مدیران شرکت‌های اسلحه‌سازی بزرگ جهان به ویژه شرکت‌های آمریکایی علاوه بر اینکه ارزیابی دقیقی از روحیه و خلق و خوی شاه به دست آورده و ترس از کمونیسم را به عنوان نقطه ضعف او پررنگ می‌کردند از مقام‌های وزارت خارجه نیز برای فروش اسلحه به ایران استفاده می‌کردند. کالین جاب استرالیایی که ماموریت فروش تسلیحات کمپانی گرومان به ایران را برعهده داشت و با مقام‌های ایرانی دوستی خاصی بهم زده بود از سرهنگ مانسفیلد دعوت کرد به کمپانی آنها برود و از طریق وی با واسطه‌ها و خریداران اسلحه به ویژه حسن طوفانیان آشنا شد و...

بخش سوم از نوشته آنتونی سمسون درباره بازار اسلحه به ایران را می‌خوانید:

نخستین تام کت در ماه دسامبر سال ۱۹۷۰ به پرواز درآمد که هواپیمایی زشت و زمخت بود. نوک بسیار درازی داشت و خطوط مشخصی در بخش جلو آن و خوشه‌هایی از موشک و دو سوراخ تاریک کثیف در عقب آن دیده می‌شد. عملیات این هواپیما نفس را در سینه حبس می‌کرد و تا اواخر سال ۱۹۷۱ هفت فروند تام کت در آسمان آمریکا به پرواز درآمد. اما تولید این هواپیماهای پیشرفته گرومان را تقریبا ورشکست کرده بود. این قرارداد یکی از آخرین قراردادهایی بود که براساس اصل مک‌نامارا به‌نام «خرید جامع» امضا شد و این همان نوع قراردادی بود که نزدیک بود کمپانی لاکهیدرا نیز بر سر هواپیماهای «کهکشان» نابود کند، زیرا در مورد کمپانی گرومان هم در جریان تولید، قیمت‌ها به شدت بالا رفته بود. در سال ۱۹۷۱ این پروژه ۱۸ میلیون دلار و در سال بعد ۷۰ میلیون دلار زیان به بار آورد و در همین دوران گرومان با توجه به کاهش بودجه سفارشات دیگر خود نیز ضرر کرده بود و امکان نداشت که خسارت هواپیماهای تام‌کت را از طریق پروژه‌های دیگر جبران کند. قیمت هر یک فروند جنگنده تام‌کت از ۳/۷ میلیون دلار به ۱۱ میلیون دلار افزایش یافت و این هواپیما به گرانقیمت‌ترین هواپیمای جهان تبدیل شد و در این زمان که از قضا لیوولین اوانز رییس جوان کمپانی نیز درگذشت، هیات‌مدیره گرومان با آشفتگی و تشتت فکری کم‌سابقه‌ای روبه‌رو گردید.

رییس دیگری به نام جان بایرویرت انتخاب شد تا کمپانی را نجات دهد. او قبلا در «کمپانی مشروب‌سازی ناسیونال» کار می‌کرد؛ فردی جهاندیده بود و میان فروش مشروب و اسلحه هیچ تفاوت اساسی قائل نبود. او از وابستگی گرومان به نیروی دریایی ناراحت بود (و گفته بود: «وقتی واقعا به عمق مساله می‌رسیم، فوق‌العاده ناراحت‌کننده است.»). بایرویرت نخست کوشید که نیروی دریایی را به پرداخت پول بیشتری وادار سازد و وامی هم به کمپانی بدهد و آنگاه در اطراف به جست‌وجوی مشتریان خارجی برای هواپیماهای گرومان، به ویژه تام‌کت، پرداخت. در این زمان نیروی دریایی آمریکا نیز در نگرانی‌های گرومان شریک شده بود زیرا در ابتدا این هواپیما را صرفا برای خودشان می‌خواستند ولی اکنون منفعتشان در آن بود که آینده کمپانی گرومان را از خطر نجات دهند. بعضی از کارشناسان نیروی دریایی نگران بودند که فروش خارجی هواپیمایی که هنوز در مرحله تکامل است و هنوز اشکالات جدی فنی دارد، درست نیست. اما احتیاج به یافتن شریک در مخارج بسیار شدید بود.

مدیران کمپانی گرومان مدت‌ها قبل از آنکه پنتاگون وارد میدان شود چشم به شاه ایران دوخته بودند و روش فروشندگی استادانه و زیرکانه آنان نمودار نقایص اساسی در سیستم کنترل اسلحه است. اقدامات گرومان نشان داد که چگونه یک کمپانی آمریکایی می‌تواند اشتهای یک دولت مستقل را تحریک کند و دولت آمریکا به آسانی قادر به رد کردن درخواست‌های آن کشور نباشد.کمپانی گرومان یک دلال و نماینده فروش بسیار انعطاف‌پذیر به نام کالین جاپ داشت؛ او سابقا تبعه استرالیا بود و ارتباط‌های اطلاعاتی و جاسوسی داشت و از قضای روزگار در سال ۱۹۵۳، یعنی در سالی که کودتا برای مراجعت شاه صورت گرفت، در ایران بود. جاپ بعدها به سناتورهای آمریکایی توضیح داد که در آن به آسانی با عده‌ای از مقامات ایرانی و شخصی شاه ایران که برای بازدید از حفاری‌ها آمده بود، آشنا شد. جاپ همچنین با سرهنگ مانسفیلد وابسته نظامی آمریکا در مسکو دوست بود و سرهنگ مانسفیلد به نوبه خود دوست ژنرال‌ن. پیرو وابسته نظامی ایران در مسکو بود که نزد شاه ایران نفوذ و اعتباری داشت.

