پروفسور وزیری، استاد دانشگاه «کالیفرنیا»
وابستگی دولت به بانکها، اعتماد به بورس را تضعیف کرده است
اشاره: بازخوانی میزان کارایی تصمیمها و سیاستگذاریهای اقتصادی در اکثر کشورهایی که برنامههای راهبردی برای یک اقدام اقتصادی دارند، در دورههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت صورت میگیرد.
تنظیم: هدیه لطفی
اشاره: بازخوانی میزان کارایی تصمیمها و سیاستگذاریهای اقتصادی در اکثر کشورهایی که برنامههای راهبردی برای یک اقدام اقتصادی دارند، در دورههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت صورت میگیرد. عکس: حمید جانی پور
از این رو ارزیابی و تحلیل روند واگذاری و سهام دو واحد دولتی که طی هفته گذشته از طریق بازار سهام عرضه شد، محور گفتوگوی خبرنگار ما با «پروفسور محمد وزیری» مشاور بانک جهانی و استاد میهمان دوره دکترای دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف شد.
مقارن با حضور وی در ایران، عرضه سهام دو شرکت مبارکه و ایرالکو در بورس انجام شد که ... . از این رو به بهانه ارزیابی یک بسته سیاستی که طی اجرای آن در طول دو هفته گذشته برداشتهای متفاوتی را در خصوص کیفیت خصوصیسازی در محافل
مالی - رسانهای ارائه شده است، مصاحبه زیر انجام شده است.
پروفسور «محمد وزیری» دارای درجه دکترای مالی بینالمللی و استاد دانشکده مالی و حسابداری دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است. زمینه تحقیقات وی بخش سودآوری بنگاهها، بدهی خارجی آمریکای لاتین، مالیات بندی بینالمللی، تحلیل ساختار اوراق قرضه، ارزیابی کشورهای خارجی و نیز نظام مالی اروپا است.
وزیری همچنین ریاست مرکز جهانی مدیریت و هماهنگی برنامه فرصتهای کسبوکار و ریاست مرکز تجزیه و تحلیل اوراق بهادار را که اولین مرکز تحلیلگری معامله اوراق بهادار در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است، بر عهده دارد.
وزیری در این مصاحبه میگوید که خصوصیسازی ناقص خطرناکتر از دولتی نبودن است.
وی بر این عقیده است، که تا شکل ساختار سازماندهی بازار و ارائه خدمات متنوع داریم و ... این مصاحبه را بخوانید.
***
برای شروع بد نیست که این سوال را مطرح کنم که آیا شما برای اولین بار است که به ایران میآیید؟
خیر، این بار سوم است که من از نظر کاری به ایران میآیم.
بار اول به دعوت آقای دکتر نوربخش و آقای مظاهری، که در آن زمان وزیر اقتصاد بودند، به ایران آمدم و در ساختار سازمان بورس و بانک مرکزی همکاری کردم. دفعه دوم با هیاتی از سازمان بینالمللی تعاونیهای اعتباری دنیا به ایران آمدم، این سفر برای بررسی تشکیلات و ساختار تعاونیهای اعتباری ایران بود که با وزیر تعاون و آقای عربشاهی در مجلس شورای اسلامی گفتوگوهایی داشتیم و در این باره گزارشی به بانک جهانی ارائه شد. بار سوم که در واقع همین مسافرت اخیرم به ایران است، بیشتر برای ایجاد یک دانشگاه بینالمللی به ایران آمدهام که بتوانیم از نخبگان، بازرگانان و مهندسین عالیرتبه ایرانی استفاده کنیم.
مدت زمان زیادی برای این پروژه در ایران خواهم بود، کار تدریس دوره دکترا در دانشگاههای شریف، تهران و شهیدبهشتی را بر عهده گرفتهام و در پایاننامههای دانشجوها شرکت میکنم و همچنین با سازمانهای مختلفی از جمله سازمان بورس و اوراقبهادار مشاوره انجام میدهم و همکاری میکنم.
آیا این خبر درست است که شما به دعوت آقای احمدینژاد به ایران آمدهاید؟
درواقع هم از طریق هدایت بانک جهانی و هم به دعوت آقای احمدینژاد به ایران آمدهایم.
