بازتاب کند و کاو - ۴
نقدی بر «شبهه در انتخاب کتاب سال حسابداری»
انتقاد ممکن است پذیرفته نشود، اما ضروری است، مانند درد در بدن انسان است. توجه را به ناخوشی جلب میکند
وینستون چرچیل
انتقاد ممکن است پذیرفته نشود، اما ضروری است، مانند درد در بدن انسان است. توجه را به ناخوشی جلب میکند
وینستون چرچیل
به جای مقدمه:
در 24 بهمن 1385 نوشتهای در ستون کند و کاو روزنامه «دنیای اقتصاد» با عنوان «شبهه در انتخاب کتاب سال حسابداری» (شبهه) به قلم آقای موسی بزرگ اصل(نویسنده شبهه) به چاپ رسیده است که گذشته از داعیه ، نویسنده از زبانی کاملا خشن و غیربهداشتی برخوردار است. در آن جا نویسنده «شبهه»، بی آن که نامیاز نقدشوندگان خود بیاورد، بدون شبهه به نویسنده و داوران کتاب فلسفه حسابرسی، به ترتیب به خاطر plagiarism (یا آنچه او «سرقت علمی» میخواند) و «حقکشی»، تاخته است، و نیز تشکیلات کتاب سال را زیر سئوال برده است. این نوشتار، بنا ندارد تا اساسا در مقام دفاع از نویسنده فلسفه حسابرسی، داوران، یا حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیبه نویسنده شبهه پاسخ دهد که آنان را حاجتی به چنین دفاعیهای نیست و خود بهتر میتوانند پاسخ بدهند. در این خصوص، فقط به همین بسنده میشود که این نوع نقد و اعتراض دستکم در عرصه علمیو دانشگاهی از «اصل» و «اصالت» برخوردار نیست یا اگر هست «اصالت کوچکی» دارد. در اینجا نگارنده میکوشد تا درونه «شبهه»، در مقام نقد و اعتراض، و البته نقد plagiarism را بکاود. به عبارت دیگر، این نوشتار یک نکتهپردازی (commentary) به
درونه مقاله «شبهه» است. زیرا با اینکه نیت نویسنده «شبهه» ارائه نقد و اعتراضی علیه نویسنده و داوران کتاب فلسفه حسابرسی و تشکیلات کتاب سال است ، اما همچنین درونهای نیرومند علیه plagiarism دارد. همین جنبه از شبهه بسیار قابل تقدیر است و من نمیتوانم به این خاطر از نویسنده شبهه تشکر نکنم. همه ما باید از وی تشکر کنیم. همین جا است که هر خوانندهای میتواند به بحث وارد شود.
با این وجود هنوز ممکن است برای برخی این پرسش مطرح باشد که چرا نگارنده به این بحث وارد میشود. نگارنده به دو دلیل به این بحث وارد میشود: ۱) مساله plagiarism یک معضل ملی است و هر کس وظیفه دارد علیه آن مبارزه کند و ۲) این شبهه وجود دارد که نگارنده خود نیز قربانی plagiarism از سوی نویسنده «شبهه» شده باشد. از این رو بیش از هر کس دیگری به این بحث مربوط است. البته در این نوشتار به موضوع دوم پرداخته نمیشود، چون به نوعی سازمان حسابرسی نیز درگیر خواهد شد. اما دوست دارم پاسخ این پرسش را بدانم که چرا نام من به عنوان مترجم یا تدوینکننده در استانداردهای حسابداری نیامده است، ولی نام نویسنده «شبهه» آمده است؟ با این وصف، نگارنده بیش از هر کس دیگری به این بحث مربوط است. این نوشتار با در نظر گرفتن مواردی که از پی میآیند عرضه میشود: ۱)نگارنده از اصطلاح انگلیسی plagiarism به جای آنچه نویسنده شبهه «سرقت علمی» مینامد، در مبحث برابرگذاری، استفاده میکند. این باعث میشود تا حدودی از تندی آن صورت زبانی کاسته شود؛ و ۲) در متن علمی، القاب محلی از اعراب ندارند، بنابر این در این متن از بستن عناوین به افراد خودداری میشود. اگر
چه ضرورتی به اتخاذ این مورد نبود و مدتها است که در وادی علم، به یک اصل بدیهی و پیشپذیر تبدیل شده است. در این نوشتار درباره ماهیت «شبهه»، plagiarism، مصادیق plagiarism، مصادیق plagiarism در کارهای نویسنده شبهه، اعتراف نگارنده، و سخنی با مسوولان بحث میشود. به علاوه، این نوشتار، بیانیهای در مذمت و رد plagiarism عرضه میکند.
