شکوفه سرخی که از پیاله مشرق دمید

علی بابا چاهی

یکی از مهم ترین اتفاقاتی که در فضای ادبی دهه ۵۰ روی داد برگزاری شب های شاعران و نویسندگان بود که در ده شب از ۱۸ تا ۲۸ مهر سال ۱۳۵۶ به همت کانون نویسندگان ایران در انجمن فرهنگی ایران - آلمان یا انستیتو گوته شکل گرفت. در این ده شب شصت نویسنده و محقق و مترجم و شاعر که همه آنها چهره های شاخص و مطرح ادبیات ایران بودند به شعرخوانی و سخنرانی پرداختند. در هفتمین شب این برنامه اسلام کاظمیه، م آزاد، جواد مجابی، بتول عزیز پور ، داریوش آشوری ، علی بابا چاهی، جعفر کوش آبادی و جلال سرفراز برنامه اجرا کردند. به همین دلیل درباره ضرورت برگزاری آن شب ها و آگاهی از چند و چون داستان سراغ علی باباچاهی شاعر و منتقد ارزشمند معاصر رفتیم و آنچه در زیر می خوانید نتیجه گفت وگوی ماهنامه دنیای اقتصاد با این شاعر سرشناس دهه چهل و هفتاد است که درباره تاثیر گذاری او در شعر دهه هفتاد در شماره های آینده به بحث خواهیم نشست: در واقع شکل گیری آن شب ها ، فرآیند اقتضای سیاسی و اجتماعی جامعه بود تا ضرورت ادبی، اما خواسته یا ناخواسته تبلور وضعیت و به عبارتی هدفمندی شعر دهه ۴۰ و ۵۰ را در این تشکل به اصطلاح سیاسی و اجتماعی می توان مشاهده کرد.این اتفاق ضرورتی اجنتاب ناپذیر و فوران و سقف بندی در برابر حاکمیتی که ناعدالتی و سانسور در آن موج می زد بود. برگزاری این شب ها ، حضور شکوهمند و غیرمنتظره شاعران و نویسندگان وهمچنین علاقه مندانی بود که بنا به جبر زمانه ،شعری سیاسی واجتماعی و ضد حفقانی را می طلبیدند.من در آن شب ها حضور شاعرانی را لمس کردم که آثاری غیرسیاسی می نوشتند و با دستپاچگی سرگردان این نکته بودند که کدام شعرشان را برای مخاطبان بخوانند.این اتفاق برای خود شاعران و نویسندگان هم غیرمنتظره به نظر می رسید و غافلگیر کننده . در آن شب، شعری خواندم که با این عبارت شروع می شد. سلام بر شکوفه سرخی که از پیاله مشرق دمید. لحن خطابی این شعر و محتوا و نوع خوانش من تاثیر گذار بود و سبب شد تا آدمهایی که در ردیف های جلو نشسته بودند بایستند و من هم تحت تاثیر قرار بگیرم و کارم را ادامه بدهم.وقتی شعر پنجم را خواندم متوجه شدم که کسی کتم را می کشد و می گوید که شعرخوانی را به پایان برسانم و آن شخص هوشنگ گلشیری بود. به هر حال غیر از همین برنامه اتفاق دیگری به وجود نیامد . از سال ۵۳ به بعد مطبوعات منعکس کننده آثار ادبی یکی پس از دیگری تعطیل شدند و مطالب من که مرتب در فردوسی منتشر می شد بایکوت شد . علتش را که جویا شدم جهان بانویی مدیر آنجا به شوخی گفت: بیا تا برایت دادگاهی بگذاریم و عناصر تشکیل دهنده شعرت را بررسی کنیم که متوجه شوی قابل چاپند یا نه. خیلی ها به همین دلیل دلسرد شدند و یادم می آید که به آنها گفتم مگر حافظ منتظر انتشار مجله بود.البته در آن دوره مجلات دولتی مثل رستاخیر و جوانان فعالیت می کردند و هدفشان جذب شاعران ونویسندگان بود که عده ای به ناچار به این نتیجه می رسیدند که همکاری کنند تا در صحنه حضور داشته باشند. مثلا سردبیر جوانان به من گفت: می توانیم تا سه شماره مصاحبه ای را به تو اختصاص بدهیم. بعد از آن هم انقلاب شد و در فاصله زمانی ۵۷ تا ۶۰ همه در تعلیق به سر می بردیم .با تعیین موقعیت فردی بعد از آنکه به تدریج مولفه های حاکمیت مشخص شد شاعران دهه ۴۰ را وارد انقلاب کرد و آنها موقعیت خودشان را دریافتند و تغییرات را درک کردند.