تکنیکال یا فاندامنتال؟ (۲)
احسان حاجی مدرس و تحلیلگر بازار سرمایه چه تعریف کاربردی میتوان از تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال در بازار ارائه داد و کدام یک از انواع تحلیل ما را به سمت و سوی موفقیت سوق میدهد، تکنیکال یا فاندامنتال؟ کسی شک ندارد که رفتارهای احساسی و هیجانی جزء لاینفک زندگی روزمره همه ما است و این رفتارها همیشه در خرید از سوپر مارکت، محاورات روزمره، رانندگی، ترافیکهای روزانه، معاملات و خرید و فروشها و هر جای دیگر زندگی از جمله معاملات سهم و سرمایهگذاری همراه ما هستند. به عبارت دیگر، رفتارهای هیجانی نه یک همراه، بلکه بخشی از شاکله وجودی انسان و بشریت است.
احسان حاجی مدرس و تحلیلگر بازار سرمایه چه تعریف کاربردی میتوان از تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال در بازار ارائه داد و کدام یک از انواع تحلیل ما را به سمت و سوی موفقیت سوق میدهد، تکنیکال یا فاندامنتال؟ کسی شک ندارد که رفتارهای احساسی و هیجانی جزء لاینفک زندگی روزمره همه ما است و این رفتارها همیشه در خرید از سوپر مارکت، محاورات روزمره، رانندگی، ترافیکهای روزانه، معاملات و خرید و فروشها و هر جای دیگر زندگی از جمله معاملات سهم و سرمایهگذاری همراه ما هستند. به عبارت دیگر، رفتارهای هیجانی نه یک همراه، بلکه بخشی از شاکله وجودی انسان و بشریت است. رفتار هیجانی در مقابل رفتار منطقی و عقلانی قرار میگیرد. رفتار عقلایی در سرتاسر زندگی شاید هدف و نقطه آرزو برای تمامی انسانها است. بنابراین سوگیریهای رفتاری که در طول زندگی روزمره وجود دارند که به کرات از دیگران مشاهده میکنیم و خود نیز از آنها تبعیت میکنیم، به واقع عادی یا منطقی نیستند اما وجود دارند. بهعنوان مثال حتما متوجه این موضوع شدهاید که هنگام خرید از یک سوپر مارکت، از بین ۱۰ نمونه از یک کالای مشخص یا از بین ۱۰شرکت تولیدکننده بهطور ناخودآگاه کالایی را انتخاب میکنیم که به چشم آشناتر است و تبلیغات بیشتری از آن دیده ایم. با اینکه هیچ شناختی از کیفیت کالا نداریم یا حتی شناخت قبلی ما کیفیت برتر آن کالا را تایید نکند اما در نهایت در بسیاری از اوقات همان کالایی که صرفا به چشم آشنا تر است انتخاب خواهد شد. آیا این رفتار عاقلانه و منطقی است؟ خیر. بسیاری از این سوگیریها رفتاری هستند که هیچ کدام منطقی نبوده، اما دچار آنها هستیم فقط به این دلیل که ما انسانهای عادی هستیم. باید بپذیریم که در طول زندگی ما همیشه بر اساس دو دو تا چهار تای کتابی و تحلیلهای منطقی مالی و حسابداری عمل نمیکنیم. درست است که شرکتها سود میسازند و این روند ایجاد جریانات نقدی سالانه شرکتها است که باید در روند بازار و افت و خیز قیمتها اثر گذار باشد. اما نهایتا این انسانها هستند که جریانات نقدی و سود سالانه را میبینند، تشخیص میدهند، برآورد میکنند و بنا بر شواهد و انتظارات خود تصمیم به خرید یا فروش میگیرند. پس باید گفت این eps و dps شرکتها نیستند که باعث رشد یا نزول قیمتها میشوند یا حداقل بهطور مستقیم این اثر را ندارند. بلکه تصمیمهای انسانی و دستورات خرید و فروشی که ما انسانها صادر میکنیم مستقیما باعث افزایش یا کاهش قیمتها و تشکیل روندها در همه بازارها هستند. پس اخبار و اتفاقات مربوط به سهم و شرکت بهطور مستقیم تاثیرگذار بر ذهن و فکر سرمایهگذاران است و بعد از آن فکر، برآورد و تحلیل سرمایهگذاران از این اخبار و اتفاقات اثرگذاری مستقیم روی معاملات بازار و روند قیمتها خواهد داشت. این مسیر بسیار ساده و بدیهی اما فوقالعاده با اهمیت است.