شبهه شبهه
وقتی کسی خشونت را به انتقادش پیوست میکند خشمگین است.افراد خشمگین نیاز دارند انتقاد کنند تا از خشم رها شوند. به همین دلیل شما باید انتقاد خشن را نپذیرید. انتقاد خشن هرگز بخشی از نقد معنیدار نیست. هدفش آموختن یا کمک کردن نیست، هدفش تنبیه کردن است.
باربارا شر
به چند دلیل شبهه به «شبهه» وارد است و شبهه را دست کم از منظر طرح شبهه سست میکند: ۱) زبان خشمگین و عصبانی، ۲) روابط شبههنویس با قربانیان شبهه، و ۳) گذشته شبهه نویس درplagiarism .
۱.در شبهه «خشم و هیاهو» تا بدانجا است که متن تا حدودی مغلوط، و نامفهوم شده است. مثلا میخوانیم: «و شبهه یک سرقت محض علمیبه عنوان کتاب سال انتخاب شده است»، و «در این کتاب، 9 فصل از سیزده فصل کتاب فلسفه ترجمه... است.» همچنین شبهه گسیختگی و تضاد درونی دارد. به جای آن که با طرح پرسشهای منطقی به شبهات بپردازد، با قاطعیت و بدون شبهه متهم و محکوم میکند. مهمترین نمود این خشم به لحن تند و برخورنده شبهه برمیگردد. واقعهای تاسفبار، سرقت محض علمی و حقکشی چند نمونه است.
۲. گفتنی است که نویسنده شبهه با آقای یحیی حساس یگانه (نویسنده فلسفه حسابرسی)، و برخی از داوران همکار است. نویسنده شبهه و نویسنده فلسفه حسابرسی، هر دو عضو هیات علمیدانشگاه علامه طباطبایی و عضو کارگروه استانداردهای حسابداری و حسابرسی جامعه حسابداران رسمیایران هستند. هر دو همچنین در اولین دوره دکترای حسابداری دانشگاه علامه طباطبایی همکلاس بودهاند. افزون بر این برخی معتقدند کتابی از نویسنده شبهه در مسابقه کتاب سال ۱۳۸۵شرکت داده شده بود. با بازخوانی این روابط به نظر میرسد همکاری علیه رقیب دیرین و همکار و رقیب امروزش، عرصه رقابت و کارزاری درونی را به عرصه مطبوعات کشانده است. همین باعث شده است که عدهای بپندارند نویسنده شبهه با این کار خواسته است سهمیاز رقابت داشته باشد و نامیبرای خود دست و پا کند. و سرانجام،
3. این «شبهه در شبهه» زمانی برجستهتر میشود که بدانیم شبههنویس احتمالا ندانسته و نخواسته کارنامهای بس سنگین در plagiarism یا آنچه خود «سرقت علمی» مینامد، دارد. پرسش اساسی این است که چرا وی با آگاهی از این موضوع ریسک چاپ شبهه را پذیرفته است؟ دستکم برای نگارنده این بزرگترین شبهه در «شبهه» است.
