کمک دولت به تشکل‌ها؛ آری یا نه؟
عکس: حمید جانی پور،دنیای اقتصاد
گفت‌وگو با علیرضا رجایی، فعال سیاسی و عضو هیات‌مدیره انجمن صنفی روزنامه‌‌نگاران ایران
[ گروه جامعه ]
شعار جامعه مدنی در دوم خرداد ۱۳۷۶ و فضای باز سیاسی تنها منجر به توسعه و تقویت حوزه فرهنگ و انتشار پر تعداد کتاب‌ها و فزونی گرفتن تعداد و تیراژ روزنامه‌ها نشد؛ لازمه تحقق جامعه مدنی، شعاری که بسیاری از جوانان را در خرداد ۷۶ و چهار سال بعد از آن هم به پای صندوق‌های رای کشاند تا به دولتی اصلاح طلب رای دهند، برای نهادینه شدن در جامعه به نهادهای مردمی نیاز داشت که مستقل از دولت عمل کنند.

این گونه بود که بخشی از سیاست‌های دولت وقت بر حمایت از نهادهای مردمی متمرکز شد که به ان.جی.او‌ها و بعد از آن سازمان‌های غیردولتی و این اواخر سمن‌ها معروف شدند. در دوره هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی فرآیند شکل‌گیری سازمان‌های غیردولتی شتاب گرفت و شاید یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های تشکل‌های مردمی در این دوره که وجه تمایز آنها با دوره‌های پیشین به شمار می‌رود شکل‌گیری سازمان‌های غیردولتی باشد که اهداف مدرن‌تری را در مقایسه با نهادهای مردمی سنتی‌تر مانند تکیه‌ها، هیات‌ها و مساجد دنبال می‌کردند. گردانندگان بسیاری از این سازمان‌های غیردولتی جوانان و حتی نوجوانانی بودند که به تازگی با مفاهیمی مانند آزادی سیاسی، جامعه مدنی و حتی فعالیت‌ها و مفهوم مسوولیت اجتماعی آشنا می‌شدند. تشکل‌هایی از این دست در فضای نسبتا باز سیاسی آن دوران با شتابی فزاینده افزایش یافتند و در این میان برخورداری از برخی حمایت‌های دولتی در فزونی گرفتن تعداد این سازمان‌ها بی‌تاثیر نبود. این روزها اما از تشکل‌های پرتعدادی که زمانی آرمان‌گرایانه برای پر کردن فاصله دولت و ملت و احیای اعتماد از دست رفته میان این دو تلاش می‌کردند یا اینکه با رصد کردن مشکلات حوزه‌های تخصصی مانند محیط زیست و زنان سعی داشتند مطالبات اجتماعی مردم و گروه‌های مختلف را از سطوح پایین به بالا پیش ببرند، خبرهای کمتری در دست هست. بسیاری از این تشکل‌ها به دلایل مختلف که یکی از آنها محدود شدن حمایت‌های دولتی است، منحل شدند و بسیاری دیگر اعضایی را در اختیار دارند که انگیزه‌های کافی برای پیشبرد امور این تشکل‌ها ندارند، مجموعه چنین شرایطی است که ما را برای گفت‌وگو با علیرضا رجایی، فعال سیاسی، روزنامه‌نگار و عضو هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران که بزرگ‌ترین تشکل صنفی روزنامه‌نگاری کشور است، پشت یک میز می‌نشاند. آنچه می‌خوانید مشروح پرسش‌های ما و پاسخ‌های او است:

در تاریخ ایران نهادهای مردمی به شکل تکیه‌ها، هیات‌های مذهبی و موارد مشابه وجود داشت که عمدتا مستقل از دولت‌ها عمل می‌کردند چه اتفاقی افتاد که این نهادها به تدریج مقهور دولت‌ها شدند؟
