وبلاگها چشم پنهان دموکراسی
ترجمه: احمد سمایی
رواج شتابان پدیده وبلاگ کارشناسان را هم به حیرت واداشته است. «دیوید سایفری» رییس ماشین جستوجوگر بلاگ، موسوم به «تکنوراتی»، ماه اوت گذشته تازهترین گزارش خود را منتشر کرد که عنوانش چنین است «ایالات سپهر وبلاگ». سایفری در مقدمه این گزارش نوشته است: «من با احساسی از شگفتی این گزارش را تهیه کردهام. به سختی برایم قابل تصور است که شتاب کنونی گسترش وبلاگ بتواند همچنان ادامه یابد».
نوشته: هریبرت زایفرت
ترجمه: احمد سمایی
رواج شتابان پدیده وبلاگ کارشناسان را هم به حیرت واداشته است. «دیوید سایفری» رییس ماشین جستوجوگر بلاگ، موسوم به «تکنوراتی»، ماه اوت گذشته تازهترین گزارش خود را منتشر کرد که عنوانش چنین است «ایالات سپهر وبلاگ». سایفری در مقدمه این گزارش نوشته است: «من با احساسی از شگفتی این گزارش را تهیه کردهام. به سختی برایم قابل تصور است که شتاب کنونی گسترش وبلاگ بتواند همچنان ادامه یابد». «تکنوراتی» تاکنون در سراسر جهان مجموعا ۵۰میلیون وبلاگ را شناسایی کرده است. این رقم نسبت به سه سال پیش صدها برابر افزایش نشان میدهد. هر ۲۰۰ روز شمار وبلاگهای جهان دو برابر میشود. روزانه مجموعا در سراسر جهان ۱۷۵هزار وبلاگ تازه راه میافتد و شمار مطالبی هم که روزانه در کل وبلاگها منتشر میشود از یکمیلیون و ۶۰۰هزار مورد فراتر میرود. در آلمان بنا به برآورد کارشناسان ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار وبلاگ وجود دارد. این رقم در سویس ۵۰هزار است.
تنها به لحاظ کمی نیست که وبلاگ رشد جهشواری راتجربه میکند، بلکه در عرصه آگاهیدهی و خبررسانی هم روز به روز اثرات و رد و نشانه بیشتری از وبلاگ قابل مشاهده است. برای مثال، در جنگ اخیر اسرائیل علیه لبنان شماری از وبلاگها قادر به افشاگریهای مهم و قابل اعتنایی شدند. از جمله وبلاگ «لیتل گرین فوتبال» موفق شد جعلیبودن شماری از عکسهای خبرگزاریها را برملا کند. به نوشته روزنامه «نیویورک تایمز»، افشاگری وبلاگها در باره حمایت قاطعانه آقای «جو لیبرمن» از جنگ علیه عراق بود که سبب شد وی نتواند در انتخابات درونی حزب دموکرات رای کافی برای نامزدی مجلس سنا از منطقه «کونکیتکوت» را کسب کند. در سویس نیز شرکت معروف «نستله» اخیرا ناچار شد نسبت به افشاگری وبلاگها در مورد وجود برخی مواد خطرناک در جعبه یک نوع از شکلاتهای خود واکنش نشان دهد و آنها را از دور خارج سازد.
وبلاگ و صوت حضرت داوود
وبلاگ که تا کنون صفحهای برای انتشار یاداشتهای روزانه به شمار میرفت اخیرا به لحاظ اقتصادی نیز جذابیتهایی پیدا کرده است. موسسه مالی معروف به «سافت بانک کاپیتال» تابستان گذشته ۵میلیوندلار در سایت «هافینگتون پست» سرمایهگذاری کرد. این سایت متعلق به نویسندهای به نام خانم آریاناهافینگتون است که آدرس و نمای صدها وبلاگ را در خود جای داده است. گروه مالی دیگری به نام «ترو ونچر» نیز قصد دارد برای ایجاد یک وبلاگ جدید چند صدهزاردلار در اختیار «ام مالیک» قرار دهد. مالیک روزنامهنگاری است که حوزه تخصصیاش کامپیوتر و اینترنت است.