Plagiarism: تعریف و برابرگذاری
من با خلاقیت انتقاد میکنم، نه با یافتن خطاها
سیسرو(مارکوس تولیوس)
آنچه نویسنده شبهه «سرقت علمی» میخواند در زبان انگلیسی خلق شده است و به آن plagiarism گفته میشود. تاکنون برابرهایی مانند همین سرقت علمی، سرقت ادبی، انتحال، و مانند اینها را برای این اصطلاح برگزیدهاند، اما هیچ کدام وافی به مقصود نیست و نمیتواند مفهوم عام این اصطلاح را بهدرستی بازنمایی کند. سرقت علمی، آدمی را به یاد فیلمهای علمی-تخیلی و سرقتهای فیزیکی میاندازد که در آنها جاسوسان و مزدوران تنومند و ابرقهرمان با جسارت و بیباکی فرمولهای سری، افزارهای علمی، دانشمندان، و مانند اینها را میدزدند. سرقت ادبی، دزدی آثار ادبی مانند داستاندزدیها، شعردزدیها، عاشقانهدزدیها و مانند اینها را تداعی میکند. انتحال، اصطلاحی عربی است و معنای شفافی برای خواننده پارسیزبان ندارد. ریشهشناسی plagiarism میتواند افزاری فایدهمند برای برابرگذاری بهتر این اصطلاح به دست دهد. plagiarism از واژه لاتین plagiarius (پلاگیاریوس) به معنی «بچهدزد» ریشه میگیرد. plagiarius نیز ریشه در plagium (پلاگیوم) به معنی «بچهدزدی» دارد. به نظر میرسد پیش از برابرگزینی نیاز است تا تعریفی از plagiarism در دنیای مدرن ارائه شود. آرا و
رویکردهای متفاوتی در خصوص تعریف plagiarism وجود دارد. کافی است به آییننامه plagiarism چند دانشگاه و جریده معتبر خارجی رجوع شود. در اینجا فقط به ذکر سه مثال بسنده میشود. در دانشنامه برخط ویکیپدیا، plagiarism، به معنی «استفاده غیرمجاز یا بدلسازی نزدیک از زبان و اندیشههای دیگران و بازنمایی آنها بهعنوان کار نوپدید و اصیل خود» آمده است. دادگاه شرافت دانشگاه کارولینای شمالی با تعبیری گستردهتر plagiarism را تعریف میکند: «بازنمایی سنجیده یا ناسنجیده واژگان، اندیشهها، یا ایدههای دیگران به نام خود بدون ...». شورای شرافت دانشگاه جورج تاون plagiarism را «فن جا زدن اندیشهها یا نوشتههای دیگران به نام خود» تعریف میکند. گفتنی است که plagiarism در ذات خود نوعی دروغگویی و تقلب نیز محسوب میشود. همچنین بنابر تعریف plagiarism ممکن است ندانسته و ناسنجیده باشد. با وجود این، به لحاظ عبور از خطوط قرمز هیچ فرقی با دانسته و سنجیده ندارد. برای برابرگزینی اگر نخواهیم از برابرهای پیشگفته استفاده کنیم بهتر است به سراغ فرهنگهای فارسی برویم یا از عناصر و مصادیق بهکار رفته در تعاریف پیشگفته کمک بگیریم. فرهنگ معین برابر
plagiarism را زیر مدخل انتحال چنین تعریف میکند: «به خود بستن، به خویش بستن، سخن دیگری را بر خویش بستن، و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییر و تصرفی در لفظ و معنی آن، یا تصرفی اندک». بنابر تعاریف پیشگفته، plagiarism شامل ایدهدزدی، زباندزدی، و اندیشهدزدی و هرگونه دزدی از این دست است. همچنین بنابر تعریف فرهنگ معین، «سخن دیگری را به خویش بستن» قرینهای بر این مدعا است. سخن در زبان فارسی به نوعی بر همه مصادیق plagiarismاطلاق میشود. در اینجا کار ما تمام میشود و plagiarism را با «سخندزدی» برابرگذاری میکنیم. با این حال، همان طور که پیش از این گفته شد برای اجتناب از خشونت متن ناگزیر از plagiarism استفاده میکنیم. اما چرا plagiarism که در اصل به معنی بچه دزدی است در زبان انگلیسی مدرن برای اطلاق به ایدهدزدی، زباندزدی، و اندیشهدزدی، و در یک کلام، سخندزدی، به کار میرود. پرواضح است که سخن اعم از زبان و اندیشه مانند کودک برای خالقش عزیز است و ربودن آن همان قدر سخت است که ربودن کودک. اندیشه و زبان برای پدید آورندهاش حس مالکیتی از جنس حس والد و فرزندی ایجاد میکند. این حس
مالکیت بیش از آن که مادی یا مالی باشد معنوی و عاطفی است.