در دوران اسلامی که به طور مشخص انجمن‌های فتوت را داشتیم که اینها در اصناف مختلف وجود داشتند و مبتنی بر پیمان‌نامه‌هایی فعالیت می‌کردند که این پیمان‌نامه‌ها الان در اختیار ما قرار دارد. تا جایی که حضور ذهن دارم در این پیمان‌نامه‌ها صرف نظر از وحدت صنفی نوعی جهان بینی مشخص مشاهده می‌شود که افراد یک صنف را به ارزش‌های اخلاقی و وجدان‌های جمعی بسیار فراتر از صنف متعهد می‌کند و در واقع صنف محملی است برای اینکه افراد تعهدات اخلاقی خود را مرور کرده و با هم در مورد آنها اتفاق نظر و هماهنگی پیدا کنند. بنابر این پیمان‌نامه‌های سندیکایی که از گذشته باقی مانده، نشان می‌دهد این پیمان‌نامه‌ها نوعی کارکردهای اخلاقی نیز داشتند و این امر به ویژه در دوره اسلامی برای ما روشن‌تر است. برای مثال می‌توان به نوعی آیین عیاران اشاره کرد که در مقطع زمانی خاص فراگیر و تاثیرگذار بود. بسیاری دیگر از این تشکل‌های صنفی و سندیکایی با ویژگی‌هایی که گفته شد در مقاطعی تاثیرگذاری‌های ویژه سیاسی و اجتماعی داشتند و این امر نشان دهنده اهمیت و مشروعیت آنها در جامعه بود. در دوران متاخر در دوره مشروطه ما با مجموعه ای از انجمن‌های سیاسی مواجه بودیم که این انجمن‌ها در پیشبرد پروژه مشروطیت نقش مهمی داشتند و البته ایده مشروطیت هم متقابلا در شکل‌گیری آنها تاثیرگذار بود. در این انجمن‌ها ایده‌های آزادی‌خواهانه به معنای امروزی وجود داشت و این ایده‌ها طیف‌های متنوعی از جامعه را از زنان گرفته تا جوانان و توده‌های مردم را تحت تاثیر قرار داده بود. این انجمن‌ها تاثیر زیادی در تغییر ساخت قدرت سیاسی در ایران داشتند. اینکه بسیاری از انجمن‌ها رفته رفته تحت تاثیر قدرت دولتی قرار گرفته باشند یقینا به طور کامل اتفاق نیفتاده و به نظرم این فرآیند را این گونه بیشتر می‌توان تحلیل کرد که آن دسته از انجمن‌هایی که در طول تاریخ همواره در ایران فعال بودند و رنگ و بوی اعتقادی داشتند با تغییر نظام سیاسی بعد از انقلاب نوعی همسویی اعتقادی با نظام حاکم پیدا کردند اما این همسویی به معنای دولتی شدن یا تحت تاثیر سیاست‌های دولت تضعیف شدن نیست.
البته به نظر می‌رسد این رویکرد صرفا یک همسویی اعتقادی نبوده و انگیزه‌های دیگری برای مثال انگیزه کمک‌ها و حمایت‌های خاص نوعی همسویی را به دنبال داشته که می‌تواند ریشه‌های اعتقادی هم نداشته باشد. این طور نیست؟
درست است در برخی موارد اینچنین بوده اما من معتقد نیستم که دریافت این کمک‌ها به این معنا است که آنها استقلال خودشان را از دست دادند چون این گروه‌های به ویژه گروه‌های مذهبی مورد نظر شما به قدری پرتعدادند که تحت کنترل دولت در نمی‌آید، اما همسویی‌هایی میان آنها و نظام حاکمیت در سال‌های بعد از انقلاب مشاهده می‌شود که تا حدی هم با توجه به نوع و ساختار حکومت مرکزی طبیعی است. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب انجمن‌ها فعال بودند اما به طور مشخص در یک نظام برنامه‌ریزی شده و طی یک فرآیند مشخص فعالیت نمی‌کردند. اتفاقی که پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ افتاد این بود که دولت به نوعی تشکل‌های غیردولتی را به رسمیت شناخت و اساسا تشکل‌های غیردولتی وارد جریان تازه‌ای شدند که تا پیش از این تجربه نکرده بودند. البته با توجه به ضعفی که نهادهای مدنی در ایران داشتند و هنوز هم دارند حتی آن فرصت هشت ساله نیز برای فعالیت شایسته تشکل‌های غیردولتی کافی نبود و متاسفانه بعد از دولت خاتمی هم حمایت‌های سابق یا اصولا منتفی شد یا به شکل جهت‌گیرانه‌ای اتفاق افتاد.
