تاریخ اروپا
تجزیه آلمان آغاز شد
بخش اول
سال ۱۹۴۵ را معمولا «سال صفر» مینامند. انگار که همه ساعتها در گذشته راکد مانده باشند. تمامی ارتباطات با گذشته قطع شد و گویا هرچه بعد از آن آمد کاملا نو و تازه بوده است. چنین تجسمی برای فهم فاجعهای که پشت سر آلمان قرار داشت، بسیار مساعد بوده است. اما در عمل، مسائل به شکل دیگری بودند.
کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳
بخش اول
سال ۱۹۴۵ را معمولا «سال صفر» مینامند. انگار که همه ساعتها در گذشته راکد مانده باشند. تمامی ارتباطات با گذشته قطع شد و گویا هرچه بعد از آن آمد کاملا نو و تازه بوده است. چنین تجسمی برای فهم فاجعهای که پشت سر آلمان قرار داشت، بسیار مساعد بوده است. اما در عمل، مسائل به شکل دیگری بودند. زندگی روزمره مردم اغلب به دور از اتفاقات بزرگ تاریخی جریان داشت. درست در زمان واژگونیهای بزرگ، آتشبسی وجود ندارد بلکه احساس سرعت وجود دارد؛ و اغلب به ندرت سیاستمداران بر اوضاع مسلطاند، اوضاعی که شبیه به یک گرداب است و بعضیها در آن فرو میروند، بعضیها باقی میمانند و خیلیها بهطور غیرمنتظرهای از نو برمیخیزند. متفقین در سه کنفرانس، وضعیت آینده آلمان را بررسی کردند. اواخر سال ۱۹۴۳ در کنفرانس تهران در ملاقاتی که میان روزولت رییسجمهور آمریکا، چرچیل نخستوزیر انگلیس و استالین دیکتاتور شوروی رخ داد، طرفین بر امر در هم شکستن کامل آلمان توافق کردند. یک سال بعد، هنگامی که این سه رهبر در ابتدای سال ۱۹۴۵ در یالتا در شبهجزیره کریمه با یکدیگر ملاقات کردند، اوضاع به نحو بنیانی تغییر کرده بود. اکنون این سه رهبر فقط در مورد مناطق تحت اشغال خود در آلمان به تفاهم رسیده بودند. در این میان، کشورهای غربی به استالین که ارتش سرخ او شتابان به پیشروی ادامه میداد چندان اطمینان نداشتند، زیرا هدف ارتش سرخ نجات افراد و سرزمینهای تحت سلطه هیتلر نبود بلکه ایجاد حکومتهای کمونیستی در این کشورها و رسیدن به آلمان و اشغال هرچه بیشتر خاک آن به نفع خود بود. هرچند استالین طرح تسخیر کامل اروپای غربی را در سر نداشت، ولی میخواست تا آنجا که ممکن است منطقه حفاظتی کافی در مقابل حملات احتمالی آینده علیه کشور خود به دست آورد. استالین میگفت: کسی که منطقهای را به اشغال خود در میآورد، در آنجا نظام خاص خودش را برقرار میکند.
از پنجم ژوئن ۱۹۴۵ متفقین قدرت خود را در سراسر آلمان گسترش دادند. همه جا تحت کنترل آنان بود و دیگر هیچ آلمانیای در پست اداری نبود. قرار شد متفقین در برلین آینده آلمان را مشخص کنند، اما نظر به اختلاف عقیده میان آنان، قرار شد هریک فعلا در منطقه تحت کنترل خود نظام دلخواه خود را ایجاد کند. به این ترتیب، جنوب آلمان در دست آمریکاییها، شمال و غرب در دست انگلیسها، جنوب غرب در دست فرانسویها و منطقه شرق رود البه در دست روسها قرار گرفت و پایتخت به چهار منطقه تقسیم شد که در هر منطقه یکی از این قدرتها نیروی تعیینکننده بود.
آلمانیها مجبور به اطاعت و پیروی از این دستورات بودند و در آغاز هیچ تاثیر و نفوذی در اداره کشور نداشتند. به تدریجفضایی برای شرکت آلمانیها در این زمینه باز میگردید.
آزادی و وحدت این کشور در گرو سیاست بینالمللی باقی ماند. «جنگ سرد» فزاینده که در یک طرف آن اتحاد جماهیر شوروی و در طرف دیگر آن ایالات متحده آمریکا در راس سایر کشورهای غربی قرار داشت وضعیت را تحتالشعاع قرار داده بود. بحثها و درگیری اصلی بر سر قدرت و دموکراسی و حقوق بشر بود. بیش از چهل سال تهدید درگیری با سلاح اتمی هر دو قطب که همه جهان و بشریت را تهدید میکرد، سرنوشت آلمان را در دستهای خود داشت. باید از خوشبختی بسیار سخن بگوییم که دو قدرت بزرگ جهانی حتی در بحرانیترین موارد، بهرغم، تهدیدات، دست به سلاح اتمی نبردهاند و جنگ جهانی سوم را آغاز نکردهاند. این احتمال که دستیازی به سلاح اتمی به نابودی هر دو طرف منجر شود، آنها را از به کار بردن سلاح اتمی علیه یکدیگر منصرف میکرد: تعادل وحشت.