هدف شما غیر از تاسیس دانشگاه بینالمللی چه موارد دیگری است؟
هدف اساسی ما همان همکاری نزدیک بین ایرانیان مقیم خارج از کشور و داخل کشور است، ولی در کنار این هدف خواستار این هستیم که به شکل تدریس، تحقیق و مشاوره، تکنولوژی نوین را در اختیار ایرانیان داخل کشور قرار دهیم.
فعالیت این دانشگاه در رشتههای اقتصادی است یا بیشتر در حوزه مدیریت مالی و حسابداری؟
این دانشگاه به طور جامع خواهد بود، یعنی در تمام رشتههای مالی، اقتصادی، فنی، پزشکی و بازرگانی و حتی از افرادی که جزو هیات علمی نیستند، ولی از تجار بسیار موفق خارج از کشور و از پزشکان بسیار عالیقدر که در حوزه اجرایی موفق هستند، نیز دعوت به عمل خواهد آمد. دانشگاههایی شبیه به این در کشورهایی از قبیل پاکستان ، کرهجنوبی و کشورهای منطقه زیاد است.
یعنی این یک دانشگاه علمی و کاربردی است؟
بله، علمی و کاربردی است و بیشتر اینها براساس فلسفه کمک دانش به حوزه اجرایی و کاربردی راهاندازی میشود، تعدادی از افراد هر کشوری خارج از کشور خودشان زندگی میکنند و تجربیاتی را از نظر علمی، بازرگانی و تکنیکی آموختهاند و به کشورشان منتقل میکنند.
حال چگونه میشود، بین افراد خارج و داخل کشور رابطه ایجاد کرد تا این تجربیات را بدون اینکه مدت زمان زیادی را در کشور مهمان سپری کند، در اختیار هموطنان خود قرار دهند؟
پس تاسیس این دانشگاهها میتواند راه نهادینه کردن دانش و فنآوری را هموار کند.
بودجه این دانشگاه از کدام محل تامین میشود؟
بودجههای اولیه این هدف، توسط سازمانهای بینالمللی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول IMF و غیره تنظیم میشود، ولی در مراحل بعدی خود دولت و سازمانهایی که این افراد را دعوت میکنند از طریق سمینارهایی که برگزار میکنند، مقداری از هزینهشان را پرداخت میکنند.
یعنی درواقع بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول میخواهند هزینهها را پرداخت کنند یا یک خط اعتباری بدهند؟
میخواهند یک خط اعتباری بدهند.
این خط اعتباری چقدر است؟
بستگی به جامع بودن آن دانشگاه خواهد داشت.
این دانشگاه تا چه مرحلهای پیش رفته است و نام آن چه خواهد بود؟
چون میخواستیم این دانشگاه را در منطقه آزاد تجاری قرار دهیم، به دعوت آقای مهندس شایسته که رییس هیات مدیره کیش هستند، سفری به کیش رفتم و قرار شد که در ابتدا یک هیات بازرگانی از این افراد را به کیش دعوت کنیم، سپس منطقه آزاد کیش و سایر سازمانهای مناطق آزاد همکاری کنند تا این هیات به ایران بیاید و آشنایی بین دو طرف انجام بشود. از قبل نیز دانشگاه بینالملل در کیش و قشم به وجود آمده است، ولی هنوز به آن مرحله نرسیدهایم که نام دانشگاه مشخص بشود و هنوز به جزییات کار نرسیدهایم.
آیا هزینه سرمایهگذاری مشخص شده است؟
هنوز هیچ چیزی مشخص نیست و من فقط برای این آمدهام که ببینم توانایی انجام این کار وجود دارد یا خیر.
آقای دکتر اگر مایل باشید میخواهم نظرتان را به عنوان یک تحلیلگر بینالمللی نسبت به بازار سرمایه ایران جویا شوم؟
به نظرم در ایران کلی سرمایههای سرگردان وجود دارد که بعضی وقتها بدون هدفگیری در قسمتهای مختلف اقتصادی شکل میگیرد. به عنوان مثال رشد بیرویه قیمت مسکن در ایران بیشتر از آنکه روی کمبود مسکن باشد، روی شکلگیری این سرمایهها انجام میشود. به این شکل که یک سرمایهدار بدون آنکه قصد خرید و یا انجام معامله داشته باشد، سرمایهاش را در قسمتی از اقتصاد قرار میدهد که بازده فراوانی دارد. فرض کنید در اینجا افرادی هستند که هیچ کاری به امور مسکن ندارند.