مصادیق plagiarism
دزدی ایدههای یک نفر plagiarism است، دزدی ایدههای چند نفر پژوهش است
ویلسون میزنر
همانند تعریف plagiarism، آرای بسیار متفاوتی در باب مصادیق plagiarism وجود دارد. کافی است از وبگاه چند دانشگاه و جریده خارجی بازدید کنید و به آییننامههای plagiarism آنها سر بزنید تا به فهرستی پرشمار از مصادیق plagiarism واقف شوید. در ادامه به برخی از پربسامدترین مصادیق اشاره میشود: 1) آوردن زبان و اندیشههای دیگری به نام خود بدون ارجاع یا سپاسگزاری از وی. 2) برگردان یا ترجمه آثار دیگران بدون اشاره به نویسنده اصلی. 3) نامگذاری بر آثار دیگری بدون انجام هیچ کاری. 4) استفاده از کار قبلی خود در کاری جدید، بدون ارجاع به اثر اصلی (self plagiarism یا خودسخندزدی). 5) بستن عناوین اغراقآمیز و نابرابر به خود. 6) خلاصه کردن کار دیگران و ارائه آن به عنوان کار خود. 7) چسباندن یا سرهمبندی چند کار، یا چند بخش از کار دیگران به هم، بدون ارجاع مستقیم و نشانهگذاری و بازگذاری(فراگذاری) درست. 8) اجیر کردن دیگران برای تولید کاری به نام خود. این فهرست میتواند بسیار طولانی باشد. گفتنی است که دانش همگانی از مصادیق plagiarism نیست. مثلا دفترداری یا حسابداری دومدخلی به دانش همگانی تبدیل شده است، اما مقاله «به سوی نظریه
حسابداری اثباتی» اثر واتز و زیمرمن هنوز به دانش همگانی تبدیل نشده است.
مصادیق plagiarism در کارهای نویسنده شبهه آنچه اصیل است، plagiarism کشف نشده است
ویلیام آر. اینج
شاید نویسنده شبهه پیش از آنکه شبهه را به چاپ برساند نمیدانست که مصادیق plagiarism یا آنچه او «سرقت علمی» خوانده است تا بدین حد گسترده است. حتی اگر plagiarism را به معنایی که او قائل است محدود کنیم بازهم او کارهای بسیاری دارد که از مصادیق همان نوع plagiarism است که نویسنده فلسفه حسابرسی را به آن محکوم کرده است. رطب خورده منع رطب کرده است. به هر حال، احتمالا اعتراضاش به انتخاب کتاب سال را چنان ضروری دانسته است که ریسک چاپ شبهه را پذیرفته است و این اجازه را به دیگران داده است تا کارهای وی را از همان منظر ارزشیابی و نقد کنند. نگارنده با اکثر کارهای نویسنده شبهه آشنا است. بدون اغراق میتوان ادعا کرد که تمام مصادیق plagiarism که پیش از این برشمرده شد و بسیاری دیگر در این کارها مشاهده میشود. در اینجا فقط به ذکر چند مثال بسنده میشود. این مثالها فقط از باب تذکر به وی آورده میشوند. زیرا احتمالا یا نویسنده شبهه به کرده خود واقف نیست و نمیداند کارهایش چه بار سنگینی از آنچه او «سرقت علمی» مینامد دربردارند، یا این که میداند و میاندیشد نامکشوفاند. ۱) بسیاری از کارهایی را که نویسنده شبهه در مقام نویسنده در
