بازخوانی شکست چرچیل در انتخابات ۱۹۴۵ بریتانیا و شکلگیری دولت رفاه
مقدمه
کلمنت آتلی در انتخابات پارلمانی ۱۹۴۵ بریتانیا به طور قاطعی بر وینستون اسپنسر چرچیل پیروزی یافت و با تمهید مقدمات رسما در تاریخ ۵ جولای ۱۹۴۸ شکلگیری دولت رفاه را در انگلستان اعلام کرد. این در حالی بود که چرچیل به عنوان نخست وزیر پیروز جنگ و کسی که بریتانیا را در یک جنگ فرسایشی سخت رهبری کرده بود و از یک موقعیت هزیمت قطعی به پیروزی نمایان در نبرد با نیروی نظامی قدرتمند هیتلر رسانده بود، در اوج محبوبیت قرار داشت.
مقدمه
کلمنت آتلی در انتخابات پارلمانی ۱۹۴۵ بریتانیا به طور قاطعی بر وینستون اسپنسر چرچیل پیروزی یافت و با تمهید مقدمات رسما در تاریخ ۵ جولای ۱۹۴۸ شکلگیری دولت رفاه را در انگلستان اعلام کرد. این در حالی بود که چرچیل به عنوان نخست وزیر پیروز جنگ و کسی که بریتانیا را در یک جنگ فرسایشی سخت رهبری کرده بود و از یک موقعیت هزیمت قطعی به پیروزی نمایان در نبرد با نیروی نظامی قدرتمند هیتلر رسانده بود، در اوج محبوبیت قرار داشت.
هر چند چرچیل اکنون در برابر این سوال تاریخی قرار دارد که آیا جنگ با آلمان نازی گریزناپذیر بود؟ جنگی که بیش از دو میلیون قربانی گرفت؟! با این وجود، رهبری چرچیل در گذر بریتانیا از دوره تاریک جنگ جهانی دوم مورد توافق تمامی جناحهای سیاسی بریتانیا بود. فراست کمنظیر، دیپلماسی چابک جنگی، طراحی ائتلافهای بینالمللی در جنگ جهانی دوم وی را به یک اسطوره دستنیافتنی در جهان سیاست تبدیل کرده بود.
در کنار این، در سیاست داخلی بیان سحرآمیز وی که به روانی کلمات را به استخدام میگرفت و تا عمق جان مردمان نفوذ میکرد، از وی یک رهبر فرهمند ملی ساخته بود. گواه بر این آنکه در یک نظرسنجی که درماه مه ۱۹۴۵ در بریتانیا انجام شد میزان محبوبیت چرچیل را به عنوان رهبر نجاتبخش بریتانیا ۸۳ درصد ثبت کرد.
طرفه آنکه این میزان هیچگاه به زیر 78 درصد سقوط نکرد. با این پشتوانه، باور عمومی سیاستمداران و فعالان سیاسی این بود که چرچیل بیچون و چرا پیروز انتخابات است و آرا را به سادگی جاروب خواهد کرد. همچنان که لوید جورج رهبر پیروز جنگ جهانی اول پیروز انتخابات پارلمانی ۱۹۱۸ این موفقیت را بهدست آورد. سوال اساسی این است که چگونه شد رهبری با این سطح از محبوبیت و این اندازه از هوشمندی سیاسی در انتخابات بلافصلی که پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ صورت گرفت از معاون خود که با تمام معیارهای سیاسی فردی متوسط ارزیابی میشد و از حزب رقیب و کمتوانی بود شکست خورد؟
شکست چرچیل از آتلی یکی از نمونههای تاریخی است که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است و هنوز هم ارزش واکاوی فراوان دارد. در این یادداشت ابتدا گزارشی روایتگونه از فرآیند تصمیم چرچیل به انتخاب زودرس و اعلام پایان دولت ائتلافی دوران جنگ خواهیم داشت. سپس شعارهای اصلی هریک از دو حزب محافظه کار و کارگر مرور خواهد شد. پس از این، به ارزیابی انتخابات خواهیم پرداخت. رویکردهای اساسی در این یادداشت بر سه پایه استوار است. یکی آنکه محور اصلی تبلیغی محافظهکاران، چرچیل و افتخارات رهبری او در دوران جنگ بود. تاکید بیش از حد بر شخصیت فرهمند چرچیل از یک سو موجب آن میشد که تمام خوب و بد رفتار آن شخص به حساب حزب گذاشته شود و از سوی دیگر مایه تحقیر دیگران میشد و این به نوبه خود موجب عکسالعمل شدید در مردم و گرایش آنان به مخالف چرچیل میشد. دیگر آنکه، آنچه در دستور کار چرچیل بود ایجاد نظم نوین جهانی، ساماندهی مجدد اروپا و مشخص کردن جایگاه بریتانیا در آن و پایهگذاری سیاستهای امنیتی پایدار برای بریتانیا بود. در واقع چرچیل همچنان گفتمان جنگ را پی میگرفت. این روحیه در جایجای گفتههای وی مشهود بود. پرواضح است که بهرغم اهمیت
عناوین فوقالذکر، بهنظر میرسید که مردم در جستوجوی صلح بودند و این مسائل دغدغه فوری آنان نبود. مردم جنگزده مساله معیشت و رفاه داشتند که چرچیل اساسا به آنها نمیپرداخت.
مردم و مدیران بنگاههای اقتصادی با مسائل روزمره دست و پنجه نرم میکردند و در پی تصویری از یک زندگی برتر در درون مرزها بودند. در مقابل حزب کارگر با شعار تامین رفاه سربازان به میدان آمده بود
سوم آنکه در پایان جنگهای طولانی و فرسایشی جنگ جهانی دوم، سربازان و نیروهای جنگی به ویژه نیروهای غیرکادر که در جریان جنگ تحت عناوین مختلف سازماندهی شده بودند و نقش موثری در تامین پیاده نظام بریتانیا ایفا کرده بودند، بلافاصله پس از جنگ تبدیل به اصلیترین چالش سیستم سیاسی اقتصادی بریتانیا شدند.
