پژوهش‌هایی در تاریخ اقتصادی ایران

دروازه قزوین در تهران قدیم

بخش نخست

چارلز عیسوی

چارلز عیسوی از معدود پژوهشگران اقتصاد ایران است که تلاش کرده به‌صورت علمی و با استفاده از منابع معتبر و پرشمار این کار را انجام دهد. نوشته حاضر که کالبدشکافی صنعت ایران را در دستور کار قرار داده است، از کتاب «تاریخ اقتصادی ایران» نوشته عیسوی اخذ شده است. وی در مقدمه کتاب یادآور شده که «... این کتاب نه یک ماده خام است و نه یک تالیف کامل. مجموعه‌ای از مقالات منتخب و قطعاتی از گزارش‌ها و کتاب‌هایی است که جنبه‌های مختلف اقتصاد ایران را در دستور کار قرار داده است.» با توجه به پرشمار بودن منابع و مآخذ، از چاپ آنها اجتناب شده است. منابع در کتاب یاد شده و در دفتر روزنامه موجود است.

صنایع دستی ایران در روزگار صفویان به اوج هنری و تکنیکی خود رسید که از بعضی لحاظ با صنایع دستی کشورهای پیشرفته پهلو می‌زد، ولی شاردن بعدها از «سستی» و تنبلی پیشه‌وران و عدم اشتیاق آنها به نوآوری یا حتی تقلید صحبت کرده است. با وجود این دلیلی بر این باور وجود ندارد که ایران در انتقال از تولید محصولات صنایع دستی به تولید محصولات صنایع کارخانه‌ای جدید نسبت به سایر ممالک آسیایی از شانس و توفیق زیادی برخوردار بوده است.

به جای آن، مملکت دستخوش جنگ‌های داخلی و تهاجمات خانمان برانداز شد که تاثیرات بسیار مخربی در مراکز عمده صنایع دستی نظیر اصفهان، کرمان و شیراز به دنبال داشت.

در پرتو اعاده نظم توسط سلاطین نخستین قاجار، اکثر صنایع دستی بار دیگر شکوفا شد و بار دیگر محصولات بازارهای داخلی و خارجی را فراهم ساخت که شاید هم در نتیجه کاهش صادرات اروپا که باعثش جنگ‌های ناپلئونی بود، بوده باشد. ولی صلح و امنیت زیاد خلیج فارس، ترمیم حمل‌ونقل و افزایش تجارت خطر جدیدی را ایجاد کرد، یعنی کالاهای ماشینی اروپایی. تمام گزارش‌های معاصر مبین انحطاط صنایع دستی ایران است. سه نقل قول از گزارش‌های ک.ای ابوت کنسول معروف انگلیس در سال ۱۸۴۰ م مبین این فرآیند است: در سال ۱۸۴۴ م.«تجار و بازرگانان کاشان یادداشتی به اعلیحضرت شاهنشاه عرضه کردند و در آن از وی خواستند تا از امر بازرگانی آنها که در نتیجه رواج کالاهای اروپایی در مملکت لطمه زیادی خورده است، حمایت کند.»

در سال ۱۸۴۸ م وی می‌گوید که «کالاهای تولیدی انگلیس به خاطر ارزانی و مزیت نمونه و طرح‌ها و تنوع زیاد الگوهایشان که باعث می‌شود مردم بتوانند لباس‌های گوناگونی داشته و حس تنوع‌طلب خود را ارضا نمایند- و حتی طبقات بالاتر چیت اروپایی را به پارچه‌های ابریشمی گران مملکتشان ترجیح می‌دهند- به شدت جای کالاهای پنبه‌ای و ابریشمی ایران را گرفته است و بار دیگر وی در سال ۱۸۴۹ م از کاشان گزارش داد که «کالاهای تولیدی از مدت‌ها پیش در نتیجه تجارت با اروپا که به تدریج در سرتاسر مملکت گسترده شده و باعث از بین رفتن بسیاری از شعب صنایع محلی گردیده، به سرعت روبه انحطاط رفته است.»

کمی قبل از آن تجار تبریز به شاهزاده تظلم کرده بودند که واردات کالاهای اروپایی را تحریم کند«چرا که ورود بی‌رویه و مداوم کالاهای خارجی موجب زوال و کاهش کالاهای تولیدی ایران شده است.»