به این ترتیب، تعجب ندارد که ندای کسانی که پایان بیعدالتی در عرصه رسانهها را نوید میدهند این روزها بلندتر و بلندتر شود. یکی از این افراد «گلن راینولد» است که کتابی دارد با نام «ارتشی از داوودها». او صوت خوش حضرت داوود را با تسامح به یک رسانه تشبیه کرده و وبلاگها را هم از سنخ این رسانه میداند. در کتاب راینولد از جمله چنین میخوانیم: «قدرتی که زمانی در دست چند کنسرن رسانهای تمرکز پیدا کرده بود اینک در حال انتقال به دستان شمار متعددی از آماتورها است». یورگنهابرماس نیز اینک درنگاهی خوشبینانه به اینترنت، امکانی که این رسانه برای بروز صداهای متنوع فراهم کرده است را منشاء یک گستره عمومی رسانهای جدید میداند. در این گستره، به عقیدههابرماس، طرفهای دخیل، یعنی نویسندگان و خوانندگان، از حقوقی برابر برخوردارند و در یک سطح و مرتبه، با هم تعامل میکنند. یکی از نتایج این پدیده مثبت تقویت عنصر برابری و آزادی در ارتباطات رسانهای میان انسانهاست.
نباید زیاد هیجانزده شد
هفتهنامه «اکونومیست» نیز که تا همین اواخر اینترنت را چندان جدی نمیگرفت یکی از شمارههای اخیرش را با تیتر اصلی «چه کسی روزنامهها را کشت» به بررسی این رسانه جدید اختصاص داد. اکونومیست در این شماره خود، از ظهور خوشایند و قدرتمندتر «قوه چهارم» خبر داد و چنین نوشت: «نیرویی از شهروندان روزنامهنگار و وبلاگنویسان در حال برآمدن است که سیاستمداران را به پاسخگویی واخواهد داشت. برخی از وبلاگنویسان ممکن است بیش از حد جانبدار، یک سویه و تهمتآمیز بنویسند ولی به عنوان یک گروه و جماعت، متنها و مطالبشان دستمایه فراوانی را در اختیار کسانی قرار میدهد که جویای واقعیت هستند.»
ولی واقعیت این است که به این نوع هیجان و خوشبینی باید با احتیاط و بدبینی نگاه کرد. برای مثال آمار و ارقامی که در مورد گسترش و ضریب نفوذ اینترنت ارائه میشود چندان موثق نیستند. یک نظرسنجی که به سفارش نشریه آلمانی معروف «فوکوس» انجام شده مدعی است که در آلمان ۴میلیون وبلاگ وجود دارد. ولی با نگاهی دقیقتر میتوان دریافت که این آمار چندان با واقعیت سازگار نیست، چرا که بسیاری از وبلاگها در همان بار اولی که ثبت میشوند فعالند و بعدا دیگر مطلبی در آنها انتشار نمییابد. شمار زیادی از وبلاگها هم دیر به دیر روزآمد میشوند و فاصله انتشار مطالب در آنها بسیار زیاد است.
مرزهای میان علائق شخصی و عمومی
تحقیقات جدیدی که درباره انگیزه و عملکرد صاحبان وبلاگها انجام شده نیز، به ما هشدار میدهد که در مورد سمتوسو و ارزشهای نگارشی و محتوایی آنها نباید دچار خوشبینی و هیجان شویم. اگر رقم وبلاگهای جدیدی که روزانه شروع به کار میکنند چشم ما را نگیرد و توجهامان را بیشتر به مخاطبان این وبلاگها معطوف کنیم درمییابیم که انگیزه انتشار بسیاری از وبلاگها، نوعی وسوسه صاحبان آنها برای یک حضور رسانهای است که هیچ هدف و منظور خاصی را دنبال نمیکند. تحقیقی که دو شبکه اصلی تلویزیون آلمان انجام دادهاند نشان میدهد که تودههای مراجعهکننده به اینترنت با وبلاگها قرابت و آشنایی چندانی ندارند. تنها ۷درصد کاربران اینترنت در آلمان گفتهاند که یک بار به یک وبلاگ سر زدهاند. ماتیاس آرمبورست، از کارشناسان نامدار عرصه اینترنت در آلمان نیز از چندهزار وبلاگنویس راجع به تعداد مراجعهکنندگانشان پرسیده است. ۴۴درصد آنها گفتهاند که وبلاگشان روزانه کمتر از ۱۰۰ مراجعهکننده دارد.