پاسخگویی به جایگاه سیاسی و اجتماعی درخواستی نیروهای شرکتکننده در جنگ و درک مسائل مرتبط با منزلت اجتماعی آنان، و همچنین مسائل معیشتی، اقتصادی و رفاهی آنان مواردی بود که بهخوبی در برنامه حزب کارگر در چارچوب شکلدهی دولت رفاه انعکاس یافته بود و حزب محافظه کار اساسا آنها را مورد غفلت قرارداده بود.
محور اصلی تبلیغی حزب محافظهکار، رهبری فرهمند وینستون چرچیل بود. پوستر اصلی تبلیغی آنان عبارت بود از تصویری از چهره مصمم چرچیل به همراه عبارتی که بر فراز آن نوشته بود «اجازه دهید او ماموریتش را به پایان برساند». در پایین پوستر نوشته بود «به ملی رای دهید» که ناظر بر موقعیت فراحزبی وی بود
از تشکیل دولت ائتلافی در ۱۹۴۱ تا برگزاری انتخابات در ۱۹۴۵
زمانی که آرامش موقت جبهههای جنگ در بهار ۱۹۴۰ به پایان رسید و جنگ وارد مرحله عملیاتی شد و نیروهای بریتانیا در کشورهای اسکاندیناوی و مشخصا در نروژ از نیروهای نازی شکست خوردند؛ چمبرلین رهبر حزب محافظهکار و نخستوزیر وقت انگلستان در ماه مه ۱۹۴۰ از سمت خود استعفا کرد و چرچیل به نخست وزیری انتخاب شد. چمبرلین در اکتبر همان سال از رهبری حزب نیز استعفا کرد و حزب با توجه به عدم تعهد چرچیل به چارچوبهای حزب محافظهکار و رفت و برگشتهای پیشین وی بین حزب لیبرال و حزب محافظهکار با اکراه وی را به رهبری انتخاب کرد. چرچیل پس از انتخاب به سمت نخستوزیری بهرغم داشتن اکثریت پارلمان از سران احزاب لیبرال و کارگر به ترتیب سینکلر و کلمنت آتلی برای تشکیل یک دولت ائتلافی دعوت به عمل آورد. منظور وی از این اقدام پرهیز از اختلافات داخلی و حفظ یکپارچگی در برابر تهدیدات خارجی بود. حزب کارگر که دعوت پیشین چمبرلین را در سال ۱۹۳۹ در آغاز جنگ جهانی دوم نپذیرفته بود، اینبار از این دعوت استقبال به عمل آورد و آتلی رهبر حزب سمت معاونت نخستوزیر را بر عهده گرفت.
حزب کارگر پوستری چاپ کرده بود که در آن سه سرباز از نیروهای زمینی، دریایی و هوایی را به تصویر کشیده بود و بر فراز آن نوشته بود که «اجازه دهید آنان ماموریتشان را به پایان برسانند. برای آنان خانه و کار فراهم کنید». و در پایین آن نوشته بود که به «[حزب] کارگر رای دهید»
دولت ائتلافی نهایتا در روز ۸ ماه مه ۱۹۴۱ از پارلمان رای اعتماد گرفت. در این جریان تنها ۳ تن با این ائتلاف مخالفت کردند. در طول دوران جنگ، چرچیل تمام مسوولیتهای جنگ، اداره کابینه جنگی و تصمیمگیریهای مربوط به جنگ را بر عهده داشت و آتلی بیشتر به رتق و فتق امور داخلی و حضور در پارلمان و پاسخگویی به نمایندگان اشتغال داشت. دولت ائتلافی روزهای سختی را در سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ سپری کرد.
در جنگهای طولانی که شمار زیادی از مردم اعم از نیروهای نظامی و نیروهای داوطلب درگیر آن میشوند، افزون بر مسائل اقتصادی، مساله جایگاه اجتماعی نیروهای رزمنده موضوعی است که شایسته تعمق فراوان است. در کنار این، سهم شرکتکنندگان در جنگ از قدرت سیاسی از چالشیترین مسائلی است که در برنامه بازسازی کشور باید به آن توجه شود
شکستهای پیدرپی نیروهای بریتانیا از آلمان نازی حتی پس از شکلگیری جبهه نیروهای متحد موجب تضعیف روحیه جدی مردم شده بود. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه نیروهای شوروی توانستند آلمان نازی را در جبهههای شرقی متوقف کنند و جبهه نیروهای متحد، روحیه پیدا کردند. از این به بعد به تدریج موقعیت چرچیل هم در درون حزب و هم در سطح ملی تثبیت شد. چرچیل میدانست که در چنین شرایطی بحث پیرامون مسائل داخلی اختلافبرانگیز است؛ بنابراین از هرگونه درگیری جدی در سیاست داخلی بریتانیا احتراز میکرد.
در پایان ماه مه ۱۹۴۵ و پس از تکمیل حلقههای شکست آلمان نازی، بسیاری از فعالان و وزرای حزب محافظهکار زمان را برای پایان دادن به دولت ائتلافی و تشکیل دولت حزبی مناسب میدانستند. آنها بر این باور بودند که با پایان یافتن جنگ، فضای عمومی سیاست داخلی به حالت طبیعی باز خواهد گشت و مسائل داخلی نسبت به مسائل بینالمللی تفوق خواهد یافت بنابراین، بازگشت به منطق دولتهای حزبی امر گریزناپذیری است.
