میثم هاشم‌خانی

«اول مهر»، شاید بدون هیچ توضیح اضافی، یادآور درس و مدرسه و نیمکت و تخته سیاه و زنگ تفریح باشد برای همه ۶ تا ۱۸ساله‌ها؛ اما نه، برای همه‌شان نه ...

حدود سه میلیون و ۲۰۰ هزار کودک و نوجوان ایرانی ۶ تا ۱۸ سال، بنا به گزارش سال گذشته مرکز پژوهش‌های مجلس، تحت پوشش آموزش و پرورش نیستند [۱].

در هر استان کشور، چند درصد از ۶ تا ۱۸ساله‌ها، جزو «بازماندگان از تحصیل» محسوب می‌شوند؟ در کدام استان‌های کشور، شکاف زیادی بین نرخ بازماندگی از تحصیل پسران و دختران وجود دارد؟ ریشه اصلی بازماندگی از تحصیل در هر منطقه کشور چیست؟ در کدام مناطق از سرزمین پهناورمان، «فقر» عامل اصلی بازماندگی از تحصیل است؟ در کدام مناطق باورهای قومیتی؟ و در کدام مناطق دسترسی نداشتن به مدرسه مناسب؟ کدام بخش از جمعیت بازماندگان از تحصیل، فقط به دلیل نقایص قانونی از تحصیل بازمانده‌اند؟ آیا پدیده کودکان بازمانده از تحصیل، خاص ایران است؟ چه درس‌هایی از تجربیان موفق کشورهایی مانند مالزی در این زمینه می‌توان آموخت؟ در کدام یک از مناطق محروم کشور، با برنامه‌هایی مانند ارائه یک وعده غذای گرم در مدارس، می‌توان نرخ حضور کودکان در مدارس را به طور محسوسی بهبود بخشید؟ عامل اصلی ترک تحصیل در دبیرستان‌ها چیست؟ این پرسش‌ها و ده‌ها پرسش مشابه، منعکس‌کننده دغدغه‌هایی ا‌ست جدی پیرامون آینده صدها هزار کودک و نوجوان ایرانی بازمانده از تحصیل؛ کودکان و نوجوانانی که جمعیت نسبتا بالای آنها، می‌تواند نتایج دردناکی در زمینه «بازتولید فقر» به همراه داشته و شکاف موجود بین سطح توسعه‌یافتگی استان‌های مختلف کشور، و نیز شکاف سطح توسعه‌یافتگی مناطق داخلی و مناطق حاشیه‌ای شهرهای بزرگ را، تشدید کند.

خلاصه آنکه اگر قدری دغدغه‌مندتر باشیم، اول مهر می‌تواند بهانه‌ای باشد که مدیران اجرایی ارشد کشور و نیز کارشناسان اقتصادی و اجتماعی، قدری بیشتر به معضل کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل بیندیشند.

ارجاعات:

[۱]: مراجعه کنید به متن مشروح گزارش «بررسی وضعیت پوشش تحصیلی و ریشه کن کردن بیسوادی در کشور» که در آذرماه سال ۹۰ منتشر شده و در سایت مرکز پژوهش‌های مجلس قابل مشاهده است:

http://rc.majlis.ir/fa/report/show/۸۰۰۸۳۹