ولی چون مسکن از نظر رشد قیمتی افزایش فوقالعادهای دارد. سرمایه خود را در مسکن قرار میدهند و این افراد باعث میشوند قیمت خانه به طور نامنظم و بدون عملکرد بازار بالا برود. این قبیل افراد علاوه بر مسکن در قسمتهای دیگر نیز سرمایهگذاری میکنند و باعث میشوند حالت حباب مالی ایجاد شود. به همین دلیل ما بیشتر تورم بخشی داریم تا تورم جمعی.
میزان تورم مسکن در بعضی مواقع به ۱۰۰درصد میرسد، ولی تورم در بخش دیگر اقتصاد خیلی نرمال تغییر میکند.
در واقع این سرمایههای سرگردان احتیاج به سازمانبندی دارد و بهترین نقطه جلب این سرمایهها یک ساختار کامل بورس است، حال چه بورس اوراق بهادار یا بورس کالا باشد تا مردم بدانند که در اینجا میتوانند پول خود را سرمایهگذاری کنند و بالاترین بهره را دریافت کنند و تا زمانی که چنین تشکیلاتی را به وجود نیاوریم، دچار این نوع سرگردانی خواهیم بود.
شما معتقدید که اقتصاد ایرانی یک اقتصاد به پول آغشته است و حجم نقدینگی بسیار بالا است، وما بازارهای سازمان یافتهای نداریم تا در آنها سرمایهگذاری شود؟
بازارهای سازمان یافته و مراکز ما خیلی ضعیف هستند و شاید هم اصلا وجود خارجی ندارند. همچنین به علت دولتی بودن بخش مالی کشور ما از قبیل بانک، بیمه و غیره که اینها بیشتر از اندازه پول به جامعه عرضه کردهاند.
مثلا بانکها بیش از اندازه وام به مردم دادهاند و بعضی از شرکتهای دولتی که از این بانکها وام گرفتهاند، مانند این است که عضوی از دست راست پولش را به دست چپ بدهد و این بدون هیچ قاعده و قانونی بوده است.
فرض کنید یک شرکتی که نیمه دولتی است، احتیاج به وام داشته، دولت دستور داده است که بانک تا آنجا که مقدور است، به این شرکت وام دهد. این شرکت در حال حاضر دیگر ظرفیت وامگیری ندارد و بانک هم بیش از اندازه و بدون مطرح کردن ریسک وام داده است. در نتیجه هم بانک و هم این شرکت خارج از سیاست پولی دولت وارد بازار شدهاند و عرضه پول زیاد بوده است.
ما در ایران، بیش از عرضه پول Over Supply of moneyداریم و وام مضاعف (بیش از اندازه) توسط بانکها تخصیص یافته است و اینها باعث شده که حجم پول بالا برود، از سوی دیگر در واقع کلمه نقدینگی که ما از آن صحبت میکنیم، یعنی نقدشوندگی داراییها که چیز خیلی جالبی است، اگر یک کشور نقدینگی داشته باشد یعنی تورم ندارد ولی در کشور ما چون دولت هم قرض میکند و هم شدیدا خرج میکند و چون دولت میخواهد رونق ایجاد کند دائما خرج میکند و همین در کوتاه مدت باعث ایجاد تورم میشود ولی این کار دولت باعث ایجاد تورم شدید در مسکن نمیشود، که با این تورم شدید برای نسبت قریب به اتفاق مردم دستیابی به مسکن امری محال است.
بیشتر باید به این فکر باشیم که سرمایههای سرگردان را به شکل سرمایههای استاندارد به وجود آوریم.
بنابراین، در مملکت احتیاج شدیدی به سازماندهی این سرمایهها داریم و باید ساختار بسیار خوبی در بورس ایجاد شود. البته به طور قطع مشکل بازارهای مالی ما به این نکات ختم نمیشود.
متاسفانه در ایران یک سرمایهگذار نمیتواند، آمار دقیق و صحیحی از عملکرد شرکتهای بورسی داشته باشد و این باعث میشود ناآگاهی ایجاد شود و زمانی که مجمع عمومی شرکت برگزار میشود، این شرکت را از لیست خارج میکنند و نماد این شرکت بسته میشود و تا زمان باز شدن مجدد کسی نمیداند که چه اتفاقی رخ میدهد و بازار دچار سرگردانی میشود.
