تلاش‌های شاه با همراهی ایالات متحده آمریکا در بازار جهانی نفت روندی پیدا کرد که به افزایش درآمد کشورهای صادرکننده منجر شد. افزایش درآمدهای ارزی موجب شد که شاه ایران اهداف بلندپروازانه‌ای برای ابرقدرت شدن در منطقه را که چند بار بر آن تاکید کرده بود، در عمل دنبال کند. این خیالپروری شاه که از طرف ایالات متحده غربی نیز به آن دامن زده می‌شد، راهی برای فروش اسلحه به ایران به ویژه در دهه ۱۹۷۰ بود. ادامه پژوهش آنتونی سمسون در این باره را می‌خوانید:

رهبر نظامی جدید

تقریبا نیمی از مجموع کل فروش نظامی آمریکا در سال ۱۹۷۴- یعنی ۹/۳ میلیارد دلار- فقط به یک کشور واحد فروخته شده بود. شاه ایران که دوازده سال پیش از این در بازی دیپلماتیک غرب مهره‌ای بیش قلمداد نمی‌شد، در مدتی کوتاه به فرمانده نظامی بزرگ‌ترین زرادخانه جهانی پس از آمریکا، اروپا و شوروی تبدیل شده بود. چگونگی به وجود آمدن چنین رهبر نظامی، خود نمودار تاثیر و نفوذ یک شخصیت واحد و بیانگر محدودیت کنترل اسلحه در جهان غرب است.

تصمیم و اراده شاه معلول تجربیات تلخ و سخت گذشته او بود. در سال ۱۹۴۱ که انگلیسی‌ها او را به جای پدرش - که خود تبعیدش کرده بودند- بر تخت سلطنت نشاندند، دولت انگلیس و کمپانی نفت انگلیس و ایران او را دست نشانده خود تصور می‌کردند و چرچیل در این باب گفته بود:«دیکتاتوری را تا تبعیدگاه رانده‌ایم و پادشاه مشروطه‌طلبی را در جایش قرار داده‌ایم...» شاه شاهد بود که روس‌ها به کشورش حمله کرده‌اند و متفقین وطنش را به پایگاهی نظامی مبدل ساخته‌اند و پس از خاتمه جنگ نیز شاهد بود که اتباع کشورش « به فرمان کمپانی نفت پاهایشان را کنار هم جفت می‌کنند.» مخلوطی از خشم و تنفر و آرمان‌پرستی در وجودش آهسته می‌سوخت. روابط شاه با غرب، پس از آنکه در سال ۱۹۵۱ دکتر مصدق آتشین مزاج روی کار آمد شرکت نفت انگلیس و ایران را ملی کرد و سرانجام شاه را به تبعید فرستاد، باز هم حساس‌تر و دشوارتر شد.

شاه بار دیگر از طریق کودتایی که با کمک سازمان سیا و «سرویس جاسوسی» انگلستان صورت گرفته بود به ایران بازگشت و اگرچه این حادثه دردناک بر وابستگی‌اش انگشت می‌گذارد؛ ولی دیگر حاضر نبود کسی خاطره آن را برایش زنده کند یا به رهبر ناسیونالیست افراطی دیگری اجازه خودنمایی دهد.

در این دوران شاه به اسلحه و مهمات علاقه فراوان پیدا کرده بود؛ گواهینامه خلبانی گرفته بود، مجله ایویشن ویک را آبونه شده بود و کوچک‌ترین تحولات و تغییرات در تکامل هواپیماها و موشک‌ها و رزمناوها را تعقیب می‌کرد و این معلومات هنگام بحث با آن دسته از دیپلمات‌های غربی که اطلاعات نظامی چندانی نداشتند به او برتری مشخصی می‌بخشید. در جریان دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰، شاه از لحاظ تجهیزات نظامی خود به کمک‌های آمریکا و انگلستان وابسته بود و اعطای این کمک‌ها به بهانه مرزهای مشترک ایران با شوروی توجیه می‌شد، ولی شاه معمولا بیشتر از نیازهایش اسلحه می‌گرفت. تئودور سورنسن مشاور ویژه پرزیدنت کندی گلایه کرده و گفته بود: «ارتش عظیم و پرخرجی که شاه می‌خواهد، برای حوادث مرزی و امنیت داخلی بسیار بزرگ است و در یک جنگ بزرگ همه‌جانبه نیز مصرفی نخواهد داشت.» به سورنسن گفته بودند که ارتش مورد علاقه شاه به «آن مرد معروف شباهت دارد که به علت سنگینی و بزرگی از انجام کارهای ساده عاجز بود و کوچک‌تر و سبک‌تر از آن بود که به کارهای واقعا سنگین دست بزند.» شوروی‌ها خشم و ناراحتی خود را در مورد حمایت و طرفداری دولت آمریکا از چنین رژیم مرتجعی اعلام کردند و خروشچف نیز در سال ۱۹۶۱ به کندی گفته بود که شاه می‌گوید خداوند این قدرت را به او اعطا کرده است، ولی «همه می‌دانند که پدر شاه چگونه به قدرت رسید و او فقط یکی از گروهبان‌های ارتش ایران بود.»اعتماد به نفس شاه کاملا مسلم نبود و برداشت خواننده از کتاب اتوبیوگرافی او، ماموریت برای وطنم که در سال ۱۹۶۱ انتشار یافت، این است که نویسنده دارای شخصیتی از خودنامطمئن و شکل نگرفته است. او در جوانی همواره تحت‌شعاع پدرش که بر تخت سلطنت نشسته بود، قرار داشت، اما تدریجا جاذبه تخت‌طاووس در وجودش رخنه می‌کرد تا چشم مردم ایران و رهبران غرب را خیره کند و ترکیب قدرت و جذابیت شاه توانایی عجیبی در او به وجود آورد. البته کندی چندان تحت تاثیر قرار نگرفت، ولی جانسون و نیکسون هر دو در این رهگذر سخت آسیب‌پذیر بودند. وزارت خارجه می‌ترسید که مبادا این فرمانروای ترسناک را برنجاند و در عین حال همراه با افزایش درآمد نفت، شاه به مشتری بسیار مهم اسلحه و مهمات تبدیل شده بود. اشتهای شاه برای اسلحه و مهمات سیر‌ی‌ناپذیر بود و این روزها، وقتی شاه درباره هواپیماهای مختلف صحبت می‌کند، درست مانند سهم کامینگز، به کودکی دبستانی تبدیل می‌شود که همه آرزوهایش به تحقق پیوسته و دنیا را مثل مغازه اسباب‌بازی‌فروشی بررسی می‌کند.

