در روز چهاردهم فوریه، باز دستور رسید که سفیر در کاخ سن جیمز به حضور شاه رسد... پس با کالسکه سلطنتی و چند تن از خدمتگزاران دربار به خانه او رفتم و او را به کاخ سن جیمز بردم. شاه در تالار پذیرایی ایستاده منتظر ورود سفیر بود و رابرت شرلی چون وارد شد، نخست با عمامه سر فرود آورد سپس دست راست خود را بر زمین زد و بر پیشانی گذاشت و چون نزدیک شاه رسید به زانو درآمد، ولی شاه او را بلند کرد و سفیر مقصود ماموریت خود را به اختصار بیان داشت و قسمتی از مطالبی را که نوشته بود تقدیم نمود و به همان ترتیبی که آمده بود بازگشت....

جیمز اول با رابرت شرلی به گرمی و مهربانی تمام رفتار کرد و حاضر به عقد معاهده‌ای دوستانه و سیاسی شد مبتنی بر این شرایط:

۱. دولت انگلستان تعهد می‌کند که کلیه کشتی‌های خود را در خلیج‌فارس برای مقابله با عمال دولت اسپانیا و پرتغال که جزایر هرمز و قشم را در تصرف داشتند و مایه زحمت دولت ایران و شرکت هند شرقی انگلیس در امر تجارت بودند در اختیار دولت ایران بگذارد مشروط بدان که کلیه مخارج آنها از خزانه دولت ایران پرداخته شود.

۲. دولت ایران تعهد می‌کند که هر وقت دولت انگلستان بخواهد ۲۵هزار سپاهی منظم و مسلح در اختیار آن دولت بگذارد.

۳. دولت انگلستان اجازه می‌دهد که تجار ایرانی کالاهای خود را با پرداخت کرایه معمول با کشتی‌های انگلیسی به انگلستان حمل کنند و بیش از تجار ملل دیگر عوارض و حقوق گمرکی نپردازند. به‌علاوه تجار ایرانی در وارد کردن طلا و نقره به انگلستان یا خارج کردن آنها از کشور آزاد باشند و از این بابت حقوق گمرکی نپردازند.

اما این قرارداد که منظور ایران را در فراهم آوردن قوای نظامی دریایی برای مقابله با پرتغالی‌ها و همچنین حمل امتعه ایرانی خاصه ابریشم با کشتی‌های انگلیسی تامین می‌کرد و ضمنا منظور انگلستان را در حفظ امنیت پایگاه‌های تجاری انگلستان در خلیج فارس نیز برآورده می‌نمود، هرگز به تصویب نرسید و به اجرا در نیامد؛ زیرا از بخت بد جیمزاول پیش از امضای قرارداد درگذشت (۲۷ مارس۱۷/۱۶۲۵ جمادی الثانی ۱۰۳۴) و پسرش چارلز اول به سلطنت رسید و امضای معاهده در بوته اجمال ماند. از آن گذشته نقد علی بیک نیز سر رسید و با رسیدن او هر چه رابرت شرلی رشته بود پنبه شد.

توضیح آنکه در گرما گرم مذاکرات رابرت شرلی با نمایندگان پادشاه انگلستان ناگهان سفیر دیگری از جانب شاه عباس به نام نقد علی بیک به انگلستان رسید. این سفیر را شاه عباس به افسانه و افسون عمال شرکت هند شرقی انگلیس فرستاده بود. وی در اول فوریه سال ۱۶۲۶/ دوم جمادی الاول سال ۱۰۳۵ هنگامی که چیزی نمانده بود که قرارداد ایران و انگلیس به تصویب برسد با کشتی موسوم به ستاره به بریتانیا وارد شد و به محض ورود با رابرت شرلی به مخالفت برخاست و اعتبار نامه‌های وی را به عنوان آنکه مجعول است، پاره کرد.

سرانجام نقدعلی بیک روز ۶ مارس ۱۶۲۶/ ۱۰۳۵ به حضور چارلز اول پسر و جانشین جیمز اول بار یافت. رفتار این سفیر بسیار خشن و متکبرانه بود.

پادشاه انگلستان فرمان داد تا سفیران دوگانه ایران با کشتی عازم کشور خویش شوند. ضمنا یکی از بزرگان دربار انگلستان را به نام سردادمور کاتون به همراه آنان فرستاد تا اولا از لحاظ ادب سیاسی، اقدام دوستانه پادشاه ایران را در فرستادن سفیر جواب گفته باشد، ثانیا با دولت ایران به مذاکره درباره عقد قرارداد تجاری مبادرت ورزد و ثالثا در کار شرلی و نقد علی بیک تحقیق کند.