ظاهرا این امر راهحلی هم ندارد، مگر اینکه شرکتها موظف به دادن گزارش عملکرد باشند و حسابرسهایی را داشته باشیم که مستقل عمل کنند و اگر شرکتی هم گزارش عملکرد خود را ارائه نکرد، باید جدی برخورد کنیم و بگوییم به طور مثال حق آمدن به بازار را ندارند.
شما راهکار جدی در این باره دارید؟
کارهایی در این زمینه در حال انجام است، آقای دکتر صالحآبادی اطلاعات کافی در این زمینه دارند و قدمهایی در راه بهبود این امر برداشتهاند و تا زمانی که به آن نقطه برسیم مشکلاتی را در پیش داریم.
آیا ساختارهای دیگری نیز در بازار وجود دارد؟
ساختار دیگری مثل صندوقهای مشاع خیلی کمک میکنند چون پولهای افراد کوچک را میگیرند و شکل حرفهای به آن میدهند، خصوصی سازی بانکها و بیمهها هم خیلی میتواند کمک کند.
شما به یک مثلثی اشاره کردهاید، به نام عرضه پول بالا و ساختارهایی که نداریم و ظرفیتی که وجود دارد از طرفی مردم اعتماد چندانی به بازار سرمایه ندارند و در کشور ما از یک سو نیاز به بخش سازماندهی داریم و از سوی دیگر پول زیادی در جامعه هست، که در واقع به بخش خاکستری تعلق دارد. چه راهکاری برای بهبود این وضعیت وجود دارد؟
قدم اول، اینکه سازمان اوراق بهادار که تازه به شکل سازمان ناظر هست، قوانین خیلی خوبی را تنظیم کند و به اجرا بگذارد یعنی اینکه سازمان و بورس اوراق بهادار به شکل مستقل و خارج از حیطه نفوذ اشخاص عمل کند. قدم دوم، اینکه قوانینی که تدوین میکند و تصویب میشود قابل اجرا باشد و هیچ کسی در آن نفوذ نکند و در قدم سوم ترسیم روندی که نشان دهد، بازار در چه جهتی حرکت میکند. قدم چهارم، اینکه مثلا در آمریکا وقتی بازار افت پیدا میکند و مردم پولهایشان را از آن قسمت بر نمیدارند؛ تا بازار آن قسمت را به خطر بیندازند.
مردم پولهایشان را در جایی پارک میکنند و جای پارک پول Mutual Found است در آمریکا میلیاردها دلار در Mutual Found سرمایهگذاری شده و منتظرند ببینند که روند بازار چگونه خواهد شد که داخل بازارشوند یا نشوند.
ورود و خروج سرمایه بورس توسط Mutual Found تنظیم میشود قدم پنجم، اینکه ما به اندازه کافی نه تحصیلات در زمینه بورس داریم، نه سمینارهای کافی برگزار میشود و نه خود سازمان بورس اوراقبهادار آموزش کافی و تبلیغات لازم را به مردم ارائه میکند.
من این مساله را خدمت آقای صالحآبادی عرض کردم، و ایشان هم کاملا با من موافق هستند و قرار هست که برنامهای روی این مساله ایجاد بشود که مردم آگاهی پیدا کنند، که وقتی پولشان را در بانک قرار میدهند و این پول بیمه است همچنین وقتی پول خود را در بورس هم قرار دهند یک سازمانی وجود دارد که از حق و حقوق آنها شدیدا حمایت میکند.
ولی هنوز فرهنگسازی و آگاهی جمعی را انجام ندادهایم. وقتی آگاهی داده شود مردم اعتماد میکنند باید ریسکهای بازار را به مردم توضیح داد و بازار را از حالت بورس بازی خارج کرد و به شیوه سرمایهگذاری عمل کرد.
اینها قدمهای اولیه است تا مردم اعتماد کنند که اینجا مکان مناسبی برای سرمایهگذاری است و به مردم آگاهی داد که وقتی بازار افت میکند پولهایشان را در جایی پارک کنند نه اینکه بروند مسکن بخرند و شبانه قیمت آن را بالا ببرند.
شما معتقد هستید که یک خلاء سیاستگذاری مالی وجود دارد، اقتصاد کشور یک اقتصاد بانک محور است، بازار پول بر بازار سرمایه چیره است. آیا شما به چنین تحلیلی رسیدهاید؟
من فکر میکنم دولت بازار سرمایه را باور دارد.
