تحلیل دکتر حامد قدوسی در گفتوگو با «دنیای اقتصاد»:
انرژیهای نو؛ گذشته، حال، آینده
اشاره:
حامد قدوسی از اقتصاددانان جوان ایرانی است که به دلیل راهاندازی اولین و پرمخاطبترین وبلاگ تخصصی اقتصادی فارسیزبان (با نام «یک لیوان چای داغ»)، چهرهای شناختهشده برای بسیاری از علاقهمندان به اقتصاد در ایران محسوب میشود.
تهیه و تنظیم: میثم هاشمخانی
اشاره:
حامد قدوسی از اقتصاددانان جوان ایرانی است که به دلیل راهاندازی اولین و پرمخاطبترین وبلاگ تخصصی اقتصادی فارسیزبان (با نام «یک لیوان چای داغ»)، چهرهای شناختهشده برای بسیاری از علاقهمندان به اقتصاد در ایران محسوب میشود. وی که هماکنون به عنوان محقق پسادکترا (Postdoc) در دانشگاه MITمشغول فعالیت است، پس از اتمام دوره کارشناسی مهندسی صنایع و کارشناسی ارشد مدیریت (MBA) در دانشگاه صنعتی شریف، برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد به اتریش رفت و در مقطع دکترای اقتصاد مالی (Finance) در وین به تحصیل پرداخت.
حامد قدوسی به عنوان مشاور و محقق میهمان در موسساتی مانند موسسه مطالعات انرژی آکسفورد، موسسه بینالمللی تحلیل کاربردی سیستمها (IIASA)، برنامه عمران سازمان ملل (UNDP)، سازمان توسعه صنعتی سازمان ملل (UNIDO) و همچنین دانشگاههای کالیفرنیا در برکلی و دانشگاه تگزاس (آستین) حضور داشته است. از طرف دیگر، اقامت چند سال اخیر وی در اروپا و آمریکا، مانع از همکاری با موسسات پژوهشی داخلی نشده و در سالهای گذشته، سابقه همکاری به عنوان مشاور اقتصادی با بسیاری از موسسات عمومی و خصوصی داخلی را در کارنامه خود دارد. زمینههای اصلی تحقیقاتی مورد علاقه وی عبارتند از: قیمتگذاری داراییها (Asset Pricing) و مدلهای کلان-مالی (Macro-Finance)، اقتصاد انرژی، منابع و محیطزیست، بازارهای مواد خام (Commodity Markets) و اختیارات حقیقی.
حامد قدوسی در مصاحبه پیشرو، ضمن بررسی جنبههای مختلفی که رشد سریع سرمایهگذاری برای توسعه انرژیهای دوستدار محیط زیست (انرژیهای نو) را در کشورهای مختلف دنیا موجب شدهاند، به ارزیابی وضعیت فعلی و چشمانداز پیشروی چند نوع از پرکاربردترین انواع انرژیهای دوستدار محیط زیست پرداخته و در پایان نیز پیشنهادهایی را برای ایران ارائه کرده است.
اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که با توجه به تاکید فراوان مصاحبهشونده برای بالا بردن کیفیت و دقت پرسش و پاسخها، تمام متن این مصاحبه در قالب نامهنگاری الکترونیکی تنظیم شده و کلیه پاسخها به صورت کتبی توسط حامد قدوسی نوشته شدهاند.
اجازه بدهید گفتوگو را با یک بحث خیلی کلی شروع کنیم: به نظر میرسد که مهمترین مزیت انرژیهای نو، مانند انرژی حاصل از باد یا خورشید یا امثالهم، به «پاک» بودن و «دوستدار محیط زیست» بودن آنها مربوط میشود؛ اما اهمیت انرژیهای نو، یک جنبه دیگر هم دارد، یعنی این چشمانداز که سوختهای فسیلی و به طور خاص نفت و گاز، دیر یا زود تمام میشوند.
