سرمقاله
صلح اقتصادی
حاشیه ای برنبردهای اخیر لبنان در پرتو اقتصاد جهانی و منافع ایران
محمود صدری
حاشیه ای برنبردهای اخیر لبنان در پرتو اقتصاد جهانی و منافع ایران خاورمیانه این روزها مثل تمام ۶۰ سال گذشته در آتش جنگ، منازعات داخلی و بحران اقتصادی می سوزد و لاجرم نام ایران با همه این مسائل عجین است . پیوند نام ایران با این پدیده های شوم ماهیتی تاریخی و فارغ از نظام سیاسی آن دارد.زیرا ایران به اقتضای جبر ژئواستراتژیک یعنی «واقع بودن» در منطقه ای که بیش از ۱۰۰ سال جنگ قدرت در آن برنده و بازنده قطعی نیافریده، همواره ناچار به انتخاب بین دوست و دشمن بوده است. پنج دهه پیش عراق و سوریه تحت حاکمیت پان عربیست ها و بعثی ها دشمن بودند، عربستان وهابی و مصر تجدید نظر کرده ( ناصر زدایی شده ) رقیبان خطرناک اما طرف مذاکره و معاهده بودند و اردن و مراکش دوستانی به شمار می رفتند که دولت وقت ایران می بایست با وسواس مواظب نیرنگشان باشد. سرنگونی رژیم پیشین در ایران وضع ژئو پولتیک ایران یعنی «نسبت رژیم سیاسی با جهان بیرون» را تغییر داد اما همان جبر ژئواستراتژیک پیش گفته بار دیگر فعال شد و با عوض کردن جای برخی دوستان و دشمنان، منطق بنیادی خود یعنی قائل شدن به دوستان و دشمنان را در قالبی نو بازسازی کرد. سوریه دوست شد. عربستان وضع پیشین را حفظ کرد و دیگر کشورهای عرب به رقیبان غیر قابل اعتماد یا دشمنان تبدیل شدند. در نظم قبلی، همه ـ یا تقریبا همه ـ رهبران خاورمیانه و در راس آنها شاه ایران از متحدان جدی ایالات متحده آمریکا بودند و چریک های فلسطینی مستظهر به پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی و تا حدودی رژیم های عراق و مصر و سوریه. جدال های خاورمیانه که از نیمه دهه ۱۹۴۰ میلادی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ حول این بلوک بندی می چرخید برای اعراب حاصلی نداشت مگر سه جنگ بزرگ (۱۹۴۸، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳ )، ده ها نبرد مقطعی و موضعی و از دست دادن فلسطین، بلندی های جولان و صحرای سینا. آن جنگ ها و نتایج آن موجب بحران اخلاقی برای آمریکا، شکست حیثیتی برای اتحاد شوروی، بحران های اجتماعی و اقتصادی برای کشورهای خاورمیانه و از منظری آرمانگرایانه زخمی عمیق بر وجدان جامعه بشری شد.
در نظم جدید که دست بر قضا دولت انقلابی ایران نفوذ منطقه ای بیشتری یافته بود و از جهاتی بخشی از خلا اتحاد شوروی را در ترتیبات منطقه ای خاورمیانه پر کرده بود فلسطینی ها از «گروه های تروریستی» به «حکومت طرف مذاکره» تبدیل شدند. بحث اعاده حاکمیت سوریه بر بلندی های جولان وارد ادبیات روابط بین الملل شد و قدرت بلامنازع اسرائیل ترک برداشت. علت این تحول چه بود، تفاوت دوره قبل با دوره کنونی چیست و برای برون رفت بیشتر از بحران چه باید کرد؟
نظم بین المللی تا دو دهه پیش مطلقا بر این فرض استوار بود که منفعت هر کشوری در گرو زیان کشور یا کشورهای دیگر است و اگر کشوری می خواهد بقای خود را تضمین کند چاره ای ندارد مگر اینکه قدرت کشورهای دیگر را در همه شئون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تنزل دهد. این باور حتی به حوزه حقوق بین الملل هم وارد شده بود. قراردادهای کامله الوداد ترجمان عینی این نگاه به ماهیت روابط بین الملل هستند. این نگاه در تفسیری نادرست از مفهوم کمیابی منابع ریشه داشت . یعنی تصور می شد که در جهان حجم ثابتی از قدرت سیاسی و اقتصادی وجود دارد که سهم همگان باید از همین مقدار موجود حاصل شود. ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی و در مرتبه بعدی چین ۷۰ سال با این ذهنیت با هم ستیزه کردند و با این ستیزه، منابع جهان را از مسیر تولید و باز تولید به سوی مسابقه برای تصرف داشته های همدیگر منحرف کردند.
