تـاریــخ جــهـان - کندی و ایران- ۴
افسانه روی کارآوردن امینی توسط آمریکا
سالها بعد محمدرضا شاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ، تعبیر دیگری از دوستی کندیها با دکتر امینی ارائه دادند:
علی امینی
سالها بعد محمدرضا شاه پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ، تعبیر دیگری از دوستی کندیها با دکتر امینی ارائه دادند: ... آمریکاییها میخواستند که دولت شریف امامی برود و آدم خودشان به جای او نخستوزیر بشود. این شخص علی امینی بود. در مواقعی فشار آمریکاییها بر من آن قدر زیاد بود که نمیتوانستم مقاومت کنم. خصوصا بعد از روی کار آمدن جان کندی. جان کندی هیچ گاه بر ضد من نبود. من او را یک دوست میدانستم، هرچند که ارتباط زیادی با هم نداشتیم. من به خوبی نخستین ملاقاتم با کندیها را در کاخ سفید به یاد دارم. ژاکلین کندی درباره برق حیرتانگیز چشمهای امینی سخن گفت و اینکه چقدر امیدوار است که من او را نخستوزیر کنم. سرانجام امینی را منصوب کردم.
شایع بود که آمریکاییها برای تشویق من ۳۵ میلیون دلار پیشنهاد کردند.
این شایعه یکسره بیاساس است؛ زیرا امینی بود که پس از انتصاب به نخستوزیری این رقم را از ایالات متحده دریافت کرد. لیکن آنچنان بدعمل کرد که به زودی مجبور شد ۶۰ میلیون دلار دیگر از آمریکاییها درخواست کند که آنها رد کردند...
با توجه به اینکه هنگام سفر رسمی شاه و شهبانو به آمریکا در زمان ریاست جمهوری جان کندی، پدرم نخستوزیر بود، از خواندن این مطلب مات و مبهوت ماندم. بهخصوص که در نخستین نسخه پاسخ به تاریخ که به زبان فرانسه و توسط موسسه آلبن میشل در سال ۱۹۷۹ انتشار یافت، اسمی از دکتر امینی برده نشده بود. در ابتدا تصور کردم که این نوشته را بعضی از اطرافیان شاه که لطف چندانی به دکتر امینی نداشتند به متن اصلی اضافه کردهاند. برای اطمینان خاطر تحقیقاتی در این مورد کردم که ثمری نداد، اما اطلاع یافتم که شاه در مدت اقامت خود در مکزیک و پاناما در متن اصلی دست بردهاند. سرانجام به آقای رابرت آرمائو که در واپسین روزهای زندگی شاه نقش مشاور و دستیار ایشان را ایفا میکرد مراجعه نمودم. او در کمال محبت وعده داد که به منشیاش دستور میدهد که نوارهای ضبط صوت حاوی اظهارات شاه را بررسی و نتیجه آن را به من اطلاع دهد. آقای آرمائو پس از یک سال و نیم جواب زیر را به نگارنده عرضه داشت:
آقای امینی عزیز
بررسی متن پیاده شده نوارها، یادداشتهای نوشته و صوتی و مصاحبه با ویراستار مسوول طرح نهایی کتاب شاه ایران، اکنون تکمیل شده است.
در مورد مطلبی که راجع به آن سوال کرده بودیم برایم محقق شد که مسلما از آن شاه است. نظر شما را درباره مقطع زمانی اظهارات او را درک میکنم. فقط میتوانم گمانه زنم که چه بسا درباره زمان آن گفتوگو با خانم کندی، دقت کافی را مبذول نکرده باشند. با این حال، اظهار این مطلب توسط بانوی اول آمریکا تاثیر پایداری بر شاه گذاشته است.
