تاریخ شفاهی- از خاطرات علینقی عالیخان
دنبال انحصار نبودیم
علینقی عالیخانی در دهه۴۰ وزیر اقتصاد ایران بود، او در گوشهای از خاطراتش که در کتابی به همین نام منتشر شده، بهاین نکته اشاره میکند که عدم انحصار در اقتصاد را مد نظر داشتهاست، آنچه میخوانید بخش پایانی این خاطرات است. یعنی بهتر بود؟
خیلی بهتر بود. یخچال هم همچنین. شما به ارج اشاره کردید. ولی تمام کسانی که در ایران، لوازم خانگی تولید میکردند کیفیت فلزکاری کارشان مطلقا قابل مقایسه با کشورهای دیگری که اطراف ما بودند نبود. وزیر صنایع هند که از دوستان من بود و بعد هم رییسجمهوری هندوستان شد. وقتی که وزیر صنایع بود یک بار که به ایران آمده بود از من خواهش کرد که اگر ممکن است ترتیبی بدهیم که آنها بتوانند چند نفر را بفرستند و بیایند در کارخانههای ساخت لوازم خانگی ایران برای پرسکاری آموزش ببینند. این البته در زمانی بود که ما از آنها خیلی استفاده میکردیم در رشتههای مختلف فنی و کارشناسان فنی هندوستان را به ایران میآوردیم. من همیشه باید از آنها به خوبی یاد بکنم. به ما کمک کردند. در صنایع دستی هم یک نفر مشاور هندی داشتیم که بسیار به ما خدمت کرد. در صنایع بزرگمان شمار زیادی از هندیها و به خصوص پارسیها کار میکردند. وزیر صنایع هند هم از من درخواست کرد که برای صنایع خانگی به آنها کمک فنی بدهیم.
یک علتی که ما در این کار موفق شدیم این بود که حمایتی که ما از صنایع میکردیم به این صورت بود که نگاه میکردیم که آیا بازار ما این امکان را میدهد که بیش از یک نفر در صنعت خاصی وجود داشته باشد یا نه. چون اگر فقط یک نفر بود و حالت انحصاری پیدا میکرد خیلی خطرناک بود در بعضی از صنایع در مرز انحصار بودیم ولی سعی میکردیم انحصار را از بین ببریم، نمیگذاشتیم در دست یک نفر باقی بماند. مثلا هم ایران ناسیونال اتوبوس خوب تولید میکرد و هم چند نفر دیگر، رقابتی که در داخل کشور وجود داشت تا حدی تعادل ایجاد میکرد. این نبود که صاحبان صنایع یکسره هر کار که دلشان میخواهد بکنند.
افراد موفق و ناموفق
دو نکته: نکته اول، براساس حرفی که شما میزنید، این طور نبود که چون دولت یک مقدار پول داشت و میداد به صاحبان صنایع و دیگر کسانی که میخواستند وارد صنعت بشوند و از آنها حمایت میکرد، پس هر کسی که وارد این جریان میشد موفق میشد، به این معنی که پولدار میشد. به عبارت دیگر، اگر حرف شما را من درست فهمیده باشم عده بسیاری میخواستند وارد این جریان بشوند، ولی فقط بعضیها به دلیل ویژگیهایی که داشتند موفق میشدند برداشت من از حرفی که شما میزنید درست است؟
کاملا درست است ما سعی کردیم به تدریج به صاحبان صنایع بخش خصوصی بفهمانیم که باید در کارشان دقت بکنند و اقتصاد طرحشان را در نظر بگیرند. در آغاز کار اشاره کردم ضابطههایی که نوشته بودیم روشن میکرد. پله به پله، چه کارهایی را باید اینها انجام بدهند تا ما بپذیریم که پروانه داشته باشند و از امتیازاتی که میدهیم، استفاده بکنند. از آنکه بگذریم. در مرحله بعدی، ما به هر کسی که از ما درخواست ایجاد صنعتی را میکرد پرسشنامه مفصل میدادیم. این پرسشنامه عبارت بود از آن چیزی که به انگلیسی میگوییم:
Feasibility study ولی ما این را به نام پرسشنامه میدادیم چه بسا کسانی که وقتی میخواستند پرسشنامه را پر بکنند و ضرب و تقسیم هزینههایش را میکردند و بهای تمامشده و امکانات بازار را میسنجیدند. خودشان برمیگشتند و با تشکر پرسشنامه را به ما پس میدادند و از آن صنعت صرفنظر میکردند. این چیزی است که قبلا وجود نداشت و ما به تدریج سرمایهگذاران خصوصی را عادت دادیم به اینکه باید اقتصاد طرح را مطالعه بکنند. اینها قبلا نبود. هر کسی که بگوید اینها را قبلا فکر کرده بود، بیخود گفته، چنین چیزی نداشتیم. در سطح دولتی تا حدودی بود، ولی برای صنایع معمولی اینکه (feasibility) دقیقتری باشد نداشتیم کار به جایی رسید که ما دورههای دو ماهه تشکیل میدادیم برای تهیه طرح، اقتصاد طرح و توجیه طرح، در این دورهها دهها نفر از کارکنان بخش عمومی و همچنین بخش خصوصی شرکت میکردند بعد این برنامه گسترش یافت به طوری که خود بانکهای صنعتیمان آمدند و دنبال کار را گرفتند به تدریج تهیه طرح یک مساله مهمی شده بود، ولی به هر حال گفتیم آنها با نوع سوالاتی که ما از سرمایهگذاران به صورت این پرسشنامهها میکردیم متوجه میشدند چه طرحهایی را میشود یا نمیشود انجام داد، اما کارآیی آنهایی هم که طرحی را اجرا میکردند به هر حال متفاوت بود. بعضی از آنها فقط در سطح بخور و نمیر توانستند زندگی بکنند یا با زحمت توانستند خودشان را نگه دارند یا احیانا کارشان را تغییر دادند. اما کسان دیگری هم بودند که خیلی موفق شدند چون افراد برجستهای بودند، همیشه در دوره توسعه صنعتی این وضع وجود دارد. شما با اشخاصی روبهرو میشوید با دید فوقالعاده، اشخاصی که برجسته هستند. حالا چون یک نفرشان درگذشته، راحت میتوانم اسمش را ببرم مثلا حبیب ثابت در هر کشور میبود یکی از بزرگترین سوداگران، به اصطلاح (Businessman) آن کشور میتوانست باشد. این مرد هوش فوقالعاده داشت و در کار خودش به راستی مسلط بود، بنابراین باید موفق بشود حالا شما اگر امکانات را به صورت درست ایجاد کنید او خودش را با آن تطبیق میدهد چون او، به عنوان یک آدم پراگماتیک، دنبال فلسفهبافی اخلاقی نیست، دنبال این است که چه شکلی میتواند سود برای خودش ایجاد بکند؟ شما باید او را در آن راهی بیندازید که از نظر شما و مصالح جامعه قابل توجه باشد در چنین صورتی بازدهی او هم برای خودش بهتر است و هم برای جامعه.
ارسال نظر