به نظر شما، در حال حاضر، موتور محرکه اصلی حرکت کشورهای مختلف به سمت سرمایهگذاری در انرژیهای نو، کدام یک از این دو عامل است؟ چشمانداز آلودگی شدید زیست محیطی؟ یا چشمانداز اتمام سوختهای فسیلی؟
سوال خوبی است و به نظرم برای درک درست سیاستهای انرژی در سطح جهانی، پاسخ به این سوال امری کلیدی به حساب میآید. از دید من وزن جواب این موضوعات برای مناطق مختلف یکسان نیست. سیاستهای انرژیهای نو پاسخ به سه دغدغه اصلی را دنبال میکند: ۱) کاهش سرعت «گرمایش زمین» یا Global Warming از طریق کاهش انتشار گازهای گلخانهای ۲) کمک به «امنیت انرژی» از طریق متنوعکردن یا محلیسازی منابع تولید ۳) کاهش دغدغه پایانپذیری منابع فسیلی، از طریق کاهش مصرف منابع پایانپذیر. به عنوان یک اثر فرعی هم بحث آلودگیهای محیطی مثلا در مورد سوختهایی مثل زغالسنگ مطرح است که شاید آنرا محور چهارم بدانیم.
از این منظر، هم اولویتهای سیاستی نقاط مختلف دنیا با هم تفاوت دارند و هم چشمانداز حاملهای انرژی مربوط به حمل و نقل که بیشتر مایع هستند و فعلا محدود به مشتقات نفت، با چشمانداز حاملهای تولید برق متفاوت است. مثلا اگر به عنوان موردکاوی آمریکا را با اروپا مقایسه کنیم این تفاوت را احساس میکنیم.
منظور شما تفاوت آمریکا و اروپا به لحاظ سطح آلایندگی محیط زیست است یا سطح امنیت انرژی؟
در هر دو جنبه فرق دارند ولی منظور من فعلا تفاوت به لحاظ محور «امنیت انرژی» است. آمریکا خودش بزرگترین دارنده منابع زغالسنگ دنیا است. از آن طرف همسایه شمالیاش یعنی کانادا نه تنها منابع سرشار نفت و گاز دارد (که این بحث منابع جدید گاز دنیا کلا بحثهای انرژی را تحتالشعاع قرار داده است)، بلکه ذخایر عظیم فسیلی غیرمتعارف مثل صخرههای نفتی و گازی و شنهای قیری را دارد که میتواند تا سالها بخش مهمی از انرژی فسیلی مورد نیاز آمریکا را تامین کند. طبیعی است که استخراج این منابع، فقط در شرایط قیمتهای بالای ۶۰-۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت، توجیه اقتصادی پیدا میکنند ولی به هر حال مشکل محدودیت فیزیکی یا قابلیت اطمینان عرضه را ندارند. در انتخابات اخیر آمریکا هم دیدیم که موضوع اتکا به منابع فسیلی آمریکای شمالی یک موضوع مهم بحث بود. حتی اگر بحث «مالیات کربن» هم جدی باشد، رشد فناوری جذب و نگهداری کربن (CCS) میتواند به نیروگاههای گازی و زغالی هم اجازه ادامه فعالیت بدهد.
از آن طرف اروپا واقعا با مشکل محدودیت فیزیکی منابع انرژی و مساله اعتماد به تامینکنندگان خارج از قاره مواجه است. اندک منابع نفت و گاز این قاره یا تمام شده یا رو به پایان است و اروپا برای تامین گازش مجبور است که به روسیه و شمال آفریقا و در قدمهای بعدی آسیای میانه و خاورمیانه متکی باشد. بحثهای چند سال گذشته و مشخصا افت چند روزه گاز صادراتی روسیه به اروپا در زمستان۲۰۰۹ جرقه نگرانیهای اساسی را زد که رد پایش در بسیاری از مباحث انرژی نو در این قاره دیده میشود و به وضوح انتقال منبع تولید به داخل اتحادیه اروپا را به یکی از توجیههای حرکت به سمت انرژی نو تبدیل کرده است.
بنابراین اگر روی تحلیل گفتمان و عملکرد انرژیهای نو متمرکز شویم میبینیم که برای اروپا واقعا مساله امنیت فیزیکی عرضه در کانون ماجرای توسعه انرژیهای نو قرار دارد؛ بنابراین موضوع را با جدیت بیشتری دنبال میکنند. در آمریکا هم هر چند گفتمان «انرژیهای نو برای استقلال از نفت خاورمیانه» همیشه مطرح است، ولی با توجه به واقعیتهای آماری به نظرم بیشتر یک شعار سیاسی و برای مصارف داخلی است. البته به هر حال نگرانی از تلاطمهای ناگهانی قیمت جهانی سوختهای فسیلی برای هر دو منطقه مطرح است.
