مهدی تاجیک

پیشنهادی برای شفاف‌سازی گفتمان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اصلاح‌طلبی بدبختانه اصلاح‌طلبی در ایران مثل خیلی چیزهای دیگر استانداردی ندارد.محک و معیار محکمی نیست تا بتوان به وسیله آن اصلاح‌طلبان را از غیر اصلاح‌طلبان تمیز داد. این که مثلا طرفداران اجرای قانون را الزما اصلاح‌طلب بخوانیم قابل‌قبول نیست. ستایش از دموکراسی و حق تعیین سرنوشت هم به خودی خود دلیلی بر اصلاح‌طلب بودن افراد نمی‌تواند باشد و ایضا طرفداری از صلح‌طلبی بین‌المللی و تشنج زدایی به صرف بیان نشانه اصلاح‌طلبی نیست. ممکن است کسی برای حفظ ظاهر مدیحه‌ای در وصف دموکراسی بگوید و در دل هیچ اعتقادی به آن چه بر زبان آورده نداشته باشد. برای آنکه اصلاح‌طلبی لقلقه زبان افراد نباشد، استاندارد و محک و معیاری لازم است که بتوان به وسیله آن اصلاح‌طلب را از غیر اصلاح‌طلب تمیز داد. استانداردسازی اصلاح‌طلبی کار ساده‌ای نیست اما کاری ممکن است. می‌توان به این مفهوم بی در و پیکر سر و سامانی داد تا هر کس از سر هوس یا ناآگاهی خود را موافق یا مخالف اصلاح‌طلبی نداند. اگر اصلاح‌طلبی استاندارد سازی شود بسیاری از سوء تفاهم هایی که حول این مفهوم شکل گرفته از میان خواهد رفت، ممکن است بسیاری از هواداران فعلی اصلاحات از آن رویگردان شوند و شماری از مخالفانش نیز به حلقه دوستان درآیند. ولی قاطعانه می‌توان گفت که دوستان و دشمنان اصلاح‌طلبی استاندارد شده متفاوت با اصلاح‌طلبی بی در و پیکر کنونی خواهد بود. استانداردسازی اصلاح‌طلبی جلو فرصت طلبی و استفاده‌های ابزاری از این مفهوم را خواهد گرفت. تدوین یک مانیفست اصلاحات تکلیف خیلی از مسائل را روشن خواهد کرد. با تدوین چنین مانیفستی می‌توان نظام اقتصادی مطلوب، ساختار سیاسی مورد قبول و الگوی فرهنگی پذیرفته شده نزد اصلاح‌طلبان را دریافت. استاندارد سازی اصلاح‌طلبی به ما کمک می‌کند تا نظام فکری اصلاح‌طلبان را دریابیم. بدانیم که آیا آنها لیبرال دموکرات هستند، سوسیال دموکرات هستند، اصلا دموکرات هستند یا مشروطه خواه یا چیزی میان این دو.