در پوستر دیگری که محافظهکاران در همین انتخابات تهیه کرده بودند درج شده بود که «آنان نگذاشتند ما شکست بخوریم، ما نگذاریم آنان شکست بخورند». ادبیات تبلیغی ستاد انتخاباتی چرچیل ادبیات جنگ بود
مضافا آنکه آنان بر این باور بودند که با توجه به تبدیل یک شکست حتمی در جنگ با گشتاپو به یک پیروزی نمایان توسط حزب محافظهکار به رهبری چرچیل تمام زمینهها را برای یک پیروزی بزرگ داخلی نیز برای آنان فراهم آورده است. بنابراین، اکثریت حزب محافظهکار اصرار بر خاتمه دادن به دولت ائتلافی و برگزاری انتخابات زودرس داشتند. اما شخص چرچیل حس خوبی از برگزاری انتخابات در تابستان ۱۹۴۵ نداشت.
او بر این باور بود که تا شکست قطعی ژاپن و تسلیم وی به نیروهای متحد مناسب است که دولت ائتلافی به فعالیت خود ادامه دهد. با توجه به اطلاعاتی که وی از برنامه سلاحهای هستهای آمریکا داشت شکست ژاپن در نظر وی قطعی بود. لذا وی به آتلی پیشنهاد کرد که دولت ائتلافی تا اکتبر سال ۱۹۴۵ ادامه یابد. آتلی که از سفر آمریکا بازگشته بود ضمن موافقت کلی خود با این موضوع از چرچیل، زمان خواست تا موضوع را با سایر تصمیمگیران حزب کارگر در میان بگذارد. ضمنا از وی خواست که همین مضمون را ضمن یک یادداشت به وی پیشنهاد کند تا او مطلب را در کنگره حزب کارگر که در بلکپول دو روز بعد برگزار میشد طرح نماید.
در این حزب دو رویکرد بود. عدهای بر این باور بودند که چنانچه انتخابات به تاخیر بیفتد زمان به نفع حزب کارگر خواهد بود و از محبوبیت چرچیل کاسته خواهد شد. عدهای دیگر تمایلی به تداوم دولت ائتلافی نداشتند و معتقد بودند که با پایان جنگ دلیل وجودی دولت ملی پایان یافته است و حزب کارگر خود را باید برای تشکیل یک دولت سوسیالیستی آماده نماید.
وقتی آتلی موضوع را در کنگره حزب مطرح کرد موریسون که همواره نسبت به دولت ائتلافی نظر خوشی نداشت به سختی با آن مخالفت کرد. دو تن دیگر از رهبران حزب؛ بوین و دالتون که پیش از این با ائتلاف موافق بودند به صف مخالفان پیوستند. آتلی دریافت که فضای عمومی حزب تغییر یافته و پیشنهاد تداوم ائتلاف با محافظهکاران زمینهای برای موافقت ندارد. نهایتا کنگره حزب کارگر در تاریخ ۲۱ ماه مه ۱۹۴۵ به خروج این حزب از دولت ائتلافی رای داد. چرچیل این موضوع را بر نارو زدن و دغلکاری آتلی حمل کرد.
اساسا درک آن دو از رهبری متفاوت بود. چرچیل بر این باور بود که رهبری باید نظریه خود را در حزب پیش ببرد و آتلی رهبری حزب را با نمایندگی آن برابر میدانست. بنابراین، اصراری بر به کرسی نشاندن نظر شخصی خود نداشت. به هر روی، چرچیل با توجه به اطمینانی که از موقعیت خویش در افکار عمومی داشت بلا فاصله پایان دولت ائتلافی را اعلام کرد و تاریخ ۵ جولای را برای انتخابات زودرس پارلمان تعیین کرد.
محورهای تبلیغاتی احزاب محافظهکار و کارگر
محور اصلی تبلیغی حزب محافظهکار، رهبری فرهمند وینستون چرچیل بود. پوستر اصلی تبلیغی آنان عبارت بود از تصویری از چهره مصمم چرچیل به همراه عبارتی که بر فراز آن نوشته بود «اجازه دهید او ماموریتش را به پایان برساند». در پایین پوستر نوشته بود «به ملی رای دهید» که ناظر بر موقعیت فراحزبی وی بود. در برابر این، حزب کارگر پوستری چاپ کرده بود که در آن سه سرباز از نیروهای زمینی، دریایی و هوایی را به تصویر کشیده بود و بر فراز آن نوشته بود که «اجازه دهید آنان ماموریتشان را به پایان برسانند. برای آنان خانه و کار فراهم کنید». و در پایین آن نوشته بود که به «[حزب] کارگر رای دهید». همچنان که ملاحظه میشود برای محافظهکاران چرچیل برابر با همه چیز بود. از این رو، تمام تلاششان این بود که تمام سرمایهگذاریهای پیشینی که روی چرچیل انجام دادهاند را به یکباره نقد کنند.
چرچیل با تمام ذکاوتی که داشت مرد جنگ بود. مسائل داخلی برای او اموری فرومایه بودند، لذا هیچگاه توجه او را جلب نمیکردند. افزون بر این، شرایط پس از جنگ و امنیت ناپایدار جهانی توجه فزونتر به حوزه بینالملل را نیز ایجاب میکرد. بههمخوردن تعادلهای پیش از جنگ، متلاشی شدن قدرتهای نظامی ماشینهای جنگی ملتهای اروپایی از جمله بریتانیا، بیوزنی اروپا، ظهور قدرت بلامنازع آمریکا که در جنگ کمترین آسیب را دیده بود، افول قدرت استعماری انگلستان، قدرت رو به رشد روسیه سوسیالیستی و مسائلی از این دست تمام ذهن رهبران جهان را اشغال کرده بود.
امنیت جهانی دستور کار اصلی رهبران سیاسی بود. به نظر میرسد، چرچیل زمانی که به این دست مسائل میاندیشیده، دست و پنجه نرم کردن با معاون کموزنش در انتخابات پارلمانی برایش امری حقیر جلوه میکرده است. از سوی دیگر، منطق جنگ بر ذهن چرچیل حکومت داشت. این موضوع را میشد در تمام گفتوگوهای سیاسی و نطقهای وی دید. تمام جهانیان از منظر وی یا دوستان وی بودند یا اینکه در ردیف همپالکیهای گشتاپو قرار میگرفتند. در نهایت چرچیل مغلوب همین طرز تفکر شد.