خلاصه کلام اینکه اگر محدودیتهای روی میزان انتشار گازهای گلخانهای (خصوصا دیاکسیدکربن) که ناشی از دغدغههای محیطزیستی جهانی است را برداریم منابع فعلی فسیلی (خصوصا گاز و زغالسنگ) در کنار نیروگاههای هستهای میتوانند تا سالهای طولانی انرژی برق مورد نیاز آمریکا و هند و چین (که خودشان ذخایر عظیم زغالسنگ دارند) را تامین کنند. بنابراین برای این کشورها، محدودیتهای محیطزیستی انگیزه برای تنوعبخشی به منابع تولید (کاهش ریسک) و ورود به بازار فناوری عاملهای اصلی است که آنها را به سمت توسعه انرژیهای نو سوق میدهد. اما برای اروپا، نگرانیهای محیطزیستی و مساله محدودیت عرضه با وزن برابرتری حضور دارند.
به نظر میرسد که در حال حاضر، حتی با وجود افزایش سالهای اخیر قیمت نفت و گاز و در نتیجه افزایش هزینه تولید انرژی از سوختهای فسیلی، باز هم انرژی تولیدشده از سوختهای فسیلی به شدت ارزانتر از انرژی بادی، انرژی خورشیدی و نظایر آن است. آیا این چشمانداز وجود دارد که ظرف یکی دو دهه آینده، دستکم در برخی از مناطق دنیا شاهد پیشرفتهایی در زمینه کمتر شدن هزینه تولید انرژیهای نو در مقایسه با انرژیهای فسیلی باشیم و به عبارت دیگر تولید انرژیهای نو دارای صرفه اقتصادی خالص بشود؟
البته این سوال هم جواب یکسانی برای فناوریهای مختلف ندارد. درست است که غیر از برخی استثناها هنوز هزینه تولید انرژیهای نو در سطح انرژیهای فسیلی نیستند، ولی از آن طرف دقت کنیم که روند کاهش هزینه در انرژیهای نو بسیار چشمگیر بوده است. به عنوان مثال هزینه تولید برق از طریق صفحات خورشیدی طی چند دهه گذشته نزدیک به ۲۵۰ برابر کاهش یافته و همچنان هم رو به کاهش است.
در بخش حمل و نقل الان سوختهای زیستی (بیوفیولها) کمکم دارند به سطحی نزدیک میشوند که بتوانند به لحاظ قیمتی با سوختهای فسیلی رقابت کنند. در حال حاضر فقط اتانول تولیدی از نیشکر در برزیل است که واقعا قدرت رقابت قیمتی با قیمت بنزین را دارد. اتانول مشتق از ذرت آمریکایی هم کمابیش رقابتی است ولی این به مدد انواع یارانههای پنهان و آشکار به بخش کشاورزی و یارانه مستقیم به واحدهای تولید اتانول امکانپذیر شده است. اروپا از این حیث مشکل جدیتری دارد و بیودیزلهای اروپایی واقعا به لحاظ قیمتی رقابتی نیستند و برداشت من از تعامل با جامعه انرژی اروپایی این است که از این بخش عقبنشینی خواهند کرد.
اگر اروپا را کنار بگذاریم و به آمریکا و برزیل و بعد هم جنوب شرق آسیا نگاه کنیم، روند بهرهوری برداشت در بخش کشاورزی این مناطق مرتبا رو به رشد است و رشدش متوقف نشده است. بنابراین اگر افزایش بهرهوری تولید ذرت و نیشکر و سویا همینطور ادامه پیدا کند (و البته از نرخ رشد تقاضا بالاتر باشد) در آینده نه چندان دور قیمت سوختهای زیستی نسل اول میتواند کاملا قابل رقابت با سوختهای فسیلی باشد. منتها این دسته از سوختهای زیستی، یک مشکل اساسی دارند، یعنی رقابت با بخش غذا برای تخصیص زمین؛ بنابراین فکر نمیکنم که حتی اگر قیمتشان رقابتی شود، سهمشان بتواند از یک حد محدودی بالاتر برود.
البته بحث وارد شدن فشار بر تأمین مواد غذایی در صورت توسعه استفاده از سوختهای زیستی نسل اول، یک مساله بسیار جدی است.