بررسیهای حسابداری و چند مجله دیگر به چاپ رسانده است، حتی بخش عمدهای از پایاننامههای کارشناسی ارشد و دکتریایش، همزمان از مصادیق ۱، ۲، ۶، و ۷ است. آن کارها عمدتا ترجمه هستند. برخی از آنها، آثار دورانساز و بی بدیل از دانشمندان و فرهیختگان بزرگ حسابداری هستند که شاید نویسنده شبهه در تمام عمرش نتواند حتی یک پاراگراف را مانند آنها بیافریند. برای اجتناب از اطاله کلام از ارائه فهرست این کارها صرفنظر میشود. اما پرسش این است آیا او از وجود این کارها بیخبر است؟ آیا باید داوران پایان نامههای کارشناسی ارشد و دکتری وی را به «حقکشی» و ناداوری متهم و محکوم کرد؟ خیر. تردید نکنید آنان درستترین کار را انجام دادهاند. ۲) استانداردهای حسابداری و حسابرسی که نویسنده شبهه خود را جزو تدوینکنندگانش خوانده است بیش از ۹۹درصد یا ترجمه یا ایدههای دیگران است که هیج ارجاعی ندارند. آنها عمدتا حاصل ترجمه و برهمگذاری (مونتاژ) هستند. افزون بر این عمدتا ترجمههای دیگران (از جمله نگارنده) هستند که به نام آنان اشاره نشده است. هیچ سخن نوپدید و اصیلی در این کارها وجود ندارد (مصداق ۱ و ۲). جایی که این کارها از ترجمه خارج شدهاند،
یا ایرانیزه (بخوانید تدوین) شدهاند یا بدون تامل به پیامدهایشان تجویز شدهاند بعضا فاجعهای رخ داده است. در اینجا به ذکر دو مثال، اولی از استانداردهای حسابرسی و دومیاز استانداردهای حسابداری، بسنده میشود. الف) مثلا گزارش «عدم اظهار نظر» که در بخش ۷۰ استانداردهای حسابرسی تجویز شده است یک فاجعه در نظامنامهها یا مقررات ملی و دولتی است. طبق این بخش، حسابرسان ملزم شدهاند در گزارش عدم اظهار نظر: ۱) در بند مقدمه بنویسند که اولا حسابرسی صورتهای مالی را انجام دادهاند (در صورتی که میدانیم در این مواقع حسابرسی انجام نشده است)، ثانیا مسوولیت دارند درباره این صورتها اظهار نظر نمایند(در صور تی که میدانیم هیچ کس حاضر نیست مسوولیت کاری را که به دلیل محدودیت(ها) انجام نشده است بپذیرد)، ۲) در بند دامنه حسابرسی اولا انجام کاری را گزارش کنند، که هرگز انجام ندادهاند، ثانیا بنویسند شواهدی را به دست آوردهاند، که هرگز به دست نیاوردهاند، و ثالثا اقرار کنند بر پایه حسابرسی انجام شده (که هرگز انجام نشده است) میتوانند اظهار نظر کنند، و ۳)در بند اظهار نظر بنویسند که به خاطر نداشتن «شواهد کافی و قابل قبول» نمیتوانند اظهار
نظر نمایند. در این مورد، بخش ۷۰ از منطق «عدم اظهار نظر یک اظهار نظر است» پیروی میکند. این منطق پیش از طرح در هر کلاس درس منطق یا هر دادگاهی اساسا شکست خورده است. دقت کنیدکه فاجعه تنها به استانداردها محدود نمیشود، بلکه به تمام گزارشهایی از این دست که الزاما به پیروی از بخش ۷۰ تهیه شدهاند تسری مییابد. جورج مور، نویسنده ایرلندی(۱۹۵۴- ۱۸۶۰)، میگوید: «چیزی(سخنی) را از کسی گرفتن و آن را بدتر کردن plagiarism است.» این است میراث ما از ترجمههای «تدوین شده». پرسش این است اگر این اتفاق در هر کشور دیگری افتاده بود سرنوشت استانداردگذار چه بود؟ ب) در عرصه استانداردگذاری حسابداری نیز حاصل ترجمه بسیار وخیمتر است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که رکود و سقوط بورس اوراق بهادار تهران از ۱۳۸۳ تا کنون عمدتا به واسطه برخی از استانداردهای حسابداری(اح) است که بدون مطالعه پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، و سیاسیشان تجویز شدند. فقط به خاطر این که نویسنده شبهه میخواست در عرصه رقابت با کمیته تدوین استانداردهای حسابداری ملی پیروز باشد. افتخار وی این بود که به مدد ترجمه و چند هزار دلار ناقابل استاندارد وضع کرده است. اما نمیدانست و