در اینکه میدان بازی چرچیل سطح جهان بود تردیدی نیست. او به خوبی تحولات جهانی را درک میکرد و در این میدان نقش بازی میکرد. قدرت تحرک وی و بازی در گوشههای مختلف زمین سیاست بینالملل هنر کمنظیر وی بود. اتحاد یک اشرافیزاده لیبرال مغرور انگلیسی که به برتری قوم خویش در سطح جهان ایمان داشت و یا حداقل بر آن اصرار میورزید با استالین سوسیالیست در آغاز دور از ذهن به نظر میرسید. لیکن چرچیل نه تنها این اتحاد را برقرار ساخت بلکه تا پایان جنگ آن را پاس داشت. و حتی پس از مرگ وی در سال ۱۹۵۳ از وی به عنوان یکی از رهبران دوره جنگ به نیکی یاد کرد. به بازی آوردن آیزنهاور و طرحریزی اتحاد استراتژیک ایالات متحده امریکا با بریتانیا در سالهای پایانی جنگ که هنوز پس از حدود هفتاد سال ادامه دارد، یکی دیگر از اقدامات راهبردی، تاریخی وی بود.
هنوز که هنوز است بریتانیا در سطح جهان و به ویژه در اروپا متحد وفادار آمریکا است. طرفه آنکه این چرچیل بود که در سال ۱۹۴۶ اندیشه شکلگیری ایالات متحده اروپا را برای پرهیز از درگیری جنگهای ملل اروپا طرح کرد. البته وی در همان زمان با تصویری که از هویت شوالیه انگلیسی در ذهن داشت اعلام کرد در صورت شکلگیری چنین اتحادی بریتانیا نباید به آن بپیوندد. همه این فرهمندیها مایه جدایی بیشتر وی از همگنانش شده بود. فاصله ذهنی بین چرچیل و دوستان حزبیاش و همچنین بین وی و وزرای کابینهاش زیاد بود.
در این میان ذکر دو نمونه خالی از لطف نیست. در دوره دولت ائتلافی بارها پیش میآمد که دولت، کمیته یا تعدادی از وزرا را مامور رسیدگی به مساله خاصی میکرد. این کمیتهها تشکیل میشدند و ماموریتشان را انجام میدادند و مطالب را جهت طرح در کابینه به چرچیل گزارش میکردند. چرچیل معمولا به خود زحمت نمیداد که حتی خلاصه گزارش تهیه شده توسط آنان را مطالعه کند. لذا هنگام طرح موضوع در کابینه بر اساس برداشت خویش اقدام به تصمیمگیری میکرد. این رفتار موضوع گلایه وزرای کابینه بود، لیکن کسی را یارای آن نبود تا موضوع را با چرچیل در میان بگذارد. یکبار آتلی تصمیم گرفت که به نحوی موضوع را طی یادداشتی به چرچیل متذکر شود. با چه سختی اقدام به تهیه و تایپ یادداشتی گلایهآمیز با بیش از ۲۰۰۰ کلمه در دفتر خویش کرد. به منظور اینکه این موضوع نگرانی و بدگمانی چرچیل را فراهم نیاورد و به منظور آنکه حتی کارمندان دفتر شخصیاش نیز از محتوای چنین یادداشتی مطلع نشوند او تصمیم گرفت از یک ماشیننویس غیرحرفهای، لیکن مطمئن استفاده کند. لذا متن را خارج از روال جاری و بدون استفاده از تشریفات معمول و در دفتر خویش و صرفا در یک نسخه تهیه کرد.
از همین رو و به دلیل آنکه یادداشت توسط ماشیننویسهای حرفهای دفتر نخستوزیری تهیه نشده بود پر از غلطهای تایپی بود. این یادداشت ناظر بر ذکر نمونههایی بود از بیتوجهیهای چرچیل به آرای همکاران و مواردی که موجب دلسردی آنان را فراهم آورده بود. به هر روی آتلی شخصا این یادداشت را به چرچیل تسلیم کرد و از وی خواست که شخصا آن را مطالعه و با وی مذاکره کند. چرچیل به محض قرائت متن برآشفت و آن را حمل بر یک دسیسه سوسیالیستی کرد. ابتدا تصمیم به ارسال یک یادداشت تند و طعنهآمیز گرفت. لیکن پس از آنکه تمام متن نامه را پشت تلفن برای مشاور خود بیوربروک خواند به این نتیجه رسید که محتوای نامه تا حد زیادی درست بود. مشکل چرچیل این بود که تقریبا تمامی نزدیکان وی با آنچه آتلی نوشته بود موافق بودند، هرچند یارای آن را نداشتند که به وی متذکر شوند.
غرور و حس برتریجویی، همزاد چرچیل بود. حتی پس از شکست ۱۹۴۵ که بر اساس سنت حزبی در انگلستان، رهبر حزب شکست خورده از اینکه نتوانسته برای حزب خویش پیروزی بیافریند استعفا میکند، او به این سنت معمول عمل نکرد. لذا هیچ تغییری در رفتار خود نداد و همچنان به رهبری خود ادامه داد. حال آنکه تمایل شدیدی در عناصر فعال و موثر حزب وجود داشت که وی از رهبری حزب استعفا کند. این افراد سیاهه بلند و بالایی را شکل میدادند، از جمله میتوان از افرادی چون آنتونی ایدن، هرولد مک میلان، الس داگلاس هوم، ادوارد هیث و مارگرت تاچر نام برد. با این وجود کسی را یارای آن نبود که این موضوع را با چرچیل در میان بگذارد. دو تن از بزرگان و پیشکسوتان و وزرای حزب محافظهکار یعنی هری کروکشنک و جیمز استوارت دو سال پس از شکست درصدد برآمدند که به منظور حفظ حرمت چرچیل و امکان بازسازی حزب از وی بخواهند که داوطلبانه خویش را بازنشست کند. این دو ملاقاتی در منزل کروکشنک به دور از چشم اغیار با هم داشتند و قرار گذاشتند که با چرچیل ملاقات کنند و جیمز استوارت بحث را آغاز کند. لیکن به محض آنکه او خواست لب تر کند، چرچیل مقصود آنان را دریافت و با تندی با آنان
برخورد کرد و آنان نتواستند سخن خود را به پایان برسانند. به هر روی، فاصله بین چرچیل و همکارانش در درون حزب محافظهکار در دوران انتخابات اثر منفی خود را به جای گذاشت و آنان نتوانستند هیچگاه یک ستاد منسجم تبلیغاتی تدارک ببینند.
