دکتر علینقی مشایخی در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» مطرح کرد
نسخهای برای آشتی مردم با فعالان اقتصادی
دکتر علینقی مشایخی در تشریح نتایج ترویج مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها:
میانبُری برای آشتی جامعه با کارآفرینان
تهیه و تنظیم: میثم هاشمخانی*
زمانی ما پروژههای عظیمی در عسلویه داشتیم و شرکتهای بزرگی با گردش مالی هنگفتی در عسلویه فعالیت داشتند. اما متاسفانه در همان زمان در خود عسلویه میدیدیم که کوچهها خاکی است و بچههای زیادی پابرهنه در کوچهها میدوند
ترویج مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها (CSR)، میتواند اصلاح ذهنیت منفی جامعه ما نسبت به «کارآفرینان» و «سرمایهگذاران»
را تسریع بخشیده و از این مجرا بر رونق اقتصاد کلان کشور تاثیرگذار باشد
اشاره:
دکتر علینقی مشایخی، بنیانگذار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۸، چهرهای خوشنام و شناختهشده برای بسیاری از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای مدیریت و اقتصاد در کشور محسوب میشود.
وی که خود دانشآموخته دانشگاه شریف (در رشته مهندسی مکانیک) است، دکترای مدیریت خود را از دانشگاه MIT دریافت کرده و در دهه 1370، موسسه عالی آموزش و پژوهش در برنامهریزی و توسعه را بنیانگذاری نمود که تا اواسط این دهه مدیریت این موسسه را نیز بر عهده داشت.
دکتر مشایخی، در مصاحبه پیشرو، ضمن تاکید بر تفکیک دو رویکرد موجود به مقوله مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها (CSR)، بر نقش بالقوه ترویج مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها در بهبود نگاه عمومی جامعه به کارآفرینان و سرمایهگذاران تاکید کرده و معتقد است که چنین فرآیندی میتواند منافع وسیعی را برای اقتصاد کلان کشور به همراه داشته باشد؛ فرآیندی که رسانههای دغدغهمند، دستاندرکاران نظام آموزشی کشور و نیز تشکلهای اقتصادی، میتوانند نقش کلیدی در تسریع آن ایفا کنند:
_ آقای دکتر، در دو دهه اخیر شاهد طرح مباحث متعددی در حوزه «مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها» هستیم و در حال حاضر بخش بزرگی از دانشکدههای مدیریت پیشروی جهان، دروس ثابتی را در این زمینه ارائه میدهند. به نظر شما ریشه این اتفاق چیست؟ و چرا اقبال به بررسی علمی جنبههای مختلف مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها، پیشتر اینقدر پررنگ نبوده است؟
مقوله مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها، مقولهای است که قبلا هم وجود داشته، اما در دو دهه اخیر مورد توجه ویژه قرار گرفته است که این توجه ویژه، تا حد زیادی ناشی از افزایش سطح سواد و فرهنگ شهروندان در کشورهای توسعهیافته ناشی شده است. به عبارت دیگر، امروز در کشورهای توسعهیافته، اگر یک بنگاه اقتصادی نتواند کارنامه مطلوبی در زمینه مسوولیتپذیری اجتماعی خود به تصویر بکشد، اقبال افکار عمومی به آن بنگاه به سرعت کاهش مییابد؛ یعنی مثلا مصرفکنندگان کمتر مایل به خرید کالاها و یا خدمات آن بنگاه هستند، یا مثلا نیروهای متخصص جامعه کمتر تمایل به همکاری با آن بنگاه اقتصادی دارند. مثلا الان در اروپا اینقدر حساسیت افکار عمومی در زمینه محیط زیست زیاد شده، که بنگاهها با همدیگر رقابت دارند که خود را در زمینه محیط زیست پیشتاز نشان دهند.