هیچ جوابی در قبال این تظلم از طرف دولت داده نشد- و شگفت اینکه با توجه به ضعف عمومی و غفلت از اقتصادیات و شرایط تجاری قراردادهایی که با قدرت‌های عمده منعقد شده بود و جو رایج تفکر و اندیشه اقتصادی- هیچ نوع عملی از سوی دولت انجام نشد. امیرکبیر صدراعظم مصلح ایران دست به اصلاحات چندی زد، ولی تاثیرات آنها زودگذر بود. با بهبود مستمر راه‌های ارتباطی و رشد سریع تجارت، فشار بر صنایع دستی افزایش یافت که زوال آنها تضعیف اصناف قدیمی را در پی داشت.

معهذا انحطاط صنایع دستی، گرچه قابل ملاحظه بود، ولی بیش از حد نبود.

یافته‌های موجود نشان می‌دهد که در آغاز قرن بیستم تعداد واحدهای تولیدی در بعضی از شعب صنایع هنوز زیاد بود. چند تا از این صنایع دستی بار دیگر بازارهای داخلی و حتی خارجی خود را به دست آوردند. اگر فقط پارچه‌های پنبه‌ای، پشمی و ابریشمی را در نظر بگیریم صادرات آن در سال ۱۳-۱۹۱۲ م حدود ۱۰۰۰۰۰ لیره بود و اگر تجارت خارجی به آن صنایع دستی که در رقابت با واردات بود لطمه وارد ساخت، در عوض موجب ارتقای صنایعی شد که در رابطه با صادرات بود که منجر به برقراری کارگاه‌هایی برای تولید چرم، تریاک، حنا،‌ ابریشم و سایر محصولات صادراتی گردید. ولی مهم‌ترین صنعت یدی که از گسترش بازارهای خارجی سود برد قالیبافی بود که مقدار معتنابهی از سرمایه داخلی و خارجی را به طرف خود جذب کرد و ارزش صدور آن در سال ۱۹۱۴ م. به ۱۰۰۰۰۰۰ لیره رسید.

در کشورهای دیگر خاورمیانه نیز تجارت خارجی منجر به رشد صنعت معادن گردید؛ ولی در ایران فواصل زیاد و حمل‌ونقل نارسا باعث عقب‌ماندگی این رشته از صنعت شد و از معادن آن به مقدار بسیار کمی و با تکنیک‌های بسیار ابتدایی، ‌بهره‌برداری گشت. به جز نفت، تنها محصول معدنی که صادر می‌گردید اکسید آهن بود که آن هم از جزایر خلیج فارس به دست می‌آمد.

ایران در زمینه صنایع کارخانه‌ای، حتی با معیارهای خاورمیانه‌ای، عقب افتاده بود. پیدا کردن دلایل این مساله زیاد مشکل نیست. اول از همه پراکندگی جمعیت در نواحی وسیع و فقدان آب یا حمل‌ونقل ماشینی از رشد یک بازار ملی جلوگیری می‌کرد. اثرات این مساله تولید پایین و فقر روستاییان و تماس کم آنان را با بازار تقویت می‌کرد.

گرانی سوخت و فقدان نیرو، قیمت‌ها را بالا می‌برد و این مساله شبیه فقدان کار در عملیات و اجرای دستگاه‌های نوین و نیروی انسانی ناظر بود. سرمایه کم بود و در زمینه‌هایی که عایدات آن تدریجی بود به کار گرفته نمی‌شد و سرمایه‌گذاری‌ها به سادگی قابل برگشت نبود. اعتبار صنعتی وجود نداشت. در اکثر نواحی مملکت ناامنی بیداد می‌کرد. بالاخره رقابت خارجی شدید بود و دولت نه علاقه‌ای و نه وسیله‌ای برای حمایت و کمک صنایع داشت. قضاوت بدبینانه زیر که توسط یک میسیون انگلیسی در سال ۱۹۰۵ م. عرضه شده، ارزیابی نسبی از اوضاع و احوال آن زمان ایران است:

امروزه نزد تولیدکنندگان هندی یا انگلیسی امیدی برای ایجاد کارخانه در ایران وجود ندارد. اگر کسی دست به چنین کاری بزند تنها کاری که می‌کند این است که به فهرست طولانی سرمایه‌گذاری‌های ناکام در این مملکت یکی دیگر می‌افزاید. مشکلاتی که بر سر راه این نوع معاملات قرار دارد امروزه بسیار زیاد است. اول از همه خود دولت است. هیچ خارجی حق تملک زمین یا خانه را در ایران ندارد مگر با شرایط بسیار دشوار و اگر وی بخواهد در ایران زمینی بخرد بایستی طبق معمول تبعه ایران گردد. اگر تبعه ایران گردد بایستی انتظار داشته باشد که مدام«در منگنه قرار گیرد». بعد هزینه حمل‌ونقل ماشینی است که مانع بزرگی است و امروزه اصلا از ماشین‌های سنگین خبری نیست. نیروی کار در ایران گرچه ارزان است(گرانتر از هند) ولی کافی نیست و از انضباط منسجم خالی است.

بالاخره اگر هم کارخانه‌ای ایجاد گردد بایستی بسیار کوچک باشد آن قدر که بتواند ملزومات محلی را تدارک ببیند؛ چرا که مواد خام از نواحی دوردست حاصل می‌شود که هزینه حمل‌ونقل آن را غیرممکن می‌سازد. این مساله برای ایجاد کارخانه‌های گرانقیمت ناامیدکننده است؛ زیرا که با توجه به کارخانه‌های کوچکی که در سرتاسر مملکت پراکنده است هزینه و کار نظارت به صورت مانع بزرگی

در آمده است.

تا سال ۱۸۲۰ م. تلاش‌های چندی برای رواج صنایع جدید انجام شد. از جمله زمانی که به سفیر ایران در لندن دستور رسید تا یک نفر مباشر ذوب‌آهن، دو نفر کوره‌کار،‌ یک نفر شیشه‌کار، دو نفر معدن‌کار و یک نفر تولیدکننده پارچه به کار گیرد و نیز در همین زمان بود که یک ماشین بخار از انگلیس به ایران فرستاده شد. قورخانه تبریز نیز تحت نظر یک نفر انگلیسی قرار گرفت و توپ و مهمات قابل توجهی تولید نمود. در سال ۱۸۴۹ م. در سایه کوشش‌های امیرکبیر، ‌کارخانه‌های نساجی، کاغذسازی، شیشه‌گری و سفال‌سازی ایجاد شد. اما این کارهای تهورآمیز با شکست روبه‌رو گشت. نظیر این‌ها عدم موفقیت کارخانه خصوصی ریسندگی، شیشه‌سازی و کارخانه گاز بود که در سال ۱۸۵۰ م تا ۱۸۷۰ م تاسیس شد.

چندین کارخانه بزرگ که تاسیس آنها در سال ۱۸۸۰ م شروع شده بود با سرمایه خارجی یا خصوصی ساخته شد، ولی در اینجا نیز موفقیت محدود بود معهذا بلافاصله پس از سال‌های جنگ اول جهانی جرقه‌هایی از صنعتی کردن مملکت به چشم خورد. نه تنها موسسین محلی بر فعالیت خود افزودند بلکه سرمایه خارجی هم در بعضی از کارهای بزرگ به کار افتاد. انگلیس شرکت نفت ایران- انگلیس را راه انداخت و روسیه دست به ایجاد چندین کارخانه کوچک تصفیه نفت و پنبه پاک‌کنی و از جمله شیلات خزر زد. آلمان‌ها هم گرچه به تنهایی یا با شراکت سرمایه ایرانی دست به کار شدند، ولی یک کارخانه قالیبافی، یک کارخانه ریسندگی، یک کارخانه آجرپزی و شرکت‌های دیگر ایجاد کردند.