در آن زمان بر اساس تجربهای که مردم در زمان جنگ داشتند، استفاده از رادیوهای ترانزیستوری رایجترین وسیله ارتباطی به حساب میآمد. لذا رهبران احزاب با استفاده از این وسیله ارتباطی پرشنونده پیامهای خود را به مردم میرساندند. بیبیسی نیز این فرصت را برای رهبران احزاب فراهم آورده بود که بتوانند مطالب خود را با مردم در میان بگذارند. در پخش آغازین مبارزات انتخاباتی، در ۴ ژوئن، چرچیل بر اساس همان گفتمان جنگ و پرهیز دادن مردم از ترفندهای گشتاپو از معاون پیشین خود یعنی آتلی به عنوان گشتاپو یاد کرد و گفت: هیچ دولت سوسیالیستی توانایی راهبری زندگی مردم و صنعت کشور را ندارد. آنان به مردم آزادی نخواهند داد و تحمل شنیدن سخنان تند مخالفان را ندارند. اندیشههای سوسیالیستی به نوعی از گشتاپو نیاز دارد، که در ابتدای کار، بسیار انساندوست به نظر میرسد، لیکن هرحرکتی در نطفه خفه خواهد شد؛ به محض آنکه هر انتقادی سرداده شود متوقف خواهد گشت، تمام قدرت در رهبری حزب متمرکز خواهد شد... دوستان من، باید به شما بگویم که دولت سوسیالیستی نفرتانگیز است و با اندیشه بنیادین آزادی بریتانیایی در تضاد است... پارلمان آزاد با اندیشه
سوسیالیسم در تنافر است. به نظر میرسید که چرچیل اسیر گفتمان جنگی بود. هر چند، مدرکی در دست نیست که اثبات کند که این رفتار وی سبب از دست دادن تعداد زیادی از آرای او بود، اما میتوان عنوان کرد که به هر روی، مخالف را در ردیف دشمن قراردادن برای وی گران تمام شد.
آتلی در پاسخ با استفاده از همان برنامه بیبیسی گفت: وقتی دیشب به نطق نخستوزیر گوش کردم و آن تصویر مضحکی که وی از سیاستهای حزب کارگر ارائه کرد، در همان آغاز هدف وی را دریافتم. او خواست رایدهندگان بدانند که تفاوت بین وینستون چرچیل، آن رهبر بزرگ جنگ که ملت را یکپارچه ساخت و آقای وینستون چرچیل رهبر حزب محافظهکار تا چه اندازه است. او نگران بود از اینکه کسانی که رهبری او را در دوره جنگ پذیرفته بودند به پاس آن رهبری همچنان از او پیروی کنند. من از او سپاسگزارم که این چنین آشکارا مردم را از این توهم خارج ساخت. صدایی که ما دیشب شنیدیم به واقع صدای آقای چرچیل بود، لیکن اندیشه آن متعلق به لرد بیوربروک بود. آتلی فردی کمسخن بود. با این وجود آرامش وی در این گفتوگوها، توجه عموم مردم را به وی جلب کرد. حتی همحزبیهای وی باور نداشتند که وی چنین استادانه و آرام بتواند از معرکه بیرون آید.
در جریان مبارزات انتخاباتی، در یک حرکت سیاستمدارانه، چرچیل از آتلی دعوت کرد تا در کنفرانس پستدام، او را همراهی کند. کنفرانسی که در جهت تبیین سیاستهای جهانی بعد از سقوط آلمان، تشکیل شده بود و دقیقا با زمان مبارزات انتخابات پارلمانی بریتانیا همزمان شده بود. آتلی این دعوت را پذیرفت تا نشان دهد سیاست بریتانیا بهرغم تغییر احتمالی دولت پیوسته خواهد بود. اما دبیر کل حزب کارگر، هرولد لسکی در یک سخرانی اظهار کرد که حضور آتلی در پستدام حزب را مقید به تصمیمهای اتخاذ شده در آن کنفرانس نمیکند. در همین حیص و بیص لسکی گاف دیگری نیز داد و از ضرورت هدایت امور سیاسی بریتانیا توسط کمیته مرکزی حزب کارگر در صورت پیروزی این حزب یاد کرد. ستاد انتخاباتی چرچیل که در پی پروندهسازی برای حزب کارگر بودند، از این اظهارات و شکاف به وجود آمده در حزب کارگر به وجد آمدند. آنان با چیرهدستی در پی ایجاد اختلاف بین لسکی و آتلی برآمدند و تلاش کردند آنها را در برابر هم قرار دهند. ستاد انتخاباتی چرچیل همچنین عنوان کرد که حزب کارگر به وسیله یک هیات بدخواه اداره میشود که به خود اجازه میدهد تا مسائل را آنطور که میخواهد به پارلمان
دیکته کند. محافظهکاران همین را بهانه کردند و در باب مغایرت این اندیشه با ساختار حکومت در بریتانیا داد سخن دادند.
