کندو کاو-۱۰
بگذار صد گل بشکفد صد مکتب بروید
یادداشت «شبهه» به قلــم آقای دکتر «موسی بزرگ اصل» و نقد «شبهه در شبهه» توسط آقای دکتر «جعفری» و نقد مجدد یادداشت «شبهه» توسط آقایان «امیر پوریانسب» و « عباس هشی»موضوع شبهه را وارد فاز دیگری کرده است.
یادداشت «شبهه» به قلــم آقای دکتر «موسی بزرگ اصل» و نقد «شبهه در شبهه» توسط آقای دکتر «جعفری» و نقد مجدد یادداشت «شبهه» توسط آقایان «امیر پوریانسب» و « عباس هشی»موضوع شبهه را وارد فاز دیگری کرده است.
واقعیت آن است که ما جماعت ایرانی چون هنوز قاعده بازی دموکراسی، گفتوگو و تعامل را مسلط نیستیم، در چارچوب گفتوگو عبارات «خشن و تحکمآمیز و بعضا تهدیدآمیز» هم به کار میبریم که باید توجه داشت، نقد و نقادی، قانونمندی فراتر از این موضوعها دارد. باید کوشش کنیم که نقد را روی پا قرار دهیم و موضوع را از سر آویزان نکنیم تا بتوانیم به یک نتیجهگیری برسیم و فراموش نکنیم که به قول جان استوارت میل فیلسوف شهیر انگلیسی اگر همه انسانها منهای یک نفر عقیده داشته باشند، در آن صورت نه آن انسانها حق دارند آن یک نفر را ساکت کنند و نه آن یک نفر حق دارد همه انسانها را ساکت کند، البته اگر قدرتش را داشته باشد (کتاب کوچک فلسفه- نشر اختران) در همین راستا کوشش کنیم گفتار تالس یونانی را دستاویز قرار دهیم که «بهتر است خطای خودمان را تصحیح کنیم تا خطای دیگران» و فراموش نکنیم که روشی که برخی نویسندگان در پی آن کوشش دارند خود را به نهاد تبدیل کنند و به این نهاد نیز پیراهن تقدیس بپوشانند نادرست است چرا که علم در مستوره و پیراهن قرار نخواهد گرفت و پیراهن پاره خواهد شد. در همین جا باید تاکید کرد که اساسا همه حقایق از یک دالان سه مرحلهای
عبور کرده یا میکنند اول به مسخره گرفته میشوند، دوم وحشیانه با آن مخالفت میشود و سوم به طریقی پذیرفته میشود که انگار اظهر من الشمس و بدیهی بوده است، بنابراین برای پیمودن سریعتر دالان شناخت باید آرام، متحمل و حق دیگران را محفوظ داریم. یادداشت «شبهه» به قلم آقای دکتر موسی بزرگ اصل در مورد انتخاب کتاب «فلسفه حسابداری» به عنوان کتاب سال بازتاب گستردهای در جامعه حسابداری کشور داشت. از یک طرف کتاب فلسفه حسابداری به قلم آقای دکتر «یحیی حساس یگانه» عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و جامعه حسابداران رسمی ایران بود که باعث خرسندی اعضای جامعه در سربلندی یکی از اعضا و به تبع آن حسن شهرت جامعه حسابداران رسمی ایران بود و از سوی دیگر منتقد موضوع نیز عضو هیات علمی همان دانشگاه و مدیر کمیته تدوین استانداردهای سازمان حسابرسی به عنوان واضع استانداردهای حسابداری و حسابرسی بود. در این میان یکی از حسابداران کشور که دانشجوی دوره دکترای حسابداری نیز هستند، در دفاع از کتاب سال و نویسنده آن شبهه اولیه را با شبهه دیگری پاسخ دادند و به قرار اطلاع هنوز مقالات نقد در راه است. تا آنجا که اینجانب به یاد دارم روزنامه «دنیای