بله دقیقا این مساله، گلوگاه اصلی است. گزینه جایگزین، فناوریهای نسل دو سوختهای زیستی با استفاده از مواد سلولزی هستند که به جای دانههای غذایی از بخش غیرغذایی و سبز گیاهان استفاده میکنند؛ بنابراین روی بخش مواد غذایی فشار وارد نمیکنند. منتها این فناوریها هنوز قیمت تمامشده بالایی دارند و به هیچ عنوان قابل رقابت با سوختهای فسیلی نیستند؛ ولی سرمایهگذاری عظیمی روی شرکتهای نوپا در این حوزه وجود دارد و بنابراین این احتمال هست که حداقل چند فناوری اقتصادی در این حوزه در یکی دو دهه آتی به نتیجه برسد و آن موقع شاید شاهد یک تحول انقلابی در بخش حمل و نقل و نیز تولید برق باشیم.
البته در کنار اینها، ظرف یکی دو دهه آینده ممکن است پیشرفتهایی هم در زمینه کاهش قیمت برای پیلهای سوختی و هیدروژنی و انرژی زمین_گرمایی حاصل شود که من در آن زمینهها اطلاعات کافی ندارم.
آیا رقابتی شدن قیمت مهمترین مانع گسترش این فناوریها است؟ یعنی اگر قیمت تمامشده سوختهای دوستدار محیط زیست به نقطه قابل رقابت با قیمت سوختهای فسیلی برسد، ما به طور کامل به سمت انرژیهای نو حرکت خواهیم کرد؟
مطمئن نیستم. یعنی حداقل دو مشکل اصلی به نظر من میرسد و ممکن است مشکلات دیگری که در طول زمان به آنها پی ببریم وجود داشته باشد.
نکته اول اینکه مشکل رقابتی نبودن انرژیهای نو صرفا در قیمت بالای آنها (با معیار قیمت انرژی همسطح شده یا LCOE) نیست. نگرانی اصلی در ماهیت تصادفی این انرژیها یا بحث موسوم به Intermittency است. سوختهای فسیلی این ماهیت را دارند که میتوان جریان برق را به صورت پیوسته با آنها تولید کرد، یعنی مثلا شما میتوانید یک نیروگاه کوچک گازی را به سرعت وارد مدار تولید کنید و تا زمانی که لازم دارید فعال نگه دارید، ولی ورودی توربینهای بادی و خورشیدی؛ یعنی باد و تابش خورشید نه تنها برای روز بعد تصادفی است بلکه فقط برای ساعتهای محدودی در طول روز یا زمانهای مشخصی در طول سال قابل دستیابی است. این ویژگی باعث میشود که حتی اگر قیمت متوسط انرژی این فناوریها رقابتی شوند نتوانیم سهم آنها را از یک حدی بیشتر کنیم چون در هر صورت باید بار پایه (Base Load) را از فناوریهای سنتی و قابل اعتماد تولید کنیم. به زبان دیگر برای هر واحد انرژی نو باید مقداری بار پایه بسازیم که مصرف شب یا زمان افت تولید انرژی نو را تامین کند. با توجه به کشش قیمتی بسیار پایین برق، عملا حجم این بار پایه موازی باید بزرگ باشد تا مطمئن شویم که عدم تطابق عرضه و تقاضا و خاموشی در شبکه احتمال بسیار پایینی دارد. این موضوع هزینه استفاده از فناوری نو را بالا میبرد و باعث میشود تا استفاده از این فناوریها بیشتر برای ساعتهای پیک روز جذاب باشد.
یک نکته را هم در پرانتز بگویم که برخی مطالعات چرخه عمر آلودگی (Life Cycle) گاهی اوقات خوشبینیهای اولیهای را که نسبت به اثرات زیستمحیطی مثبت انرژیهای نو وجود دارد از بین میبرند و نشان میدهند که با در نظر گرفتن همه جنبهها ممکن است برخی از این فناوریها آنقدر هم پاک نباشند.
