آمریکای لاتین- چرا لاتینیها از شمالیها عقب ماندند؟ -۳
دلایل فرهنگی رشدنایافتگی
نویسنده در بخش دیگری از پژوهش خود در خصوص علل عقبماندگی کشورهای آمریکای لاتین به نحوه برخورد و چگونگی استعمارگری دو کشور انگلستان و اسپانیا میپردازد. «معرفی یک قانون اساسی که بر چنین مدل اولیهای استوار بود و از آمریکا الهام میگرفت، یک گسستگی فرهنگی با گذشته پدید آورد. مردمی که تازه بندهای پیش بند خود را جهت شاگردی و فراگیری فرهنگ سیاسی اسپانیا سفت میکردند و فرهنگ اسپانیا در حال اشاعه و نفوذ یک روش یکسان و یکنواخت در خاک مکزیک بود و ظالمانه و بیرحمانه قدرت غیر پاسخگوی خود را بسط میداد و به این مردم دیکته میکرد به یک باره تصمیم گرفتند که نقش شهروندان آزاد را بازی کنند و خود را با یک دولت خود مختار مستقل از اسپانیا مطابقت دهند که همه چیز در آن داوطلبانه و براساس خواست خود آنان بود و هیچ تحمیلی جهت پذیرش آن از سوی آمریکا در کار نبود.این نیاز به دانش خیلی زیادی از طبیعت انسانی ندارد که ببینیم یک چنین تجربهای (یعنی تجربه رهایی از یوغ اسپانیای مستبد و ظالم و پذیرش آزادی نوع آمریکایی) چه نتایج وحشتناکی را میتواند در بر داشته باشد.»
در بررسی تفاوتهای ساختاری درازمدت بین آمریکای جنوبی و شمالی این مهم است که تشخیص دهیم تلاشهای استعماری اسپانیا و انگلستان از نظر زمانی تقریبا یک صد سال با هم فاصله دارند. قوای نظامی هرنان کورتز
در اوایل سال ۱۵۱۹ از کوبا و از طریق دریایی روانه مکزیک شدند، درحالی که کریستوفر نیوپورت سه فروند کشتی خود را از لندن خارج و در پایان سال ۱۶۰۹ به منطقهای که امروز نیوانگلند نامیده میشود گسیل نمود. واقعیت این است که یک چنین فاصله زمانی طولانی بین دو اقدام استعماری حداقل از دو منظر قابل بررسی است. اول اینکه طی این ۹ دهه تحولات سیاسی و مذهبی فراوانی در اروپا به وقوع پیوست که انقلاب و اصلاح دینی پروتستانی هم بخشی از آن بود. دوم اینکه همان طور که تاریخدانی به نام جان اچ الیوت عنوان نمود، با توجه به اینکه انگلیسیها در واقع بعد از اسپانیاییها اقدام کردند چیزهای فراوانی از اسپانیاییها آموختند و از اشتباهاتی که اسپانیاییها مرتکب شدند درس گرفتند.بعضی از اشتباهات جدی اشغالگران ایبریایی (اسپانیایی) عبارت بود از محدود کردن تجارت- زیرا مستعمرات اجازه نداشتند با کشورهای اروپایی به تجارت بپردازند- تکیه بر بوروکراسی بیاثر و ناکارآمد و همچنین سیستم تصمیمگیری در مرکز یا تمرکز سیاسی. هنگامی که در قرن ۱۸ بوربونها تلاش کردند که تمرکز زدایی کنند و مستعمرات را از حالت تمرکز سیاسی خارج کنند دیگر بسیار دیر شده بود، زیرا بوروکراسی و تارهای آن به هم بافته شده بود و بوروکراسی به یک بخش اصلی زندگی و فرهنگ مستعمرات تبدیل شده بود.کلیسای کاتولیک نیز در ایجاد یک سیستم متمرکز و پدید آوردن دولتی گرایی نقش داشت. به عنوان مثال، کسانی که اعتقادات دینی نداشتند تحت فشار قرار میگرفتند تا به آئین کاتولیک اعتقاد پیدا کنند و ساکنان اصلی منطقه آمریکا حق کشیش شدن نداشتند.
