شاهزاده‌ای که هر روز یک لباس می‌پوشد

آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی

ادامه جلسه یازدهم

قانون ابدا ضرری به دستگاه دولت ندارد. باز تصریح می‌کنیم که قانون حکم عمومی پادشاه است و بس، البته اگر آن قانون به مشاورت دانشمندان ملت و وزرای عاقل و عالم باشد و به امضای پادشاه برسد نور علی‌نور است. وقتی که مجلسی برای وضع قانون منعقد شد فقط دوازده فصل مطرح مذاکره آید کافی است:

اول- قانون عدل و ایجاد عدالتخانه. دویم- مساحت اراضی و تعیین ملاک به موجب دفتر دولتی. سوم- تعدیل مالیات بر وجه صحیح. چهارم- نظم قشون. پنجم- اصول انتخاب حکومات و تعیین حق حاکم و محکوم. ششم- اصلاح و ترویج تجارت داخله. هفتم- تصفیه عمل گمرک. هشتم- تصحیح عمل ارزاق و اجناس. نهم- اصول کلیه در تاسیس مدارس علمی و تشکیل کارخانجات و معادن. دهم- تکلیف وزارت خارجه. یازدهم- اصلاح عمل مواجب و مستمری‌های دولتی. دوازدهم- محدود نمودن حدود وزراء و وزارتخانه‌ها و ملاها به قانون شرع. اگر همین فصول دوازده‌گانه مرتب و به موقع اجرا آید، دولت ایران در عرض بیست سال از ژاپن می‌گذرد.

جلسه دوازدهم

روز دوشنبه ۱۵ ربیع‌الاول انجمن اصلاح‌خواهان در منزل نگارنده منعقد گردید.ذوالریاستین گفت: در این مدت مسافرت شاه باید تشکیل انجمن به طریق خاصی باشد؛ یعنی خاص الخواص و اصحاب سرجمع شوند و مذاکرات انجمن هم نوشته نشود. ماموریت اجزاء صرف دعوت و بیداری اهالی وطن و نوشتن لوایح باشد.به سایر بلاد ایران یا مخصوص به هر شهری یک نفر داعی گسیل داریم. پس از مذاکرات بسیار قرار شد که هریک از اجزاء به‌عنوان خاص، در هریک از شهرهای ایران شخصی را معرفی کنند و متوالیا به او و به دیگران به توسط او لوایح و اعلانات بفرستند. به این جهت در چند جلسه انجمن مشغول این کار بود. مذاکرات انجمن تا ماه رمضان ۱۳۲۳ نوشته نشد.در مدت مسافرت مظفرالدین شاه، امر مهمی که ربطی به مشروطیت داشته باشد اتفاق نیفتاد؛ جز واقعه کرمان و هیجان اهالی فارس از جهت خریدن شعاع‌السلطنه املاک و خالصه‌جات فارس را که در واقع همان فشار ظلم شعاع‌السلطنه، شعاعی از نور بیداری به قلب مردم فارس انداخت، والا لوایح انجمن علت تامه نبود.در طهران هم آقای بهبهانی مشغول دسته‌بندی و ازدیاد یک قوه مدافعه برای آمدن عین‌الدوله بود. آقا میرزا مصطفی آشتیانی این مجامع مخفی آقایان علما را به شکل مهمانی دوره در آورده. نظام‌الملک رییس دیوانخانه عدلیه هم گاه‌گاهی به اشاره درباریان احکام آقایان مخالف عین‌الدوله را مردود داشته، گاهی هم اظهار دوستی به آنها و همراهی می‌نمود، لیکن چه عدلیه؟ معلوم است عدلیه بی‌قانون، عدلیه‌ای که جمعی جاهل و دزد دست به دست هم داده تقی را بگیر، نقی را بگیر، احمد علینقی را بگیر، از آن رشوه‌بگیر، از این تعارف بگیر. امروز حکم می‌نوشتند فردایش ناسخ را می‌نوشتند بعضی اوقات اتفاق می‌افتاد که ناسخ را احتیاطا با حکم می‌نوشتند که در وقت دادن به مدعی علیه معطلی نداشته باشند و گاهی هم به اصطلاح کاسه از آش گرم‌تر بود. مثلا مدعی چهار هزار تومان بر زید ادعا می‌کرد، عدلیه حکم چهل هزار تومانی می‌داد. هم مدعی حاضر داشتند، هم قاضی که حکم بدهد، اکثر مرافعات عمده را راجع می‌کردند به محکمه‌ای که با اجزای عدلیه مناسبت تامه داشت.

