مقاله
کارآیی بازار سرمایه و رفتار غیرمنطقی سرمایهگذاران
بخش نخست
بررسی رفتار بشر و ارائه آن در قالب یک علم، همواره کاری دشوار بوده و هست. سوالی که نویسنده به دنبال پاسخ آن میگردد، این است که «چگونه یک بازار میتواند کارآ باشد در حالیکه سرمایهگذاران، تصمیمات غیرمنطقی اتخاذ کنند؟»
محمد آزاد
بخش نخست
بررسی رفتار بشر و ارائه آن در قالب یک علم، همواره کاری دشوار بوده و هست. سوالی که نویسنده به دنبال پاسخ آن میگردد، این است که «چگونه یک بازار میتواند کارآ باشد در حالیکه سرمایهگذاران، تصمیمات غیرمنطقی اتخاذ کنند؟» دهههای۴۰ و۵۰ میلادی، طرفداران نظریات کینز (کسی که معتقد بود عوامل روانی بر رفتارهای اقتصادی تاثیرگذار است) با ظهور یک تئوری جدید مبنی بر اینکه «بازارهای منطقی بر پایه رفتار منطقی افراد استوارند» شناخته میشدند. این تئوری، توسط برخی از اقتصاددانان نظیر «ساموئلسون» و با طرح ویژگیهایی برای سرمایهگذاران از قبیل بهینهسازی مطلوبیت نهایی یا قدرت انتخاب سرمایهگذاریهایی منطبق بر مرز کارآیی مورد نظر (تئوری انسان اقتصادی)، مورد تایید قرار گرفت.
«سیمون» نیز در دهه ۵۰، نظریه «انسان اقتصادی» را مورد مطالعه قرار داد و به دنبال آن مدلی برای «تشریح فرآیند تصمیمگیری» ارائه کرد. سیمون معتقد بود، سرمایهگذاران خوشبینانه میپذیرند که یک «انتخاب منطقی» بر مبنای محدودیتهایی انجام میگیرد که «حد و مرز» تصمیمات منطقی را تعیین میکند؛ نمایش مفروضات یک انتخاب منطقی در نمودار منحنی مطلوبیت قابل مشاهده است. برای هر سرمایهگذار ممکن است محدودیتها، خارجی یا داخلی تلقی شوند که این ناشی از نظرات، اطلاعات و آگاهی ذاتی فرد سرمایهگذار است. موارد زیر نمونههایی از این نوع محدودیتها هستند؛ محدودیت در انواع سرمایهگذاری موجود برای هر سرمایهگذار، محدودیت در دامنه نتایج مورد انتظار برای هر یک از انواع سرمایهگذاری موجود، ترجیحات و اولویتبندی نسبی هر یک از انواع سرمایهگذاری موجود توسط سرمایهگذار.
فرضیه اصلی به شرح زیر ارائه میشود: «به دلیل محدودیتهای روانشناختی هر موجود زنده ... انسان میتواند در بهترین سطح رفتار منطقی... تقریبا نزدیک و... عقل جمعی بهکار برد... بهواسطه مدلهای تئوری بازی» «سیمون» سال (۱۹۹۵). از نظر وی هر سرمایهگذار تلاش میکند پیامد ناشی از یک تصمیم سرمایهگذاری، بهترین حالتی باشد که میتواند با توجه به منابع و فرصتهای سرمایهگذاری موجود برای او، اتخاذ کرده و اجرا کند.
«سیمون» سه روش زیر را پیشنهاد میکند تا تصمیمگیرندگان بتوانند منافعشان را بهینه کنند:
نخست، استفاده از قاعده حداقل-حداکثرسازی تئوریبازیها:
هر سرمایهگذار بدترین نتیجه( VminS) ممکن حاصل از هر سرمایهگذاری را در نظر گرفته و از مجموعه این سرمایهگذاریها پرتفویی را تشکیل دهد که بیشترین ارزش را ایجاد خواهند کرد (البته نگران خواهید بود که هر کسی میتواند این داراییها را انتخاب کند، اما مشخص است که بدترین نتیجه ممکن مجموع زیانها است).