انگلیسها از مشکلات و موانعی که اسپانیاییها با آن مواجه بودند آگاهی داشتند و از برقراری یک بوروکراسی سنگین و تحمیل دینی اجتناب ورزیدند و در عین حال سعی کردند یک سیستم سیاسی غیرمتمرکز مبتنی بر آرای جامعه ایجاد نمایند. به نظر میرسید این فرمول مناسبی برای باز کردن قفلهای رشد اقتصادی بود.بعضی از نویسندگان و علی الخصوص تاریخدانانی همچون رولند سایم و جیمز لنگ استدلال نمودند که تفاوت بین موسسات شمال آمریکا و جنوب آمریکا ریشه در تفاوت اهداف استعماری اسپانیاییها و انگلیسیها داشته است. در حالی که هدف اسپانیا برقراری «امپراتوری غالب» بود هدف انگلیسیها ایجاد یک «امپراتوری تجاری» بود. با این تفسیر مستعمرات هر یک از دو امپراتوری فوق برای رسیدن به این دو هدف متفاوت تلاش میکردند. متمرکز عمل نمودن، حمایت از سیستم داخلی و بوروکراسی روشهایی برای رسیدن به هدف اسپانیا در جهت ایجاد امپراتوری غالب و مسلط بر منطقه بود، در حالی که یک سیستم ضعیف غیرمتمرکز و با تحمل زیاد مبتنی بر اصول قانون به انگلستان کمک کرد که به اهداف و آرزوهای تجاری خود دست یابد. این نظریه (بهوجود آمدن دو امپراتوری) بهوسیله جیمز رابینسون مورد نقد قرار گرفت. او معتقد بود که مستعمرات آمریکای شمالی به صورت متفاوتی از مستعمرات جنوب آمریکا توسعه یافتند نه به این دلیل که انگلیسیهای استعمارگر انگیزههایی متفاوت با اسپانیاییهای استعمارگر داشته باشند، بلکه به این دلیل که نه جغرافیا و نه مردم شناسی منطقه آمریکای شمالی و تراکم جمعیتی آن به انگلستان اجازه میداد که از مدل استعماری اسپانیا الگوبرداری کند. بر طبق نظریه او «یک مدل مستعمراتی مبتنی بر به کارگیری کارگران بومی و وضع سیستم رانتگیری در این منطقه (آمریکای شمالی) غیرممکن به نظر میرسید، زیرا جماعات بومی زیادی در شمال آمریکا حضور نداشتند و جوامع متشکل و سازمان یافتهای در این منطقه حضور نداشتند»
تردید اندکی وجود دارد که فرهنگ در توسعه آمریکای لاتین و موسسات آن اهمیت داشته است. سوال این است که فرهنگ چگونه میتواند اهمیت داشته باشد؟ جامعه شناس وتاریخدانی به نام کلادیو ولیزاز یک تشبیه از آیزایا برلین استفاده میکند تا مسیرهای متفاوت طی شده آمریکای شمالی و جنوبی را از قرن ۱۷ تاکنون توضیح دهد. از دید ولیز، اسپانیاییها همچون خارپشت در تشبیه برلین هستند که فقط یک موجود زنده بزرگ است، در حالی که انگلیسیها همانند روباه بودند به این ترتیب که آنها روشنفکر، تنوع طلب، قابل انعطاف و در بسیاری از زمینهها خوب بودند ولیز به این تشبیه خیلی پایبند بود، به گونهای که در اولین کتاب خود نوشت «آمریکای لاتین یک خارپشت است که از اواسط قرن نوزدهم ناامیدانه سعی کرد که یک روباه باشد.» برای ولیز، یکی از وسواسها و عقدههای روحی این خارپشت بهوسیله حرکت ضد اصلاحی بهوجود آمد و آن عبارت بود از دفاع و تقویت باورهای کاتولیک.
برای رسیدن به این هدف واپسگرایانه، سلطنت حاکم اقدام به ایجاد یک سیستم به شدت متمرکز و بوروکراتیک «شورایی» نمود که در ابعاد وسیعی کارهایی را که به هر ترتیب قابل انجام بود به زور دیکته میکردو اجازه نمیداد کارها به روال طبیعی خود به پایان برسند. «دادگاه تفتیش عقاید» و «انجمن عیسی» (یا عیسویون یا ژزوییتها)، دو مرکز با سلسله مراتب خاص و تشریفات گسترده بودند که توسط موسسهای که با پشتگرمی و حمایت شدید فلیپ دوم تاسیس شده بود اداره میشدند. از نظر ولیز فیلیپ دوم یک «پادشاه محتاط بوروکرات- کبیر» بود که پادشاهان بعد از او؛ یعنی فیلیپ سوم و چهارم نیز همین منش را داشتند. از دید ولیز بهترین واقعهای که میتواند طبیعت روباه گونه انگلیس را نمایش دهد انقلاب صنعتی بود. این دوره قابلتوجه تاریخی نظر ولیز دقیقا ریشه در انگلستان دارد و از آنجا آغاز شده است، زیرا انگلیسیها دارای سعه صدر بیشتری بودند، قابل انعطاف و خواستار تغییر و مهمتر از همه در بسیاری از زمینهها تخصص داشتند و خوب بودند. این کیفیتهای انگلستان به مستعمرات آن نیز انتقال یافت و شمال آمریکا نیز صاحب این کیفیتها شد.