آیا دولت با تاخیر در این بازار سرمایهگذاری میکند؟
برای ساخت بازار باید نهادهایی باشند که در این بازار لیست شوند و در ابتدا باید این نهادها خصوصی بشوند. بیشتر اقتصاد مملکت ما دولتی بوده مخصوصا بانکهای ما و بانکهای دولتی ما بعد از انقلاب هیچگونه تغییرات خاصی ندادهاند؛ یعنی همان روند را ادامه دادهاند و درنتیجه بانکها بازوی مالی دولت شدند، یعنی دولت هر جا احتیاج به تنظیم امور مالی داشته است، به بانکها دستور داده و بانک این کار را انجام داده است.
در نتیجه ساختار مالی ما بهم ریخته و بازار مالی ما بانک شده است. مردم هم به بانک اعتماد کردهاند و پول گذاشتهاند و بانکها تا آنجا که مقدور است نرخ بهره را افزایش دادهاند که سرمایه مردم را جمعآوری کنند. در ایران یک نرخ برای همه وامها به وجود آمده و بانک از مدیریت ریسکی، کاملا خارج شده است و در ایران ما اصلا شاخص مطمئن محاسبه تغییرات نداریم.
درنتیجه اگر کسی بخواهد بازار ایران را ارزیابی کند هیچگونه طولی وجود ندارد. بحث اینجا است، که دولت به بانکها وابسته است و به همین دلیل اعتقادی به بازار سرمایه ندارد.
خصوصیسازی ناقص خطرناکتر از دولتی بودن است. ما مشکلات زیادی داریم، ساختار نداریم، عرضه پول بالا است، بخش خاکستری ایران گسترش پیدا کرده است. از یکسو اقتصاد رو به بازارهایی رفته که آزادی عمل دارندگان آن بیشتر است و دولت کمترین نظارت را روی آنها دارد و از سوی دیگر دولت سیاستهای خصوصیسازی را در حال اجرا است. گاهی اوقات میبینیم که خصوصیسازی ناقص است، یعنی درواقع ریسک برای مردمی که میخواهند مشارکت کنند، بالا است.
این یک نوع عدم اعتماد در خرید این شرکتهایی که خصوصیسازی میشود بهوجود میآورد، یکی از مشکلات این است که شرکتی که در حال خصوصیسازی است، به اندازه کافی خریدار در بازار ندارد؛ یعنی مردم فکر میکنند درست است که واگذاری این شرکت خصوصیسازی است، ولی توسط دولت در حال اجرا است. بنابراین، انگیزههای خرید سهام آن وجود ندارد.
وقتی شرکتی ۸۰درصدش دولتی است و ۲۰درصدش خصوصی، انگیزهای وجود ندارد. من سرمایهگذار کوچک نیز هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم. چون تمام تصمیمات توسط ۸۰درصدی که دست دولت است، انجام میشود. بنابراین خرید و فروش من ارزش خاصی ندارد و در نتیجه بازار قابلیت خود را از دست میدهد و سهامداران تالار حافظ مرتبا در خصوص وضعیت شرکت و راهنمایی درباره خرید و فروش سهام سوال میکنند. باید به یک نکته توجه کرد؛ صفهایی که در بازار سرمایه هم به شکل الکترونیکی و هم به شکل فیزیکی به وجود میآید، به دلیل توجه به شایعات است تا به اصول اولیه سرمایهگذاری!
به نظر شما دولت چه انگیزهای از خصوصیسازی دارد؟ تحلیلی در محافل مالی به این شکل مطرح است که دولت برای جبران کسری بودجهاش نگاه درآمدی به خصوصیسازی دارد و در واقع با خصوصیسازی به دنبال درآمدزایی است، آیا شما همچنین تحلیلی دارید؟
نه، من به این تحلیل نمیرسم. چون دولت هیچ وقت بازرگان خوبی نیست. بعد از انقلاب دولت به تنها بازرگان ایران، تبدیل شده است و عملا نشان داده که مانند دولتهای دیگر نه انگیزه و نه توانایی انجام این کار را دارد.
بنابراین در نهایت دولت باید از این شرکتها ارزیابی خاصی به بازار بدهد. از سوی دیگر دولت باید شرایطی فراهم کند تا شرکتهایی که کارآیی و قابلیت ندارند، در شرکتهای دیگر ادغام شوند تا بتوانند کاری انجام دهند.