اگر تکنولوژی به نحوی پیشرفت کند که بتوانیم انرژی تولیدشده را ذخیره کنیم چه؟ آیا در آن صورت میتوان سهم انرژیهای نو را بیشتر افزایش داد؟
این مساله قطعا مهم است و دینامیک فناوری نظامهای ذخیره برق نقش بسیار کلیدی در کل بحثهای انرژی نو بازی میکند. اگر فناوری ذخیرهسازی طوری تحول بیابد که بتوانیم مصرف مورد نیاز شب را از طریق تولید و ذخیره در روز تامین کنیم یا نوسانات ورودی انرژیهای نو را از طریق موجودی ذخیره هموار کنیم، آن موقع سهم انرژیهای نو ممکن است به یک بار جهش کند. یک ایده مورد علاقه خود من این است که اگر قیمت باتری خودروهای برقی تا حد خوبی پایین بیاید و این خودروها در سطح وسیع استفاده شوند، میتوان از باتری خودروهای شهروندان در زمانهایی که در حرکت نیستند، برای تغذیه معکوس شبکه استفاده کرد و به اصطلاح یک نظام ذخیرهسازی توزیعشده ایجاد کرد. الان روشهایی مثل سدهای تلمبهای وجود دارند ولی کارآیی پایینی دارند. به هر حال تا زمانی که تکنولوژی برای ذخیرهسازی کارآی انرژی به حد کافی توسعه پیدا نکند، فکر نمیکنم که سهم خورشید و باد در تولید برق از حد مشخصتری بالاتر برود.
بسیار خب، شما اشاره کردید که دو مشکل اصلی برای توسعه استفاده از انرژیهای پاک داریم. صرفنظر از بحث ذخیرهسازی انرژی، مشکل دوم چیست؟
بلی! مساله دوم تفکیک بین رقابتی شدن قیمت انرژیهای پاک در مقیاسهای تولید کوچک و بزرگ است. تابع قیمت انرژیهای نو از منحنی یادگیری (Learning Curve) بسیار بهره برده است و مرتبا از طریق کاهش مصرف مواد اولیه، افزایش راندمان تبدیل انرژی و نیز معرفی مواد ارزانتر، قیمتها را پایین آورده است.
ولی از آن طرف اگر این فناوریها بخواهند در مقیاس خیلی وسیع مورد استفاده قرار بگیرند ممکن است با مساله عدم بازده به مقیاس (Diseconomy of Scale) یا معضل مقیاسپذیری (Scalibility) مواجه شوند. این موضوعی است که متاسفانه به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته و اتفاقا گروه ما در MIT روی این موضوع تمرکز دارد و خود من درگیر مستقیم این موضوع برای چند فناوری نوین هستم.
مشکل اینجا است که هم سیستمهای خورشیدی و هم توربینهای بادی، از منابع تولید کمیاب استفاده میکنند. یکی از مهمترین منابع کمیاب فضا و زمین است. اخیرا یک تخمینی در مورد هزینه استفاده از توربین بادی در آمریکا دیدم که U شکل بود یعنی در طول زمان تا یک جایی قیمت تمامشده متوسط پایین میآمد، اما از آن به بعد، با افزایش میزان تولید، به تدریج قیمت تمامشده در حال افزایش بود.
یک توضیح برای این رفتار این است که بهرهوری زمینهای مختلف برای توربینهای بادی یکسان نیست. در اول کار زمینهای با بهرهوری بالا مورد استفاده قرار گرفتند ولی اگر مقیاس تولید بزرگ شود، توربینهای جدید مجبورند در نقاط کمبادتر نصب شوند یا به صورت خارج از ساحل (Offshore) نصب شوند و بنابراین هزینه هموارشده تولید انرژی (که در مورد انرژی بادی عمدتا حاصل تقسیم واحد انرژی به هزینه سرمایهای است) شروع میکند به بالا رفتن؛ فرآیندی که خیلی شبیه به چیزی است که ریکاردو برای اقتصاد کشاورزی قرن نوزدهم بیان کرده بود. البته باید دقت کنیم که بر خلاف زمین کشاورزی، قیمت زمین را بهرهوری نیروگاه بادی تعیین نمیکند. علاوه بر این، موادی که در سلولهای خورشیدی نسل جدید و برخی نقاط توربین بادی استفاده میشوند (مثل گالیوم و تلریوم و امثال آن) جزو مواد کمیاب در جهان هستند که معمولا به عنوان محصولات جانبی فلزاتی مثل مس تولید میشوند. بنابراین اگر استفاده از فناوری انرژیهای نو رشد بالایی داشته باشد، عملا قیمت مواد ورودی ممکن است به شدت رشد کند و بنابراین مزیت قیمتی را دوباره از بین ببرد که البته چون دقیقا نمیدانیم که رفتار منحنی عرضه این مواد چه خواهد بود روی مقیاسپذیری سلولهای خورشیدی بحثهای فراوان وجود دارد. خلاصه اینکه فناوریهای انرژیهای نو، چه سوختهای زیستی و چه برق و چه باد، با یک منحنی عرضه عوامل تولید (Production Factors) مواجه هستند که میتواند حالت محدب داشته باشد و ممکن است به سرعت شیب آن زیاد شود. این باعث میشود که مقیاس جهانی آنها نتواند از یک حدی بیشتر شود. مگر اینکه منحنی هزینه عوامل تولید به نوعی جابهجا شود یا شکل فناوریها دچار دگرگونی اساسی شود. اینجا دیگر تحلیلگران دو دسته میشوند: گروهی محدودیتهای فیزیکی منابع سرمایهای برای انرژیهای نو را یک محدودیت جدید تجربه نشده میدانند و گروهی هم با استناد به تجارب تاریخی میگویند که پیشرفت فناوری تا کنون همیشه بر محدودیت منابع فیزیکی غلبه کرده است. به هر حال هیچ گروهی داده کافی و دقیق برای اثبات کامل ادعایش ندارد و ما عملا دو فرضیه رقیب هم را در این موضوع داریم.