هنوز هم نمیداند از همان زمان دردسر واقعی آغاز شد. نخست قیمتها با استفاده از حسابداری ارزش منصفانه بازار باد کردند و مصنوعا بازاری پراشتها (یا اصطلاحا گاوی) را پدید آوردند. سپس بادکنک ترکید و اصطلاحا خرسهای عصبانی از گرد راه رسیدند. در نتیجه صدها هزار نفر متضرر شدند و چند میلیارد دلار ناقابل به خاطر ترجمههای چند هزار دلاری تدوین شده از جیب مردم به جیب آنانی رفت که از حسابداری ارزش منصفانه بهرهبرداری کردند. ...و اعتماد عمومیاز بازار سلب شد. ما که هنوز به خاطر شرایط حاکم بر بازار سرمایه نمیتوانیم ارزش بازار را به دقت محاسبه کنیم چرا باید به اجبار به ارزش منصفانه بازار رو آوریم. متاسفانه در این مدت کمیسیون اقتصادی مجلس و وزارت امور اقتصادی و دارایی فقط متغیرهای سنتی اقتصادی را پایشگری میکردند. غافل از این که حالا پدیده جدید و حساسی(احها) وارد اقتصاد شده است و دارای پیامدهای اقتصادی است. این دو نهاد (احها) را جدی نگرفتند و هنوز هم نمیگیرند. شاید هم تا این فاجعه کل اقتصاد کشور را فلج نکند آن را جدی نگیرند. به هر حال، در زمان صدور (احها) بسیاری از کارشناسان و استانداردشناسان (از جمله نگارنده) تذکر
دادند که گذار از حسابداری بهای تاریخی به ارزش منصفانه بازار پیامدهای ناگواری دارد. حاضر بودم شخصا آن «چند هزار دلار ناقابل» را بدهم و شاهد آنچه بر بازار طی این سالها رفت نباشم. در اینجا پرسش این است که آیا هزاران میلیارد تومان قربانی یک plagiarism بسیار ارزان شده است؟ البته کسی نمیتواند منکر شود که وجود احها برای عمل حسابداری یک ضرورت انکارناپدیر است. این بحث اساسا مخالفت با استانداردگذاری حسابداری نیست. ما به استانداردهای حسابداری خوشتدوین نیاز داریم. کار را به کاردان بسپاریم مشکلاتمان کم خواهند شد. ۳) نویسنده شبهه تاکنون بر کارهای چند تن از مترجمان، از جمله نگارنده، که توسط سازمان حسابرسی استخدام شدهاند نام گذارده است (مصداق ۳). در اینجا با کسب اجازه از وی فقط به یک اقدام ناموفق اشاره میکنم. زمانی وی میخواست نامش را بر روی کاری بگذارد که نگارنده و آقای کیهان مهام با عنوان «کنترل داخلی-چارچوب یکپارچه» ترجمه کردیم. اما پس از یک سال مبارزه موفق نشد. ۴) استفاده نامناسب از «عنوان» در بسیاری از کارهای ترجمه شده وی موج میزند. مثلا وی در ۱۳۸۳ ترجمهای از «بیانیهای در باب نظریه حسابداری و نظریهپذیری»
کار انجمن حسابداری آمریکا را به چاپ رساند. گفتنی است که این اثر فخیم و گرانسنگ را کارگروه مفاهیم و استانداردهای گزارشهای برون سازمانی انجمن حسابداری آمریکا زیر نظر کارگروه اجرایی انجمن حسابداری آمریکا خلق کرده است. در آن زمان کارگروه اجرایی انجمن حسابداری آمریکا که متولی این کار بود مرکب از ده دانشمند برجسته حسابداری بود. برخی از آنان عبارتاند از: ویلتن تی اندرسون، آرلی برومت، چارلز تی، هورنگرن، آلفرد راپاپورت و دیوید سولومونز. هم چنین کارگروه مفاهیم و استانداردهای گزارشهای مالی برونسازمانی انجمن حسابداری آمریکا مرکب از ده دانشمند دیگر حسابداری بود که از آن میان میتوان به نامهای جیمز آرتیمن، جوئل دمسکی، جورج جی استابس، رابرت آر. استرلینگ، جری جی ویگانت، و استفن ای. زف اشاره کرد. این اثر همچنین به کارها در حدود۱۵۰ دانشمند بزرگ حسابداری دیگر ارجاع داده است. به عنوان مثال میتوان به نامهای پتن، لیتلتون، ایجیری، اسپراوس، مونیتز، کنینگ، هاتفیلد، سویینی، و دهها نام دیگر اشاره کرد. این اثر یک شاهکار در ادبیات حسابداری است. تمام اعضای کارگروه اجرایی و کارگروه مفاهیم و استانداردهای گزارشهای مالی