افزون بر مطالب ذکر شده، چرچیل نیز به استراتژی تهاجمی خود همچنان ادامه میداد. سیاست وی بیاعتبار ساختن آتلی و حزب کارگر هر دو بود. لیکن مردم نمیتوانستند درک صحیحی از آنچه وی بیان میکرد به دست آورند. سیاستهای تبلیغی حزب محافظهکار فقط موجب سردرگمی بیشتر مخاطبان میشد. آنها با خود میاندیشیدند که چگونه این حزب و رهبر آنکه تا چندی پیش موتلف چرچیل بودند یکشبه تبدیل به چنین عناصر پلیدی شدهاند. در برابر، اتلی هیچگاه اسیر منطق چرچیل نشد و دچار عصبانیت نگشت. او هم در درون حزب، لسکی را اداره کرد و هم در سطح عموم، تلاش میکرد بین چرچیل نخست وزیر و چرچیل رهبر حزب تمایز قائل شود. حزب کارگر تصمیم گرفت تا در حوزه انتخابیه چرچیل با وی رقابت نکند. در این میان شعار این حزب بسیارجالب است. آنها در تجمعهای عمومی شعار میدادند «درود بر چرچیل، رای به کارگر». و به این ترتیب آتلی توانست هدایت افکار عمومی را بهدست آورد و آرای آنها را از آن خود کند.
جنگ و صلح در برنامه تبلیغی چرچیل و آتلی
هرچند جنگ در اروپا به اتمام رسیده بود، لیکن سایه آن همچنان بر اندیشه و جان چرچیل سنگینی میکرد. تاکید او بر از سرگیری جنگ با ژاپن و اتمام جنگ نیمه تمام با آن کشور، این نکته را القا میکرد که او جز به جنگ به مساله دیگری علاقه ندارد. شهرت چرچیل به عنوان یک فرمانروای جنگی، زمینه پذیرش چنین تصویری از وی را فراهم میآورد. قسمت شرقی لندن، از این شایعه پر شده بود که چرچیل میخواهد جنگی را علیه شوروی آغاز کند.
به نظر میرسید که چرچیل در رویای شکست ژاپن و طراحی نظم نوین جهانی با جایگاه ویژهای برای بریتانیا بود. او در اندیشه احیای قدرت استعماری بریتانیا در دوران ویکتوریا بود. سیاست چرچیل آن بود که فضای جنگی حاکم بر بریتانیا را همچنان حفظ کند و با ادبیات جنگی مردم را در صحنه سیاست به نفع خود حفظ کند.
این مضمون در برنامههای تبلیغی و در پوسترهایی که حزب محافظهکار در آن زمان تهیه کرده بود قابل مشاهده است. در برنامههای تبلیغی آنان شعار اقتداربخشی به چرچیل به منظور اتمام ماموریتش بسیار برجسته است. در پوستر دیگری که محافظهکاران در همین انتخابات تهیه کرده بودند درج شده بود که «آنان نگذاشتند ما شکست بخوریم، ما نگذاریم آنان شکست بخورند». ادبیات تبلیغی ستاد انتخاباتی چرچیل ادبیات جنگ بود. بهرغم آنکه چرچیل در سال ۱۹۴۲ سر ویلیام بوریج را مامور کرده بود تا در باره بازسازی بریتانیای پس از جنگ مطالعه کند و او نیز پس از مطالعه فراوان گزارشی را تهیه کرده بود که بعدها نه تنها در انگلستان که در بسیاری از کشورهای اروپایی مبنای تشکیل دولتهای رفاه گردید. حزب محافظهکار از این برنامه در سیاستهای تبلیغی خود هیچ بهره نبرد. او پنج مساله اصلی اجتماعی که عبارت بودند از فقر، بیکاری، جهل (بیسوادی)، بیماری، بدمسکنی را به عنوان محوریترین مشکلات اجتماعی شناسایی کرده بود و برای چارهجویی هرکدام راههایی ارائه کرده بود که به تایید دولت چرچیل رسیده بود و هنوز هم به عنوان مایههای اولیه سیاستگذاری اجتماعی در جهان غرب
جریان دارند.
جالب آنکه بوریج لیبرال بود و عضو حزب کارگر نبود. بنابراین، این اتهام که وی در پی سیاستهای سوسیالیستی است در باره وی صادق نبود. فزونتر آنکه گزارش بوریج را میشد تفسیری از بسط اصلاحاتی دانست که چرچیل در بین سالهای ۱۹۰۸ و ۱۹۱۱ مطرح کرده بود. هرچند این گزارش توجه کابینه چرچیل را در سال ۱۹۴۲ به خود جلب کرده بود و به عنوان یک گزارش رسمی انتشار یافته بود، لیکن در سال ۱۹۴۵ نه تنها به عنوان بخشی از برنامه حزب محافظهکار قرار نگرفت بلکه بسیاری از فعالان حزبی با آن به مخالفت برخواستند. گزارش بوریج به نخست وزیر این فرصت طلایی را میداد تا خود را بهعنوان رهبر حزبی معرفی کند که به طور جدی علاقهمند به مسائل اجتماعی است و اصلاحات را دردوره جنگ بنیان گذاشته است. بجای آنکه چرچیل این گزارش را به انضمام یک برنامه راهبردی به عنوان سند بازسازی کشور اعلان کند، از بوریج به عنوان فردی خیالپرداز و پرگو یاد کرد. به نظر میرسد که چرچیل چنان درگیر هدایت جنگ بود که از هرچه که موجب تشویش ذهنش میشد، بیزار بود. فراتر آنکه، او از روزگاری که طرفدار اصلاحات سیاسی و اجتماعی بود، فاصله گرفته بود.
