اقتصاد دستوری در آلمان شرقی

اولبرشت

پیشنهاد استالین برای وحدت آلمان با واکنش سرد آدنائر،‌واشنگتن،‌ پاریس و لندن مواجه شد. به این ترتیب بود که تنها شرق آلمان در دست نیروهای چپ باقی ماند. آنها در منطقه تحت نفوذ خود سیاست اقتصاد دستوری را در پیش گرفتند، به این معنا که بوروکرات‌ها مشخص می‌کردند که چه کالایی و چقدر تولید شود. در بخش دیگری از گزیده کتاب «تاریخ آلمان» نوشته پیتر سولینگ که باترجمه حبیب‌الله جوربندی توسط نشر آمه منتشر شده است،‌ وضع آلمان در سال‌های پایانی دهه ۴۰ و آغازین دهه ۵۰ شرح داده می‌شود.

دین آچسن، وزیر امور خارجه آمریکا، روشن ساخت که رژیم او به سرعت خواهان مناسبات تنگاتنگ با آلمان غربی و ارتباط نزدیک این کشور با سایر کشورهای اروپای غربی است تا توانایی‌ها و ظرفیت آلمان غربی با امکانات سایر کشورها در مبارزه با کمونیسم درهم آمیزند. آچسن اظهار کرد که آلمان غربی نه تنها باید در سازمان‌ها و نهادهای اروپای غربی پذیرفته شود، بلکه این امر باید به طریقی روی دهد که آلمان به طور قطع با آنها یکی شود و در تصمیم‌گیری‌های آتی میان شرق و غرب نقش قطعی داشته باشد.

نه تنها بسیاری از آلمانی‌ها، بلکه فرانسه نیز تسلیح مجدد آلمان را امری مصیبت‌بار تلقی می‌کرد، حتی اگر این تسلیح نه برای برپایی تشکیلات ملی، بلکه برای شرکت در یک اتحاد نظامی اروپایی باشد. مذاکرات در مورد اتحادیه دفاعی اروپا مدت‌ها به تعویق افتاد و سرانجام بر اثر مخالفت فرانسوی‌ها به سرانجامی نرسید. بی‌اعتمادی به همسایه شرقی در فرانسه تا این حد عمیق بود.

آدنائر می‌گفت: ما در سال ۱۹۵۴ با روزگار سیاهی برای اروپا مواجهیم، نیروهای ناسیونالیست در فرانسه و آلمان در حال پیشرفتند. اگر نتوانیم به موقع به اروپایی متحد دست یابیم، نمی‌دانم روزی که من نباشم چه بر سر آلمان خواهد آمد.

اوضاع چندان هم نگران‌کننده و مایوس‌کننده نبود، زیرا با میانجیگری وزیر امور خارجه انگلیس، آنتونی ایدن، آلمان توانست به اتحادیه آتلانتیک شمالی (ناتو) بپیوندد. این اتحادیه در ۱۹۴۹ به رهبری آمریکا تاسیس شد و اکنون، شش سال بعد از تاسیس، آلمان به آن پیوسته بود. آلترناتیوی که آدنائر بلافاصله نسبت به آن واکنش مثبت نشان داد. همزمان با قرارداد اتحاد دفاعی مشترک اروپا، قرارداد دیگری نیز مطرح شد که طبق آن، مناسبات میان آلمان فدرال با سایر کشورهای اروپایی از نو سازماندهی می‌شد. آدنائر می‌خواست تسلیح مجدد آلمان را با به رسمیت شناخته شدن بن به عنوان متحد متفقین، با حقوق و برابری کامل، تاخت بزند.

آدنائر توانست به این خواست خود برسد و آلمان با قراردادی در سال ۱۹۵۵ توانست استقلال خود را مجددا به دست آورد و در تمام مسائل داخلی و خارجی به تنهایی تصمیم گیرد. فقط مساله برلین و تمامیت آلمان و وحدت مجدد آن و همچنین قرارداد صلح هنوز کامل نشده بود. متفقین برگ آخر را در دست داشتند. اتحاد مجدد باید با سازش و از راه مسالمت‌آمیز، به هر حال انجام پذیرد و این امر قابل چشم‌پوشی نبود. با قرارداد پاریس، آلمان غربی همزمان به عضویت در ناتو درآمد و به طرف برابر و هم‌تراز کشورهای غربی تبدیل گردید و از وضعیت اشغال‌شده بیرون آمد و در صحنه بین‌المللی بار دیگر به همراهی قابل‌احترام مبدل شد و همه اینها ده سال بعد از فاجعه نازی‌ها به وقوع پیوست.

حکومتی از برکت مسکو

استالین رهبر کرملین با نارضایتی به شکل‌گیری و استقلال آلمان فدرال می‌نگریست. اصلا به مذاق او خوش نمی‌آمد که توسعه چنین مناسباتی نفوذش را محدود کند. استالین مایوسانه تلاش می‌کرد از پیوند میان بن و کشورهای غربی جلوگیری کند، اما تلاشش برعکس بر سرعت این پیوند می‌افزود. چون هماهنگی میان سیاست‌هایش وجود نداشت، برگ برنده استالین - وحدت آلمان - تیغ برنده‌ای نبود چون مانع آزادی عمل کمونیست‌های آلمان شرقی می‌شد.