بسیار خب، آقای دکتر، اجازه بدهید دوباره به بحث ابتدایی؛ یعنی مزیتهای توسعه استفاده از انرژیهای نو یا همان انرژیهای پاک برگردیم. شما در ابتدای بحث، سه مزیت مهم برای انرژیهای نو ذکر کردید. غیر از آن سه محوری که گفتید، مزیتهای دیگری هم برای انرژیهای نو متصور است؟
من با جزئیات فناوریهای نو از دید مهندسی آشنا نیستم. چه بسا از دید سیاست نوآوری ملی یا مباحث مهندسی گسترش این فناوریها اثرات برونزای مثبت داشته باشد. ضمن اینکه از زاویه تولید صادراتی محصولات مرتبط با انرژیهای نو، کشورهایی مثل دانمارک و آلمان که در این زمینه پیشرو هستند درآمد صادراتی خوبی دارند. اما در هر حال من آشنایی کافی با جنبه مهندسی این بحث ندارم و بنابراین نمیتوانم وارد این بُعد بشوم.
ولی یک ویژگی این فناوریها از زاویه دسترسی به انرژی در کشورهای فقیر برای من قابل توجه است و مقالهای هم در این زمینه نوشتهام. ببینید فناوریهای نوین ممکن است به لحاظ قیمت هنوز رقابتی نباشند ولی یک امتیازی که دارند این است که اندازه سرمایهگذاری مورد نیازشان معمولا کوچک است، ضمن اینکه به اصطلاح «خارج از شبکه» (Off Grid) هستند؛ بنابراین نیاز به کشیدن خطوط انتقال ندارند و میتوانند در نزدیکی محل مصرف تولید شوند.
در نتیجه این فناوریها این امکان را میدهند که به جای سرمایهگذاری چند صد میلیوندلاری برای ساخت یک نیروگاه بزرگ بتوان با هزینه چند هزار یا چند ده هزار دلاری مثلا یکسری سلول خورشیدی نصب کرد که بتواند انرژی حداقلی مورد نیاز یک روستای کوچک را تامین کند. قطعا آن نیروگاه بزرگ از این مجموعه سلول خورشیدی کارآتر است، ولی در کشوری که بازار مالی بسیار ضعیف است و جامعه نمیتواند منابع مالی کافی برای سرمایهگذاریهای بزرگ را بسیج کند، استفاده از فناوریهای با مقیاس کوچک ممکن است انتخاب بهینه دوم (Second Best) باشد.
از این زاویه استفاده از فناوریهای نوین در آفریقا و هند سخت مورد توجه است و هماکنون هم مراکزی مثل مدارس و درمانگاههای زیادی با این فناوریهای تولید محلی کار میکنند که در غیر این صورت اصولا نمیتوانستند دسترسی به برق داشته باشند.
یک بحث هم این است که سوختهای فسیلی تلاطم قیمتی دارند، ولی انرژیهای نو این مشکل را ندارند. من شخصا مخالف این استدلال هستم و به نظرم اشتباهات اقتصادی در آن وجود دارد. اتفاقا معتقدم که قیمت سوختهای فسیلی به عنوان ابزار مبادله ریسک (Risk Sharing) در سطح بینالمللی و پوشش ریسک در سطح ملی عمل میکنند؛ یعنی به بیان خیلی ساده، وقتی اقتصاد در رکود است قیمت این سوختها پایین میرود و وقتی در رونق است بالا میرود و در نتیجه تا حدی جبرانکننده اثر شوکهای بهرهوری در بخشهای دیگر است.