اقتصاد» از آغاز کار، ستونهای خاصی را برای اعضای جامعه حسابداران رسمی تخصیص داده و همواره مقالات حسابداران رسمی در این روزنامه چاپ میشود و اعضای جامعه حسابداران رسمی ایران نیز بیشتر در این روزنامه و یکی دیگر از روزنامههای اقتصادی قلم میزنند. واقعیت آن است که تا سال 1374 حسابداران کشور جایگاه خاصی در مطبوعات نداشتند و هر از چند ماهی مصاحبه یا گفتوگوی کوتاهی از برخی از آنان آن هم پیرامون مسائل اقتصادی و یا همایشهای حسابداری در معدود روزنامههای کشور چاپ میشد. از سال 1375 به کوشش تنی چند از اعضای وقت انجمن حسابداران خبره ایران و بعدها جامعه حسابداران رسمی ایران روزنامههای اقتصادی کشور به عنوان یک پایگاه اطلاعرسانی و نشر مقالات و دیدگاههای حسابداران درآمد که به فال نیک گرفته شد ، زیرا تا قبل از آن تنها معبر ورودی دیدگاههای حسابداران مجله «دو ماهانه حسابدار» ارگان انجمن حسابداران خبره ایران بود که به علت تطویل مدت انتشار نمیتوانست پاسخگوی نیازهای جدید حرفه حسابداری باشد و به همین علت روزنامههای اقتصادی توانستند این خلاء را پر کنند. تجربه جهانی نشان داده که در رابطه با تعامل افکار، نظریههای گوناگون
را میتوان بر مبنای روش، رهیافت و مدل از یکدیگر متمایز کرد که از میان سه روش توصیفی، ارزشگذارانه و تاریخی، روش ارزشگذارانه توانسته جایگاه ویژهای را کسب کند. از آنجا که فرآیند شناخت، یک پدیده فلسفی و پیچیده و مثبت است که در قیاس با دیگر نظریهها تبیین میشود، بنابراین نباید از صراحت لهجه در دفاع از شناخت و فرآیند آن که مستلزم وجود اندیشهها و برخورد آراء و تعامل افکار است نگران شد ، زیرا افراد باید در تعیین شرایط زندگی و ابراز عقاید و نظریهها آزاد و برابر باشند ، بدین معنی که آنها باید در تعیین چارچوبی که هم فرصت لازم را در اختیار آنها میگذارد و هم آن را به گونهای محدود میکند که نتوانند این چارچوب را در نفی حقوق دیگران به کار گیرند، از حقوق برابر (و در صورت لزوم اجبارهای برابر) برخوردار باشند. در همین راستا یافتن مدل گفتوگویی مناسب برای حرفه حسابداری بسیار حیاتی است که ساختارهای ارتباطی، تعامل آراء و تبادل نظرات (شفاهی، کتبی) چگونه باشند تا در تحلیل نهایی این مدل به عنوان یک ابزار پیشبرنده در خدمت حرفه واقع شود. زیرا اعضای جامعه حسابداران رسمی ایران به مثابه بخشی از نخبگان کشور اتفاق آراء دارند که
یک یا چند نفر و یا یک نهاد خاص حق موجهی برای اعمال قدرت و یا بسط نظریه خود بر دیگران ندارند و دلیل آن نیز برابر بودن همه اعضای جامعه طبق قانون ماده واحده و اساسنامه جامعه حسابداران رسمی است و از این حیث دارای حق مشابهی در سرنوشت جامعه و به طبع فرآیند تاثیرگذاری بر آن میباشند.تفکر دولتی و انحصاری «عبوس و خاموش مسلک» و تفکرات میانه فقط «میگویند ولی از شنیدن عاجز هستند» در حالی که بزرگاندیشان و تعاملگرایان «همزمان میگویند و میشنوند». بنابراین کوشش کنیم به اینکه همزمان گفتن و شنیدن را بیاموزیم «اقتباس از کتاب دموکراسی گفتوگویی - نوشته دکتر منصور انصاری»پایگاه این موضوع از آنجا است که انسان به دلیل خودآگاهی و اختیار مسوول و نسبت به افعال اختیاری خویش مستحق سرزنش یا ستایش است. مسوولیتپذیری انسانها نوعی الزام و تعهدآور است. تعهدی که منافات با اختیار و تصمیم انسانها ندارد.