به هر حال تشکل‌های غیردولتی و نهادهای مدنی در ایران جوان هستند و حیات تثبیت شده‌ای ندارند و طبیعی است که با این محدودیت‌ها آسیب می‌بینند.
اساسا مگر قرار است که یک تشکل غیردولتی با تغییر یک دولت آسیب ببیند؟ خود ما می‌گوییم تشکل«غیردولتی» اما امروز مدام با اظهارنظرهایی گردانندگان انجمن‌هایی مواجه هستیم که به دلیل قطع سیستم‌های حمایتی از دولت انتقاد می‌کنند، این یک تناقض است، چرا یک تشکل غیردولتی باید تا این حد به دولت وابسته باشد؟
ببینید حمایت از تشکل‌های غیردولتی یک روال مرسوم در دنیا است. در همه کشورها دولت‌ها برای حمایت از نهادهای مدنی برنامه دارند.
اما بارها مشاهده شده که سازمان‌های عمومی در ایران دقیقا خلاف وظیفه ذاتی‌شان عمل می‌کنند و این انکار شدنی نیست...
اگر برای مثال سازمان حفاظت محیط زیست چنین کند یک نهاد عمومی نیست. باز هم می‌گویم این یک روال مرسوم است که دولت‌ها از نهادهای مدنی حمایت کنند و حتی در کشورهای اروپایی که به هر حال نهادهای مدنی در آنها جا افتاده و تاثیرگذارتر هستند چنین سیستم وجود دارد و دلیل هم این است که دولت‌ها می‌بینند به تنهایی نمی‌توانند عهده‌دار همه مسائل شوند و برای پاسخگویی به مطالبات مردم به نهادهای مدنی نیاز دارند، بنابراین به آنها کمک می‌کنند که بتوانند بخشی از این وظایف را بر عهده بگیرید.
و این کمک‌ها تا ابد ادامه دارد؟
نه این طور نیست که این کمک‌های دولتی ادامه داشته باشد البته در برخی موارد بعضی سازمان‌ها می‌توانند سال‌های طولانی از تسهیلات دولتی استفاده کنند و این مغایرتی با اهداف آنها به عنوان یک سازمان غیردولتی ندارد، اما به طور کلی زمانی که نهادهای مدنی رفته رفته پایدار می‌شوند و می‌توانند به تدریج هزینه‌هایشان را تامین کنند. در چنین شرایطی چه بسا تشکل‌ها در برخی زمینه‌ها با دولت اختلاف نظرهایی داشته باشند اما این به معنای مقابله جویی نهادهای مدنی با دولت‌ها نیست و این تلقی نادرستی است که ما بگوییم یک نهاد مدنی چون یک نهاد مدنی است باید مدام پنجه به دولت بکشد. اگر این تلقی در ایران وجود داشته باشد باید اصلاح شود. ببینید تشکل‌های غیردولتی باید نماینده وجدان عمومی باشند و البته این وضعیت در شرایط کنونی در ایران به هیج وجه وجود ندارد چون نهادهای مدنی به بالندگی که باید نرسیدند.