معیارهایی برای اصلاح‌طلبی سیاسی

اصلاح‌طلبان باید تکلیف بسیاری سوالات را که غالبا از پاسخ به آنها طفره می‌روند مشخص کنند. مثلا باید دیدگاه آنها درباره آزادی‌های فردی روشن شود. باید معلوم شود که در نظر آنها آیا آزادی فردی شامل آزادی پوشش، آزادی مذهب و آزادی قومی می‌شود یا خیر. باید معلوم شود که دیدگاه آنها درباره حقوق زنان تا چه حد با نرم‌های بین‌المللی همخوان است. مثلا آیا سقط جنین قانونی، حق طلاق برای زنان و حق حضانت را تمام و کمال را می‌پذیرند یا خیر. صرف گفتن این که زنان می‌توانند همپای مردان در جامعه حضور داشته باشند چیزی را روشن نمی‌کند. اصلاح‌طلبان برای شناساندن نظام فکری خود باید وارد مصادیق شوند. آنها باید موضع صریح خود را درباره مسائلی چون دستمزدهای برابر زنان و مردان و سهم برابر زنان از مسوولیت‌های سیاسی و اجتماعی اعلام کنند و در عمل هم پایبندی خود را به آن نشان دهند.در حوزه سیاسی نیز آنها باید به استانداردهای معینی پایبندی نشان دهند. باید شاخص‌های جهانی انتخابات آزاد و دموکراتیک را بپذیرند و به این سوال نیز پاسخ دهند که در صورت آزاد و عادلانه و دموکراتیک نبودن انتخابات آیا می‌توان در آن شرکت کرد یا خیر. آیا می‌توان از اهرم هایی مانند تحریم و امثال آن به عنوان راهی برای نشان دادن اعتراض به آزاد نبودن انتخابات بهره برد یا خیر؟ از آنجا که فعالیت در حوزه سیاسی محدود به انتخابات نمی‌شود اصلاح‌طلبان برای استاندارد سازی نظام فکری خود باید پاسخ‌های روشنی درباره فعالیت احزاب، جایگاه اپوزیسیون و نهادهای مدنی داشته باشند. مثلا باید بگویند که اگر روزی دوباره به قدرت بازگشتند آیا حاضرند مکانیسم دریافت مجوز دولتی برای تاسیس احزب را لغو کنند و به احزاب مخالف اجازه دهند بدون نیاز به کسب مجوز از دولت آزادانه فعالیت کنند؟ آیا حاضرند امنیت کامل را برای فعالیت نهادهای غیر دولتی که دیده بان حقوق بشر هستند فراهم کنند؟ در صورتی که اصلاح‌طلبان به سوال‌هایی از این دست پاسخ‌های صریح و شفاف بدهند و با تبصره و قید و بندهای رایج، روی مفاهیم بند بازی نکنند آن وقت می‌توان گفت که اصلاح‌طلبی در حوزه سیاسی استاندارد سازی شده است. هر چند که برای استانداردتر شدن اصلاح‌طلبی سیاسی، باید نگرش آنها به سیاست خارجی و روابط بین‌الملل نیز روشن و شفاف شود. گفتن این که باید در روابط با کشورهای جهان تنش زدایی کنیم کافی نیست. سیاست خارجی نیازمند استانداردهای روشن‌تری است. اصلاح‌طلبان در درجه نخست باید بدون پروا بگویند برای مهم‌ترین مساله سیاست خارجی ایران یعنی معضل رابطه با ایالات متحده چه راه حلی دارند؟ آیا معتقدند روالی که تاکنون در زمینه برنامه‌های هسته‌ای طی شده منافع ملی ایران را تامین می‌کند یا آنها راه بهتری سراغ دارند؟ آیا طرفدار کمک به گروه هایی نظیر حزب‌ا... و حماس هستند یا خیر؟ آیا فلسطین یکی از اولویت‌های سیاست خارجی‌شان خواهد بود یا نه؟ آیا به برقرای صلح میان اسرائیل و فلسطین اعتقاد دارند یا نه؟ آیا فکر می‌کنند آمریکا باید هر چه زودتر عراق و افغانستان را‌ترک کند یا این که به نظرشان باید برای تامین امنیت در عراق و افغانستان با آمریکا همکاری کرد؟ پاسخ به این سوال‌ها بسیار راه‌گشا خواهد بود. سیاست خارجی اصلاح‌طلبانه باید مرزهای خود را با سیاست خارجی اصولگرایانه آشکار کند. اصلاح‌طلبان در این راستا حتی لازم است که درباره برخی جزئیات دیپلماتیک نیز به صراحت موضع گیری کنند. مثلا باید بی پرده بگویند که آیا دست دادن با زنان دیپلمات سایر کشورها را مجاز می‌شمارند یا نه؟ کراوات زدن در مجامع بین المللی را می‌پذیرند یا نه، از ملاقات و خوش و بش دیپلماتیک با سران ایالات متحده را در اجلاس‌های چند جانبه پرهیز می‌کنند یا نه. با پاسخ به این سوال ها، مختصات تفکر اصلاح‌طلبان در حوزه سیاسی و سیاست خارجی نسبتا آشکار می‌شود. اما آنها برای استاندارد سازی کل گفتمان اصلاح‌طلبی نیازمند تعیین تکلیف در حوزه اقتصادی و فرهنگی نیزهستند. خصوصا حوزه اقتصادی که از آشفتگی و بی قاعدگی معناداری رنج می‌برد.