برونسازمانی انجمن حسابداری آمریکا از میان برترین استادان دانشگاههای زمان خود برگزیده شده بودند. هر یک از آنان، صاحب کارهای اصیل و دورانساز در نظریه و عمل حسابداری و دهها کار اصیل دیگر در قالب کتاب، پژوهشنامه، و مقالههای نظری هستند. بسیاری از آنان سراستاد تمام هستند. با وجود این، نویسنده شبهه بر روی جلد ترجمه آن اثر بی بدیل به خود عنوان دکتر میدهد (که مسلما از این عنوان برخوردار است)، اما از ذکر نامهای اعضای هر دو کارگروه امتناع میکند. حتی حاضر نمیشود به آنان در داخل کتاب عنوان بدهد. بزرگانی چون زف، هورنگرن، استرلینگ، راپاپورت، دمسکی، سولومونز و دیگران نامهایی هستند که شاید او هیچگاه نتواند کاری مانند آثار آنان را تولید کند. حال، پرسشها و شبهات اینها هستند ۱) آیا اینان درجه دکتری، یا مقام استادی و سراستادی ندارند؟ ۱) آیا نویسنده شبهه که استادیار است دکترتر از همه آن در حدود ۱۷۰ دانشمند است؟ آیا از مقام علمیبالاتری برخوردار است؟ آیا وی باید بر روی جلد این اثر مهر مدیریت تدوین استانداردها و سازمان حسابرسی را میزد؟ البته این بحث چیزی از ارزش و ضرورت ترجمه این اثر کم نمیکند. ۵) وی بر روی ترجمه
اثر پرفروش (حسابداری بها: تاکیدی مدیریتی) هورنگرن، فاستر، و داتار که هر سه از استادان دانشگاه استنفورد هستند عنوان دکتر را به خود میدهد و باز هم عناوینی را به نویسندگان نسبت نمیدهد. در صورتی که به نظر میرسد در حال حاضر نه عنوان نه جایگاه وی با هیچ یک از آن نویسندگان مقایسهپذیر نباشد. در مورد این کار این شبهه نیز وجود دارد که وی در مقام مترجم هیچ مشارکتی در ترجمه نداشته است. ۶) اگر کسی عضو گروهی است یا با کسی در متنی همکاری میکند، نباید از عناوین نابرابر برخوردار باشد. مثلا وی ضمن نادیده گرفتن این اصل اولیه که نباید در کارهای علمیاز عناوین استفاده شود برای معرفی «تدوینکنندگان» استانداردهای حسابداری به خودش عنوان آقای دکتر، و بقیه اعضای کمیته تدوین استانداردهای حسابرسی عنوان آقا را نسبت میدهد. اگر تجاهل کنیم و فراموش کنیم که این کار عمدتا «ترجمه صرف» است، آنگاه همه اعضاء رای مساوی دارند و آن کار محصول مشترک همه آنان است. «همنویسندگان» نیز از جایگاه برابری برخوردارند. اما آیا وی به این مهم در کارهای مشترک توجه کرده است؟ همانطور که پیش از این گفته شد هدف از ارائه مصادیق بالا فقط تذکر این مهم است که
بیشتر ما که دستی به قلم داریم به نوعی درگیر plagiarism بودهایم. زیرا این را یک فرهنگ میدانستیم. به جای درگیری و مجادلات بهتر است از ارزشیابی خود آغاز کنیم و بکوشیم با هم علیه plagiarism مبارزه کنیم و آن را از یک ارزش به یک ضد ارزش تنزل دهیم. از نقد مستقیم بپرهیزیم که خودمان نقدپذیریم.