سفیر دولت انگلستان

سردادمور کاتون در حقیقت دومین سفیری است که دربار انگلستان رسما به ایران فرستاده است. نخستین سفیر انگلستان سرجفری لانگلی (۹) بود که در زمان گیخاتوخان مغول به ایران آمده بود (۶۹۰/۱۲۹۱ ق). فاصله ورود این دو سفیر به ایران ۳۳۷ سال میلادی و ۳۴۷ سال قمری بود. هنگامی که کشتی حامل سفرا به سواحل شرقی آفریقا رسید، نقدعلی بیک خود را با خوردن تریاک مسموم کرد و درگذشت؛ اما رابرت شرلی و کاتون در ربیع الثانی سال ۱۰۳۷/ ژانویه ۱۶۲۸ به ایران رسیدند و در بندر گمبرون پیاده شدند. در اینجا به افتخار ورود سفیر انگلستان ده بار توپ‌های قلعه به غرش درآمد. در آن روزها شاه عباس در شهر اشرف (اشرف البلاد = بهشهر فعلی) مازندران بود، از این روی سفیر به همراهی سررابرت از طریق لار و شیراز و اصفهان به مازندران رفت. همراه این سفیر، جوان دانشمند نویسنده‌ای بود به نام تامس هربرت.

در خصوص دوستی ایران و انگلیس هم گفت: چنین رابطه دوستانه‌ای را به شوق و میل می‌پذیرد و امیدوار است همیشه برقرار بماند.

اما این مجلس آخرین دیدار سفیر با شهریار ایران بود و شاه ایران، با آن همه گرمی و دوستی دیدار نخستین، دیگر نخواست سفیر را ببیند و با او به گفت‌وگو برنشیند. رابرت شرلی نیز از چشم شاه افتاد. به نظر می‌آید که علت بی‌مهری شاه عباس به سفیر انگلستان این بود که اولا سفیر اختیاری در جهت عقد قرارداد نداشته و حتی درباره زمینه قراردادی که رابرت شرلی درباره آن با جیمز اول به توافق‌هایی هم رسیده بود، سفیر طبق دستورالعمل پادشاه خود می‌بایست فقط مواد قرارداد را به نظر شهریار صفوی برساند و نظریات شاه ایران را به پادشاه انگلستان گزارش کند. ثانیا در آن هنگام شاه عباس پرتغالیان را از جزیره هرمز نیز بیرون رانده و در صفحات غرب ایران نیز در جنگ با عثمانیان به پیروزی کامل رسیده و بغداد را نیز متصرف شده بود و در چنین حالی دیگر خود را نیازمند به ناز و غمزه سیاسی خارجیان نمی‌دانست. خاصه آنکه دوبار رابرت شرلی و یک بار آنتونی شرلی را به سفارت به دربارهای اروپا فرستاده و حاصلی جز یک مشت تعارفات دیپلماتیک یا وعده‌های سرخرمن ندیده بود. در حقیقت سفیری هم که دولت انگلستان فرستاده بود هیچ گونه اختیاری نداشت و ارسال هیات سفارت تنها یک ژست سیاسی در مقابل دولت ایران بوده که چند سفیر با پیشنهادهای سیاسی و نظامی و تجاری به دربار جیمز گسیل داشته بود، به این سفیر اجازه هیچ اقدام مثبتی داده نشده بود. در دستورالعملی که به سفیر داده شده بود، آمده بود: همچنین از جانب سررابرت شرلی پیشنهادهایی به ما شده که موادی از آن را دبیر مخصوص ما به شما خواهد داد. آنها را به شاه ایران نشان دهید. در صورتی که شاه با آنها موافق بود و خواست که از جانب ما به مرحله عمل درآید، شما مامور هستید که نظرهای شاه ایران را چنانکه میل اوست به عرض ما برسانید.

شما هم می‌توانید به نمایندگی و به نام ما قول بدهید و تعهد کنید که از صمیم دل هر پیشنهاد منطقی را که مناسب با روابط دو کشور و مایه استحکام دوستی دو طرف و به نفع ملت ما باشد و از جانب شاه ایران پیشنهاد شود، می‌پذیریم. در خاتمه میل قلبی ما بر این است که شما هیچ گونه لقب یا مقامی را از شاه ایران نپذیرید و در کار بازرگانان انگلیسی که با ایران معامله می‌کنند، مداخله نکنید و تنها به موجب این دستورالعمل بی‌آنکه ایجاد هیچ گونه زحمت یا خرج یا ناراحتی برای تجار ما گردد، رفتار کنید. تخلف از این دستور خون شما را به هدر خواهد داد.