ثانیا، یک سرمایهگذار میتواند ترکیبی از فرصتهای سرمایهگذاریها را انتخاب کند که حاصلضرب احتمال هر نتیجه، در هر یک از نتایج، حداکثر میشود: (او اضافه میکند: شکی نیست
«... براساس ریسک پرتفوی هر پرتفوی...»، این اقدام گام نهادن در راه ایجاد یک پرتفوی جدید است).
بالاخره اینکه، «سیمون» فرض میکند انتخاب سرمایهگذار مجموعه کاملی از فرصتهای موجود است که ارزش را حداکثر خواهند کرد. البته این بستگی دارد به مجموعهای از «سهام» یا «اوراق قرضه» که از بین همه فرصتهای سرمایهگذاری موجود، باقی مانده است.
«سیمون» به این نکته اشاره دارد که پیچیدگی محاسبات چیزی فراتر از سطح سرمایهگذاران متوسط است: «...در دنیای واقعی هیچگونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد، انسان چه بخشی از شرایط یک مساله پیچیده را در محاسبات خود لحاظ میکند و البته این محاسبات میتوانند تنها وجود داشته باشند، یا در عمل نیز اجرا شوند.» سیمون (۱۹۹۵) مقالهای را که در دهه ۵۰ نگارش کرده بود مورد بازنگری قرار داد، توجه خاص او این بار به جنبههای ترکیبی تصمیماتی بود که بهعنوان یک چارچوب اصلی در فرآیندی منطقی بسیار مفید هستند. با توجه به امکانات پیشرفته امروزی و استفاده از مدلسازیهای پیچیده و مصنوعی در بازارهای سرمایه و همراه با تحولات اساسی در افشاگری و تجزیه و تحلیلهای بهتر، او قانع شد که سرمایهگذاران میتوانند برآوردهای بهتر (از طریق تجزیه و تحلیلهای کمی پرتفوی) و نیز حرفهایتر در مورد منافع حاصله داشته باشند. البته این مساله نشاندهنده تعدیل یا افول دیدگاههای سیمون، بهخصوص در مورد سرمایهگذاران غیرحرفهای نیست.
انجام تحقیقات رفتارسنجی و پاسخگویی برخی مسائل مربوط به مباحث تصمیمگیری، به اعتبار علوم اجتماعی افزوده است. «کاهنمن» و «تورسکی» نظریه دورنما را همسو با «تئوری مطلوبیت» در اقتصاد کلاسیک، مطرح و بسط دادند.
«کاهنمن و تورسکی» مجموعه تحقیقات مشترکی را برای مدتهای طولانی و در رابطه با روانشناسی درک مستقیم عقاید و انتخابها آغاز کردند. بدون تردید مشهورترین کارشان نظریه دورنما است که برای آن، کاهنمن جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲ را دریافت کرد.
نظریه دورنما چیست؟
دورنما چیزی بیش از یک بازی انتخاب تحت شرایط ریسک نیست (کارا.. بختی). از نظر «کاهنمن و تورسکی»، چارچوبی است همراه با بازنگری مفروضات پایه تئوری مطلوبیت و اساس ارائه مدلی برای تصمیمگیری. تحقیق آنها نیز همانند تحقیق سیمون با بررسی و نقد تئوری مطلوبیت آغاز شد. «کاهنمن و تورسکی» به مجموعه آزمایشهای تجربی آلایس مراجعه کردند. نتایج نشان میداد انسانها تحت شرایط با ریسک، تصمیماتی میگیرند که از قرار معلوم با پیشبینی تصمیمگیریهای عقلایی منطبق نیست. براساس مشاهدات «کاهنمن و تورسکی» اهمیت نظریه دورنما در طول دوره بررسی، افزایش داشته و انتظار میرود این تجربیات اعتبار مدل ارائه شده را نیز تایید کنند.
ارسال نظر