او هیچ تصویر روشنی از نحوه بازسازی اقتصاد جنگزده انگلستان ارائه نکرد و بالعکس اثبات کرد که وی همچنان رهبر باند قدیمیها و آدمهای جنگ است. اصطلاحی که آن زمان در جامعه انگلستان رایج شده بود. در مقابل حزب کارگر تماما گزارش بوریج را به عنوان محور برنامههای اصلاحی و توسعهای خود به مردم معرفی کرد. حزب کارگر در برابر مارشهای نظامی که محافظهکاران در برنامههای تبلیغی خود مینواختند سیاست ضرورت بازگشت به صلح را طرح کرد و گفت و اینک برنده صلح باشید. آنان شکلدهی دولت رفاه را در برابر دولت جنگ طرح کردند و سعی کردند آیندهای روشنتر را فراروی مردم قرار دهند. مردمی که از جنگ خسته شده بودند از این پیام استقبال کردند و به سمت این حزب گرایش پیدا کردند.
نظامیان و انتخابات ۱۹۴۵
نه تنها نظامیان و مردم بریتانیا در جنگ جهانی دوم درگیر شده بودند که چرچیل تمام صنعت این کشور را نیز درگیر جنگ کرده بود. بنابراین، آینده سربازان بازگشته از جنگ و همچنین صنایع درگیر جنگ در دوران پس از جنگ سوال بزرگی بود که در ذهن مردم و فعالان اقتصادی بریتانیا جریان داشت. بهنظر میرسید که چرچیل چنانچه برای این دغدغه پاسخی نیز داشت، آن را در فراسوی دریاها جستجو میکرد. پاسخ او در چارچوب حفظ قدرت بینالمللی بریتانیا قابل تفسیر بود. حال آنکه مردم و مدیران بنگاههای اقتصادی با مسائل روزمره دست و پنجه نرم میکردند و در پی تصویری از یک زندگی برتر در درون مرزها بودند. در مقابل حزب کارگر با شعار تامین رفاه سربازان به میان آمده بود.
به نظر میرسد جامعهشناسی پس از جنگ بسیار پیچیده باشد. در جنگهای طولانی که شمار زیادی از مردم اعم از نیروهای نظامی و نیروهای داوطلب درگیر آن میشوند، افزون بر مسائل اقتصادی، مساله جایگاه اجتماعی نیروهای رزمنده موضوعی است که شایسته تعمق فراوان است. در کنار این، سهم شرکتکنندگان در جنگ از قدرت سیاسی از چالشیترین مسائلی است که در برنامه بازسازی کشور باید به آن توجه شود. در این ارتباط، با توجه به اینکه جنگ از منظر چرچیل بهاتمام نرسیده بود، به نظر طبیعی میرسد که وی اندیشه روشنی را در اینباره به مردم ارائه نکند. به نظر میرسد یکی از عوامل شکست وی نیز همین بوده است. اما از دیگر سو، چون حزب کارگر جنگ را پایان یافته تلقی کرده بود، شعار محوری آن بازسازی ملی پس از جنگ بود. فراتر آنکه این حزب به این ظرافت جامعهشناختی مبنی بر ضرورت توجه ویژه به مساله رزمندگان پی برده بود. با این وصف، موفقیت آنان در عمل همواره مورد تردید بوده است.
نتیجهگیری
پس از برگزاری انتخابات در ۵ جولای، چرچیل و آتلی باز به پستدام برگشتند و تا شروع شمارش آرا در ۲۵ جولای به بریتانیا باز نگشتند. از صبح ۲۶ جولای، آهسته آهسته نتایج انتخابات مشخص میشد و در عصر آن روز مسلم شد که حزب کارگر با کسب اکثریت آرا برنده انتخابات بود. ۳۹۳ کرسی از کل کرسیها و اکثریت قاطع ۱۸۳ در مجلس عوام، نتیجه انتخابات بود. این نتیجه نشان داد که چرچیل حزب محافظه کار را به سمت یکی از بزرگترین شکستهای تاریخی سوق داده است. البته میتوان چنین نیز عنوان کرد که او تنها بخشی از مسوولیت شکست را برعهده داشته است زیرا که حزب نیز مستقل از وی دارای تصویر صحیحی از جامعه بریتانیا نبوده است. البته بهگمان عدهای نتیجه انتخابات عمومی سال ۱۹۴۵، از مدتها قبل از این تاریخ قابل پیشبینی بوده است. در اولین ماههای شروع جنگ، نظر سنجیهای عمومی نشان میدادند که حزب محافظه کار، پیشرو است. اما هنگامی که نظر سنجیها دوباره در ژوئن ۱۹۴۳ از سر گرفته شد، حزب کارگر از حزب محافظه کار در حدود 10 درصد جلوتر بود. در فوریه ۱۹۴۵، این برتری به 18 درصد افزایش یافت. اما نظرسنجیها در آن زمان تازگی داشتند و هنوز برای اثبات ارزششان
به گذر زمان نیاز بود و کسی به آنها اعتماد نمیکرد. به همین دلیل باور عمومی بر این مبنا بود که چرچیل، قهرمان جنگ شکستناپذیر است.
انتخابات نشان داد آن خصوصیاتی که از چرچیل یک رهبر توانمند در جنگ ساخته بود، برای سیاستهای داخلی در زمان صلح ناکارآمد بود. میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که سیاستمداران معمولا هنگامی در انتخابات شکست میخورند که نتوانند تصویر صحیحی از جامعه خود داشته باشند و وظایف و مسوولیتهایشان را به درستی تشخیص و انجام دهند. در مورد چرچیل ذکر این نکته حائز اهمیت است که هدایت جنگ، برجستهترین علاقه وی و پیروزی نظامی مهمترین هدفش بود. به همین سبب، سایر عناوین به ویژه سیاستهای حزبی برای وی در درجه دوم اهمیت قرار میگرفتند. در نتیجه پس از پایان جنگ و زمانی که رقابتهای حزبی از سر گرفته شد، چرچیل خود را فردی یافت که جهت و هدف مشخصی در سیاست نداشت و وجودش در دنیای سیاست، اضافی قلمداد شد.