یکی از نظرسنجیهای موسسه آمریکایی معتبر «پیو»، که نتیجهاش جولای گذشته انتشار یافت نشان میدهد که ۷۷درصد پرسششوندگان انگیزهاشان در انتشار وبلاگ بیان خلاقانه نظرات و درک و دریافتهایشان بوده است. ۵۰درصد هم گفتهاند که برای ثبت و مستندکردن زیر و بم زندگی و تجارت شخصیاشان به وبلاگ روی آوردهاند و ۳۷درصد تبادل نظر و گفتوگو با دوستان را انگیزهای برای وبلاگنویسی عنوان کردهاند.
در مورد موضوع وبلاگها نیز با آمار و ارقام مشابهای مواجهایم. موضوع ۳۷درصد وبلاگها به مسائل زندگی شخصی صاحب وبلاگ مربوط میشود. ۱۱درصد پرسششوندگان گفتهاند که وبلاگنویسی را نوعی فعالیت سیاسی تلقی میکنند و طبعا در وبلاگشان نیز عمدتا به مسائل سیاسی میپردازند. تنها ۳۴درصد پرسششوندگان، فعالیت وبلاگی خود را نوعی کار روزنامهنگاری دانستهاند. متناسب با همین آمار، کیفیت کار وبلاگها هم عمدتا غیرحرفهای است. تنها ۳۷درصد وبلاگنویسان آمریکایی که در نظرسنجی موسسه پیو مورد پرسش قرار گرفتهاند گفتهاند که برای وارسی و کنترل فاکتها، آمار و دادههایی که منتشر میکنند وقت میگذارند. وبلاگهایی که به طور دقیق و واژه به واژه نقل قول میآورند نیز در آمار موسسه پیو رقمشان از ۱۵درصد فراتر نمیرود و لینکدادن هم تنها در میان ۳۵درصد پرسششوندگان کار رایج و با اهمیتی است.
تفاوتها و شباهتها
در مورد آلمان، در تحقیقی که «ماتیاس آرمبروست» انجام داده آمار و ارقامی را مشاهده میکنیم که تا حدودی متفاوت از دادههای پیو در مورد وبلاگهای آمریکا است. در آلمان ۵۰درصد پرسششوندگان گفتهاند که هدفشان از وبلاگنویسی دامنزدن به این یا آن بحث است. ۴۶درصد قصد دارند با وبلاگنویسی دانش و اطلاعات را اشاعه دهند و ۴۶درصد هم در متنهایی که انتشار میدهند این یا آن موضوع و رویداد را به نقد و ارزیابی میگیرند. با این همه، در آلمان هم، ۹۱درصد پرسششوندگان گفتهاند که مضمون متنهایی که برای وبلاگشان تهیه میکنند قبل از هر چیز به علائق و گرایشهای شخصیاشان برمیگردد. و گرچه ۷۸درصد، ارائه اطلاعات غیر دقیق و کنترلنشده در وبلاگها را نادرست میدانند اما ۹۰درصد اذعان کردهاند که خود نیز از چنین خطایی مبرا نبودهاند و با وبلاگشان به پخش این یا آن شایعه کمک کردهاند. این نوع رویکردها را در عرصه ارتباطات رسانهای شخصی و یا در نشر مطالبی که به شیوه زندگی انسانها مربوط میشوند، شاید بتوان با تسامح و غمض عین نگریست، ولی در زمینه شکلدادن به افکار عمومی در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی کمتر میتوان آنها را مثبت و کارساز تلقی کرد.