درست در نخستین مراسم تاسیس حکومت کارگران و کشاورزان در خاک آلمان که از آن به عنوان سنگر ضدفاشیست تمجید می‌شد، گر هاردایزلر سرکرده حزب سوسیالیست متحد در جمعی خصوصی ماسک خود را برداشت و صراحتا گفت: ما وقتی حکومتی تشکیل می‌دهیم هیچ وقت آن را واگذار نمی‌کنیم چه از طریق انتخابات و چه از طریق سایر روش‌ها و اولبرشت حرف او را با این جمله که «عده‌ای هنوز این را نفهمیده‌اند» تکمیل کرد.

در مارس ۱۹۵۲ استالین به کشورهای غربی پیشنهاد داد قرارداد صلحی با آلمان بسته شود و دو آلمان بار دیگر متحد گردند و قدرت نظامی محدودی هم داشته باشند، به شرطی که به هیچ اتحادیه نظامی وابسته نباشند. اگرچه این پیشنهاد ابتدا بسیار اغواکننده به نظر می‌رسید، اما با بررسی بیشتر، مشخص شد که تنها هدف آن دور ساختن آلمان فدرال از اروپای غربی بوده است. آدنائر، واشنگتن، لندن و پاریس به این قرارداد علاقه‌ای نشان ندادند، زیرا چنین قراردادی فقط به توسعه نفوذ مسکو در اروپای مرکزی منجر می‌شد. علاوه‌بر آن، استالین از انجام انتخابات آزاد اجتناب می‌ورزید.

از آن زمان تاکنون بحث‌های زیادی صورت گرفته که آیا آلمان فرصت خوبی را برای اتحاد از دست داده یا خیر؟ مطمئنا غرب می‌توانست پیشنهاد استالین را مبنی‌بر یک آلمان بی‌طرف، با حکومتی انتخابی به محک آزمایش بگذارد، اما از این امر احتمالا به دلیل اینکه آلمان متحد - جدا از آرزوی اتحاد جماهیر شوروی برای نفوذ در منطقه - ممکن بود به عنوان نیرویی میان شرق و غرب، به شرق یا غرب تمایل پیدا کند و مجددا خطر قدیم را از نو زنده سازد، چشم‌پوشی شد.

امروزه می‌دانیم که پیشنهاد استالین در درجه‌ اول به خاطر آن بود که ثبات‌قدم کشورهای غربی را آزمایش کند. استالین در بازی‌های تاکتیکی بسیار قوی بود و همیشه با کاربرد تاکتیک‌های عجیب حتی هم‌پیمانان خود را به سرگیجه دچار می‌کرد و در این مورد حتی تحقق دهندگان به نیات استالین در آلمان شرقی می‌باید از او می‌آموختند. او یک بار به تمسخر به اولبرشت و پیک و گروته‌ول گفته بود: «شما آلمانی‌ها مثل پیشینیانتان هستید. همیشه با نقاب باز مبارزه می‌کنید. این کار شاید شجاعانه باشد، اما اغلب ابلهانه است. به جای آن باید پوشیده عمل کرد و سوسیالیسم را به صورت زیگزاگ هدایت کرد. گردانندگان آلمان شرقی حرف‌های استالین را فهمیدند و کوشیدند همان الگو را در آلمان پیدا کنند. به این خاطر، آنها هرگز به انتخابات آزاد فکر نمی‌کردند اجازه این کار را نمی‌دادند، زیرا می‌خواستند سلطه خویش را تحکیم بخشند. به این منظور وزارتخانه ویژه‌ای برای تامین امنیت حکومت تاسیس شده بود و می‌کوشید تا همه مردم به خط مشی حزب وفادار بمانند و تا آنجا که ممکن است یکسان بیندیشند. اقتصاد نیز به صورت برنامه‌ریزی شده بود.

به جای آنکه مثل اقتصاد آزاد، عرضه و تقاضا وضعیت بازار را تعیین کند، بوروکرات‌ها مشخص می‌کردند که چه کالایی و به چه مقدار تولید شود. نتیجه این تلاش - که همه چیز از بالا تعیین شود - موجب کمبود فاحش کالا در بازار شد، که به هیچ روی نیازهای شهروندان را تامین نمی‌کرد.

بعد از آنکه طرح استالین در سال ۱۹۵۲ برای ایزوله کردن و دور نگه داشتن آلمان فدرال از غرب با شکست مواجه شد، «مبارزه طبقاتی» در آلمان شرقی شدت پذیرفت؛ دوره‌ای که تحت فشار قرار دادن اقشار مختلف مردم را با این عنوان توجیه می‌کردند. اکنون ساخت و بنیان سوسیالیسم در دستور روز قرار گرفته بود که شعار آن چنین بود: «آموختن از شوروی‌ها یعنی آموختن پیروزی.» برای بسیاری از مردم این امر تبعیت از روس‌ها و نوعی تهدید به شمار می‌رفت.