همین قدر بگویم این واقعیت که شاه فقید معتقد بود پدر شما از پشتیبانی دولت کندی برخوردار بود، در آن وقت جنبه تعریف و تمجید داشت؛ هرچند که امروز بیان این مطلب از لحاظ سیاسی صحیح نیست. خوشبختانه تاریخ به تصویر بزرگتر و درازمدتتر مینگرد و با احساسات مقطعی و زودگذر رنجور نمیگردد.پیشینه شاه به وضوح نشان میدهد که ایشان برای انتخاب نخستوزیران دوران سلطنت خود، به استثنای نادر سیاستها و شخصیتهایی، کسانی را انتخاب میکردند که از هوشمندی، برخوردار باشند.
امیدوارم که شما این اطلاعات را سودمند یابید.
موفقیت شما را در طرحی که در دست دارید آرزومندم.
رابرت آرمائو
این مطالب را صرفا به این دلیل آوردم که زمینههای واقعی افسانه دوستی پرزیدنت کندی با دکتر امینی را در طبق اخلاص ارائه داده باشم؛ وگرنه چه موفقیتی بزرگتر از اینکه سفیری در محل ماموریت خود با یکی از شخصیتهای مهم آن کشور طرح دوستی بریزد؟جنگ جهانی دوم و اوجگیری جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب، دکتر امینی را به این اعتقاد راسخ رساند که پیشرفت کشور مشروط به قرار گرفتن ایران در کنار غرب است.
رابطه محمدرضا شاه پهلوی با دولت آمریکا پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و گرایش قوی ایشان به سیاست واشنگتن این عقیده را در میان طبقه سیاسی کشور به وجود آورد که هر اتفاقی در کشور از واشنگتن نشات میگیرد و شرط موفقیت سیاسی همگرایی با آمریکا است. این همگرایی الزاما به صورت وابستگی یا پیروی مطلق از منویات آمریکایی نبوده است. متاسفانه به این نکته کمتر توجه میشود و تلقی عمومی این بوده است که انتخاب سیاست اتحاد با آمریکا به عنوان بهترین وسیله جهت تامین منافع ملی برابر با خیانت و نوکری خارجی است؛ در صورتی که بررسی کارنامه سیاسی بسیاری از سیاستمداران کشور نشان میدهد که آنها زیر بار بسیاری از فشارها نمیرفتند. این امر چنانچه خواهیم دید در مورد پدرم نیز مصداق دارد. او اگرچه به اتحاد و دوستی با آمریکا عمیقا اعتقاد داشت،اما شخصیتش اجازه نمیداد که گوش به فرمان قدرت خارجی شود. برای رسیدن به قدرت هیچ فرصتی را برای نزدیک شدن با رهبران آن کشور از دست نمیداد، اما استقلال فکر و شخصیت خود را در این روابط حفظ میکرد.
رابطه او با خانواده کندی که تا حدودی جنبه افسانهای یافته است به نخستوزیری او کمک رساند، اما آنچه بر سر زبانها افتاده بود با واقعیت تطابق نداشت. معهذا مورد تکذیب دکتر امینی هم واقع نمیشد. کم و کیف این افسانه را یک بار برای همیشه باید روشن کرد و من در اینجا گریزی به اصل قضیه میزنم:
افسانه دوستی دکتر امینی با کندی
دکتر امینی درباره این رابطه میگوید:
در مدتی که سفیر ایران در واشنگتن بودم(۱۳۳۶-۱۳۳۴) جان کندی سناتور و عضوکمیته خارجی سنا بود. شبی من و همسرم را دعوت کرد و غیر از ما یک روزنامهنویس هم بود. بعد از صرف چای،کندی با خانم من مشغول صحبت شد و من و خانم کندی روی نیمکتی در سالن با هم صحبت میکردیم و من گفتم امیدوارم روزی شوهر شما رییسجمهور شود. جواب داد هرگز، چون زندگی خانوادگی ما به هم میخورد.