علت بنیادی این انحراف استراتژیک که هنوز آثار آن باقی است نقصان های معرفتی جدی در فهم نظریه های اقتصادی بود. در هیچ یک از کشورهای جهان، حتی ایالات متحده که مهد اقتصاد آزاد بود، به نظریه های اقتصاد آزاد توجه نشد و هرگاه مصلحت دولت ایجاب می کرد آموزه های علم اقتصاد قربانی مصالح سیاستمداران می شد. از دهه ۱۹۸۰ این نگاه به تدریج رو به دگرگونی گذاشت و اکنون دیگر اقتصاددانان طرفدار آزادی کسب و کار و مخالف مداخله دولت ها در تجارت بین الملل پرشمارند، اما مقاومت دولت ها در این زمینه ها همچنان ادامه دارد. در واقع ماده الاولین جنگ های منطقه ای و نبردهای درون کشورها همین بی دانشی سیاستمداران به گوهر رفتار اقتصادی است. سیاستمداران هنوز متقاعد نشده اند یا به مصلحت آنها نیست که بپذیرند دشمنان خونی هم اگر به مبادله اقتصادی و تاسیس بنگاه های اقتصادی در کنار یکدیگر روی آورند عایدات این کار چنان اغواکننده است که تفکر جنگ و منازعه را کنار می زند. مردمان آلمان و فرانسه که در قرن نوزدهم دهه های متوالی بر سر حاکمیت آلزاس و لورن با یکدیگر جنگیدند، اکنون به جای بحث درباره حاکمیت این مناطق در آنها به دنبال فروشگاه هایی می گردند که کالاهایی مرغوب تر و ارزان تر عرضه می کنند. روابط مردمان ایران با همسایگان در چارسوی مرزها و در کنار مناطق آزاد و بازارچه های مرزی نیز همین گونه است. بسیاری از پادوهای دیروزی قاچاق و عاملان جرم و جنایت اکنون به کسب و کار شرافتمندانه روی آورده اند. آنسو تر نیز اردن، تونس، مغرب و الجزایر در سال های اخیر از تجربه رجحان اقتصاد بر سیاست بهره ها برده اند. و در دوردست های خاور، ژاپن و چین که زمانی خصم یکدیگر بودند و تایوان و چین که هنوز به لحاظ سیاسی انکار یکدیگرند تفنگ ها را گذاشته و زیر سایه کالاها آرمیده اند. بحرانی که از حدود نیم قرن پیش بر لبنان سایه انداخته بحرانی چند لایه و پیچیده است که نمی توان آن را صرفا در اقتصاد خلاصه کرد اما فارغ از انگیزه های مرافعه، اگر دولت های با نفوذ منطقه که هر یک به نوعی در لبنان بازیگری می کنند و رهبران این کشور بلازده اندکی منطق اقتصاد آزاد، رقابت قاعده مند و منافع مشترک را می شناختند و یا تولیدگران و بازرگانان این کشور توانایی عقب راندن سیاستمداران و جنگ سالاران را داشتند حتما روزگار لبنانی ها بهتر از وضع کنونی بود ـ کما اینکه در دوران حکمرانی رفیق حریری نخست وزیر فقید این کشور لبنانی ها همزمان از نعمات رونق اقتصادی و صلح سیاسی بیشتر بهره مند شدند. زیرا حریری بیش از آنکه سیاستمدار باشد بازرگانی کامیاب و دانش آموخته میدان عمل اقتصادی بود، برخلاف بازیگران امروز لبنان که تعهدات سیاسی ـ ایدئولوژیک و قومی و قبیله ای آنها همه درهای رابطه را قفل کرده و درهای جنگ را گشوده است.
ارسال نظر