_ بسیار خب، این خواست افکار عمومی برای افزایش مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها، عملا چه نمودی در رفتار شرکتها داشته است؟
اجازه بدهید اول به این مساله اشاره کنم که به نظر میرسد صرفنظر از مباحث «اقتصاد خُرد» مربوط به «مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها» (CSR)، برای ما که در ایران با معضل نگاه منفی افکار عمومی به سرمایهگذاران و کارآفرینان مواجه هستیم، ترویج نگاه مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها میتواند به حل این مشکل و مثبت شدن تدریجی افکار عمومی جامعه نسبت به سرمایهگذاران و کارآفرینان کمک کند و به این ترتیب تاثیرات مثبت «اقتصاد کلان» هم داشته باشد که من این مساله را در ادامه مصاحبه بیشتر توضیح خواهم داد.
اما برای پاسخ به سوال شما، به نظرم بهتر است اول نگاهی اجمالی به جایگاه CSR از منظر ارتباط بنگاههای اقتصادی با ذینفعان داشته باشیم. منظور از ذینفعان، گروههایی هستند که از بابت فعالیت هر بنگاه میتوانند سود یا ضرر ببرند و بنگاهها هم در فعالیتهایشان به این سود و ضرر اهمیت میدهند.
به طور سنتی، هر بنگاه اقتصادی اینطور شکل میگیرد که عدهای سرمایهگذاری میکنند با این هدف که از بابت سرمایهگذاری خود به تولید ارزش و در نتیجه کسب سود بپردازند. در یک اقتصاد آزاد، بقای بنگاه به بازدهی این سرمایهگذاری متکی است. به این ترتیب اولین گروه از ذینفعان هر بنگاه، سرمایهگذاران یا سهامداران هستند. گروه دوم ذینفعان هم «مشتریان» هستند که اگر از محصولات بنگاه راضی نباشند و این محصولات را نخرند، بنگاه ورشکسته میشود.
اما طبیعتا این بنگاهها عناصر ایزوله نیستند و یکی از عناصر جامعه بزرگتری هستند که هم بستر لازم برای کار این بنگاهها را فراهم میکند و هم از ثمرات فعالیت این بنگاهها استفاده میکند. بنابراین طبیعی به نظر میرسد که بنگاههای اقتصادی ذینفعان دیگری را هم در نظر بگیرند. مثلا «دولتها»، چون بستر لازم برای فعالیت بنگاهها را به لحاظ حقوقی و امنیتی و امثالهم فراهم میکنند، طبیعتا لازم است بنگاهها از طریق پرداخت مالیات، تعامل مناسب با دولت برقرار کنند و دولت را توانمند کنند تا بستر لازم برای توسعه کسب و کار را فراهم کند. یعنی اگر «دولت» را هم به جمع ذینفعان قبلی (سهامداران و مشتریان) اضافه کنیم، چارچوب نگاه ما کاملتر و در عین حال پایدارتر میشود.
اما همانطور که اشاره کردم، هماکنون افزایش سطح سواد و فرهنگ در جوامع مختلف، باعث شده است که افکار عمومی از بنگاههای اقتصادی مختلف بخواهد که «جامعه» را هم به عنوان یکی از ذینفعان خود در نظر گرفته و در حد توان خود سعی کنند برنامههایی را در راستای مسوولیتپذیری اجتماعی خود اجرا کنند.
دو رویکرد متفاوت به «مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها» (CSR)
_ بنگاههای اقتصادی چگونه با این افزایش سطح انتظارات جامعه در زمینه مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها برخورد میکنند؟
در اینجا دو رویکرد میتواند مطرح شود: رویکرد نخست، دیدگاه اقتصاددانهای کلاسیک مانند فریدمن است که معتقدند مسوولیت اصلی بنگاههای اقتصادی، این است که در یک اقتصاد رقابتی، در راستای بیشینهسازی سود سهامداران خود فعالیت کنند. اگر از این زاویه به مقوله مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها (CSR) نگاه کنیم، مثلا انجام برنامههایی با هدف کمک به کاهش معضلات اجتماعی یا کمک به توانمندسازی جوامع محلی همسایه محل فعالیت بنگاه، تنها زمانی توجیهپذیر است که باعث ایجاد حس مثبتی در جامعه نسبت به بنگاه شده و به این ترتیب هم فروش بنگاه و هم اقبال نیروهای توانمند جامعه به کار کردن در بنگاه را افزایش دهد و به افزایش سودآوری در بلندمدت کمک میکند.