از خرداد ۱۳۷۶ به بعد ما شاهد افزایش فزاینده و ناگهانی تعداد تشکل‌های دولتی بودیم، این اتفاق آیا پاسخی شتابزده به فضای نسبتا باز سیاسی جامعه در آن زمان بود یا اینکه جامعه به این خودآگاهی رسیده بود که می‌بایست با حضوری فعال‌تر ساختار قدرت در کشور را به نوعی تغییر دهد و بخشی از مطالبات را از پایین پیگیری کند؟
من با رویکرد دوم پرسش شما موافقم. پتانسیلی در جامعه ما وجود دارد که هنوز صورت واقعی تحقق خود را پیدا نکرده است. ابتدای انقلاب که نصف جمعیت ایران را داشتیم با انجمن‌های متعددی مواجه شدیم ولی شدت در‌گیری‌های سیاسی در سال‌های بعد از انقلاب آنها را تحت تاثیر قرار داد چون بسیاری از این انجمن‌ها تعلقات سیاسی داستند و همین تعلقات موجب آسیب پذیری آنها شد البته من نمی‌گویم انجمن‌ها نباید تعلق سیاسی داشته باشند اما مساله این است که در درگیری‌های سیاسی نتوانستند حیات خودشان را ادامه دهند. بنابراین با رویکردی تاریخی نسبت به فعالیت تشکل‌های غیردولتی و به نوعی نهادهای مدنی در ایران می‌توان به این نتیجه رسید که این پتانسیل برای مشارکت همواره در جامعه وجود داشت و یک اتفاق دفعتی نبوده که مردم تحت تاثیر فضای بعد از دوم خرداد بیایند و نهادهای غیردولتی را شکل دهند؛ البته تاثیر این فضا را نمی‌توان از نظر دور داشت اما ببینید برای مثال در دوران آقای کرباسچی راه‌اندازی فرهنگسراها در زمان خود زمینه‌هایی برای فعالیت نوعی از تشکل‌های مردمی ایجاد کرد که عمدتا سمت و سوی فرهنگی داشتند و استقبال مردم از این مراکز نشان می‌داد که جامعه جوان ایران به تشکیل نهادهای مدنی متمایل است. بنابراین نمی‌توانیم بگوییم که افزایش تعداد تشکل‌های غیردولتی در دوران آقای خاتمی نوعی واکنش شتابزده به فضای نسبتا آزادی بود که در آن زمان مهیا شده بود. مجموعه شواهد نشان می‌دهد جامعه ما هم مانند هر جامعه انسانی دیگر میل به استقلال و پرورش استعدادها دارد اما گستردگی ساخت دولت در ایران به جهت ایدئولوژیک نوعی قیم‌مابی ایجاد کرده و همیشه دولت را از قدرت گرفتن نهادهای مدنی هراسان می‌کند و هنوز هم تشکل‌های غیردولتی از این مرز قیم مابی دولت عبور نکردند و انتظار هم این نیست که به سادگی بتوانند عبور کنند چون ساخت تمرکزگرایی در دولت ایران بسیار پیچیده است.
برخی منتقدان معتقدند بسیاری از انجمن‌های غیردولتی که پس از دوم خرداد شکل گرفتند به دلیل برخورداری از حمایت‌های دولت به نوعی تحت تاثیر سیاست‌های دولت قرار گرفتند و به همین دلیل قدرت و تاثیرگذاری که باید را پیدا نکردند.
در ایران در هیچ زمانی چنین انجمن‌هایی به این شکل که مد نظر شما است وجود نداشت و نمی‌توانیم بگوییم انجمن‌ها بیشتر از دولت مرکزی قدرت داشتند.