معرکه روزولت در تهران-۴
حزب توده و شایعه علیه مصدق
روز چهاردهم آگوست پیامی از سوی پایگاه دریافت شد که حاکی از درخواست پنج میلیون دلار پول برای کمک به دولت زاهدی به علت خالی بودن خزانه کشور، بود. سیا قصد داشت تهیه مبلغ مذکور و ارسال آن را به بعد از اطلاع از نتیجه کودتا موکول نماید. روز چهاردهم خبری از تهران نداشتیم. هم ما و هم مقر فرماندهی در انتظار بودیم. ولی حتی کارکنان پایگاه تهران هم که خود را برای عملیات شب چهاردهم آماده کرده بودند، خبر نداشتند که عملیات به شب دیگری موکول شده است. دسترسی به سرهنگ فرزانگان عامل اصلی پایگاه تهران وجود نداشت. حتی امکان رهبری و هدایت کردن سرلشکر باتمانقلیچ نیز فراهم نبود. طبق اظهارات سرتیپ ریاحی رییس ستاد ارتش، مصدق ساعت پنج بعدازظهر روز پانزدهم آگوست از جزئیات کودتا مطلع شده است ولی او خیلی با احتیاط و بنابر محاسبات خودش تا ساعت هشت شب در منزل خودش واقع در شمیران یعنی جایی که دیگر اعضای جبهه ملی زیرکزاده و حقشناس نیز حضور داشتند، باقی ماند و سپس به سمت مقر فرماندهیاش در تهران حرکت کرد. او ساعت یازده شب معاون خود سرتیپ کیانی را به همراه عدهای نیروی نظامی به باغ شاه فرستاد ولی او در آنجا توسط سرهنگ نصیری که مدتی قبل به همراه چند افسر دیگر به باغ شاه وارد شده بودند، دستگیر شد. در همان حال تعدادی کامیون پر از سربازان وفادار به شاه شروع به عملیات دستگیری دیگر مقامات دولت مصدق کردند. ریاحی قبل از رسیدن آنها خانه را ترک کرده بود ولی زیرکزاده و حقشناس دستگیر شدند. ساعت یازده و نیم چند افسر به همراه تعداد قابل توجهی سرباز به خانه حسین فاطمی ـ وزیر امور خارجه مصدق ـ وارد شده و او را دستگیر کردند. تمامی افراد دستگیر شده مذکور به بازداشتگاهی واقع در کاخ سعدآباد منتقل شدند. در حین دستگیری این افراد، تلفنهای محل کار یا خانه آنها نیز قطع میشد. در مورد تسلیم فرمان برکناری مصدق توسط سرهنگ نصیری به خود مصدق نقل متفاوتی وجود داشت. اما طبق اطلاعیه رسمی دولت مصدق، سرهنگ نصیری ساعت یک نیمه شب روز شانزدهم آگوست با چهار کامیون سرباز و دو جیپ نظامی و یک زرهپوش در مقابل خانه مصدق حاضر شد و ادعا کرد که باید نامهای را به مصدق تسلیم کند. ولی فورا توسط محافظان خانه نخستوزیر دستگیر شد. سرهنگ فرزانگان چیز دیگری میگفت. او اظهار داشت که سرهنگ نصیری ساعت یازده و پنجاه دقیقه در خانه مصدق دستگیر شد. زیرا سرهنگ زند کریمی با اتفاق دو کامیون سرباز پیش از او وارد خانه مصدق شده و به محض ورود نصیری او را دستگیر کرده است. به نظر میرسید که ریاحی فرصت کافی برای فرستادن نیروهای نظامی به نقاط استراتژیک را به دست آورده بود. رییس و جانشین زاهدی در ارتش یعنی سرلشکر باتمانقلیچ که اوضاع را وخیم دید فورا پنهان شد. خبر دستگیری سرهنگ نصیری در همه جا پیچید. دستههای نظامی و ایستهای بازرسی در شهر برپا گردید و خودروها برای بازرسی متوقف میشدند. فرزانگان و سرلشکر باتمانقلیچ ساعت یازده روز شانزدهم از شهر گریختند و از یکدیگر جدا شدند. ساعات بسیار سختی بر کارکنان پایگاه تهران که در سفارتخانه مستقر بودند میگذشت. معلوم