در کنار خصلت عمدتا شخصی مطالب و نیز ضعف ناشی از فقدان منابع موثق و کار تحقیقاتی در میان وبلاگها، زمختی، حرمتشکنی و ناهنجاری در نوع تعامل آنها با یکدیگر نیز مزید بر علت است. «توماس لایف» یکی از سرگزارشگران تلویزیون آلمان وبلاگها را سن رقصی برای نویسندگان آنها میداند که در آن خصومتورزیدن، تحقیر و تحریک سیستماتیک به پدیدههایی رایج و متعارف بدل شده است. مجله معروف «فوربس» از توماس لایف هم فراتر رفته و وبلاگها را صحنه فعالیت آنلاینی گروههایی از اراذل و اوباش میداند که به کمتر از جردادن حریف رضایت نمیدهند. این مجله در اثبات مدعای خویش به نمونههایی از اقدامات و فحاشیهای شماری از بلاگنویسان و نیز آسیبهای چشمگیر ناشی از این رویکرد و رفتار اشاره میکند.
مناقشه و منازعه غیرقابل کنترل در عرصه اینترنت را نمیتوان شاخصی از یک تحول ساختاری مطلوب در گستره عمومی تلقی کرد. این واقعیت، که از رهگذر پیشرفت فناوری ارتباطی حالا دیگر هر کسی که به اینترنت دسترسی دارد میتواند به یک کنشگر فعال تعاملات و ارتباطات بدل شود لزوما به معنای ایجاد کیفیت نوینی از حصول تفاهم در گستره عمومی نیست.
مزیتها را نمیتوان انکار کرد
از سوی دیگر نمیتوان نادیده گرفت که شماری از وبلاگها به لحاظ کیفیتها و ارزشهای مطبوعاتی به شاخصهایی قابل اعتنا دست یافتهاند. انتقاداتی که برخی از وبلاگها متوجه کار مطبوعات متعارف میکنند آنها را عملا عهدهدار وظیفه مهمی همچون نظارت و کنترل بر این نوع رسانهها کرده است و این کاری است که خود رسانهها کموبیش به آن بیاعتنا بودهاند.
علاوه بر این، در شماری از وبلاگهای سیاسی مسائل و نکاتی برجسته میشوند که در نگارش و تهیه آنها از منابع متنوع و گاه گمنام و به حاشیه رانده شده بهره گرفته شده است. چنین وبلاگهایی به برانگیختگی افکار عمومی یاری میرسانند و همچون قطبنمایی آن را کمک میکنند که در میان انبوه اطلاعات و دادهها دچار سردرگمی و سوگمکردگی نشود... همچنین زمانی که پای فاجعههای طبیعی و یا انتقال سریع عکس و اظهارات شاهدان این یا آن رویداد در میان باشد وبلاگها به عنوان یک منبع مهم اطلاعاتی نقشی غیر قابل انکار ایفا میکنند. در چنین مواردی رسانههای متعارف را نیز از رجوع به رقیبانشان در اینترنت(وبلاگ) گریزی نیست.
البته این اهمیت مانع آن نمیشود که لزوم برخی پالایشها و اصلاحات در سپهر وبلاگها مورد تاکید قرار نگیرد. به عبارت دیگر، لازم است که میان اظهارات و حدیث نفسهای شخصی و نیز تلاشهای معطوف به ایجاد یک جماعت اینترنتی فاقد هنجار و قاعده از یک سو و این درک و تلقی که وبلاگها در گستره عمومی نقش مهمی ایفا میکنند، از سوی دیگر،خط و مرز معینی کشیده شود. این سخن بدان معناست که اشکال برخوردها، تعاملات و چالشها در گستره وبلاگ باید بیش از پیش مدنی و متمدنانهتر شود. اگر خود جماعت وبلاگکار به چنین مهمی کمر نبندد شاید دیر یا زود پای دادگاهها و محاکم به میان کشیده شود.