در واقع شما معتقدید که اگر شرکتی سودآور نیست، اعلام ورشکستگی کند؟
بله، یا اعلام ورشکستی کند یا جذب یک شرکت دیگر شود. اما چون در این مساله اشتغال را داریم، بنابراین خیلی راحت نمیتوانیم اجازه دهیم شرکتی ورشکست شود.
در کل دولت وظیفه دارد این شرکتها را به سوی شرکتهای سودآور جذب کند و به این ترتیب بدون اینکه افراد را بیکار کنیم، شرکت را «کارآ» کنیم.
شرکتها در ایران از جنبههای مختلفی چون مدیریت، رقابتپذیری و عملکرد به هیچ وجه آماده خصوصیسازی نیستند. اینها برای خصوصی شدن نیاز به یک مرحله انتقالی دارند.
خصوصی شدن یکباره دارای خطرهای زیادی از نظر آثار اجتماعی نظیر بیکاری است. شرکتها برای انتقال باید به شکل تعاونیهای کارگری، کارمندی و... ایجاد شوند.
به طور مثال فرض کنید اگر بانکی میخواهد خصوصیسازی شود، بهتر است در مرحله اول اوراقش به کارمندان آن بانک فروخته شود و بانک به شکل تعاونی درآید. در ادامه دولت نیز از نظر رقابتی و بازار کار میتواند از آنها حمایت کند تا خودشان مسیر درست را پیدا کنند.
زمانی که خودشان راه را پیدا کردند، مرحلهای است که میتوانند از حالت تعاونی، سهام خود را به بازار بدهند و خصوصی شوند.
بدیهی است که اگر در الگوی خصوصیسازی خود مراحل یاد شده را نداشته باشیم، با خطرات جدی در خصوصیسازی مواجه خواهیم شد.
تحلیل شما از مشکلات خصوصیسازی بانکها در ایران چیست؟
بانکها در ایران قبل و بعد از انقلاب به شکل دولتی اداره میشدند.
بانکها باید از نظر فرهنگ، انگیزه، ساختار مدیریت و سودآوری تغییراتی را داشته باشند. بانکها یک خردهفروش پول هستند؛ یعنی بانک مرکزی نرخ عمدهفروشی را تعیین میکند و بانکهای دیگر که عضو بانک مرکزی هستند، کار خردهفروشی را انجام میدهند.
در ایران ارزش پول و نرخ پول توسط یک شورا و ساختاری جدا از چیزی که گفته شد، تعیین میشود. یعنی رابطهای بین عمدهفروشی و خردهفروشی پول وجود ندارد. فرض کنید بانکی که پول را به شکل خردهفروشی در یک نرخ خریداری کرده است، درحالحاضر موظف است ۵/۴درصد کمتر از آن مقدار بفروشد. شما بازرگانی را سراغ دارید که بتواند در این جریان سودی بسازد که بانک بتواند این کار را بکند؟
به نظر شما چالشها، مشکلات و نارساییهای ارزشگذاری شرکتهای ایرانی چیست؟
در ارزشگذاری، روند ۳ یا ۵ساله شرکت را در نظر میگیریم و با بررسی آن متوجه میشویم که آیا شرکت، اطلاعات خود را مطابق استاندارد حسابداری خاصی منتشر کرده یا خیر.
متاسفانه ما مشکلات حسابداری و حسابرسی زیادی در ایران داریم.
دوم اینکه ارزشگذاری شرکتها بیشتر روی ارزش سهام شناورشان در بازار متمرکز است. در واقع ارزش یک شرکت به فعالیتهایی که در گذشته داشته، برنمیگردد و ارزش آن در وجوه نقد نیست، بلکه ارزش شرکت به درآمدی که در ۱۰سال آینده خواهد داشت، بستگی دارد.
ظاهرا شما درباره ارزشگذاری شرکتها در سمینار مهندسی مالی که طی روزهای آینده برگزار میشود، سخنرانی خواهید کرد.
سمیناری که من قصد برگزاری آن را دارم، بیشتر روی ارزشیابی شرکتها شامل خالص نقدینگی جاری (Net Cash flow) و خالص نقدینگی آزاد (Free cash flow) متمرکز است. در مجموع، فرصتهای ۱۰ تا ۱۵ساله شرکتها را در نظر میگیریم و با بررسی آن به میزان ارزش واقعی شرکت مطابق مدلهای مختلف میرسیم.
به این ترتیب در بررسی روند ارزشگذاری یک شرکت، به یک مورد بسنده نمیشود و موارد مختلف را بررسی میکنیم تا ببینیم چه نوع اختلافهای آماری وجود دارد.