این الزامات در حرفه حسابرسی به عنوان اخلاق حرفهای باید آویزه عملکرد اعضای جامعه حسابداران رسمی ایران باشد. یکی از وظایف اصلی کسانی که داعیه راهبری جامعه را بر عهده دارند بازسازی فضای گفتوگو و نقد آرای حرفهای است که تاکنون کمتر بدان پرداخته شده، یعنی برخی تکرسانهای و یا فضای رسانهای را به گونهای انحصاری در اختیار تفکری خاص قرار دادهاند و از درج هرگونه نظرات مخالف و منتقد پرهیز دارند و بدیهی است در چنین محیطی «خشکاندیشی و تعصب» حاکم بر اندیشه و عقل شود. تجربه نشریه حسابدار ارگان انجمن حسابداران خبره ایران در چند سال اخیر تبلور نوعی آزادمنشی در تحمل آراء دیگران و بالا بردن آستانه تحمل بود که خوشبختانه آثار آن در سایر نشریات نیز کمکم هویدا شده است. شاید دلیل اصلی این موضوع آن بود که نشریه حسابدار متعلق به حوزه اقتدار نبود و به بخش دموکراسی گفتوگویی تعلق داشت و به همین علت ما باید کوشش کنیم در توانمندی حرفهای (Professional (Empowerment همه تلاش خود را در جهت اهداف غایتگرا به کار بریم و افراد را ترغیب کنیم تا مسائل و منازعات حرفهای و اجتماعی خود را به وسیله گفتوگوی دموکراتیک و تعاملی (و نه
اقتدارگرایانه) حل و فصل کنند. اما معلوم است که واردشدن به حوزه گفتوگو و تعامل یعنی ارائه استدلال بهتر و استدلال قویتر به لحاظ نظری و عملی کار آسوده و راحتی نیست، زیرا وارد شدن در این حوزه «قانون و قاعده» خاصی دارد که ما جماعت ایرانی چندان به الزامات و این قیود پایبند نیستیم، چون کمتر در آن حوزه وارد شدهایم اضافه بر آن روشهای تعاملی شناخت اندیشهها و تبادل افکار و آراء و نقد تفکرات بیشتر به مثابه روشهای انتخاب میان نخبگان تعریف شده و نهادهای خاصی نظیر مطبوعات و رسانهها و احزاب وظیفه حراست از آزادی بیان و انتخاب را بر عهده دارند که این موضوع مدت کوتاهی است در جامعه ما نضج گرفته و برای تعمیق آن باید راهکارهایی را بیابیم که حوزه تعامل آراء از صف نخبگان به درون جامعه راه یابد تا خشونت را به خنده و تبسم تبدیل کند. قیافههای عبوس و خشک که یادآور سیستمهای اقتداری انحصاری هستند باید به قیافههای خندان و متبسمی تبدیل شوند که هر انتقادی را با خنده تحمل کنند، زیرا خنده اصل مادی و جسمانی را زنده و تثبیت میکند. چشم را بر هر چیز تازه و به آینده میگشاید. خنده راه انسان را سد نمیکند، آدمی را آزاد میسازد (سودای
مکالمه، خنده، آزادی ترجمه شادروان جعفر پوینده - نشر چشمه ۱۳۸۰) هابرماس تلقی جامعه را به مثابه تلقی فرد بیمار از خودش مورد بررسی قرار میدهد. همانطور که فرد بیمار قدرت تشخیص و درمان خود را از دست میدهد و در عمل قادر به درک شرایط زیستی روانی خودش نیست، در جامعه سرمایهداری پیشرفته نیز به زعم هابرماس «بر اثر زبانزدایی (Delinguistification) از مردم و سیطره ارتباط مخدوش، جامعه نیز به مانند بیمار روانی قدرت تامل در نفس و تشخیص نیازهای حقیقی و گفتوگوهای عقلانی در باب نابهنجاریها را از دست میدهد». ایدئولوژی مسلط چون حقیقت مسلم خودش را بر اذهان فردی و عمومی تحمیل میکند و قدرت دیدن و همچنین «بازسازی» را از آنها سلب میکند. به نظر هابرماس حقیقت نیز به دلیل سیطره ارتباطات تحریف شده از دست میرود. حاصل چنین فرآیندی تولد نوعی از انسان است که مارکوزه آن را در کتابی با همین عنوان «انسان تکساختی» نامیده است. از دست دادن معنا و فقدان رویکردی غیرارزش داورانه، جوهره انسان تکساختی را به سمت استوار کردن زندگی بر مبنای عقل ابرازی رانده است. ما باید از فلسفه و جامعهشناسی انتقادی به مثابه روانکاو استفاده کنیم زیرا