سرگردان میان مکاتب متضاد

اصلاح‌طلبان اگر در جهت پالایش و‌ترمیم دیدگاه اقتصادی خود حرکت نکنند، اصولا نمی‌توانند برنامه‌ای برای مدیریت اقتصادی جامعه ارائه دهند. آنها در درجه نخست و پیش از هر چیز باید به این سوال پاسخ دهند که آیا طرفدار اقتصاد بازار هستند یا هنوز دل به اقتصاد دولتی بسته‌اند. تحولات چند ساله اخیر البته نشان داده که اصلاح‌طلبان از سیاست‌های مبتنی بر خصوصی سازی و گسترش سرمایه گذاری خارجی دفاع می‌کنند، اما اصولگرایان نیز دست کم در سخن، چیزی بر خلاف این نمی‌گویند. بنابراین اصلاح‌طلبان چاره‌ای ندارند جز این که برای نشان دادن تفاوت دیدگاهشان با اصولگرایان شفاف‌تر و مصداقی‌تر درباره اقتصاد اظهار‌نظر کنند. کلیدی‌ترین سوال شاید این باشد که آیا آنها حاضرند وابستگی هزینه‌های جاری بودجه را به سرمایه‌های حاصل از نفت قطع کنند و درآمد نفتی را صرفا برای هزینه‌های عمرانی و فعالیت‌های استراتژیک به کار گیرند؟ آیا حاضرند برای ادغام در بازار جهانی ورشکستی صنایعی که به پشتوانه حمایت‌های دولتی سرپا مانده‌اند را بپذیرند یا نه؟ آیا حاضرند دست از سیاست خودکفایی بردارند و سیاست "مزیت نسبی" را جایگزین آن کنند؟ هر پاسخی که اصلاح‌طلبان به این سوال‌ها بدهند، نگاه اقتصادی آنان را روشن می‌سازد و می‌توان دریافت که آیا اصلاح‌طلبان ایران طرفدار سرمایه داری ناب هستند، از دولت رفاهی دفاع می‌کنند یا این که هنوز چشم امیدشان به مداخلات بی‌حد و حصر دولت در اقتصاد است. البته سوال‌های خردتر ولی با اهمیت دیگری هم وجود دارد که اصلاح‌طلبان در صورت استانداردسازی گفتمان خود باید پاسخگویش باشند. اما حتی پاسخ به همین چند سوال کلیدی هم می‌تواند درک اقتصادی آنان را تا حد زیادی روشن کند. لااقل می‌توان فهمید که اصلاح‌طلبان ایران سوسیالیست هستند، یا لیبرال. آنها همیشه از پاسخ به این سوال طفره رفته‌اند. سابقه اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد که آنان در گذشته گرایش‌های آشکار سوسیالیستی در حوزه اقتصاد داشته‌اند، ولی از دهه ۷۰ که یک بازاندیشی فکری را پشت سر گذاشته‌اند نشانه هایی از تغییر جهت ایشان به سمت سیاست‌های لیبرال اقتصادی دیده شده است. با این حال غالب اصلاح‌طلبان خود را لیبرال نمی‌دانند. آنها احتمالا تا حدودی نگران پیامدهایی هستند که برچسب لیبرال بودن در فضای سیاسی ایران می‌تواند برایشان به همراه داشته باشد. مثلا حزب کارگزاران سازندگی که سال گذشته از جانب سخنگویش یعنی حسین مرعشی، طرفدار لیبرالیسم خوانده شد، بلافاصله با واکنش محافظه کارانی روبه‌رو شد که گرایش به لیبرالیسم را در تضاد با آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌دانستند. لاجرم حزب کارگزاران نیز ناچار شد موضعش را تصحیح کند و عنوان لیبرالیسم اسلامی را به عنوان مرام سیاسی‌اش اعلام کند. به جز کارگزارانی‌ها، هیچ یک از گروه‌های اصلاح‌طلب تاکنون آشکارا عنوان لیبرال را به عنوان مرام خود برنگزیده‌اند و این نه تنها به دلیل‌ترس از پیامدهای چنین گرایشی در فضای سیاسی ایران بلکه ناشی ازمرده ریگ باورهای سوسیالیستی غالب پیشگامان اصلاحات است که مانع از چرخش آشکار آنها به سوی اقتصاد آزاد می‌شود.ولی بهر حال آنها دیر یا زود باید این سیاست یک بام و دو هوا را کنار بگذارند. سرگردانی میان لیبرالیسم و سوسیالیسم چیزی را برای اصلاح‌طلبان عوض نمی‌کند. آنها تنها زمانی می‌توانند مشی سیاسی و اقتصادی خود را تبیین کنند که بدانند در حال الگو برداری از کدام نظام فکری هستند و یا اگر مکاتب اقتصادی رایج جهان را نمی‌پذیرند بدیل پیشنهادی آنها چیست ؟ بنابراین استانداردسازی گفتمان اصلاحات خصوصا در وجه اقتصادی اش نیازمند انتخابی اساسی میان سوسیالیسم و لیبرالیسم یا گفتمان ثالث است. ممکن است اصلاح‌طلبان بر این مفاهیم تبصره‌ای وارد کنند، چنانکه حزب کارگزاران سازندگی ایران چنین کاری را کرده است ولی تبصره‌ها تا جایی مورد پذیرش است که گفتمان اصلاح‌طلبان را مبهم و تناقض آمیز نکند و امکان برداشت‌های متضاد را فراهم نسازد.