اعتراف
انسان برای مقابله با انتقاد نه میتواند اعتراض کند نه از خودش دفاع. باید بر خلافش عمل کند، آن گاه به تدریج انتقاد به او نفع میرساند
یوهان ولفگانگ فون گوته
در اینجا باید به صراحت اعتراف کنم که تا کنون بارها، به ویژه در اوایل شروع به قلمکاری، مرتکب plagiarism شدهام. این اعتراف به خاطر بیم از انتقاد دیگران نیست. بلکه، معتقدم کسی که خود مرتکب این کار شده است نباید کسی را متهم یا محکوم کند. راه و مشی او باید متفاوت باشد. به همین دلیل در حدود ۱۰سال است که علیه plagiarism مبارزه میکنم و تا کنون هزینه سنگینی را پرداختهام. در ادامه به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود. ۱) زمانی که سردبیر خبرنامه انجمن حسابداری ایران بودم در شماره ۲ این خبرنامه مقالهای را با عنوان سخندزدی یا انتحال به چاپ رساندم که در واقع قطعنامهای علیه plagiarism بود. این در پاسخ به عمل فردی بود که کارهای چاپ نشده دوستی را به نام خود زده بود. ۲) در سالجاری هنگامیکه توسط یحیی حساس یگانه، سردبیر مجله حسابدار رسمی، به عنوان همکار تحریریه آن مجله دعوت شدم، در اولین جلسه سهجانبه نگارنده، سردبیر، و دبیر کل جامعه حسابداران رسمیایران (و مدیرمسوول حسابدار رسمی)، رسما اعلام کردم که میخواهم در این مجله با plagiarism مبارزه کنم و حتی رسما به نویسندگان و مترجمان موضع مجله را اعلام کنم. هر دو،
پذیرفتند و تا کنون حمایت کردهاند. حاصل کار این است که در آخرین شماره حسابدار رسمی ( ۸ و ۹، شهریور ۱۳۸۵) در حدود ۸۰ درصد کارها عنوان مترجم یا مترجم و مولف را بر خود دارند. تا کنون در هیچ مجله حسابداری شاهد چنین کار بزرگی نبودهام. اگرچه در این مدت بسیاری از ما رنجیدهاند اما حاصل کار رضایت بخش است. به همین دلیل باور ندارم که نویسنده فلسفه حسابرسی که چنین مجوزی را برای مبارزه با plagiarism صادر کرده است خود به plagiarism اعتقاد داشته باشد.
سخن آخر: وزرا و نمایندگان plagiarism را دریابید
من وطندوستی را در انتقاد از کشورم میدانم
بیل ماهر
آقایان وزرا و نمایندگان plagiarism بیداد میکند. plagiarism را دریابید. ای وزیر فرهنگ وآموزش عالی تا کنون چه اقدامیعلیه plagiarism صورت گرفته است؟ کدام نظامنامه یا دستورنامه ابلاغ شده است؟ آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیآیا تا کنون ممیزی plagiarism را به فرایند پیچیده ممیزی خود وارد کردهاید؟ خانمها و آقایان نماینده مجلس آیا تا کنون قانونی علیه plagiarism وضع شده است؟ امروزه به لطف رایانههای پرسرعت، نرمافزارهای plagiarism، وب جهانگستر و فناوریهای اطلاعاتی نوین میتوان با حداقل هزینه به جنگ plagiarism رفت. البته به همین قیاس نیز plagiarism آسانتر شده است. امروزه plagiarism به یک فضیلت و شرافت نزد برخی از دانشگاهیان تبدیل شده است. یک ارزش و فرهنگ شده است. متاسفانه ماشین عظیم plagiarism هر روز نیرومندتر میشود. سوخت این ماشین عمدتا در دانشگاهها تامین میشود. برخی از مصادیق plagiarism به طور رسمی در دانشگاههای ما آموزش داده میشوند. تردید نکنید که plagiarism آفت دانش است. مانع نوآوری و اندیشه خلاقانه است. اگر میخواهید دانشگاههای ما به مرحله تولید علم و اندیشه برسند باید با صورتبندی قوانین و
نظامنامهها به مبارزه علیه plagiarism شتافت. مسابقه رسیدن به عناوین دانشگاهی بالاتر (در مقام هدف)، plagiarism را (در مقامافزار) توجیه و تقدیس میکند و آن را به قامت ارزشها میرساند. برخی دانشجویان به plagiarism تن میدهند چون مثلا برای ورود به دورههای تحصیلات تکمیلی یا گرفتن نمره بالا ناگزیرند کتاب یا مقالهای را به نام استادنشان منتشر کنند.
فهرست منابع:
۱. بزرگ اصل، موسی، شبهه در انتخاب کتاب سال حسابداری، روزنامه دنیای اقتصاد، ۲۴ اسفند ۱۳۸۵، ص. ۹. ۲. پوریانسب، امیر، سخندزدی یا انتحال، خبرنامه انجمن حسابداری، ش. ۲، اسفند ۱۳۸۲، ص. ۵. ۳. معین، محمد، فرهنگ فارسی، موسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵. http://en.wikipedia.org/wiki/Plagirism۴ http://www.unc.edu/depts/wcweb/handouts/plagiarism.html۵ http://gervaseprograms.georgetown.edu/hc/index.html۶ http://www.nonstopenglish.com/reading/quotations/k_Plagiarism.asp۷
ارسال نظر