وظیفه فلسفه انتقادی آن است که از طریق ترکیب رهیافتهای هرمنوتیکی تفسیری و بینشهای تبیینی بتواند اول ماهیت و حوزه نابهنجاریها را مشخص سازد و سپس با گشودن باب گفتوگوی عقلانی در سیطره «حوزه» حرفهای اعضای جامعه را یاری دهد تا توانایی آن را بیابند که با وقوف به مسائل خود و کسب آگاهی تاریخی و حرفهای در مورد مشکلات به شیوهای عقلایی بیندیشند. به نظر کانت مورد تحقیر واقع شدن دردناکتر است تا مورد تنفر واقعشدن. پس بهتر است انسان بکوشد مورد احترام دیگران باشد (برای پرهیز از تحقیر) تا اینکه مورد محبت دیگران باشد. هیچ کدام (تحقیر و تنفر) قابل تحمل نیست. اما اگر من مورد تنفر دیگران واقع شوم فقط بعضی افراد (آنهایی که مرا دوست ندارند) از من متنفر خواهند بود، و حتی اگر من منتظر حوادث ناگوار ناشی از این تنفر باشم، فقط در صورتی که دیگران ارزش ذاتی مرا بشناسند، جرات و جسارت پیدا خواهم کرد که آن تنفر را تحمل و در مقابل آن به نحو مناسب موضعگیری کنم. اما تحقیر قابل تحمل نیست. کسی که تحقیر شده است به طور کلی مورد تحقیر واقع شده است. او ارزش خود را در نظر دیگران از دست داده است و نیز درک ارزش ذاتی خود را نیز از دست داده
است. حال اگر ما بخواهیم محترم باشیم باید خود و انسانهای دیگر را محترم بداریم و به انسانیت احترام بگذاریم. از طرف دیگر اگر بخواهیم محبوب دیگران باشیم این تکلیف بر دوش ما است که انساندوستی خود را اثبات کنیم. پس ما باید نسبت به دیگران همانطور عمل کنیم که انتظار داریم دیگران نسبت به ما عمل کنند. بنابراین اگر احترامی را که از دیگران انتظار داریم تحلیل کنیم متوجه میشویم که شرط احتیاط این است که نسبت به قضاوت دیگران بیتفاوت نباشیم بلکه توجه ما باید معطوف به این مطلب باشد که دیگران چگونه در مورد ما حکم میکنند. اما عنایت به آراء دیگران نباید به قصد جلب سود و منفعت و امور از این قبیل باشد، زیرا در این صورت ما جاهطلب و گرفتار آز و طمع خواهیم بود نه طالب شرافت. اگر من صلاحیت نداشته باشم در کار دیگران موشکافی کنم، به همین دلیل صلاحیت ندارم عیب آنها را بگویم، زیرا حتی اگر خود طالب چنین چیزی باشند از اقدام من خواهند رنجید. او خود بهتر از من از معایب خود آگاه است. فقط میپندارد که دیگران از عیب او بیاطلاعاند، حال وقتی کسی عیب او را به او بگوید متوجه میشود که دیگران از عیب او خبر دارند. پس این صحیح نیست که گفته