هنگامی که چرچیل رهبری حزب محافظه کار را پس از چمبرلین در اکتبر ۱۹۴۰ در دست گرفت، دلیل این کار، تعهد وی به حزب نبود. بلکه محکمتر ساختن نفوذش بهعنوان یک رهبر جنگی بود. نگاه او به حزبش، همانند نگاه یک شوالیه در قرون وسطی به اسبش بود. مرکبی که با آن بتواند به جنگ رود. این نگاه تکبعدی، البته میتوانست به عنوان یک امتیاز در زمان وضعیت فوقالعاده در کشور، قلمداد شود. تردیدی نیست که در زمان جنگ، چرچیل منافع حزب محافظهکار را در نظر نمیگرفت. یکی از نمایندگان مجلس از حزب محافظه کار در این زمان چنین نوشت: «هیچگاه حزبی چنین بیرهبر، مثل حزب محافظه کار امروز نبوده است».
در جریان تبلیغات انتخاباتی، حزب کارگر و متحدانش در رسانهها جنگ تبلیغاتی گستردهای را در کشور به راه انداختند. آنها اعضای سابق حزب محافظهکار در دوره قبل از جنگ را متهم به دلجویی از هیتلر کردند و همچنین مسوولیت عدم کفایت تسلیح مجدد بریتانیا پس از جنگ جهانی اول را برعهده آنان گذاشتند. حزب کارگر دهه ۱۹۳۰ را دهه فقر و بیکاری بریتانیا نامگذاری کرد و در عین حال، دورنمای تاسیس یک نظام اجتماعی جدید را ارائه کرد که در آن اشتغال کامل، ایجاد مسکن، خدمات رایگان پزشکی و تامین اجتماعی تضمین میشد.
به نظر میرسد حزب کارگر در آن زمان شناخت دقیقی از وضعیت جامعه و خواستههای گروههای مختلف اجتماعی داشت. این حزب نبرد انتخاباتی را بر مبنای بیزاری از جنگ و بر پایه ارائه یک تصویر مثبت ملی بنا نهاد. اما در برابر، چرچیل مارش جنگ مینواخت و از روشهای تخریبی و زهرچشمگیرنده استفاده میکرد. او بر این باور بود که این نوع روشها موثرتر هستند. لذا همچنان از خود در افکار عمومی تصویر یک فرمانروای جنگی موفق را نقش میزد. با این وجود، چرچیل هیچگاه نتوانست در انتخابات حتی بیانگر آرای نظامیان باشد. به نظر میرسد که آنان خستهتر از دیگران بودند و آنان بیشتر مشتاق بودند که از مخاطره وقوع یک جنگ دیگر در امان باشند. بهنظر میرسد که تعادل جامعه جنگزده بریتانیا بسیار ناپایدار بود. از یک سو رزمندگان در پی دریافت سهمی از قدرت بودند؛ اعم از قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی! مردم نیز در جستوجوی آسودگی روانی از مخاطرات جنگ و پیامدهای ویرانگر آن بودند و از سوی دیگر، هیچ تصویر روشنی از جامعه ایمن بعدی در اذهان وجود نداشت. نیروهای اجتماعی به تعادل نرسیده بودند و هر لحظه ممکن بود که تعادلهای اجتماعی به سمت و سوی دیگری بغلطد،
همچنانکه چنین نیز شد و حزب پیروز انتخابات در سال ۱۹۵۱ مجبور به برگزاری انتخابات پیش از موقع شد و قدرت را مجددا به چرچیل واگذار کرد.
چرچیل بهرغم شکست، روحیه خود را به سرعت پیدا کرد. او خود را به عنوان یک سیاستمدار جهانی به دنیا شناساند. سرسختانه رهبری حزب محافظه کار را بر خلاف سنت مرسوم کنارهگیری رهبر حزب شکست خورده دوباره بر عهده گرفت و با اطمینان خاطر، به انتظار واکنشی نشست که از نظر وی، واکنشی اجتنابناپذیر در مقابل تفکرات سوسیالیستی بود و نهایتا در انتخابات ۱۹۵۱ مجددا پیروز گشت.
*عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان، دانشگاه تهران
aakhoundi@ut. ac. ir
منابع و مآخذ:
1. Addison، P. (2011). Why Churchill Lost in 1945. Retrieved November 14، 2011 from http: //www. bbc. co. uk/history/worldwars/wwtwo/election_01. shtml.
۲. Ball، S. (۲۰۱۱). The Legacy of Coalition: Fear and Loathing in Conservative Politics، ۱۹۲۲-۱۹۳۱. Contemporary British History، ۲۵: ۰۱، ۶۵-۸۲. Retrieved November ۱۶، ۲۰۱۱، from Taylor & Francis database.
3. Jackson، I. (2001). Rival Desirabilities: Britain، East-West Trade and the Cold War، 1948-51. European History Quarterly، 31 (2)، 265-287. Retrieved November 16، 2011، from Sage database.
۴. Jefferys، K. (۱۹۹۸). Winston Churchill and the Wartime Coalition، ۱۹۴۰-۴۵. History Review، Dec ۱۹۹۸، ۴۴-۴۹. Retrieved November ۲۶، ۲۰۰۱، from History Today database.
5. Jenkins، Roy (2002). Churchill. Macmillan، London.
۶. Pugh، M. (۲۰۱۱). Churchill «s Strange Brew. History Today، ۶۱ (۵)، ۳۳-۳۶. Retrieved November ۱۴، ۲۰۱۱، from EBSCO database.
7. Raico، R. (2008). Rethinking Churchill. Retrieved November 14، 2011، from http: //mises. org/daily/2973.
۸. Seldon، Anthony (۱۹۸۲). Churchill» s Indian Summer. History Today، ۳۲ (۲)، ۵-۱۰. Retrieved November ۱۲، ۲۰۱۱، from History Today database.
ارسال نظر