در سال ۴۲۷ قبل از میلاد و در چنین روزهایی افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی به دنیا آمد. او موسس نخستین آکادمی علمی در جهان بود. در آنجا غیر از فلسفه، رشته‌های وسیعی از علوم دیگر مانند ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی تدریس می‌شد. جوانان از شهر‌های دور و نزدیک به آکادمی افلاطون می‌آمدند و علوم مختلف را فرا می‌گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ‌ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه‌بر سرپرستی آکادمی خود به تدریس نیز می‌پرداخت و شاگردانش از درس‌های او یادداشت بر می‌داشتند. بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل این درس‌ها است. افلاطون در کتاب مهم جمهوری به مسائلی از قبیل عدالت، نوع حکومت و حقیقت پرداخته است.

او در این کتاب پس از اینکه می‌گوید کشور عادل کشوری است که در آن طبقات گوناگون نقش‌های شایسته خود را انجام می‌دهند و فرد عادل کسی است که در او انگیزه‌های متفاوت در هماهنگی هستند، در کتاب هشتم به سراغ نمونه‌هایی از بی‌عدالتی در کشور و افراد می‌رود.

او چهار سنخ حکومت ناعادل و سنخ‌های شخصیتی متناظر با آنها را بررسی می‌کند. این چهار گونه عبارتند از: ارتش‌سالاری (تیموکراسی)، گروه‌سالاری (الیگارشی)، مردم‌سالاری (دموکراسی) و حکومت استبدادی (تیرانی).

ارتش‌سالاری حکومتی است نظیر حکومت دولت-شهر اسپارت که امور نظامی بر آن حاکم است؛ در گروه‌سالاری ثروت است که علامت شایستگی است؛ مردم‌سالاری حکومتی است که جمیع مردم بر آن فرمان می‌رانند و در حکومت استبدادی حاکم دارای قدرت مطلق است.