روزی که دانشگاه را به خون کشیدند

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به سقوط دولت ملی دکتر مصدق منجر شد، حاکمیت زاهدی،خفقان شدیدی را در جامعه به وجود آورد، اما از فردای وقوع کودتا، مردم حتی یک روز نیز روند مخالفت با هیات حاکمه را متوقف نکردند. با آغاز سال تحصیلی و بازگشایی دانشگاه‌ها در مهرماه، بر اثر خیزش‌های مردمی و تحرکات دانشجویی، اوضاع سیاسی رو به وخامت بیشتر نهاد. دانشجویان با راه‌اندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و تعطیل کلاس‌های درس، آشکارا خشم و نفرت خود را نسبت به دیکتاتوری حاکم ابراز داشتند. در نیمه مهر، گروه‌های دانشجویی اعلامیه‌هایی منتشر کردند که در آن بر ضرورت توسل جستن به اعتصاب به مثابه یک حربه در برابر حاکمیت، همچنین لزوم آزادی دکتر مصدق از زندان، رفع توقیف شماری از استادان دانشگاه و سرانجام جانبداری از تظاهرات محرم در بازار تهران، تاکید شده بود.

به‌رغم خط و نشان‌هایی که دولت نظامی برای مخالفان خود، به ویژه دانشجویان می‌کشید، دانشگاهیان با همکاری بازاریان، خود را برای برگزاری یک اعتصاب گسترده آماده کردند و روز ۱۶ مهر، زمان و موعد مناسب این اقدام تشخیص داده شد. اعتصاب آغاز شد و بازار بسته ماند. همان روز دانشجویان به برپایی تظاهرات آرام در محیط دانشگاه اقدام کردند. متعاقب آن، فرمانداری نظامی سراسیمه و وحشت زده چند افسر را به همراه چند دستگاه کامیون پر از سربازان تفنگدار به سوی دانشگاه گسیل داشت. سربازان مسلح در جای جای دانشگاه تهران موضع گرفتند و همه جا را زیر نظر قرار دادند. دراین روز نیروهای نظامی دست به اقدام کم سابقه‌ای زده و در داخل محیط دانشگاه مبادرت به دستگیری شماری از دانشجویان به اتهام اخلال در امنیت عمومی و برهم زدن نظم، کردند.

در آبان ماه نیز، فضای تهران و شهرستان‌ها همچنان ملتهب بود. از ۲۱ تا ۲۴ آبان ۱۳۳۲ روزنامه‌ها بنا بر اطلاعیه‌های فرمانداری نظامی تهران، خبری درباره «زمینه‌های اعتصاب» منتشر کردند: تجمع زنان مقابل کاخ دادگستری، تظاهرات حوالی دانشگاه؛ «تیراندازی مستقیم به سوی دانشجویان و مجروح شدن چند دانشجو که یکی آنها از ناحیه شکم مجروح شد که بعدا خبر فوت او منتشر می‌شد.»مامورین شهربانی و فرمانداری نظامی تهران از ترس تجمعات و اعتصابات با مشاهده هر گونه دسته یا گروهی بدون دلیل آنها را جلب می‌کردند. همچنین در این روز عده‌ای از کارگران شرکت نفت دستگیر می‌شوند. بستن بسیاری از مغازه‌های بازار منجربه دستگیری مجموعا ۹۰ نفر در یک روز می‌شود.در حالی که مصدق در ۲۲ آبان در دفاعیات خود در دادگاه فرمایشی از تنها گناهش حرف می‌زند: «به من گناهان زیادی نسبت داده اند ولی من خود می‌دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم خارجی‌ها نشده و دست آنها را از منابع طبیعی ایران کوتاه کرده‌ام...»

از سویی دیگر دوشنبه ۲۴ و ۲۵ آبان جزئیاتی از خبر ورود نیکسون به تهران منتشر می‌شود. روزنامه‌ها و محافل دولتی و سلطنتی از سفر نیکسون بسیار خوشحالند. گویی قرار است اتفاق مهمی برای همه باشد، حال آنکه کسی خبر از «سه قربانی» ندارد. روزنامه‌ها در تحلیل‌های خود از سفر نیکسون می‌گویند: پس از سفر روزولت در جنگ جهانی دوم به ایران، نیکسون عالی‌ترین مقام آمریکایی است که به ایران سفر می‌کند. بالاخره این سفر در آذر ماه برگزار می‌شود و نتیجه آن قربانی شدن سه دانشجو است. درباره جزئیات روز ۱۶ آذر نقل‌های متفاوتی وجود دارد؛ نقل اول مربوط به دکتر علی‌اکبر سیاسی، ربیس وقت دانشگاه تهران است. وی در کتاب خاطرات خود دلیل شروع التهابات و اعتراضات دانشجویی را «مسخره کردن چند سرباز نظامی در حال گشت زنی توسط چند دانشجو» می‌داند. او در این باره در کتاب «یک زندگی سیاسی»؛ می‌گوید:«دکتر مصدق و بعضی از همکارانش توقیف و زندانی شدند و ماموران انتظامی دولت مقتدر! سپهبد زاهدی همه جا به چشم می‌خوردند. از آن جمله، چندتن از ماموران گاه و بیگاه در خیابان‌های دانشگاه در حرکت بودند. روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲، هنگامی که آنها از جلوی دانشکده فنی می‌گذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره می‌کنند و گویا کلمات زننده‌ای هم بر زبان می‌رانند و به سرعت وارد سرسرای دانشکده می‌شوند. سربازان آنها را دنبال می‌کنند. در این هنگام زنگ دانشکده به صدا در می‌آید و دانشجویان از کلاس‌ها بیرون ریخته در سرسرای دانشکده با سربازان روبه‌رو و با آنها گلاویز می‌شوند. تیراندازی مفصلی صورت می‌گیرد و تیر به سه دانشجو اصابت می‌کند و آنها را از پای در می‌آورد.»اما نقل دوم مربوط می‌شود به دکتر چمران که آن موقع دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده است. او دلیل آغاز التهابات را «به خاطر انتقام از دانشجویان و به بهانه تظاهرات علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیات حاکمه ایران» می‌دانست. وی درباره جزئیات اتفاق آن روز می‌گوید: «صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش‌بینی می‌کردند...عده‌ای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می‌دید و خود را کشته می‌دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت: «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین می‌افتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت‌های جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب‌نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پله‏ها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.

اجساد خون‌آلود شهیدان و آن همه ناله‏های پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقی مانده دانشجویان پرداختند.