شاید من سوالم را درست بیان نکردم، منظورم این است که زمانی انجمن‌هابه همان شکل نهادهای مدنی سنتی که تعدادشان هم در ایران کم نیست مستقل از دولت عمل می‌کردند در حالی که این انجمن‌هایی که به قولی با اهداف مدرن تاسیس شدند و ما بعد از دوم خرداد با آنها مواجه شدیم (البته نه همه آنها) عمدتا در دولت حل شدند جاهایی که نباید در راستای سیاست‌های دولت حرکت کردند، نمی‌دانم شاید به دلیل کمک‌های مالی یا شاید هم همان همسویی اعتقادی که شما ابتدا به آن اشاره کردید؟
گفتم که قرار نیست چون دولت دولت است و تشکل‌های مردمی هم مردم نهاد، انتظار ما این باشد که تشکل‌ها مدام با دولت در چالش باشند و اگر همسو با سیاست‌های دولت‌ها حرکت کنند بگوییم استقلالشان را از دست دادند. ببینید الان هم انجمن‌ها مستقل هستند و من معتقدم نیستم نهادهای مدنی فعلی ما قدرت تاثیرگذاری ندارند. آن نکته‌ای که شما اشاره می‌کنید در مورد تاثیرگذاری انجمن‌های سنتی‌تر برای مثال در اوایل انقلاب اسلامی یا حتی زمان مشروطه به این دلیل است که افول قدرت موجب قدرت گرفتن نسبی انجمن‌ها و گاهی حتی احزاب و جریان‌های سیاسی شده است و این معنایش این نیست که انجمن‌ها توانسته‌‌اند قدرت تاثیرگذاری شان را بر دولت غالب کنند اساسا به دلیل ضعف نهادهای مدنی در ایران هیچ گاه چنین اتفاقی در ایران نیفتاده مگر در شرایط خاص مانند انقلاب‌ها که ما با افول قدرت مرکزی در ایران مواجه هستیم. برای مثال همان انجمن‌ها مذهبی که زمان انقلاب فعال شدند پیش از این دوره خاص حتی یک دهه قبل هم وجود داشتند، اما قدرت تاثیرگذاری نداشتند و در واقع این پدیده انقلاب و به دنبال آن افول قدرت مرکزی در ایران بود که به انجمن‌ها قدرت تاثیرگذاری داد. من معتقدم بعد از انقلاب مشروطه نهادهای مردمی و مدنی بیشتر تحت تاثیر دولت مرکزی قرار گرفتند چون دولت متمرکزی ایجاد شد و این دولت متمرکز فعالیت نهادهای مدنی را تحت تاثیر خود قرار داد. این در واقع همان اختلافی است که بین متجددان و مرحوم مدرس افتاد مدرس اعتقاد داشت دولت قاجار به‌‌اندازه کافی تضعیف شده که بتوان در برابر آن مشروطیت و به تعبیر امروزی ما دموکراسی در ایران پا بگیرد اما میل عظیمی که به پیشرفت وجود داشت از طریق یک دولت نیمه جان و ضعیف مشروطه پاسخ‌هایی که باید را نمی‌گرفت و به همین دلیل جامعه از شکل‌گیری یک دولت نیرومند و متمرکز حمایت کرد.
یعنی آزادی و پیشرفت انجمن‌ها و نهادهای مدنی به نوعی فدای میل به پیشرفت و توسعه جامعه شد؟
بله ببینید در واقع در آن مقطع دو جریان وجود داشت یک جریان که توسط مرحوم مدرس دنبال می‌شد و شاید در زمان خود به درستی فهمیده نشد و آن اینکه با تقویت نهادهای مدنی آن دموکراسی که امروز مد نظر ما است در جامعه شکل بگیرد و جریان دیگری که خواهان آزادی و پیشرفت و توسعه بود و این توسعه یافتگی و برآورده شدن آرزوها تنها از عهده یک دولت مقتدر بر می‌آمد و با وجود این دولت مقتدر در عمل انجمن‌ها به حاشیه رانده می‌شدند که همین اتفاق هم افتاد.
در دوره آقای خاتمی ما با تعدد تشکل‌های غیردولتی مواجه شدیم. منتقدان آن دوران معتقدند که بسیاری از این تشکل‌ها ایدئولوژی مشخصی نداشتند و صرفا برای دریافت کمک‌های مالی و برخی امتیاز‌ها شکل گرفتند و به همین دلیل هم با پایان یافتن دوره آقای خاتمی به تدریج یا منحل شدند یا اینکه فعالیت آنها به رکود کشیده شد؟
من با این موضوع موافق نیستم که یک تشکل مردمی حتما باید یک ایدئولوژی مشخص داشته باشد این تشکل می‌تواند فعال بشود و در زمینه‌های مختلف فعالیت کند ضمن اینکه در آن زمان ما تشکل‌هایی داشتیم که اتفاقا با ایدئولوژی و هدف مشخصی فعالیت می‌کردند. مثلا تشکل‌های زنان.
اما همین تشکل‌های زنان برای مثال به دلیل همین رویکرد ایدئولوژیکی که داشتند آسیب دیدند و به قولی همین ایدئولوژی پاشنه آشیل آنها شد.
