دستگیری و آزادی اوباش تهران

بخش پایانی

رضاخان که شرایط را برای انقراض قاجار مساعد می‌دید، از در دوستی با رجال نامداری مثل سید حسن مدرس و نصرت‌الدوله درآمد و با راه انداختن بلوای نان به بخشی از هدف خود رسید. بخش پایانی نوشته حاضر به قلم حسین مکی این رفتار را نشان می‌دهد.

با اینکه عمل دولت در ولایات و تهران اعلام خطری بود که مدرس با آن هوش سرشار باید موضوع را درک کرده باشد، ولی متاسفانه یا بر اثر تظاهرات فریبنده سردار سپه در اطاعات نسبت به او یا بر اثر اینکه اغلب دستگیرشدگان شهرستان‌ها از حزب مخالف مدرس بودند نتوانست خطر را احساس کرده در رفع و دفع آن بکوشد.

به هر حال سردار سپه از این بازی با یک تیر چندین نشان زد.

اولا به مجلس فهماند که شما خیال نکنید در حادثه دوم حمل ۱۳۰۳ (جمهوریت) که این مردم بر علیه من قیام کردند، آن نهضت و قیام دارای پایه محکم و با ارزشی است که ملاک قضاوت قرار گیرد، زیرا دیدید همین مردم علیه شما هم قیام کردند و اگر تظاهرات آنها برای اشخاص سندیت داشته باشد نسبت به شما هم تظاهرات مخالف کردند.ثانیا به وکلا حالی کرد که نباید متکی به مردم و احساسات عمومی باشند و اگر من نبودم جان همه نمایندگان در خطر بود و این سیل‌زن‌های چادر به سر که شناخته هم نمی‌شدند شما را قطعه‌قطعه می‌کردند.

ثالثا در اثر انتشار اعلامیه کذایی حکومت نظامی به مردم نشان داد که همین شما مردم تهران که از محلات جنوب شهر سرچشمه گرفته در حادثه جمهوریت با سوء نیت و تهیه مقدمات قبلی به مجلس ریختند، به من بد گفتید، خودم آمدم با شما صحبت کنم باز هم فحاشی کردید، برای من آجر انداختید، در صورتی که من در وسط شما بودم و هر دقیقه خطر جانی داشتم معهذا به نظامی‌ها اجازه شلیک نداده فقط گفتم مردم را متفرق کنید. حال آنکه مسلم بود آن اجتماع روی تحریکات سیاسی بود، ولی در این بلوا که گرسنگی محرک مردم شد و جز گروهی زن به طرف مجلس نرفتند و تمام وکلا هم در عمارت مجلس بودند و برای آنها هیچ گونه نگرانی هم مورد نداشت، با این احوال مجلس فرمان شلیک به طرف شما را داد و بالاخره عده‌ای که برای گرفتن نان آمده بودند به امر این مجلس گلوله را به قلب خود گرفتند و مجلس هم به این اندازه خشونت قناعت نکرده دستور داد حکومت نظامی تشدید شود و محرکین دستگیر گردند و به همین مناسبت عده زیادی به موجب امر مجلس دستگیر شدند. رابعا به بهانه اجرای دستور مجلس تمام مخالفین خود را دستگیر کرده در زندان انداخت تا نقشه خود را بعدا در محیط کاملا آزادی شروع به اجرا نماید.می‌گویند در قضیه بلوای نان در حدود هشتصد یا نهصد نفر از سرجنبانان محلات و دستجات تهران و شهرستان‌ها و درباریان و مخالفین دولت سردار سپه دستگیر شدند.سردار سپه با ایجاد بلوای نان هم مجلس را مرعوب نمود و هم قدرت خود را نشان داد و هم حس تنفر مردم را نسبت به وکلا برانگیخت، ضمنا مخالفین خود را دستگیر و هم از حرکت احمدشاه به خوبی جلوگیری کرده او را کاملا مرعوب و قدرت تصمیم حرکت به ایران را از او سلب نمود. بنابراین سردار سپه با یک تیر چند نشان زد. دستگیرشدگان در مرکز و ولایات مدت‌ها در زندان به سر می‌بردند و باز سردار سپه با آزاد کردن عده‌ای از زندانیان یک نقش حساس سیاسی دیگر را بازی نمود که اینک چگونگی آن را بیان می‌نماییم:

بر اثر نزدیکی زیاد سردار سپه با مدرس تقریبا در رابطه سوسیالیست‌ها و سردار سپه وقفه و تزلزلی ایجاد شده بود که حتی برای مرخص شدن دوستان مرکز و ولایات خود وسیله و راهی برای اقدام نداشتند و چون عده‌ای از نزدیکان و پادوهای مدرس که آزاد بودند ولی با شهربانی مخفیانه سروکار داشتند مدرس را به اشتباه انداخته و نسبت به کسانی که از نزدیکان مدرس دستگیر شده بودند نزد مدرس اظهاراتی کرده، می‌گفتند این اشخاص در بلوای روز چهارم مهر شرکت داشته و حتی مدعی رویت آنها هم در اجتماع و تحریک مردم می‌شدند.

سرهنگ محمدخان درگاهی موفق شد با چندنفر از مخالفین مدرس در نظمیه کاملا کنار بیاید و پس از کنار آمدن بستگان ‌آنها را وادار کرد که به منزل مدرس رفته از گرفتاری کسان خود گریه و زاری نمایند و استخلاص آنها را از او خواستار شدند. در خلال این احوال مدرس چند ملاقات از سردار سپه کرده، ولی نمی‌خواست راجع به محبوسین صحبتی بکند، خود سردار سپه موضوع را مطرح کرده گفت اگر در بین محبوسین کسانی باشند که آقا اطلاع به بی‌تقصیری آنها داشته باشد بفرمایید فورا دستور دهم مرخص شوند. مدرس طبیعی بود اظهار می‌کرد نمی‌دانم کدام یک از آنها حقیقتا تقصیر دارند و کدام یک بی‌تقصیرند، ولی امروز زن و بچه فلان و فلان و... به منزل من آمده گریه و زاری می‌کردند و می‌گفتند این اشخاص در روز واقعه چهارم مهر اساسا در شهر نبوده‌اند، البته نظمیه تحقیق می‌کند چنانچه صحت داشته باشد آنها را مرخص خواهد کرد.سردار سپه فورا با تلفن با درگاهی صحبت کرده و پس از مقداری مکالمه می‌گفت در این صورت این چند نفر را مرخص کرده و به آنها بگویید که آقای مدرس فرمودند شما بی‌تقصیر هستید لذا شما را مرخص می‌کنیم. پس از خاتمه تلفن هم این طور به مدرس خبر می‌داد: از قراری که الساعه از نظمیه تحقیق کردم این اشخاص که فرمودید تقصیر زیادی نداشتند لذا دستور دادم آنها را فورا مرخص نمایند.با این ترتیب اگر احتمال سوء ظن برای مدرس بود به کلی رفع می‌شد و نظمیه هم با آن چند نفر به نحوی که میل داشت قبلا بند و بست کرده همان شب آنها را مرخص می‌نمود، همه آنها فردا صبح به منزل مدرس رفته تلویحا تصدیق می‌کردند که در قضیه مداخله داشته و صرفا بنا به توصیه آقا مرخص شده‌اند، با این کیفیت مدرس کاملا غافلگیر شده به صمیمیت سردار سپه مطمئن‌تر می‌شد، در صورتی که غالب اشخاصی که دور او بودند از عمال شهربانی بوده و سعی می‌کردند وقت مدرس را نسبت به امور غیر لازم تضییع نمایند و اگر قضیه قابل گزارشی هم در منزل مدرس رخ می‌داد فورا به نظمیه اطلاع می‌دادند. در اثر تحقیقات از دستگیرشدگان مخالف سردار سپه و نقش‌هایی که بازی می‌شد سردار سپه تمام هم خود را مصروف این می‌نمود که به مدرس و نصرت‌الدوله بفهماند که او دارای هیچ گونه فعالیتی نیست و فقط یک رییس‌الوزرای تشریفاتی است که آلت دست آنها است.هر قدر به اجرای نقشه آبان ماه و تهیه مقدمات انقراض قاجاریه نزدیک‌تر می‌شد سردار سپه وقت خود را بیشتر صرف ملاقات مدرس و نصرت‌الدوله می‌نمود و طوری آنها را محصور و گرفتار می‌کرد که اصلا نتوانند بفهمند چه نقشه‌ای در جریان است.