اجزای رفرم فرهنگی

سر دادن شعارها و سخن سرایی‌های بسیار درباب آزادی بیان و آزادی رسانه‌ها کاری بوده است که غالب تئوریسین‌های اصلاح‌طلبی ایران طی سال‌های اخیر به خوبی از عهده آن برآمده‌اند. اما ساده‌اندیشی است اگر صرفا با استناد به سخن سرایی‌های اصلاحات طلبان در باب ضرورت آزادی‌های فرهنگی بخواهیم آنها را اصلاح‌طلب بدانیم. اصلاح‌طلبان باید کلی گویی‌های ابهام‌آفرین درباره فرهنگ را کنار بگذارند و به سوالات اساسی در این حوزه پاسخ صریح بدهند. آنها باید برای مثال به صراحت بگویند که مرز آزادی بیان را چگونه تعریف می‌کنند؟ آیا معتقد به انتشار روزنامه‌ها و جراید بدون دریافت مجوز از نهادهای دولتی هستند یا خیر؟ آیا حاضر به تلاش برای تاسیس تلویزیون‌های خصوصی هستند یا نه؟ آیا در جهت انتشار آلبوم‌های موسیقی که امروزه غیر مجاز شمرده می‌شوند بدون نیاز به مجوزهای رسمی تلاش خواهند کرد یا خیر ؟آیا عقیده دارند که سناریوهای فیلم‌های سینمایی با گرایش‌های انتقادی باید مورد ممیزی قرار گیرد یا خیر؟ هر پاسخی که اصلاح‌طلبان به این سوال‌ها بدهند، تا حدودی مختصات فکری آنها را در رابطه با حوزه فرهنگی ایران روشن خواهد کرد. در پس این پاسخ‌ها می‌توان دریافت که معیارهای اصلاح‌طلبان درباره آزادی‌های فرهنگی تا چه حد تجدید نظر طلبانه است. می‌توان دریافت که آنها آیا اصولا میلی به تجدید نظر طلبی اساسی در حوزه فرهنگی دارند یا نه. می‌توان فهمید که حد همزیستی اصلاح‌طلبان با دگراندیشان کجاست. می‌توان فهمید که اگر روزگاری آنها قدرت را در ایران در دست گیرند آیا حاضرند حاکمیت دولت در عرصه فرهنگ را زیر سوال ببرند یا این که محافظه کاری در پیش خواهند گرفت و برای پرهیز از تبعات تجدید نظر طلبی در حوزه فرهنگ، به حداقل‌ها بسنده خواهند کرد.خوشبختانه اصلاح‌طلبان در طول دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی کارنامه‌ای را در عرصه فرهنگی ارائه داده‌اند که می‌توان عملکردشان را بر مبنای آن کارنامه مورد قضاوت و تجزیه و تحلیل قرار داد.‌تردیدی نیست که اصلاح‌طلبان در اعطای امتیاز برای نشریات و کتاب‌ها و آلبوم‌های موسیقی و فیلم‌های سینمایی سهل گیر‌تر و گشاده دستانه‌تر از اصولگرایان عمل کرده‌اند، اما اصلاح‌طلبان هیچگاه اصل اعطای مجوز دولتی به محصولات فرهنگی را زیر سوال نبردند. کارنامه فرهنگی آنها در دوران محمد خاتمی گر چه یک پیشرفت چشمگیر را نسبت به دوران پیش از آن نشان می‌دهد اما عملکرد آنان نسبت به استانداردهای جهانی آزادی فرهنگی فرسنگ‌ها فاصله را نشان می‌دهد.بنابراین اگر قرار باشد اصلاح‌طلبان به استانداردسازی گفتمانشان در حوزه فرهنگی بپردازند راهی ندارند جز این که در مورد ساختارهای دولتی موجود در حوزه فرهنگ سخن بگویند و نشان دهند که منظورشان از رفرم فرهنگی تجدید نظر در ساختارهاست یا این که همچون گذشته به اصلاح روبناها بسنده خواهند کرد.

