تاریخ ایران- فعالیتهای سیاسی شکرالله خان صدری (قوامالدوله)
پایان یک شاه
انگلیسیها گرچه به واسطه ثبات در ایران خواهان ماندگاری رضاخان بودند، اما سیاستهای این شاه پهلوی سرانجام آنها را به برکناری او سوق داد. در بخش پایانی از گزیده کتاب قتل اتابک، نوشته دکترجوادشیخ الاسلامی با تشریح دیدگاه سیاستمداران بریتانیایی، دلایل عزل رضا خان را مرور میکنیم.
ملاقات رضاخان و آتاتورک در ترکیه
انگلیسیها گرچه به واسطه ثبات در ایران خواهان ماندگاری رضاخان بودند، اما سیاستهای این شاه پهلوی سرانجام آنها را به برکناری او سوق داد. در بخش پایانی از گزیده کتاب قتل اتابک، نوشته دکترجوادشیخ الاسلامی با تشریح دیدگاه سیاستمداران بریتانیایی، دلایل عزل رضا خان را مرور میکنیم. اما نسبت به آتیه ایران، مساله عمر رضا شاه البته عاملی است موثر و تعیینکننده بیشتر از این جهت که من هم بعید میدانم او حد اعلا بیش از ده سال دیگر عمر کند. ولی حتی به فرض اینکه عمرش به ۶۵ هم برسد، تازه چه؟ عمرآن دورههایی که میتوانستیم در تهران کابینهها بسازیم و کابینهها براندازیم و حتی شاهان را تغییر دهیم، برای همیشه سپری شده است. (تاکنون چندین بار از مقاماتی که میشود به حرفشان اطمینان کرد شنیدهام که افکار عمومی در ایران کماکان بر این اعتقاد باقی است که این ما بودیم که رضاشاه را بر تخت سلطنت نشاندیم. در این باره شکی نیست که دولت انگلستان نخستین دولتی بود که سلطنت او را به رسمیت شناخت و باعث این پیشقدمی، تلگرافات مکرر سرپرسی لرن وزیر مختار سابق ما در تهران بود که چنین سیاستی را جدا توصیه میکرد. اما این عقیدهای که به ذهن ایرانیان فرو رفته که ما رضاشاه را خلق کردهایم با توجه به حقایق اوضاع کاملا صحیح نیست.)
و به هر حال،آن چیزی که باید در راه تحققش کوشید این نیست که نقشی در تعیین جانشین رضاشاه داشته باشیم، بلکه این است که در هر موردی پشتیبان نظم و آرامش داخلی باشیم و از هر حکومتی که این نظم و آرامش را حفظ کند حمایت کنیم. انصافا جای انکار نیست که امنیت کنونی راهها و غیره در ایران، به هیچ وجه قابل مقایسه با اوضاع آشفته چهل سال قبل نیست و اگر وضع داخلی کشور روبهبهبودی بگذارد البته از هر حیث خوب است ومتصدیان امور باید تقویت شوند. هر قدر ثبات مملکت بیشتر باشد، به همان نسبت احتمال اینکه پس از مرگ شاه فعلی، ایرانیان ناگهان با وضعی متزلزل و آشفته روبهرو گردند کمتر و بعیدتر است.
از آن گذشته، اگر روسها در حال حاضر یک دوست حسابی در ایران داشته باشند، آن دوست رضاشاه است و گر چه روی حدس و گمان عمل کردن خطرناک است، شخصا با نظر آنهایی که میگویند ناپدید شدن رضاشاه از صحنه سیاست، کشور ایران را به آغوش روسها خواهد افکند مخالفم و هیچ فکر نمیکنم رجالی که بعد از مرگ رضاشاه متصدی امور خواهند شد به اندازه کسانی که در دستگاه فعلی او مصدر کارند، روسوفیل (طرفدار سیاست روس) باشند.
توضیح دوم
قسمت اخیر ارزیابی مستر آلیفنت از اوضاع ایران (در بدوسلطنت پهلوی) با توجه به اوضاع واحوال استثنایی آن زمان که رژیم انقلابی روسیه را بیش از حد نسبت به دستگاه سلطنت رضاشاه خوشبین کرده بود نوشته شده است.