بله برخی از تشکل‌ها به لحاظ آن ایدئولوژی که داشتند آسیب دیدند مثل تشکل‌های زنان اما من می‌خواهم بگویم این آسیب‌پذیری ناشی از چگونگی فعالیت آنها نیست بلکه حاکی از این است که به ما لحاظ نهادی هنوز ما به ‌ازایی برای پذیرش این گرایش‌ها در ایران نداریم برای مثال در همین حوزه زنان هم انجمنی که بتواند مطالبات زنان را راهبری کند وجود ندارد و به نظر من این یک ایراد نیست چون ما به‌‌اندازه کافی به نهادهایی از این دست فرصت کافی ندادیم. فرصت بیشتری لازم هست.
برخی انجمن‌های تاثیرگذار بعد از دوم خرداد از طرف دولت اصولگرا و منتقدان تحت فشار قرار گرفتند به نظر شما این فشار‌ها به دلیل سیاسی شدن اهدافشان که ذاتا نباید سیاسی می‌بود صورت گرفت یا مثلا دریافت برخی کمک‌های خارجی و نمونه‌های دیگر یا اینکه اساسا این نظام متمرکز دولتی در ایران است که به دلیل همان قیم‌مابی از توسعه نهادهای مدنی هراسان است تا جایی که ان.جی.او‌ها را لانه دشمن می‌خواند؟
من با رویکرد دوم موافق‌ترم در عین اینکه معتقدم برخی رویکرد‌های تشکل‌ها هم در بعضی مقاطع زمانی درست نبود و به آنها آسیب زد و شرایط فعلی را پدید آورد. در وهله نخست سنت دولت پس از مشروطه که مبتنی بر تمرکزگرایی بود هنوز در ایران وجود دارد و این دولت عمیقا نگران تمرکز زدایی است و ما به این جهت دارای دولت قدیمی هستیم همان طور که می‌بینید به ازای هر نهاد استانی یک ما به ازایی در مرکز هم داریم و این نشاندهنده رویکرد قوی ما در تمرکز گرایی است که البته اصلاح این فرآیند تا اندازه‌ای در دوران اصلاحات مورد توجه قرار گرفت اما اجازه ندادند که این اقدام ادامه پیدا کند و تمرکز‌زدایی را اقدامی ضد امنیتی تلقی کردند. همین مساله یعنی امنیتی شدن مساله تمرکز‌زدایی عامل دیگری برای فعال نشدن نهادهای مدنی است. از انجا که ایران کشوری است که تنوع قومی بالایی در آن وجود دارد هر نوع تمرکززدایی با یک خطر امنیتی برابر می‌شود و نهادهای مدنی هم دچار همین مشکل هستند.
آقای رجایی، تشکل‌های صنفی هم از مهم‌ترین نهادهای مدنی هستند که همان طور که اشاره کردید در ایران ریشه تاریخی طولانی دارد، این تشکل‌ها هم در سال‌های اخیر محدود شدند مثل اتفاقی که در مورد اتوبوسرانان افتاد یا حتی تعاونی تاکسیرانان. سوال من این است نهادی که با رویکرد صنفی اساسا وارد کار و فعالیت مدنی می‌شود آیا مجاز است وارد حوزه‌های سیاسی بشود؟
یک نهاد صنفی به طور ذاتی ممکن است کارکرد سیاسی نداشته باشد اما چون اصل آن صنف درگیر مسائل سیاسی می‌شود، صنف ناگزیر می‌شود که مواضع سیاسی اتخاذ کند و متاسفانه این اتفاقی است که در مورد بسیاری از تشکل‌های صنفی ایران افتاده است.
مثلا برای انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران.
بله فرض بفرمایید روزنامه‌نگاری به جهت روزنامه‌نگار بودن زندانی می‌شود و مورد محاکمه غیرعادلانه قرار می‌گیرد، ما به عنوان یک نهاد صنفی خواهان محاکمه عادلانه او می‌شویم، آیا این یک اقدام سیاسی است؟
البته که هست.
