیآید تا از غربیها. با وجود این، فرض کاملا معقولی است که کارتل نفت، به محض اینکه جهت وقایع برایش روشن شد، در استفاده از فرصتها کندی به خرج نداد.
همزمان با آن، ملیگرایی افراطی که مصدق مظهر آن شناخته میشد، خطرناکتر از آن بود که بدون کنترل، اجازه رشد بیشتر پیدا کند. از این رو، سیاست شرکت نفت انگلیس و ایران و کارتل نفت، متوجه متوقف کردن چنین گرایشی شد. تبلیغات بریتانیا، تا آنجا که میتوانست به بیاعتبار کردن ملیون ایران ادامه داد. برای مدت درازی، موضوع اصلی که بیشتر به درد افکار عمومی آمریکا میخورد، این بود که مصدق دارد به سرعت تحت نفوذ و حاکمیت کمونیسم درمیآید. این نظریه به عنوان شاهد، از این واقعیت استفاده میکرد که کمونیستها در ایران با کنترل بریتانیا بر صنعت نفت مخالف بودهاند. با این وجود، سرسختانه از پیشبینی یک کودتای قریبالوقوع کمونیستی در ایران پرهیز میشد. همزمان، شایعه تازهای به ویژه در ایران گسترش یافت و مخالفین مصدق توانستند آن را به خوبی جا بیندازند. شایعه این بود که مصدق واقعا طرفدار بریتانیا است و نتایج ملی کردن نفت ایران برای منافع کارتل نفت، چنان مطلوب بوده که میتوان گفت، برنامه آن عمدا به وسیله شرکت نفت انگلیس و ایران طرحریزی شده و به وسیله مصدق، عامل با اراده شرکت، به اجرا درآمده است.این نظریه به تفصیل در کتابی با عنوان اسرار ملی کردن نفت که در تیر ۱۳۳۲ در تهران انتشار یافت، مطرح شد. این کتاب نوشته سردبیر یکی از روزنامهها بود. اما پیش از این، چنین مطالبی در دی ۱۳۳۰ برای اولین بار در یکی از گفتارهای فارسی بی.بی. سی مطرح شد. نویسنده این برنامه در واقع با اتهام انگلیسی بودن مصدق موافق نبود و از این مساله رنج میبرد. او ادعا کرد که این اتهام از طرف بعضی از مخالفان نخستوزیر ایران به وی نسبت داده شده است.
اما در عین حال، استدلالهای مفصلی را به سود این ادعا به کار گرفت. از جمله اینکه «سیاست دکتر مصدق با اعطای خسارت به شرکت به سود ایران نبوده و نیز با بازگذاشتن دست شرکت در کسب منافع بیشتر در سایر نقاط، عملا به شرکت نفت انگلیس و ایران سود رسانده است.» مخالفین مصدق در ایران، با اشتیاق از این نکته بهرهبرداری کردند.این موضوع پس از سقوط مصدق نیز به فراموشی سپرده نشد. درچنین شرایطی، این ادعا به عنوان مقدمهای برای انعقاد قراردادهایی که ایران را به وضع سابق بازمیگرداند و همچنین، برای بیاعتبار کردن قضیه ملی کردن اهمیت فراوان داشت. حامیان ملی کردن نفت هنوز در اکثریت مطلق قرار داشتند. اما لجن مال کردنشان با مارک طرفداری از انگلیس، میتوانست بسیاری از آنها را از ترس، از میدان به در کند.مصدق همیشه نسبت به قدرت تبلیغات شرکت نفت انگلیس و ایران، در ایران و در سایر نقاط جهان مظنون بود. او بر این عقیده بود که حذف سازمانهای رسمی بریتانیایی در کشور که به طرق مختلف، دست مامورین مخفی را بازگذاشته، ضروری است.
به منظور خلاصی از دست این عناصر فرضی بود که دولت ایران طی ماههای اردیبهشت و خرداد ۱۳۳۲ سیاست اخراج کلیه اتباع بریتانیا را به اجرا گذاشت. این اقدام باعث وارد آمدن فشار بر روی تعدادی از میسیونرهای مذهبی و معلمین بیگناه شد. اما ایرانیها هیچ راهی برای جدا کردن گوسفندها از گرگها در اختیار نداشتند. اخراج میسیونرهای مذهبی به هر حال از طرف تشکیلات اسلامی حامی دولت ایران مورد تایید قرار گرفت.
در پاسخ به این مساله که آیا تبلیغات بریتانیا تاثیری مستقیم بر روند دیپلماسی ایران داشته است یا نه، تردید وجود دارد. به موازات ادامه منازعه نفت که در عین حال رسیدن به توافق را دور از انتظار میساخت، اولین نشانههای به سردی گراییدن شور و هیجان ملی در حمایت از نهضت ظاهر شد و این امری طبیعی به نظر میرسید. بااین حال، انتقاداتی که به اصل ملی کردن صنعت نفت میشد، بسیار ناچیز بود. سختترین مخالفتهایی که مصدق میشد از ناحیه کسانی مانند کاشانی و شمس قناتآبادی بود. آنها احساس میکردند که نخستوزیر به اندازه کافی «سازش ناپذیر» نیست و هر زمان، ممکن است برای معامله با بریتانیا مورد وسوسه قرار گیرد. این فریادها به خصوص پس از بازگشت مصدق از ایالات متحده در آبان ۱۳۳۰ بیشتر طنینانداز شد و احتمالا در سختتر شدن موضع مصدق در قبال پیشنهادهای «بانک جهانی» تاثیراتی داشت. شاید این نکته را که مصدق همیشه بیش از بعضی از حامیان آماده سازش بود، بتوان از دفاعیات آبان ۱۳۳۲ او در دادگاه استنباط کرد. مصدق در دادگاه گفت که تنها مانورهای سیاسی مجلس او را از امضای قرارداد نفت با دولت بریتانیا بازداشت.طبق قرارداد مزبور ایران می بایست در طول ۲۰ سال ۲۲۸ میلیون پوند به عنوان غرامت میپرداخت.با این حال، دلایل اساسی سقوط مصدق هیچ ربطی به نفت نداشت. بلکه بیشتر ناشی از تمایل وی به منع سلطنت و ارتش از دخالت در سیاست بود. میتوان چنین پنداشت که این کار برای استقرار نظامی کاملا مشروطه صورت میگرفت. در حالی که شاید ایران آماده پذیرش چنین اقدامی نبود.
سنت پادشاهی بسیار قوی و خاطره سلطنت دیکتاتوری رضاشاه بسیار تازه و با حرمت بود. ارتش و جناح راست گروه ملیون، به یک سلطنت قوی اعتقاد راسخ داشتند و حاضر نبودند انتقال آن را به یک دولت منتخب مردم نظاره کنند. آنها (مانند «مرتجعین» در هرجای دیگر) فکر میکردند که چنین دولتی به فشار نیروهای چپ تن خواهد داد.
ارسال نظر