سوسیال دموکرات‌هایی که نمی‌خواستند کمونیست شوند

پایان جنگ جهانی دوم برای آلمان‌ها شروع مصیبتی تازه بود. آنها علاوه بر آسیب و خسارت فراوان از بزرگ‌ترین جنگ تاریخ، ناچار بودند خواسته‌های فاتحان را نیز بپذیرند، تقسیم آلمان به دو بخش شرقی و غربی در همین راستا انجام شد. در منطقه تحت اشغال شوروی یا همان آلمان شرقی، روس‌ها تلاش کردند الگوی حکومت کمونیستی را پیاده کنند. به این ترتیب بود که با اتحاد احزاب کمونیست آلمان و سوسیال دموکرات‌ها، حزب متحد سوسیالیست(S.E.D) برای فعالیت‌های یکپارچه در این بخش از آلمان تشکیل شد. آنچه می‌خوانید بخش دوم از گزیده کتاب «تاریخ آلمان» نوشته پیتر سولینگ است که توسط نشر آمه منتشر شده است.

روی پوشاندن، حیله زدن و فریب دادن

در منطقه تحت اشغال شوروی، روس‌ها به زودی مشخص ساختند که دریافتشان از قرارداد پستدام ایجاد یک حکومت کمونیستی و گسترش نظم دلخواه آنان است. اما برای انجام این عمل، بسیار محتاطانه کار می‌کردند تا شانس و نفوذ خود را در سایر نقاط آلمان از دست ندهند. مرجع نظامی شوروی‌ها با اجازه فعالیت به احزاب سیاسی در سال ۱۹۴۵ ابتکار عمل را در دست گرفت. با این کار او می‌خواست برای تمامی آلمان چراغ سبز نشان دهد. اولین حزبی که اظهار وجود کرد، حزب کمونیست آلمان بود که بعد از دوازده سال از تبعید بازگشته و فعالیتش را آغاز کرده بود.

در اطلاعیه تشکیل و آغاز فعالیت حزب، این حزب خود را حزبی معتدل و در راستای خواست‌های انقلاب ۱۸۴۸ معرفی کرد. هرکس این اعلامیه را می‌خواند می‌بایست چشمانش را بمالد که آیا آنچه خوانده است حقیقت دارد؟ چه شده بود که حزب پیشتاز طبقه کارگر که خواهان سقوط انقلابی سرمایه‌داری و برقراری دیکتاتوری طبقه کارگر بود تا از این طریق به سوسیالیسم دست یابد، چنین مواضعی را اعلام می‌داشت؛ حتی نامی از مارکس و انگلس و لنین، پدران جنبش کمونیستی، آورده نشده بود. یک جمهوری با دموکراسی پارلمانی با تمام حقوق دموکراتیک و آزادی برای عموم مردم و احترام به مالکیت خصوصی. حزب کمونیست آلمان اعلام داشت: ما بر این نظریم که راهی که شوروی‌ها به آلمان توصیه می‌کنند اشتباه است و این راه منطبق با نیازها و شرایط توسعه آلمان نیست. تمام این حرف‌ها بسیار معقول به نظر می‌رسید. اما آنها اهداف تاکتیکی در سر داشتند. والتر اولبرشت و ویلهلم پیک، دو تن از سرکردگان حزب کمونیست آلمان، که با یک گروه از تبعیدیان آلمانی از مسکو برگشته بودند می‌دانستند که باید دست در دست روس‌ها یک حکومت و دستگاه قدرت کمونیستی ایجاد کنند.اعضای قدیمی حزب کمونیست با برنامه جدید حزبی مشکل پیدا کردند چرا که آن را چیزی جز عوام‌فریبی نمی‌دانستند. یک بار یکی از کمونیست‌های قدیمی از اولبرشت پرسید که با این برنامه، دیگر تفاوت یک کمونیست با یک شهروند دموکرات چیست؟ اولبرشت جواب داد: «به زودی این را خواهی فهمید، فقط کمی صبر کن.»

اولبرشت عامل روس‌ها شناخته می‌شد و اشغالگران به زودی برنامه‌های خود را به‌طور کامل اجرا کردند. در برنامه اصلاحات ارضی قرار شد زمین‌داران بیش از صد هکتار در اختیار نداشته باشند؛ همچنین کارخانه‌ها و موسسات تحت عنوان نازی‌زدایی به تصرف دولت در آمد. تردیدی نیست که در بین صاحبان این موسسات تعدادی از طرفداران رژیم نازی و کسانی که از آن بهره‌مند شده بودند وجود داشتند، اما مساله اصلی برای روس‌ها این نبود. آنها به این طریق می‌خواستند انقلاب اجتماعی - سیاسی و اقتصادی خود را به مرحله عمل درآورند.