در واقع این نگاه میگوید که ما فقط بر افزایش سود متمرکز نیستیم، بلکه بر مسائل انسانی و اخلاقی هم متمرکز هستیم؛ ولی بر این مسائل متمرکز هستیم با این هدف که در بلندمدت سود ما را افزایش بدهد. البته به هر حال این نگاه، یک درجه جلوتر از نگاهی است که با نوعی سادهانگاری فقط و فقط به سودآوری سهامداران فکر میکند.
اما یک پله بالاتر، رویکرد دومی وجود دارد که معتقد است عاطفهورزی نسبت به انسانها و توجه به مسائل اجتماعی در حد مقدورات و امکانات بنگاه، ذاتا دارای ارزش است؛ نه به خاطر تاثیرش بر سوددهی سرمایهگذاری.
_ آقای دکتر، درست است که نیت موجود در پسزمینه این دو رویکرد بسیار متفاوت است، اما به هر حال به نظر میرسد که نمود خارجی این دو رویکرد، مشابه باشد. اینطور نیست؟
به نظر من، این دو نوع رویکرد، یک تفاوت ماهوی با هم دارند. اگر رویکرد دوم حاکم باشد، یعنی رویکردی که مسوولیتپذیری در قبال اجتماع را اصالتا دارای ارزش میداند، آن موقع این نوع ارزشها در آن شرکت عمق پیدا میکند و جزء ثابتی از هویت و شخصیت سازمانی آن بنگاه میشود.
ضمنا باید توجه کنیم که بنگاهی که رویکرد دوم را دارد و یک نوع روح انساندوستانه از این بنگاه به بیرون تراوش میکند، جامعه هم این روح انساندوستانه را به طور عمیقتری حس میکند و در نتیجه چنین بنگاههایی به صورت خود به خود وفاداری عمیقتر کارکنان و نیز حمایت بیشتر جامعه را به همراه خواهند داشت و وجهه عمومیشان در بلندمدت به طور پایدارتری ارتقا مییابد.
مثالهایی از اصالتبخشی شرکتها به CSR
_ میتوانید مثال ملموستری در مورد تفاوت دو رویکردی که اشاره کردید در حوزه مسوولیتپذیری اجتماعی (CSR) ذکر کنید؟
مثلا اگر توجه به سلامت انسانها به ارزشی نهادینه و عمیق در یک شرکت تبدیل شود، آن موقع میبینیم حتی مدیران رده پایین هم، بعضا تصمیماتی میگیرند که به طور مشهودی ناشی از اصالت قایل شدن برای «مسوولیتپذیری اجتماعی شرکت» است و حتی برخی از این تصمیمها ممکن است ضرر مالی به شرکت بزند.
مثلا چند سال پیش، یکی از شرکتهای داروسازی در آمریکا، داروی جدید را به بازار عرضه کرد و در یکی از شهرهای کوچک آمریکا، به مدیر توزیع این شرکت اطلاع داده شد که یکی از مصرفکنندگان این دارو دچار عوارضی شده که پزشکان معتقدند احتمالا از مصرف آن داروی جدید ناشی شده است. مدیر توزیع شرکت مذکور در آن شهر، بدون اینکه منتظر ارزیابی دقیقتر پزشکان باقی مانده و یا منتظر گرفتن موافقت مدیران ارشد شرکت بماند، بلافاصله اطلاعیهای داد و داروی مذکور را از همه داروخانههای آن شهر جمع کرد. این مساله نشاندهنده عمق باور به اهمیت سلامت مردم است که باعث میشود این مدیر رده پایین ذرهای تامل نکند و در عین حال بدون هیچ هماهنگی با مدیران ارشد، اطمینان داشته باشد که آنها از این تصمیم او حمایت میکنند؛ حتی اگر بعدا اثبات شود که آن دارو باعث آن عوارض نشده است.