شود: دوستان باید عیب یکدیگر را بگویند زیرا معایب یکدیگر را بهتر میشناسند. هیچکس عیب مرا به اندازه خود من نمیداند. مردم فقط میتوانند رفت و آمد کردن مرا خوب تشخیص دهند، اما اگر من عیب و نقصی داشته باشم چه کسی بهتر از خود من متوجه آن میشود؟ گفتن عیب دیگران کنجکاوی در کار دیگران است و اگر کسی در مراتب دوستی تا این حد پیش رود، دوستی آنها چندان دوام نخواهد یافت. انسان باید در مقابل معایب دیگران نابینا باشد، زیرا در غیر اینصورت، شخص مقابل احساس میکند که احترام خود را از دست داده است و او هم متقابلا احترام طرف مقابل را حفظ نخواهد کرد. انسان در جایی باید عیب دیگران را بگوید که بر آنها تفوق داشته باشد، در این صورت انسان صلاحیت دارد که به دیگران آموزش دهد و عیب آنها را بگوید مانند نسبت مرد به همسرش. اما در اینجا هم باید با خوشقلبی و مهربانی و احترام اقدام کرد، چه در غیر این صورت، اگر با بدرفتاری باشد حاکی از نکوهش و تلخی است. نکوهش و ملامت را میتوان با عشق و خیرخواهی و احترام شیرین کرد. برای اصلاح امور، جز این راهی وجود ندارد. (کتاب درسهای فلسفه اخلاق). هدف ما از تمایل به جلب احترام دیگران این است که بنا بر
احتیاط و دوراندیشی ما مایلیم اعمال خود را با قضاوت دیگران محک بزنیم تا مبادا افعال ما از صرف خودخواهی نشات گرفته باشد، زیرا قضاوت خود ما به تنهایی (و با قطع نظر از آراء دیگران) ممکن است افعال ما را به فساد بکشد در حالی قضاوت دیگران موجب اصلاح اعمال ما میشود. با چنین مقدمهای باید به یاد داشت «شبهه» و «شبهه در شبهه» نگریست. بدون شک برخورد همکار گرامیمان جناب آقای دکتربزرگاصل در «طرح شبهه» به ویژه در موضوعی که مربوط به یک عضو دانشگاهی و همکار حرفهای دیگر بوده درست و اصولی نبوده است. زیرا ایشان میتوانستند همین نقد و اطلاعات را در اختیار گروه داوران که به نظر اینجانب در انصاف آنان شکی نیست قرار میدادند و بنابراین با توجه به اطلاعات موجود و از آنجا که کتابهای دیگری هم از سایر حسابداران رسمی جهت انتخاب کتاب سال معرفی شده بود این شبهه ایجاد شده که نقد مذکور جنگ رقابتی بوده است. تا آنجا که سواد نگارنده اجازه میدهد دانش جدید در همه علوم وارداتی است و بنابراین آنچه هم تالیف میشود اقتباسی از دانشی است که ریشه و اصل آن وارداتی است. شاید به جرات بتوان گفت که جز در مقوله شعر و ادبیات و فقه و فقاهت نتوان حکم
قطعی بین اقتباس و تالیف صادر کرد. از سوی دیگر دانش در عصر جهانی شدن به یک منبع آزاد (Free Source) تبدیل شده که هر شخصی میتواند هر آنقدر که تشنه است از آن استفاده کند و به همین علت هم میتوان برای بسیاری مطالب و موضوعات علمی به "Free Source" مراجعه کرد که هیچ گونه محدودیت حتی ذکر ماخذ و منابع ندارد و برخی سایتها نیز به صراحت این موضوع را تصریح میکنند «نقل مطالب آزاد است». با چنین اوصافی در جهان بیداری انسانها و رشد و توسعه حرفه حسابداری که امروزه در جهان به یک پایگاه نیرومند اطلاعرسانی معتبر تبدیل شد، آحاد حسابداران رسمی ایران به عنوان جزیی از پیکره فدراسیون جهانی حسابداران باید همه تلاش خود را در جهت ارتقا و توسعه حرفه به کار برند و نقد و نقادی و انتقاد هم در همین حوزه صورت پذیرد تا به یک نتیجه منطقی و عقلایی تبدیل شود. بدون شک حاکمیت سلطه انحصاری و دولتی و فقدان محیط گفتوگو و تعامل در یک بستر آرام باعث شده که بجای «رفاقت حرفهای»، «رقابت محض» بر ما حاکم شود در حالی که رقابت با رفاقت به طور حتم میسر و امکانپذیر است همان طور که در بسیاری میادین رقابتی رقیب شکستخورده اولین نفری است که به رقیب برنده