به این ترتیب کالین جاپ تا سال ۱۹۷۱ ارتباط‌های بسیار سودمندی برای خود ایجاد کرد و از سرهنگ مانسفیلد دعوت کرد که از مرکز کمپانی گرومان در لانگ‌آیلند بازدید کند و در آنجا او را به دیدار هواپیماهای تام‌کت برد و گفت که این جواب تهدیدهای هوایی شوروی‌هاست و سرهنگ مانسفیلد نیز به نوبه خود مساله را به دوستان ایرانی‌اش اطلاع داد. جاپ در ماه اکتبر سال ۱۹۷۱ که شاه ایران سرگرم برگزاری جشن‌های دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی ایران بود، فرصت تازه‌ای پیدا کرد. اسپیرو اگنیو، معاون رییس‌جمهوری آمریکا، به ریاست هیاتی به این مناسبت عازم ایران شد و از جاپ نیز دعوت شد که به آن هیات ملحق شود. وی مدلی از هواپیمای تام‌کت در اختیار ژنرال خاتمی قرار داد و از اعضای هیات اگنیو درخواست کرد که در این زمینه فشارهایی وارد سازند. در ماه مارس ۱۹۷۲ ژنرال هواردفیش (فصل ۱۸) از پنتاگون درخواست کرده بود که اجازه داده شود نیروی دریایی، اطلاعاتی در مورد تام‌کت در اختیار ژنرال حسن طوفانیان مشاور نظامی شاه قرار دهد. در واشنگتن نیز کمپانی گرومان متحد بسیار مفیدی به نام «چارلز کالسون» داشت که قبلا مشاور کمپانی و اکنون یکی از همکاران نزدیک رییس‌جمهوری در کاخ سفید بود. در ماه آوریل ۱۹۷۲ جاپ برای صحبت با کالسون و «باب هالدمن» به کاخ سفید رفت و از آنان درخواست کرد که حمایت رییس‌جمهوری را برای فروش هواپیماهای تام‌کت به ایران جلب کنند.

در این مدت شاه همچنان سلاح‌های بیشتری طلب می‌کرد. در ۱۹۷۱، شاه ترس و وحشت تازه‌ای در میان همسایگان عرب خود آفرید و در جزیره خارک، در نزدیکی عراق ساختن یک پایگاه دریایی بزرگ جدید را آغاز کرد. در اوایل سال ۱۹۷۲ که انگلیسی‌ها از خلیج‌فارس خارج شده بودند، شاه ایران آن‌چنان زرادخانه‌ای تشکیل داده بود که بازدیدکنندگان نظامی و روزنامه‌نگاران را به شگفتی وامی‌داشت. اما شاه همچنان اصرار داشت که باید از میان جنگنده‌های جدید آمریکایی هواپیمای تام‌کت یا هواپیمایی معادل آن به ایران فروخته شود. در اوایل سال ۱۹۷۲ که مبارزات انتخاباتی نیکسون اوج می‌گرفت، مقامات آمریکایی یکی پس از دیگری وارد تهران می‌شدند؛ نخست جان‌چافی وزیر دریاداری به تهران آمد و بعد از او رابرت‌سیمنز وزیر مسوول نیروی هوایی عازم ایران شد و بالاخره در ماه مه بالاترین مقامات آمریکایی به تهران رسیدند. نیکسون و کیسینجر برای مذاکرات خلع‌سلاح «سالت» به مسکو رفته بودند و هنگام مراجعت برای ملاقات با شاه در تهران توقف کردند.

این دو تن تنها به ملاقات شاه رفتند و جوزف سیسکو، معاون وزارت خارجه و مسوول امور خاورمیانه را در اتاق هتل خود تنها گذاشتند تا از نتیجه مذاکرات بی‌اطلاع بماند. مدت‌ها طول کشید تا اهمیت واقعی این ملاقات آشکار شد. شاه به نیکسون گفت که «فاکس‌بت» های شوروی (میگ۲۵) برفراز خاک ایران پرواز کرده‌اند و مصرا اعلام کرد که ایران باید مدرن‌ترین جنگنده‌ها را در اختیار داشته باشد. نیکسون موافقت کرد که «هر نوع سلاح غیرهسته‌ای که شاه مایل است» به ایران فروخته شود و شخصا به شاه گفت که از میان پیشرفته‌ترین هواپیماها یعنی تام‌کت و ایگل هرکدام را که بخواهد می‌تواند انتخاب کند.

این نخستین بار بود که به یک کشور غیرصنعتی اجازه داده شده بود که در این «مورد هنری» به همان سطح ایالات‌متحده آمریکا صعود کند. قبلا هیچ بررسی و تجزیه و تحلیل عمده‌ای در این مورد صورت نگرفته بود و تصمیم نیکسون بدون آنکه پنتاگون فرصتی برای تجدیدنظر در آن داشته باشد، به این دستگاه ابلاغ شد. این تصمیم راه را برای افزایش عظیم قدرت نظامی ایران گشود و از آن پس (چنانکه یکی از مقامات پنتاگون به من گفت) دیگر امکان حفظ یک سیاست منطقی در مورد ایران وجود نداشت؛ زیرا تصمیم نیکسون براساس منافع و مصالح آمریکا اتخاذ نشده بود بلکه صرفا تصمیمی براساس تقاضای شاه بود. هیچ شاهد و مدرکی وجود نداشت (طبق گزارش سناتور هیوبرت هامفری که ۴ سال بعد به سنای آمریکا تقدیم شد) که نیکسون از عواقب دامنه‌دار این تصمیم در سیاست خارجی کوچک‌ترین اطلاعی نداشته است.