نبود در شهر چه میگذرد ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه صبح روز شانزدهم آگوست رادیو تهران اعلام کرد که کودتای نافرجام شب گذشته درهم شکسته شده است و ساعت شش صبح، مصدق در جلسهای با اتفاق اعضای کابینه خود مشغول بررسی اوضاع و تحکیمبخشیدن به مواضع مهم و ساختمانهای دولتی شد. کارکنان پایگاه تهران شب بد و پراضطرابی را گذرانده بودند. کارول در شهر گشتی زد و گفت خانه مصدق و دیگر مکانهای دولتی توسط تانکها و نیروهای نظامی محافظت میشوند. سرهنگ فرزانگان طی تماسی با سفارت و کارکنان پایگاه گفت که همه چیز به هم ریخته است و در حال رفتن به سفارت برای اخذ پناهندگی است. وقتی او به پایگاه رسید، چیزی بیشتر از آنچه که ما دریافته بودیم برای گفتن نداشت. پایگاه اینک در برابر تصمیم برای جلوگیری از شکست کامل کودتا قرار گرفته بود. اولین کار تماس گرفتن با اردشیر زاهدی یعنی پسر ژنرال زاهدی بود. روزولت فورا به شمیران رفت و دریافت که زاهدی هنوز کاملا ناامید نشده است. پایگاه به این تصمیم رسید که باید افکار عمومی ایرانیها را در برابر این موضوع قرار دهیم که زاهدی نماینده قانونی شاه است. از این رو پایگاه اقدام به مخابره متنی به آسوشیتدپرس کرد تا در راس اخبار روز قرار گیرد. در این متن گفته شده بود که رهبر کودتا دارای دو فرمان از سوی شاه است. یکی برکناری مصدق و دیگری منصوب کردن وی به جای مصدق. از سوی دیگر پایگاه درصدد روانهکردن ژنرال مک کلور رییس هیات نظامی آمریکا در ایران به اقامتگاه شاه در رامسر برآمد، تا در آنجا از شاه بپرسد که آیا فرمانهای او هنوز هم به حکم خود باقی است. اما بعدا فهمیدیم که شاه فرار کرده است. ساعت نه و نیم صبح، شهر آرام بود و مغازهها باز شده بودند و مردم به دنبال کارهای روزانه خود بودند. با این وجود تانکها، تعداد بیشتری سرباز و پلیس در پستهای بازرسی و نقاط مهم مستقر بودند.
شایعاتی در شهر پیچیده بود مبنی بر اینکه کودتا توسط دولت طراحی شده تا مصدق را در جهت مخالفت علیه شاه مجهز نماید. روزولت نیز ژنرال مککلور را به دیدار ریاحی فرستاد تا از وی بپرسد آیا هنوز نیروهای نظامی آمریکا نزد دولت مصدق اعتبار دارند. او به ریاحی گفت که سفیر آمریکا شنیده است فرمان شاهنشاهی وجود دارد که زاهدی را به عنوان نخستوزیر معرفی نموده است. ریاحی فرمان مورد اشاره را انکارکرد و گفت: «ایران و مردمانش از شاه مهمتر هستند و ارتش از ملت و پشتیبان آنها است.» شایعات زیادی در سطح شهر در جریان بودند. تبلیغات تودهایها و نیز فعالیتهای پنهانی عوامل پایگاه تهران یعنی جلیلی وکیوانی در مبهم و تاریککردن واقعه کودتا موثر بودند. جلیلی و کیوانی به ابتکار خود داستانی را ساخته و به صورت دست نوشته در سطح شهر پخش کردند که حاکی از دست داشتن مصدق در کودتا بود. یکی از روزنامههای حزب توده به نام شجاعت که وقوع کودتا را از قبل خبر داده بود (معلوم نشد حزب توده اخبار طراحی کودتا را از کجا به دست آورده است) نوشت که کودتا بعد از دیدار شاه با شوارتزکف طراحی شده است ولی مصدق از موضوع باخبر شد و عملیات ضد کودتا انجام داد.
سرتیپ ریاحی
ارسال نظر