نظریات و فرضیههایی که مبتنی بر فرهنگ هستند بهرغم ظاهر جذابی که دارند، از محدودیتهایی رنج میبرند. دیوید لندیس آنها را اینگونه بیان میکند «فرهنگ تقریبا همه چیز را متفاوت نشان میدهد.» به طور خاص نظریه ولیز با تمام ظرافت و جذابیتهای علمی آن با دو انتقاد و دو چالش مواجه است. اول اینکه، یک فاصله زمانی قابل توجه بین حرکت ضد اصلاحی اسپانیا و انقلاب صنعتی انگلستان وجود دارد، دو واقعه تاریخی که از نظر او دو شخصیت جوجه تیغی و روباه را برای هر یک از آنها به ارمغان آورده است. دوم اینکه، هر تفسیری که تا حد زیادی مبتنی بر فرهنگ باشد نیازمند آن است که آنچه را که ما به آن «معمای کارائیب» میگوییم حل کند یا در مورد آن توضیح دهد. کشورهای منطقه کارائیب توسط همان کسانی که ما آنها را «روباه» مینامیم اشغال شدند، همان کسانی که آمریکای شمالی را نیز اشغال کردند و همان موسساتی را داشتند که ۱۳ مستعمره دیگر اشغال شده توسط «روباهها» داشتند، ولی نتیجه عملکرد اقتصادی آنها همانند عملکردهای اقتصادی کشورهای آمریکای جنوبی است و هیچ شباهتی به وضعیت آمریکا و کانادا ندارند. این البته به این معنی نیست که تحلیل موضوعات براساس فرهنگ اهمیتی ندارد. بلکه به معنای آن است که سایر عوامل نیز نقش مهمی در شکلگیری موسسات آمریکا داشتهاند. در حقیقت ممکن است سایر عوامل غیرفرهنگی حتی مهمترین نقش را در ایجاد مسیر اقتصادی این کشور ایفا کرده باشند.
همان گونه که تاکنون بیان شد و اچ. دبلیو بیتس در سال ۱۸۷۸ استدلال نمود، شهروندان مستعمرات تازه تاسیس اسپانیا آمادگی خودمختاری را نداشتند. برای مدت دو قرن، آنها در یک سیستم بسیار متمرکز و تمرکزگرا زندگی کرده بودند، جایی که تقریبا هر تصمیمی در کشورها در گرفته میشد و هیچگونه انعطافی در تصمیم گیریها وجود نداشت. در مستعمرات اسپانیا کابیلدو (Cabildo) اصلیترین مرکز تصمیمگیری محلی بود که در اختیار دولت بود. کابیلدوها به ندرت دموکراتیک بودند و تجربهای برای دولت خودمختار محسوب نمیشدند. پیش از آن یعنی در قرن ۱۶، بحثهایی وجود داشت که چگونه اعضای کابیلدوها باید انتخاب شوند. در ۱۵۵۶ تصمیم گرفته شد که اعضای کابیلدو که از کابیلدو بیرون میروند جایگزین خود را معرفی نمایند و این کاربر در سانتو دومینیگو رایج بود و در سال ۱۵۹۵ بعضی از سمتهای کابیلدو مکزیکوسیتی به کسانی که قیمتهای بالاتری را برای این پست میدادند تعلق میگرفت. با گذر زمان این نحوه تشکیل کابیلدو کاملا شکل قانونی به خود گرفت و شواهدی از فروش سمتها در شهرهای پوابلا، وراکروز و مریدا و همچنین کوردوبا و بوئنوس آیرس در نایب السلطنه نشین شهر ریور دپلاتا موجود است. تا پایان قرن ۱۸ و آغاز قرن ۱۹ کابیلدوها اعتبار خود را در آمریکای لاتین از دست دادند.
ارسال نظر