بله هست اما از سوی دیگر صنفی است چون محاکمه غیر عادلانه این فرد مساله صنف است و آیا چون شما یک انجمن صنفی هستید نباید مداخله کنید؟ برعکس حتما باید مداخله کنید. من می‌خواهم بگویم مشکل جای دیگری است. دستگاه‌های حقوقی و قضایی به شدت درگیر مسائل سیاسی شدند و مسائل غیر سیاسی را سیاسی کردند و شما زمانی که برای دفاع از مسایل صنف وارد می‌شوید فعالیت‌های شما رنگ و بوی سیاسی می‌گیرد. مثل اتفاقی که در مورد انجمن صنفی افتاد.
اما در مقابل منتقدان شما می‌گویند انجمن صنفی روزنامه‌نگاران در این سال‌ها آنقدر که وارد مسائل سیاسی شد مطالبات صنفی روزنامه‌نگاران را پیگیری نکرد؟
ما پیوسته در مقابل دو گروه انتقاد بودیم. گروهی که انجمن صنفی روزنامه‌نگاران را بیش از اندازه محافظه کار می‌دانستند و معتقد بودند که باید درگیر مسائل سیاسی روزنامه‌نگاری شویم و از آن طرف هم عده‌ای انتقاد می‌کردند که شما چرا اینقدر سیاسی هستید، اما من فکر می‌کنم ارزیابی منصفانه از انجمن این است که اگر غیر از ما کسان دیگری هم بودند ناگزیر بودند همین راه را بروند چون مسائل روزنامه‌نگاری در این سال‌ها تماما سیاسی بوده است، ما چاره‌ای نداشتیم ببینید این رویکرد سیاسی اولا به ذات مسوولیت ما نبود اما به دلیل شرایط خاص این سال‌ها به ما تحمیل شد. مواردی بود که ممکن بود یک روزنامه‌نگار به دلیل فعالیت‌های غیر روزنامه‌نگارانه بازداشت بشود در این موارد صنف وارد عمل نشد. برای مثال در مورد خود من یا آقای عبدی، چون به دلیل مسائل غیر روزنامه‌نگارانه بازداشت شده بودیم و مساله فعالیت سیاسی ما مطرح بود انجمن هیچ گونه موضعی‌گیری در مورد من یا آقای عبدی اتخاذ نکرد. اما صنف در مورد خانم کاظمی یا آقای گنجی که به دلیل مسائل روزنامه‌نگاری مساله‌دار شده بودند وارد عمل شد. ضمن اینکه ما اصرار داشتیم و داریم که افراد از جناح‌ها و با دیدگاه‌های سیاسی دیگر هم بیایند کاندیدا بشوند. چرا کاندیدا نمی‌شوند؟ چون می‌دانند رای نمی‌آورند و زمانی که رای نمی‌آورند می‌خواهند قاعده بازی را به هم بزنند. بله واقعیت این است که صنف به آنها رای نمی‌دهد چون به آنها اعتماد ندارد من صراحتا می‌گویم صنف بیشترین ضربه‌ها را از همین منتقدان و افراد خورده است. چه زمانی را به یاد دارید که آنها از یک فرد روزنامه‌نگار به صفت روزنامه‌نگاری و صرف نظر از اعتقاداتش حمایت کرده باشند. بنابراین ما ناخواسته درگیر مسائل سیاسی شدیم وگرنه ما‌ترجیح می‌دهیم طرح‌ ترافیک روزنامه‌نگاران را پیگیری کنیم، کار تعاونی مسکن را پیش ببریم و دانشکده مان را توسعه بدهیم. به نظرم دوستان با دقت در مورد انجمن صنفی صحبت نمی‌کنند.
یعنی شما می‌گویید چون در ایران اساسا روزنامه‌نگاری پدیده ای سیاسی است، انجمن صنفی‌اش هم ناخواسته سیاسی خواهد بود؟
بله دقیقا به همین دلیل است که حتی به دانشکده ما هم ایراد وارد می‌کنند. دانشکده‌ای که اساس کارش علمی است چطور می‌تواند فعالیت سیاسی داشته باشد.