_ آقای دکتر، شما به عنوان فردی که تعامل گستردهای با شرکتهای مختلف ایرانی داشتهاید و بسیاری از مدیران شرکتهای موفق کشور جزو شاگردان شما بودهاند، آیا میتوانید مثالی هم در مورد رواج رویکرد دوم (یعنی رویکرد اصالتبخشی به CSR بدون نگاه حسابگرانه به تاثیرش بر سودآوری بنگاه) در بین شرکتهای ایرانی ارائه کنید؟
به عنوان یک مثال ایرانی، یکی از شرکتهای خصوصی ساختمانی که خود من هم به عنوان مشاور با آنها همکاری دارم، از چند سال پیش تصمیم گرفته است که یک در هزار از درآمد ناخالص خود را به عنوان بودجه «توسعه انسانی پایدار» اختصاص دهد. طبیعتا وقتی که شرکت دچار مشکل در کسب درآمد شود، این بودجه کاهش مییابد و وقتی فعالیت شرکت پررونق باشد، بودجه مربوطه بیشتر میشود.
_ بودجهای که اشاره کردید، در چه زمینههایی هزینه میشود؟
این بودجه در درجه اول در جوامع محلی محرومی هزینه میشود که این شرکت در آنها پروژه دارد. مثلا برای این مناطق محروم، مدرسه میسازد، مدرسههای موجود را بازسازی و زیباسازی میکند، جادهها را بازسازی میکند، زمین ورزش برای کودکان میسازد؛ خلاصه فعالیتهایی انجام میدهد که در آن جامعه کوچک ذهنیت مثبت عمیقی ایجاد میشود که این شرکت نسبت به ارتقای توسعهیافتگی آنها علاقهمند است و خود را مقید میداند که در حد توان خود، به بهبود کیفیت زندگی آنها کمک کند. حالا این شرکت معمولا پیمانکار است و وقتی پروژهاش تمام شد دیگر جمع میکند و میرود و اصلا گذرش به آن محل نمیافتد که مثلا بگوییم این ذهنیت مثبت در آن جامعه کوچک محلی، باعث افزایش سوددهی شرکت میشود. ولی چون این شرکت باور دارد که انسانهای محرومی که در همسایگی محل پروژه پیمانکاری ما هستند حق دارند که ما در حد توان خود به آنها خدماتی برسانیم، این قبیل فعالیتها را انجام میدهند.
بخشی دیگر از بودجهای که اشاره کردم هم، صرف این میشود که محیط کاری برای کارکنان به یک فضای بشاش و پرنشاط تبدیل شود؛ از برگزاری جشنهای مختلف گرفته تا ایجاد امکانات ورزشی و امثالهم.
_ به نظر شما، این نگاه، چقدر در بین شرکتهای مختلف ایرانی رواج دارد؟
متاسفانه هنوز این نگاه رواج زیادی در بین شرکتهای ما ندارد. مثلا زمانی ما پروژههای عظیمی در عسلویه داشتیم و شرکتهای بزرگی با گردش مالی هنگفتی در عسلویه فعالیت داشتند. اما متاسفانه در همان زمان در خود عسلویه میدیدیم که کوچهها خاکی است و بچههای زیادی پابرهنه در کوچهها میدوند. به نظر میرسد اگر شرکتهایی که پروژههای عظیمی در عسلویه داشتند جزء بسیار کوچکی از درآمد خود را به ارتقای کیفیت زندگی این جامعه فقیر اختصاص میدادند، اوضاع این جامعه خیلی بهتر میشد.
در واقع وقتی که شما که در آن منطقه سرمایهگذاری میکنی، زندگی این مردم محلی را میبینی و لمس میکنی و به همین دلیل میتوانی دوستشان داشته باشی و اگر دوستشان داشته باشی، متناسب با درآمدی که در همسایگی این جامعه محلی محروم کسب میکنی، در حد وسع خودت کاری برای آنها انجام میدهی. هزینه نکردن آن شرکتها در این زمینه، ناشی از این است که یا به فکر مسوولیتپذیری اجتماعی نیستند یا اگر هم به فکر هستند، رویکردشان از نوع اول است؛ یعنی ذهنیت اصلیشان در حوزه CSR، یک ذهنیت حسابگری سود و زیان است.
_ آقای دکتر، شما در ابتدای مصاحبه، به این مساله اشاره کردید که در فضای ایران، ترویج مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها میتواند به بهبود ذهنیت جامعه نسبت به کارآفرینان و سرمایهگذاران منجر شده و تاثیرات مثبتی در حوزه اقتصاد کلان داشته باشد. متشکر میشوم اگر قدری بیشتر در این زمینه توضیح دهید.