مجموعه این صفات برای کمپانی‌های اسلحه‌سازی خبر از امکاناتی هیجان‌انگیز می‌داد، زیرا شاه نه فقط از عهده پرداخت پول سلاح‌ها برمی‌آمد بلکه از «ریزه‌کاری‌های این هنر» نیز لذت می‌برد. شاه در سال ۱۹۶۲ به کالیفرنیا سفر کرده بود و در آنجا درست در زمانی که نخستین هواپیماهای تایگر را می‌ساختند، با توماس جونز رییس کمپانی نورثروپ ملاقات کرده بود. در نتیجه ایران نخستین کشور خارجی بود که تایگر خریداری کرد و این هواپیماها در سال ۱۹۶۵ در ایران به پرواز درآمدند. جونز با شاه ایران هم، مانند پرنس برنهارد، روابط دوستانه ایجاد کرد و غالبا با هواپیمای جت شخصی‌اش به تهران می‌رفت و بازمی‌گشت. این دو تن، یعنی شاه ایران و سلطان اسلحه جهان، هر دو در مورد هواپیما احساسات مشترکی داشتند؛ هر دو این وسایل را چون بازیچه تلقی می‌کردند و در عین حال آرمان‌ها و هدف‌های خاص خود را مخفی نگه می‌داشتند.

جونز ائتلاف خود را با ایران از طریق انتخاب کیم روزولت استحکام بخشید. کیم روزولت یکی از بازیگران جالب توجه در صحنه جهانی معاملات اسلحه است. او نوه تئودور روزولت است و به نظر می‌رسد نوعی اعتماد آریستو کراتیک و خصوصیت ماجراجویی از این رهگذر به ارث برده باشد؛ جاذبه‌ای تدریجی دارد که خشونت اساسی‌اش را پنهان می‌کند. کیم روزولت در دوران جنگ در او.اس‌.اس.

(سازمان قبلی «سیا») کارکرده بود و در این سمت با ملک‌فیصل آشنا شده بود. او پس از جنگ به سازمان سیا ملحق شد. کیم روزولت، مانند بسیاری دیگر از دلالان اسلحه، از جهان اطلاعات و جاسوسی آمده بود ولی در سطح بالاتری از دیگران قرار داشت؛ او بود که کودتای ضدمصدق را سازمان داد، کودتایی که در سال ۱۹۵۳ بار دیگر شاه را به ایران بازگرداند و جالب توجه اینجاست که اگرچه شاه همواره خواسته است وابستگی خود را به سازمان «سیا» فراموش کند، کیم روزولت توانسته است به‌رغم برخی فراز و نشیب‌ها، دوستی و اعتماد شاه را همچنان حفظ کند.

موفقیت روزولت و سازمان سیا در ایران باعث شد که او در عملیات سری دیگری مانند کودتای گواتمالا نیز شرکت جوید، ولی تدریجا متوجه شد در موقعیت‌هایی قرارش می‌دهند که واقعا به آنها اعتقادی ندارد و از آن‌جمله کودتای نافرجامی در سوریه بود. کیم روزولت در سال ۱۹۵۷ از سازمان سیا استعفا کرد. او اکنون از حیثیت و شهرت ویژه‌ای برخوردار بود؛ مدتی برای کمپانی «گلف اویل» کارکرد و درست در زمانی که (بعدا آشکار شد) مقامات «گلف‌اویل» تصمیم گرفته بودند در کشورهای خارجی رشوه بدهند، از او درخواست کردند که استعفا بدهد. کیم روزولت آنگاه خود یک کمپانی برای انجام معاملات با خاورمیانه تاسیس کرد و بر دیوار دفتر کمپانی عکس‌هایی از شاه ایران و ملک‌فیصل و تئودور روزولت آویخته بود. کمپانی او که «کرمیت روزولت و شرکا» نام داشت، در ماه ژانویه ۱۹۶۵ قراردادی با کمپانی نورثروپ امضا کرد که براساس آن سالی ۱۵.۰۰۰ دلار (این مبلغ بعدها به ۷۵.۰۰۰ دلار رسید) به کمپانی روزولت داده شود تا فعالیت‌های مختلف را در خاورمیانه بررسی و تجزیه و تحلیل کند.