در ادامه، سناریوهای مختلف را ارائه میدهیم که مثلا اگر رشد اقتصادی کشور تغییر کند، چه اتفاقی میافتد، اگر نرخ بهره بالا برود چگونه میشود و... . مراحل بررسی تا جایی ادامه پیدا میکند تا آن شخصی که در حال ارزشگذاری این شرکت است، بتواند در تمام شرایط ارزش شرکت را برآورد کند.
این به چندین دلیل اهمیت دارد، اول اینکه شرکتها درحال خصوصی شدن هستند و در نتیجه ارزشگذاری در مورد آنها ضرورت دارد.
دوم اینکه بانکهای سرمایهگذاری (Investment Banking) در حال شکلگیری هستند که گزینه اول این بانکها، ارزشگذاری است.
سوم اینکه یک سرمایهدار که قصد خرید سهام شرکت خاصی را دارد، بیشتر روی ارزش شرکت، سهام خرید میکند تا ارزش سهامی که روز قبل فروخته شده است.
در این مجموعه همایشها، ما یکسری ساختارها و نرمافزارهای جدید را به صورت رایگان در اختیار شرکت کنندگان قرار خواهیم داد تا خودشان بتوانند این کار را انجام بدهند. از سویی دیگر چون این همایش به صورت کارگاه آموزشی برگزار میشود، شرکتکنندگان، امکان اجرایی کردن آن را خواهند داشت.
برای شرکت در این سمینار میتوانید به آدرس اینترنتیwww.iranfinancialgroup.ir مراجعه کنید.
این نرمافزارها برای محیط کاری ایران به وجود آمده است و بستههای نرمافزارهای مختلفی برای تمرین بعد از همایش نیز به آنها داده خواهد شد.
با توجه به این که بسیاری از صنایع ایران در تقسیم بندی جهانی دارای مزیت نسبی پایین هستند و از سوی دیگر هزینه تولید بالایی دارند، با این وضعیت شما چه صنایعی را در ایران دارای مزیت میدانید؟
من اطلاعات جامع و کاملی درباره تمام صنایع ایران ندارم. ولی با توجه به آشنایی که با بعضی از شرکتها دارم متوجه شدهام که طبق یک اصول صحیحی اداره و نظم پیدا کردهاند.
به طور مثال شرکت سرمایهگذاری تدبیر و بانک صنعت و معدن؛ دو شرکتی که با آنها آشنایی نزدیک دارم، از اصول صحیح و خوب مدیریت استفاده میکنند.
پس در واقع شما صنایعی را در ایران مشاهده میکنید که دارای مزیت هستند؟
بله، دقیقا درست است.
شما این نقد را دارید که چرا در ارزشگذاری، ارزش روز داراییها به جای جریان وجوه نقد و فرصتهای آتی یک بنگاه لحاظ میشود. همان طور که میدانید این امر به این علت است که بسیاری از افراد، دنبال فروش شرکت هستند و به دنبال این نیستند که شرکتی که مالکیت آن تغییر کرد، چه ارزشی میتواند پیدا کند؟ در واقع سوال من این است که در حال حاضر چه چالشهایی در بحث ارزشگذاری داریم؟
اولین چالشهای ما شامل تعیین صورت سود و زیان (INCOMING STATEMENT) صورت سود و زیان، صورت جریان وجوه نقد (CASH Flow STATEMENT) و دراز مدت (TRANSPARANT) است. در مرحله بعد، داشتن یک تشکیلات مستقل خصوصی و قسم خورده حسابرسی که پرداختهایش نیز خیلی خوب باشد، بسیار ضروری است.
ارزیابی توام با عجله کار اشتباهی است و ممکن است هم دولت و هم سرمایهدار فرصتهای خوبی را از دست بدهند.
شما معتقد هستید که خود دولت نباید ارزشگذاری را انجام دهد. بلکه باید نهادهایی را برای این کار به وجود بیاورد. آیا در کشورهای خارجی نهادهای خاصی برای این کار وجود دارد؟
بله، خصوصیسازی نیازمند بسترسازی و اجرای یک بسته سیاستی است و به صورت ناقص و نیمبند قابلیت اجرایی ندارد.
در سایر کشورها نیز نقش حسابداران قسم خورده به عنوان یک نهاد همراه خصوصیسازی بسیار پررنگ است.
ارسال نظر