در حال حاضر متاسفانه نگاه قالب در جامعه ما، یک نگاه دوقطبی بسیار بدبینانه نسبت به سرمایهگذاران و کارآفرینان است. فکر میکنیم که انگار جامعه کاملا دوقطبی است و یک عده سرمایهدار هستند و بنگاه تاسیس میکنند و دیگران هم افرادی هستند که بنگاهها آنها را میدوشند.
حالا فرض کنید اکثریت مدیران ارشد و مدیران میانی بنگاههای مختلف جامعه ما، رویکرد انساندوستانهای داشته باشند که به مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها به مثابه مقولهای ذاتا ارزشمند نگاه کرده و تعامل شرکتهای خود با جامعه را بر این اساس طراحی کنند. در آنصورت چرا باید افکار عمومی جامعه بیاید و عبارت «سرمایهدار» را با نوعی بار منفی مطرح کند؟ طبیعتا ما قبول داریم که این ذهنیت منفی، طردکننده سرمایهگذاران از کشور است و باعث میشود که افرادی هم که سرمایهای دارند، به سمت سرمایهگذاریهای کارآفرینانه (که معمولا دارای نمود بیرونی هستند) نروند تا شأن اجتماعیشان تنزل نیابد. حالا چطور این ذهنیت را عوض کنیم؟ نمیشود که مثلا یک سوئیچ را بچرخانیم و بعد جامعه یک دفعه از فردا نگاهش تغییر کند.
اگر ما میخواهم این ذهنیت را عوض کنیم و افکار عمومی را به سمتی ببریم که فضای مثبت و خوشبینانه نسبت به سرمایهگذاران داشته باشد و افراد سرمایهگذار را به عنوان افراد کارآفرینی ببیند که موجب رونق اقتصادی جامعه و افزایش تولید و اشتغال هستند، یک راهش این است که تلاش کنیم افکار عمومی حس کند که افراد دارای سرمایه، نگاه عمیق انسانی و مسوولانه و محبتآمیز نسبت به جامعه دارند. حالا اگر از یک طرف رویکرد اصالتبخشی و ارزشبخشی به «مسوولیتپذیری اجتماعی» در بین مدیران و سرمایهگذاران تعمیق شود و از طرف دیگر ذهنیت جامعه هم نسبت به «سرمایهگذار» و «کارآفرین» اصلاح شود، این دو میتوانند یکدیگر را تقویت کنند و پیش ببرند و به منافع گستردهای برای رونق یافتن اقتصاد کلان کشور منجر شوند و به تدریج به سمت نگاه مثبتی پیش برویم که همه اعضای جامعه احساس کنند با همدیگر مشارکت میکنند که جامعه جلو برود.
نقش کلیدی رسانهها و تشکلهای اقتصادی
_ شما به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. در واقع اگر مدیران ارشد و همینطور مدیران میانی شرکتهای مختلف، شرایطی ایجاد کند که جامعه احساس کند که مسوولیتپذیری اجتماعی جزئی جداییناپذیر از فعالیتهای کارآفرینانه است، قطعا فضای ذهنی بسیار مثبتی در جامعه نسبت به سرمایهگذاران و کارآفرینان ایجاد خواهد شد.