معهذا ارزیابی استخدام‌ها میزان محدود صنعتی شدن ایران را در اواخر جنگ اول جهانی به خوبی مشخص می‌سازد. فقط ۱۷۰۰ نفر در کارخانه‌های جدید مشغول به کار بودند که از آنها ۴۰۰ نفر در کارخانه‌های پنبه پاک‌کنی و ۳۰۰نفر در مزارع نیشکر کار می‌کردند. حدود ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر در شرکت نفت ایران- انگلیس و ۵۰۰۰ نفر تبعه روسیه در شیلات، جاده‌سازی و سایر کارهای روسیه در ایران به کار مشغول بودند. ۱۰۰ هزار نفر نیز در صنایع دستی کار می‌کردند که از آنها ۶۵ هزار نفر در قالیبافی و ۲۰ هزار نفر در ریسندگی مشغول کار بودند.

در ایران نظیر سایر کشورهای خاورمیانه، ولی به میزان زیاد، ‌تا سال ۱۹۳۰ م طول کشید تا نخستین تلاش‌های جدید برای صنعتی شدن کشور به وقوع پیوست و به جز صنعت نفت، تا سال ۱۹۵۰ م و ۱۹۶۰ م کارخانه‌های تولیدی مهم و بخش معادن توسعه زیادی نیافت.

سرجان ملکم مامور عالی‌رتبه کمپانی هند شرقی، ‌گزارشی نوشته که قطعه زیر پس از تکمیل ماموریت وی در ایران در سال ۱۸۰۱ م از آن گرفته شده است.

گزارشات وی به دونداس، همراه با بعضی از گزارشات دیگر، توسط آ.ت ویلسون تصحیح و در رساله‌ای تحت عنوان The Melville Papers به وسیله انجمن سلطنتی آسیای مرکزی لندن در سال ۱۹۳۰ م منتشر شده است. گفته شده که این رساله به صورت سه مقاله در مجله این انجمن در سال‌های ۱۹۲۹ م و ۱۹۳۰ م بار دیگر به چاپ رسیده، ولی واقعیت این است که دومین مقاله- که گزینش زیر از آن اتخاذ شده- هرچند که قرار بود در شماره ژانویه ۱۹۳۰ م چاپ شود، ولی هرگز در آن مجله منتشر نشد.

وضع بازرگانی ایران

تجارت داخلی- ارائه گزارش مفصلی از بازرگانی داخلی ایران با هدف کنونی ما نمی‌خواند. از این رو در اینجا خود را محدود به اشارات بسیار کلی درباره این موضوع کرده‌ام.

کالاهای تولیدی ایران که مورد نیاز تمام نواحی امپراتوری است عبارتند از: انواع مختلف ابریشم، پارچه‌های پنبه‌ای ضخیم و پارچه‌های کمرنگ و پررنگ، قالی، نمد، پارچه‌های پنبه‌ای، شال کرمان، پارچه‌های زری و غیره، شمشیر و سایر سلاح‌های نظامی، زین و ساز و برگ اسب، چرم، آلات شیشه‌ای، گوسفند و پوست بره، وسایل آهنی، اجناس طلایی و نقره‌ای و میناکاری.

شهرهایی که بیشتر این مواد در ایران در آنها تولید می‌شود عبارتند از: اصفهان، یزد، کاشان، شیراز، همدان و رشت. قزوین و کرمانشاه، گرچه از نظر جمعیت همپای سایر شهرها به جز اصفهان است، ولی به هیچ وجه از نظر کالاهای تولیدی معروفیت ندارند. خوشبختی قزوین در موقعیت آن خوابیده که بازار تمام تجارت سواحل دریای خزر است و کرمانشاه هم اهمیتش به دلیل این است که قسمت اعظم بازرگانی ترکیه و ایران از طریق آن انجام می‌شود.

تهران به جز گوسفند و پوست بره که ماده اصلی پوشاک ایرانی است هنوز کالای تولیدی مهمی ندارد. تردیدی نیست که اگر همچنان به عنوان پایتخت باقی بماند صاحب کالاهای تولیدی خواهد بود و من نسبت به این مساله شک و تردید دارم، چرا که دلایلی که باعث گردید شاه متوفی آن را به پایتختی برگزیند حالا دیگر محلی از اعراب ندارد و احتمال دارد که دربار به اصفهان منتقل شود، مگر اینکه روسیه به ایران حمله کند و در آن صورت ضروری خواهد بود که پایتخت در قسمت شمالی ایران باشد.