سلاح هستهای در هیروشیما به کار برده شد و ابعاد نابودکننده خود را نشان داد. (هنگامی که خلبانان آمریکایی این بمبها را بر فراز هیروشیما و ناکازاکی دو شهر ژاپن انداختند بیش از ۲۷۵۰۰۰ انسان به قتل رسیدند به این طریق جنگ جهانی دوم در شرق دور به نفع آمریکا و با شکست ژاپن خاتمه یافت). در زمان بعد از جنگ، چشمانداز یگانگی آلمان نقش مهمی بازی نمیکرد. برعکس، منوط بود به مناسبات میان قدرتهای پیروز در جنگ که سال به سال وخیمتر میشد. ناظران هوشیار امور بینالملل، همچون سیاستمدار آمریکایی جورج افکنان، در تابستان ۱۹۴۵ اخطار کرده بودند: ایده حکومت بر آلمان که مشترکا با روسها صورت گیرد، چیزی جز یک دیوانگی نیست. ما چارهای نداریم جز آنکه در آن بخش از آلمان که در دست ماست نوعی حکومت غیروابسته، که رضایتبخش و مطمئن و در عین حال دموکراتیک باشد ایجاد کنیم که شرقیها نتوانند آن را به خطر اندازند و این مساله که آیا بخش اشغال شده به دست روسها روزی با آن متحد میگردد. اکنون نباید برای ما اهمیتی داشته باشد.
وینستون چرچیل نخستوزیر انگلیس با توجه به اشغال اروپای شرقی به دست استالین و ارتش سرخ همگان را به هوشیاری فراخوانده و گفت: «در آنجا یک پرده آهنین آویخته شده است. چه در آنجا میگذرد، نمیدانیم. نیات استالین در مقابل آلمان تا به امروز برای ما یک معما است. او امکانات زیادی را به بازی میگیرد. اما به زودی خواهیم فهمید که اوضاع به چه سمتی کشیده میشود. دورنما وجود دو آلمان خواهد بود.»
در کنفرانس پتسدام، در اوت ۱۹۴۵ بار دیگر نیروهای متفقین با یکدیگر به توافق رسیدند. توافق آنها در چهار مورد بود که به چهار D معروف گشت نازیزدایی، غیرنظامیسازی، از بین بردن کارتلها و دموکراسیسازی. ناسیونال سوسیالیسم و ارتش میبایست خلع قدرت گردند. میبایست امکانات و اموال کارتلهای مدافع هیتلر از آنان باز پس گرفته شود و دموکراسی و مناسبات دموکراتیک در سراسر کشور گسترده شود و مردمی که به متفکر بودن و شاعر بودن شهرت داشتند به سوی دموکراسی گام بردارند. شرق رودخانههای اودر و نایسه به لهستانیها و منطقه شمال پروس شرقی تحت حاکمیت روسها در آمد.
این تقسیمبندی یک چهارم از خاک آلمان را، با توجه به مرزهای سال ۱۹۳۷، کم کرد. جابهجایی آلمانیهای ساکن آن منطقه به غرب میبایست طبق برنامه تنظیم شود و براساس معیارهای انسانی انجام پذیرد. اما عملا همانطور که در مورد آلمانیهای سودت اتفاق افتاد، آنها جابهجایی خشونتباری را تجربه کردند که به وضوح مغایر با حقوق انسانی بود. خاطره نقل و انتقالات وحشیانه نازیها هنوز زنده بود و این، سبب رفتار آنان با آلمانیها بود. در کنفرانس پتسدام پیروزمندان نتوانستند مساله غرامت را روشن سازند و این امر سبب دودستگی بیشتر میان متفقین گردید. در حالی که روسها به زودی در مناطق تحت اشغال خود به غارت منابع و معادن پرداختند و این امر با توجه به خساراتی که به آنها وارد آمده بود توجیهپذیر بود، قدرتهای غربی در مناطق تحت اشغال خود دریافتند که چنین غارتی، بقای آلمانیها را به خطر خواهد انداخت. آمریکاییها حتی با طرح وزیر اقتصادشان به آلمانیها کمک کردند تا کشاورزی خود را باز سازند. به گفته او: «اگر قرار نباشد آلمانیها به جیرهخوار دائمی غربیها تبدیل گردند، ضروری است که برای بازسازی صنعتی به آنها کمک کرد تا بتوانند منابع مورد نیاز خود را تامین کنند.» هنوز زیانهای غرامتی که از جمهوری وایمار طلب شده بود و نتایج زیانبار آن، در خاطرهها زنده بود. تجزیه آلمان آغاز گردیده بود.
منبع: تاریخ آلمان نوشته پیتر سولینگ، ترجمه حبیبالله جوربندی
ارسال نظر