اما به عنوان پرسش آخر، شما چه راهکارهایی را برای رسیدن به چنین وضعیتی پیشنهاد میکنید؟
اگر بخواهیم به این سمت برویم، یک مساله مهم این است که آموزههای فرهنگی و دینیمان را که آموزههایی غنی از مفاهیم انساندوستانه هستند، درست تفسیر کنیم و درست ترویج کنیم. یک بحث کلیدی دیگر، به نقش تاثیرگذار رسانهها مربوط میشود. به هر حال اگر میخواهیم ذهنیت منفی نسبت به سرمایهگذاران عوض شود، باید بنگاههایی پیشرو باشند که به نگاه انسانی و محبتورزانه نسبت به جامعه باور داشته باشند و رسانههایی هم باشند که فعالیتهای توام با مسوولیتپذیری اجتماعی این بنگاهها را به خوبی منعکس کنند تا چنین رویکردی در میان مدیران و سرمایهگذاران تشویق شود. در کنار این مساله، رسانههایی که میخواهند در چرخش ذهنیت جامعه نسبت به سرمایهداران نقش ایفا کنند، باید تلاش کنند که در لابهلای مطالب خود، به توضیح نقش سرمایهگذاران و کارآفرینان در رونق اقتصادی جامعه بپردازند. مطلب بعد، به نقش نظام آموزشی مربوط میشود. در این زمینه هم لازم است که نظام آموزشی ما در لابهلای درسها، مباحثی را به اصلاح نگرش نسبت به کارآفرینان و نقش مهم آنها در رونقبخشی به اقتصاد ملی اختصاص داده و مطالبی را هم در زمینه آگاهسازی دانشآموزان نسبت به
مسوولیتهای بنگاهها در قبال جامعه در کتابهای درسی بگنجاند. در درسهایی که در دانشکدههای تربیت معلم هم ارائه میشود، لازم است چنین مباحثی گنجانده شود. یک بحث مهم دیگر، در کنار بحث اصلاح ذهنیت افکار عمومی، بحث اقناع بنگاهها برای حرکت به سمت رویکرد انساندوستانه است. در این زمینه، حرکتهایی مثل حرکت اخیر اتاق بازرگانی برای تشکیل کمیسیون «ترویج مسوولیتپذیری اجتماعی»، که به منزله افزایش همگرایی و همفکری صاحبان بنگاههای اقتصادی برای فعالیت در این حوزه است، اتفاق ارزشمند و تاثیرگذاری خواهد بود. من امیدوارم به زودی انجمنهای مختلف مربوط به تولیدکنندگان بخش خصوصی، مثل انجمن تولیدکنندگان سیمان یا انجمن تولیدکنندگان فولاد و امثالهم، همه بخشی از دستور کار خود را به ارائه ایدههایی نوآورانه برای ترویج روحیه مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها اختصاص دهند. به عنوان نکته آخر، مایلم به بحث تحریمها هم اشاره کوتاهی داشته باشم: در شرایطی که بنگاههای اقتصادی تحت فشار سنگین ناشی از تحریمها هستند، ممکن است مدیران آنها اجرای برنامههایی با مضمون مسوولیتپذیری اجتماعی را غیرممکن بدانند و معتقد باشند که اختصاص هزینه برای چنین
برنامههایی، لطمه مالی سنگینی برای آنها خواهد بود. اما باید توجه کنیم که اولا، هیچوقت افکار عمومی از یک بنگاه انتظار ندارد که همه معضلات اجتماعی دور و بر خود را حل کند. قطعا جامعه به خوبی درک میکند که در شرایط نامناسب فعلی، توان مالی بنگاهها کاهش یافته و در نتیجه سطح توقع جامعه از گستردگی برنامههای CSR بنگاهها، به صورت متناسبی کاهش مییابد. ثانیا، باید توجه کنیم که اتفاقا در همین شرایط سخت فعلی، ایجاد نوعی عاطفه سازمانی به واسطه برنامههای مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها، میتواند باعث شود که جامعه پشت سر بنگاه قرار بگیرد و به کاهش فشار تحریمها کمک کند. قطعا اگر حس انساندوستی از بنگاه تراوش کند، به همدلی بسیار بیشتر جامعه با بنگاه منجر میشود؛ یکی از نمودهایش میتواند این باشد که نیروهای متخصص، تحت تاثیر این عاطفه سازمانی، انگیزه بالایی پیدا میکنند که نوآوریهایی برای حفظ بقای بنگاهها ایجاد کنند. در نقطه مقابل، اگر این حس باشد که بنگاهها به دلیل شرایط نامناسب ناشی از تحریمها هیچ توجهی به جامعه ندارند، قطعا فضای خصومتآلودی ایجاد خواهد شد که وضعیت نامناسب ناشی از تحریم را تشدید میکند.
* m.hashemkhany@gmail.com
عکس: آکو سالمی
ارسال نظر