در انتظار دم مسیحایی

استانداردسازی گفتمان اصلاحات یک ایده ال است. ایده‌ای که اگر به واقعیت تبدیل شود بسیاری از سوء تفاهم‌های موجود در فضای سیاسی ایران را از بین خواهد برد، اما گفتمان اصلاحات تا اطلاع ثانوی استاندارد نخواهد شد؛ چرا که این گفتمان متولی ندارد. کسی یا شورایی وجود ندارد که برای گفتمان اصلاح‌طلبی سرحداتی را تعریف و تببین کنند در نتیجه اصلاح‌طلبی با جغرافیایی نامتعینش میزبان کسانی است که درک مشترکی از آن ندارند. مرزهای اصلاح‌طلبی به روی همه کسانی که آگاهانه یا از سر فرصت طلبی به آن پا گذاشته‌اند باز است. کارگزاران سیاسی زیادی تاکنون در جغرافیای اصلاح‌طلبی پناهده شده‌اند و سکنی گزیده‌اند بی آنکه به قواعد زیستن در این جغرافیا آگاه باشند. بسیاری از اصلاح‌طلبان امروز ایران چیز زیادی از آداب اصلاح‌طلبی نمی‌دانند. آنان خیال می‌کنند با کلی بافی هایی درباره دموکراسی و حقوق شهروندی می‌توانند به شهروندان نمونه جغرافیای اصلاح‌طلبی تبدیل شوند و از همین رو مرتب به مدیحه سرایی در باب دموکراسی می‌پردازند، اما جغرافیای اصلاح‌طلبی ایران برای بقا نیازمند یک قانون اساسی است. نیازمند قانونی است که مرزهای آن را مشخص کند، روش‌های رسیدن به هدف را تبیین سازد و تکلیف کسانی که نمی‌توانند تابعیت اصلاح طلبی داشته باشد را روشن سازد. قانون اساسی اصلاح‌طلبی نباید به تابعانش اجازه داشتن تابعیت مضاعف بدهد. بر اساس این قانون داشتن تابعیت دوگانه باید ممنوع باشد. نباید بشود با پسوند و پیشوندهای ساختگی، اصلاح‌طلبی را از معنا انداخت. اگر گزاره‌های گفتمان اصلاح طلبی به این شکل ایده‌آلی مدون شود آن وقت می‌توان می‌توان به جرات گفت که این گفتمان به طور کامل استاندارد شده است. ولی از آنجا که تمام شواهد حاکی از تداوم شلختگی و بی قاعدگی گفتمان اصلاحات است، اکنون باید تا بر گور این گفتمان مرثیه‌ای خواند و رفت. گفتمان اصلاحات برای تجدید حیاتش به یک دم مسیحایی نیازمند است. باید کاری در حد معجزه روی دهد تا اجزای این گفتمان به شیوه‌ای منطقی دوباره در کنار هم قرار گیرند. این دم مسیحایی چیزی جز همان تدوین مانیفست یا قانون اصلاح‌طلبی نیست. اصلاح‌طلبی اکنون به مجلس خبرگانی نیازمند است که روزها و ماه‌ها بنشینند، با هم بحث و جدل کنند و سرانجام منشوری مدون را به عنوان منشور اصلاح‌طلبی ارائه کنند. منشوری که در عمل قانون اساسی اصلاح‌طلبی ایران خواهد بود. با تدوین این منشور ممکن است بسیاری از ساکنان فعلی جغرافیای اصلاح‌طلبی‌ترک تابعیت کنند، دسته‌ای هم ممکن است با آگاهی از قواعد اصلاح‌طلبی به تابعیت آن درآیند ولی تازه آنوقت است که می‌توان از اصلاح‌طلب را از غیر اصلاح‌طلب تمیز داد. تازه آن وقت می‌توان برای رای دادن یا رای ندادن به اصلاح‌طلبان تصمیم گرفت. تازه آن وقت است که اصلاح‌طلبان می‌دانند باید بر کدام طبقه اجتماعی سرمایه‌گذاری کنند و اهدافشان را چگونه به پیش ببرند. آن وقت اگر کسی از میان اصلاح‌طلبان درباره دموکراسی و مشارکت سیاسی سخن سرایی کند، کلافه‌کننده به نظر نمی‌آید چرا که وقتی همه اجزای یک گفتمان به درستی کنار هم قرار گیرند، کل گفتمان را استاندارد می‌کنند.با گفتمان دست و پا شکسته، اصلاح‌طلبان امروز ایران چیزی جز توالی شکست را شاهد نخواهند بود. این چیزی است که آنان باید به خوبی دریابند.