اگر موافق باشید، قدری هم به بحث ایران بپردازیم. وضعیت سرمایهگذاری در توسعه انرژیهای نو در ایران، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفیت سرمایهگذاریها، در مقایسه با وضعیت سایر کشورهای در حال توسعه چگونه است؟
من متاسفانه سالها است که در مورد انرژی نو به طور خاص در ایران کار نکردهام و اطلاع جامعی در این زمینه ندارم. ضمنا احتیاط همیشگیام را تکرار میکنم که کسانی که خارج از فضای ایران هستند و ارتباط مستقیم با موضوع ندارند باید در مورد نظر دادن در باب موضوعی که صدها متخصص در داخل به صورت تماموقت روی آن کار میکنند، احتیاط به خرج بدهند. میدانم که سازمان انرژیهای نو از حدود یک دهه قبل برنامه جامعی برای انواع انرژی نو داشت. اخیرا هم میدانم که روی انرژی باد سرمایهگذاریهای خوبی صورت گرفته است ولی اطلاع دقیق بیشتری ندارم.
خب این طور بپرسیم که ایران در زمینه کدامیک از انواع انرژیهای نو، مزیت بیشتری دارد؟ مثلا یک تحلیل رایج این است که در ایران به دلیل وجود مناطق وسیع کویری و نیز مناطق دارای شدت بالای تابش آفتاب، مهمترین مزیت موجود در کشور در زمینه انرژیهای نو، به توسعه انرژی خورشیدی مربوط میشود. آیا این تحلیل به نظر شما دقیق است؟
این را فراموش نکنیم که این جور بحثها معمولا به یک نتیجه مورد توافق ختم نمیشود. یک دلیلش عدماطمینانهای عظیمی است که در مورد کارآیی آینده انرژی نو و همینطور قیمت آینده انرژی فسیلی داریم. سیاستهای دولتی در این بخش بسیار کلیدی هستند و «عدماطمینان»های مربوط به آنها قضیه را پیچیدهتر میکند. به علاوه اینکه بخشی از ماجرا واقعا ریشه در ترجیحات و تا حدی باورهای ما (در مورد اهمیت نسبی حفظ محیطزیست، خطرات گرمایش زمین و وزن رفاه نسل فعلی و آتی) دارد و مشکل است که این فرضیات را یکسان کنیم. حالا اگر به سوال شما برگردیم، این سوال را باید با مطالعه مهندسی دقیق خصوصا با بررسی نقشههای باد و خورشید جواب داد. براساس برداشتهای کلیام شخصا موافقم که مناطق کویری پتانسیل خوبی برای تولید برق خورشیدی در ابعاد وسیع دارد. اگر پروژه Desertec که یک ایده بلندپروازانه برای تامین بخش مهمی از انرژی برق اروپا عمدتا از طریق ایجاد زنجیرهای از «نیروگاههای خورشیدی حرارتی» است موفق شود، من امیدوارم که بتوان طرح مشابهی را هم در کویرهای ایران پیاده کرد. میدانم که عربستان هم برنامهبلندپروازانهای را برای سرمایهگذاری گسترده در این شکل از انرژی دنبال میکند.
ضمنا باید توجه کنیم «نیروگاههای خورشیدی حرارتی»، با «سلول خورشیدی» متفاوت است و این حسن را دارد که در غیاب تابش مستقیم میتواند تا مدتی به کار ادامه بدهد. البته همچنان مشکل پوشانده شدن آینهها و صفحات با غبار صحرا و نیاز به شستوشو با آب کمیاب در کویر یک معضل فنی مهم پیشروی این پروژهها است.