تبریک میگوید و این نشانه توسعه اخلاق اجتماعی است. البته بدون شک در مجادله علمی باید توجه کرد که نتیجهگیری سیاه یا سفید نیست بلکه رنگ خاکستری نیز وجود دارد و به همین علت هم اعتقاد دارم باید آستانه تحمل عقاید و افکار خود را بالا ببریم. حضور انجمنهای مختلف و نشریات متعدد حرفهای در کشورهای پیشرفته نه تنها موجب رقابت حرفهای و رشد حرفه شده بلکه این انجمنها و نشریات در سرلوحه کار خود «توسعه حرفه» را هدف قرار دادهاند. بنابراین ما نیز به عنوان کسانی که قرار است راه رفته آنان را طی کنیم نمیتوانیم از بیراهه وارد شویم بلکه مسیر مشخص است. هیچ کس در جامعه حرفهای مجاز نیست و حق ندارد برای دیگران تکلیف وضع کند زیرا فرض بر آن است که جوامع حرفهای و NGO متشکل از افرادی هستند که همگی بالغ و عاقل و هشیار تلقی میشوند، لذا کاربرد فرهنگ حرفهای حتی در منازعات تئوریک لازمالاجرا است، در حالی که لحن سخن همکار گرامی ما آقای دکتر بزرگ اصل گزنده، خشن و از سر موضع اقتدارگرایانه بود که این پدیده تعجبآور بود. بی آنکه بخواهم وارد اصل ماهیت ادعا شوم یادآور میشوم که با یک نگاه اجمالی به محتویات بسیاری کتب علمی منتشره رد پای
ترجمه، اقتباس و اهتمام دیده میشود بنابراین موضوع نمیتوانسته آنچنان حاد باشد که به یک «بیانیه ادعایی» منجر شود. اما به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» امیدوارم این یادداشت بهانهای شود که همه اعضای جامعه حسابداران رسمی هر آنچه را در دل دارند بگویند و نهراسند و در چارچوب گستاخی و جسارت علمی حرمت دیگران را محفوظ نگهدارند. اجازه بدهیم با رشد و تعالی در حوزه تفکر «صد مکتب بروید و صد گل بشکفد». امید بر آن داریم تا در یک جامعه باز و بدون نگرش اقتدارگرایانه و در بستر مناسبات حرفهای، اعضای جامعه حسابداران رسمی ایران بتوانند نظرات و نقد نظرات یکدیگر را تحمل کنند و حریم حرمت افراد رعایت شود. نگارنده خود جزو کسانی است که علاقهمند بوده و هستم که مجادلات حرفهای توسعه یابد تا از میان چالشهای تعامل افکار و آراء بتوان راهکار و رهیافت مناسبی برای گسترش حرفه حسابداری فراهم آید و به هیچ عنوان یک جامعه علمی یا شخصیتهای علمی در هر رشته را قدیسی و تقدسی نمیدانم، چرا که قدوسیت از صفات آسمانیها است بنابراین نقد هر شخصیت علمی را در چارچوب نقادی علمی و حرفهای مجاز میدانم اما اجازه دهید دیگران هم ما را نقد کنند شاید
بهخود آییم. بدون شک مطلوبترین روش مجادله علمی آناست که به معارضان میدان دهد تا ادعایشان آشکار و ارزیابی شود تا بتوان درباره آنها بحث کرد و در خصوص آنها به قضاوت پرداخت. در آخر اضافه کنم که نگارنده افتخار میکند که کسانی در حال حاضر در جامعه حسابداری کشور وجود دارند که به رغم جوان بودن، مایه مباهات حرفه هستند. کوشش کنیم جوانی و انرژی این دوستان را با چاشنی تجربه «پیرامون حرفه» بیاموزیم تا آینده حرفه تداوم یابد. بیادآوریم زمانی که دانشجوی جوانی استاد فرهیخته حرفه ما را نقد کردند آن عالم وارسته را نشناختند بلکه با قلمی آرام شور جوانی را پاسخ دادند و همان مجادله باید پرچم حرفه حسابداری در مجادله و مناقشات علمی و حرفهای باشد.
*عضو شورای عالی جامعه حسابداران رسمی ایران
ارسال نظر