موسسات دیگر نیز توسط افسران شوروی به‌عنوان نازی‌زدایی تسخیر گردید، همچنین در پاکسازی موسسات و اداراتی چون دادگستری، پلیس، آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و همه تاسیسات دیگر، اداره امور زندگی عمومی در اختیار آنان قرار گرفت. همزمان با انجام این اعمال، بسیاری قربانی این پاکسازی‌ها گردیدند. کمونیست‌های نامطلوب، سوسیال دموکرات‌های منتقد، دموکرات‌های شهری. در مجموع ۱۸۰.۰۰۰ نفر بازداشت و به زندان و بازداشتگاه‌ها سپرده شدند، از جمله به اردوگاه‌های بوخن والد. حدود ۶۰.۰۰۰ نفر از آنان در اثر بیماری و گرسنگی جان سپردند. در میان آنان جوانان بسیاری بودند که در آخرین تجهیز نیروی هیتلر به ناگزیر در جنگ شرکت کرده بودند.

برای آنکه تجهیز نیرو برای بازسازی کاملا دموکراتیک به نظر برسد، جوانانی از همه اقشار را در صورتی که تردیدی در دیدگاه‌های ضدفاشیستی‌شان نداشتند، به خدمت می‌خواندند. پست‌های کلیدی، همچون پلیس، در دست کمونیست‌های شناخته شده بود. در مورد تسخیر قدرت، والتر اولبرشت صراحتا اعلام کرد: «همه چیز باید دموکراتیک به نظر بیاید، اما ما باید کنترل همه امور را در دست داشته باشیم.» سوسیال دموکرات‌های منطقه شرق آلمان که در آغاز اجازه فعالیت یافتند و تحت رهبری اتوگروته ول فعالیت می‌کردند، در آغاز فریب این تاکتیک را خوردند. بسیاری از سوسیال دموکرات‌ها و کمونیست‌ها فعالیت در یک حزب کارگری مشترک را پیش‌بینی می‌کردند و بر این عقیده بودند که اگر به برادرکشی در جمهوری وایمار نمی‌پرداختند، هیتلر هرگز امکان رشد و پیشرفت نمی‌یافت. برای رسیدن به یک آلمان دموکراتیک و متحد در آغاز بایستی به نفاق و دودستگی در جنبش کارگری آلمان خاتمه داد. اما حزب کمونیست آلمان به زودی به این همکاری پایان داد، زیرا می‌ترسید در عمل در سایه حزب سوسیال دموکرات و طیف گسترده هوادارانش قرار گیرد. آنها می‌خواستند ابتدا سازمان‌های خود را مستحکم و قدرت خویش را مسلط سازند. اما ورق به زودی برگشت و کمونیست‌ها تاسیس یک حزب سوسیالیست مشترک را پیشنهاد کردند. زیرا دریافتند که محبوبیت آنان در میان مردم اندک و حزب سوسیال دموکرات از محبوبیت بسیاری برخوردار است. حزب سوسیال دموکرات اجازه نداشت به تنهایی به فعالیت بپردازد و شوروی‌ها فشار زیادی بر آنها وارد می‌کردند که همکاری با حزب کمونیست و تاسیس حزب مشترک را بپذیرند. در گردهمایی حزبی، نظراتی چون: «کمونیست‌ها می‌خواهند از ما سبقت بگیرند»، «آنها رفقای ما را از صفوف حزبی اخراج می‌کنند» و «کار مشترک با کمونیست‌ها ممکن نیست»، بیان می‌شد. یا: «آنها که دیگر در میان مردم محبوبیت ندارند، توسط ما می‌خواهند طرفدار جمع کنند.» تردیدی نبود که سوسیال دموکرات‌هایی که این نظر را اعلام می‌کردند خود را در معرض خطر دستگیری قرار می‌دادند. دیده می‌شد حزبی که نیرویش از حزب مافوق کمتر است قدرت سیاسی بیشتری از حزب سوسیال دموکرات کسب کرده‌است. کمونیست‌ها با سیاست تهدید، بازداشت و اغوا، سوسیال دموکرات‌ها را به همکاری با خود مجبور ساختند.

به زودی افسردگی و دلتنگی، به خاطر از بین رفتن امید به همکاری سالم، جای خوشحالی را گرفت. رهبران حزب سوسیال دموکرات اظهار داشتند که اگر آنها به همکاری با کمونیست‌ها تن در نمی‌دادند، بالاجبار به آن کار مجبور می‌شدند. به این ترتیب، در ابتدای سال ۱۹۴۶ جلسه‌ای به ریاست اوگوست فریدل در برلین به عنوان «روز اتحاد حزب» تشکیل شد. احزاب کمونیست آلمان (K.D.P.) و سوسیال دموکرات در هم ادغام شدند و عنوان حزب متحد سوسیالیست (S.E.D.) را یافتند. این امر به هیچ‌وجه یک وحدت داوطلبانه نبود. حقیقت امر را یک نظرسنجی در برلین مشخص کرده بود. ۸۰ درصد مخالف ذوب شدن حزب سوسیال دموکرات در حزب کمونیست بودند.