خطرها و چالشها
به لحاظ کیفیتهای نگارشی و مضمونی، در میان مدت و درازمدت، آن وبلاگهایی جدی گرفته خواهند شد که در زمینه سبک و شیوه، خود را آزاد و مخالف روزنامهنگاری متعارف تلقی نکنند، بلکه خود به اشاعهگر و ارتقاءدهنده شیوهها و هنجارهای این رشته بدل شوند. به عبارت دیگر، هدف وبلاگها نه شناور و بیاعتبارکردن اصول و قواعد جاافتاده روزنامهنگاری، که آموزش نوعی از رفتار حرفهای و باکیفیت در عرصه اینترنت باید باشد. در این باره، «نیکلاس لمان»، استاد علوم ارتباطات، در نشریه نیویورکر چنین مینویسد: «روزنامهنگاری در عرصه اینترنت بدون کسانی که حداقلی از قواعد روزنامهنگاری را بدانند ناممکن است، مگر آن که اصول و مبانی مربوط به تعامل ارتباطی با گستره عمومی به دست فراموشی سپرده شود». البته لمان در همان مقاله اذعان میکند: «در زمانهای که در اینترنت غوغاسالارانی جولان میدهند که وجه ممیزه آنها اعتماد به نفس تا حد خودپسندی و توان بالا در عرصه پلمیک و برهانبافی است طبیعی است که توجه به حداقلهای روزنامهنگاری در این عرصه ضرورت و فضیلتی به شمار نرود».
راههایی برای مقابله
ولی دستکم، شماری از سرشناسان گستره وبلاگ که به خطرات و چالشهای آن بیاعتنا نیستند حرکتهایی را درسمت و سوی درست آغاز کردهاند. در این زمینه مثلا میتوان به ابتکار «جی روسن»، پرفسور روزنامهنگاری اشاره کرد که در «نیویورکر» ماه اوت از آغاز پروژه «رسالت نوین» خبر داده است. در این پروژه که قرار است گشایشگر دوره نوینی از ژورنالیسم در عرصه اینترنت شود اطلاعاتی را که وبلاگنویسان در باره این یا آن مساله عمومی انتشار میدهند روزنامهنگاران حرفهای به دستمایهای برای یک گزارش تحقیقی بدل میکنند. کار این روزنامهنگاران از حمایت مالی خود وبلاگنویسان و کسانی که به پیشرفت پروژه علاقهمندند برخوردار است و حاصل تحقیق آنها در سایت اختصاصی «رسالت نوین» انتشار مییابد. روزنامهنگاران حرفهای که از این رهگذر مسوول تهیه این یا آن گزارشی تحقیقی میشوند از استقلال عمل کامل برخوردارند و مجبور نیستند ملاحظه منافع و علائق این یا آن انتشاراتی، مدیرمسوول و یا سردبیر را بکنند. الگوی این شیوه کار، پروژهای تحقیقاتی است که سال ۲۰۰۳ «کریس آلبرتون» در عراق آغاز کرد و با فراخوانی که انتشار داد توانست برای پیشبرد آن ۱۴هزار و ۵۰۰دلار کمک مالی جمع کند. جی روسن نیز در ماه سپتامبر اعلام کرد که برای انجام پروژه «رسالت نوین» ۱۰هزار دلار کمک مالی به شماره حساب مخصوص این پروژه واریز شده است. باید منتظر ماند و دید که «رسالت نوین» و پروژههای مشابه تا چه حد در ارتقای شاخصهای روزنامهنگاری در گستره اینترنت موثر واقع میشوند.
* هریبرت زایفرت (Heribert Seifert) پرفسور رشته تعلیم و تربیت است و در رشته ارتباطات، تاریخ و فلسفه نیز دانش آموخته است. زایفرت در امور مربوط به تحول و چشمانداز رسانهها یکی از کارشناسان صاحبنام حوزه زبان آلمانی به شمار میرود. او کتابهای متعددی در اینباره نوشته و یکی از نویسندگان دائمی روزنامه «نویه زوریخر سایتونگ» است. مقاله فوق در شماره ۱۵ سپتامبر همین روزنامه به چاپ رسیده است.
شماری از وبلاگنویسان در حوزه زبان آلمانی نسبت به مقاله زایفرت واکنش نشان دادهاند و گفتهاند آنچه که وبلاگ را شاخص و متمایز میکند، همانا رفتار آزاد و منعطف با مبانی روزنامهنگاری متعارف است. برخی نیز زایفرت را به بنیادگرایی در عرصه روزنامهنگاری متهم کردهاند. در برابر عدهای هم از نظرات او حمایت کردهاند.
ارسال نظر