به عنوان مثال ساعت ۹ صبح امروز یک تصمیمگیری در مجلس شورای اسلامی صورت میپذیرد و نرخ خوراک پتروشیمیها از الف به ب تغییر میکند. آیا این تصمیم در ساعت ۹ و یک دقیقه تغییری در میزان سودآوری شرکت یا DPS شرکت پتروشیمی x ایجاد کرد؟ پس چه توجیهی برای صف فروش شدن سهم در ساعت ۹ و یک دقیقه وجود دارد؟ این پارامترها روی ذهن و انتظارات من،شما و تمامی فعالان بازار اثر میگذارند و این تصمیم فعالان و سرمایهگذاران است که منجر به تشکیل صف خرید و فروش در بازار شده و افتوخیزهای کوتاهمدت و بلندمدت قیمت و شکلگیری روندها در بازار را موجب میشوند. بنا بر این یک نظریه جدید مطرح میشود؛ وضعیت سودآوری، مالی و اقتصادی شرکتها یک مرحله عقبتر هستند. عوامل نزدیک تر به بالا و پایین رفتن قیمتها در بازار، ذهن، شخصیت، روان و مدلهای تصمیمگیری مردم در بازار است. پس در این نظریه جدید به جای بررسی صورتهای مالیEPS، انحراف معیار، نسبتهای مالی و... میتوان به بررسی ذهن بازار، جامعه شناسی و تحلیل رفتار سرمایهگذاران پرداخت. چراکه نتیجه گرفتیم تمام اخبار و وقایع مالی و اقتصادی مربوط به شرکت در مرحله اول و بهطور مستقیم اثر خود را روی ذهن سرمایهگذار میگذارد و در مرحله بعد این ذهن که در نوشتار قبلی گفتیم همیشه هم منطقی و عقل گرا نیست و مانند یک فرد عادی در جامعه رفتار کرده و تصمیم میگیرد دستور خرید و فروش در بازار را صادر کرده و منجر به افزایش یا کاهش قیمتها در بازار میشود. اجازه دهید از یک منظر دیگر مساله را بیان کنیم. در بازار سرمایه یک مفهوم به نام ارزش سهم داریم و یک مفهوم به نام قیمت سهم. ارزش یک سهم همان است که براساس مفاهیم مالی و اقتصادی به وسیله تحلیل گران مالی و بنیادی محاسبه یا به عبارتی ارزشگذاری میشود. به عبارت دیگر ارزش یک سهم محاسبه میشود اما قیمت سهم باید در بازار کشف شود. همانطور که در کتابهای اقتصادی نیز قیمت را محل توافق خریدار با فروشنده تعریف میکنند. لذا این محل توافق دستوری و قابل محاسبه نبوده و بر مبنای اختیار و آزادی طرفین و بر اساس شرایط، انتظارات و بسیاری از عوامل ذهنی دیگر در لحظه به لحظه بازار رقم میخورد. بنابر این قیمت، مفهوم متفاوتی از ارزش سهم یا کالا دارد. در تحلیل بنیادی ما تلاش برای محاسبه ارزش واقعی یک شرکت یا سهم داریم در حالی که تحلیلگران تکنیکال به هیچ عنوان نگاهی به ارزش واقعی سهم نخواهند داشت. اما سوال اصلی اینجا است که فاندامنتال یا تکنیکال؟ کدام یک مسیر درست فعالیت در بازار سهام را نشان خواهد داد؟
ادامه دارد...
ارسال نظر