سیاست پهلوی در آن تاریخ، به دلایل مختلف، بر محور جلب دوستی و همکاری اتحاد جماهیر شوروی دور میزد و روسها نیز عامیانه باور کرده بودند که این مرد که از میان طبقات پایین جامعه برخاسته، راه را برای گسترش نفوذ آینده آنها در ایران هموار خواهد ساخت.
در جریان سوءقصدی که تقریبا پانزده ماه قبل از این تاریخ برای کشتن رضاشاه ترتیب داده شده بود (و شهربانی تهران به کمک شورویها آن را کشف و خنثی کرد) روزنامه معروف ایزوستیا (ارگان رسمی دولت شوروی) ضمن مقاله مفصلی انگلستان را متهم کرد که پشت نقشه سوءقصد بوده و میخواسته است رضاشاه را از بین ببرد. سردبیر ایزوستیا با تجلیل از شخصیت پهلوی چنین نوشت:
«... در جریان سوءقصد اخیر به جان شاه پنجه غدار انگلستان کاملا عیان شده زیرا از آستین کسانی بیرون آمده که همهشان را مردم میشناسند و میدانند که از مزدوران و سرسپردگان قدیم سفارت انگلستان هستند... موقعی که رضاشاه به سلطنت رسید انگلیسیها هیچ مخالفتی با تغییر سلسله نکردند که هیچ، به ظاهر از رضاشاه طرفداری هم کردند روی این اعتقاد غلط که میان افکار جمهوریخواهی ما (شورویها) و اندیشه سلطنتطلبی رضاشاه شکافی هست و این شکاف باعث خواهد شد که رضاخان سردار سپه که مایل به ایجاد و گسترش همکاریهای نزدیک با شوروی است پس از تبدیل شدن به رضاشاه پهلوی احساسات خصمانه نسبت به ما پیدا کند...
ما که از این توطئه و دسیسه بازیهای انگلیسیها به خوبی آگاه بودیم با کمال آرامش و خونسردی ناظر اوضاع شدیم زیرا رهنمای عملی ما در سیاست، همان اصل «عدم مداخله» در امور داخلی سایر کشورها است. در عین حال حقایق عینی جای تردید برایمان باقی نگذاشته بود که این مرد به علت خوی و خصلت نظامیاش، تحت تاثیر اوضاع و شرایط تاریخی کشورش، رسالت مهم خود را که عبارت از آفریدن یک دولت مقتدر ایرانی بر پایه تمرکز قوا و از بین بردن فئودالیسم در ایران باشد، در آتیه به بهترین وجهی انجام خواهد داد و زمینه را برای تامین رفاه دو طبقه باقیمانده - بورژواها و رنجبران - فراهم خواهد ساخت. حوادث بعدی نشان داد که پیشبینی ما در این زمینه کاملا صحیح بوده است. اما انگلیسیها که از پادشاه شدن رضاخان امیدهایی دیگر داشتند، ناگهان پی به اشتباه خود بردند و دیدند که این مرد هوشیار از آن دسته زمامداران شرقی که کورکورانه از اوامر انگلستان اطاعت میکنند، نیست و برای خود افکار و اندیشههایی دارد. لذا بر طبق شیوههای همیشگی شروع به استفاده از وسایلی کردند که این همه در چشمشان برای پیشبرد مقاصد بریتانیا در شرق گرامی است. یعنی نقشه چیدند که قدرت مالی و نظامی ایران را از داخل متلاشی سازند و برای رسیدن به این هدف، دو وسیله به کار انداختند. ایجاد ناامنی در کشور با تحریک کردها و عشایر غرب و سوءقصد به جان خود شاه ... واقعا حماقت و سادهلوحی میخواهد که انسان در یک چنین دورانی که جریانهای نیرومند تاریخ ملتهای عقبمانده را پیش میراند، هنوز دل به این امید واهی خوش کند که با از بین رفتن مصطفی کمال در ترکیه، رضاشاه پهلوی در ایران و امیر عبدالعزیز ابنسعود در حجاز، میتوان سیر این جریانها را که در حال دگرگون کردن مشرق زمین هستند، متوقف ساخت.»
سرمقاله ایزوستیا- مورخ دوم اکتبر ۱۹۲۶
ارسال نظر