از آن جمله شخصی از رعایای خارجه مدعی گردید بر زن یک نفر رعیت داخله و مدعابه تقریبا پنج هزار تومان بود؛ لیکن رییس عدلیه هفتاد هزار تومان املاک شوهر زن را به تصرف مدعی داد که نزدیک بود این حکم یک نزاعی در مملکت پدید آورد که به تدابیر وزیر مخصوص و ملاحظه آقای طباطبایی از غیاب شاه در بوته اجمال ماند و املاک بیچاره رعیت داخله را پس از خسارات بسیار به او مسترد داشتند و نیز در این مدت زن موقرالسلطنه را که دختر مظفرالدین شاه بود، به حکم ولیعهد و ماموریت سعیدالسلطنه رییس نظمیه در محضر حاج شیخ فضل‌الله مطلقه نمودند و برای اینکه این بدنامی را اصلاح کنند چهل هزار تومان به موقرالسلطنه دادند و آن زن را که همه علمای طهران طلاقش را صحیح نمی‌دانستند، در حالتی که شوهرش و خودش راضی به طلاق نبودند. دیگر از اتفاقات که در غیاب شاه اتفاق افتاد این بود: اجزای انجمن صلاح در این دیدند که یکی دو نفر از درباری‌ها را مستعد نمایند از برای صدارت ایران و از برای این شغل و منصب، وزیر مخصوص را با شاهزاده ظفرالسلطنه مناسب دیدند، لذا حل این مساله را دست آقای طباطبایی دیدند و به ایشان مطلب را رسانیدند.آقای طباطبایی فرمودند: من تا یک اندازه ظفرالسلطنه و نیرالدوله را برای وزارت جنگ و صدارت مهیا نموده‌ام، اگرچه نیرالدوله منافق است، لیکن ظفرالسلطنه شخصی است ساده و با قول در بین شاهزادگان، اخلاق شاهزاده خوب است؛ امیدوارم که از دست او گره‌ها حل شود. اما وزیر مخصوص، باید در چند مجلس او را دید و به این خیالش انداخت. لذا در روزی که وزیر مخصوص آمده بود منزل آقای طباطبایی، نگارنده خود را رسانیده و یادآوری آقای طباطبایی نموده، در بین مذاکرات که وزیر مخصوص گفت: اگر عین‌الدوله را از این مسند بردارید که را دارید که به جایش منصوب کنید؟ باز عین‌الدوله ربطی به سایرین ندارد.آقای طباطبایی در جواب فرمود: خودت هیچ نسبت به عین‌الدوله نداری، صدارت را قبول کنید. دیگران چه دارند که در شما نیست؟ به این جهت وزیر مخصوص که امروز ریاست نظام با او است مایل به طرف ملت است، عین‌الدوله امور لشگری و کشوری را در غیاب شاه راجع به چند نفر نموده است، وزارت خارجه و امور کشوری را راجع به مشیرالدوله و امور لشکری را راجع به وزیر مخصوص و نظم شهر را راجع به امیرخان سردار نموده است. امور نیابت سلطنت را در ظاهر با محمدعلی میرزا قرار داده است لیکن به اطلاع ظفرالسلطنه.این اشخاص مذکور هریک را به طرف ملت و بر ضد عین‌الدوله مایل نمودیم؛ جز امیرخان سردار را که به ملاحظه عمویش عین‌الدوله به او اظهاری نشد. لیکن مقدمات تمایل او را از وضع خرابی دربار مهیا کردند. اما سایر شهرهای ایران و حکومت‌های بلدان مشغول ظلم و غارت و چاپیدن رعیت؛ صدای مظلومین مانند طنین زنبور مبدل به یک دودی ظلمانی می‌شود و به آسمان صعود می‌کند تا چه وقت این دودها محترق و یک صاعقه سوزاننده به طرف ظالمین هبوط نماید. وضع حاکم‌های بلدان ایران در محل ماموریت خود به مراتب از پادشاه بالاتر و بی‌اندازه مسلط بر مردم بیچاره، در وقت حرکت از طهران و رفتن به محل ماموریت خود، چه یک سال در آن محل متوقف نمایند چه بیشتر، به وضعی ملوکانه حرکت می‌کنند که نگارنده یکی از آنها را در این تاریخ شرح می‌دهم و پاره‌ای از حالات آن را ذکر می‌نمایم. دیگر خواننده می‌تواند سایرین را قیاس به آن نماید.مابین پسرهای مظفرالدین شاه، نجیب‌تر و معقول‌تر و درویش‌تر از شعاع‌السطنه کسی را سراغ نداریم. در سال گذشته حکومت فارس را به او تفویض نمودند. آنچه از این حاکم در فارس دیده شده است، در موقع خواهد آمد. لیکن در زمان حرکتش که در خارج دروازه طهران چادر زده و نقل مکان کرده بود عده همراهانش از چهار هزار نفر متجاوز بود. صدوبیست‌هزار تومان پول کرایه حمل اسباب و احمال وبنه او شده بود، به علاوه قاطرهای شخصی و مال‌های بستگانش به همان استعدادی که نادرشاه افشار به طرف هندوستان رفت، حضرت والا به طرف فارس روانه شد، الا آنکه نادری‌ها در بین مسافرت‌ و حرکت احدی را از عابرین متعرض نمی‌شدند، اجزای حضرت والا همه گرسنه و حمله کننده به عابرین لشگر نادرشاه به جنگ دشمن می‌رفت؛ همراهان حضرت والا برای غارت دوست سفر می‌کردند.