در عین حال ما بازار رو به رشد داخل ایران و نیز ترکیه و تا حدی کشورهای جنوب خلیج فارس را داریم و مشکل تقاضا نداریم. بنابراین در بعد اقتصادی میماند بحث اساسی فراهم کردن محیط کسبوکار مدیریت ریسکها و تامین مالی پروژهای چنین عظیم که فکر کنم خودش بحث جداگانهای نیاز داشته باشد. به هر حال اگر مقررات لازم فراهم شود و شرایط و محدودیتهای بینالمللی پیشروی کشور هم تغییر کند، میتوان به طور جدی به تشکیل یک کنسرسیوم بینالمللی و جذب سرمایهگذاران خارجی بزرگ برای چنین پروژهای در ایران فکر کرد. من شخصا علاقهمندم و فکر میکنم که مسیر اصلی انرژی نو برای کشور ما باید تمرکز روی چنین پروژههای عظیمی باشد.
پس به نظرتان کلیت سیاستهای انرژیهای نو در کشور به چه سمت باید باشد؟
خب اول باید به این پاسخ بدهیم که اصولا سیاست انرژی چرا لازم است؟ به طور مشخصتر با چه نوعی از شکست بازار (Market failure) مواجه هستیم که نیاز به سیاستگذاری انرژی از سوی دولت داریم؟ طبعا قویترین توجیه مساله، «اثرات برونی منفی» سوختهای فسیلی است. این را که کنار بگذاریم شاید توجیه مهم بعدی، مساله «امنیت انرژی» باشد که به خاطر ابعاد وسیعش و شکست هماهنگی بین عاملها به نوعی خارج از توان بازار است، ولی شاید برای کشور ما مساله درجه اول نباشد. به نظرم میرسد که برای کشور ما، مساله اصلی بحث مدیریت پایدار صادرات سبدی از انرژیها (نه فقط نفت و گاز) به خارج است.
در این رابطه باید بحث صرفهجویی و بهینهسازی مصرف انرژی و تولید انرژیهای نو را در یک بسته به همپیوسته، ولی در دو محور جداگانه ببینیم. بحث بهرهوری انرژی موضوع اثباتشده با نتایج بسیار نزدیک و قطعی است و بنابراین ریسک کم و بازده بالا دارد و مسالهاش در نقاطی مثل محدودیتهای نقدی یا «مساله عاملیت» (Agency Problems) است که مداخله دولت برای تدوین یک برنامه ملی را توجیه میکند؛ بنابراین به نظرم پرداختن به این موضوع نسبت به بحث تولید انرژی نو اولویت دارد.
از وقتی که برای این مصاحبه اختصاص دادید، صمیمانه متشکرم. در پایان مصاحبه، نکته آخری برای اضافه کردن دارید؟
من فکر میکنم در حوزه انرژیهای نو، نکته کلیدی برای کشوری مثل ایران که تولیدکننده انرژی فسیلی محسوب میشود، این است که بحث دینامیک انرژیهای نو (در سطح جهانی) و انرژی فسیلی باید به صورت یکپارچه دیده شود. الان موضوع کلیدی پیشروی سوختهای فسیلی در سطح بینالمللی، بحث «مالیات کربن» است که معلوم نیست همه کشورها آن را اعمال کنند. اگر کشورهای مهم مصرفکننده تصمیم بگیرند که مالیات کربن را با روند صعودی اعمال کنند، قطعا تابع تقاضای این محصولات جابهجا میشود که میتواند بر میزان مصرف سوختهای فسیلی در سطح جهان، تاثیر محسوسی داشته باشد.
ضمن اینکه بحث رشد کارآیی انرژی از یک طرف و رقابتی شدن انرژیهای تجدیدشونده از طرف دیگر، کل چشمانداز آینده تقاضای انرژی فسیلی را تحتالشعاع قرار میدهد و این برای یک کشور صادرکننده نفت مهم است که بداند زمانبندی بهینه استخراج و پایان منابعش در پاسخ به این تحولات باید چه باشد. از آن طرف وجود مالیات کربن در سطح جهانی باعث میشود که هزینه مصرف سوخت فسیلی برای مصرفکننده داخلی و خارجی انرژیهای فسیلی یکسان نباشد. اینجور پیچیدگیها نشان میدهد که ما یک مدل جامع و دقیق برای فکر کردن لازم داریم که ببینیم سناریوهای آینده انرژی نو چیست و این سناریوها چه معنی برای مصرف داخلی ما و چه پیامدی برای سیاست بهینه صادرات نفت و گازمان دارند. از این حیث میزان اهمیت تحلیل اثرات انرژیهای نو (در چارچوب یک مدل تعادل عمومی جهانی) برای کشور ما با کشورهایی که واردکننده انرژی هستند بسیار متفاوت خواهد بود.
ارسال نظر