دیگر از آنکه نادرشاه سوار اسب و با لباس‌های خشن و شاید دو روز و سه روز چکمه‌های پا را از پا بیرون نمی‌آورد، ولی حضرت والا مثل آنکه به حجله عروس تشریف می‌بردند لباس‌های ظریف می‌پوشند، مناسب هر روزی یک رنگ را مثلا روزشنبه را لباس سفید و روزیکشنبه را لباس زرد و روز دوشنبه را لباس قرمز و کذا سایر ایام را برای هر لباسی یک کالسکه شش اسبه مناسب آن لباس مثلا هر وقت که حضرت والا لباس سفید می‌پوشید، می‌بایست یک کالسکه سفید و آلات نقره و شش اسب سفید به آن بسته و یک جوان در جلوی کالسکه نشسته باشد و هر وقت لباس زرد پوشد، باید یک دستگاه کالسکه زرد به شش اسب زرد بسته باشند که اسباب و آلات آن همه طلا باشد و هر زمان لباس سیاه پوشیده باشد با یک دستگاه کالسکه سیاه به اسب‌های سیاه بسته حاضر باشد با یک غلام سیاه در جلو به همین نسبت درشکه، به همین نسبت سایر اشیا. وای بر آن روزی که حضرت والا لباس قرمز بپوشد که آن روز، روز غضب است، آن روز روزی است که باید یک بیچاره از این عالم برود، آن روز روزی است که باید اطفال یتیم شوند، آن روز، روزی است که باید زن‌ها بی‌شوهر شوند.