روانشناسی بازار سهام
چگونه با واگذاری اختیارات ثروتمند شویم؟
گروه بورس- به طور حتم شما هم این ضربالمثل معروف را شنیدهاید که «با یک دست نمیشود چند هندوانه را بلند کرد». اما در علم اقتصاد این ضربالمثل معروف معنی خود را این گونه نشان میدهد که برای موفقیت و ثروتمند شدن لازم نیست هر کاری را خودتان انجام دهید یا به تعبیری واضحتر شما نمیتوانید یک تنه از پس همه کارهایی که موفقیتتان را در بازار سهام رقم میزند، بر بیایید. وارن بافت ثروتمندترین مرد دنیا در سال ۲۰۰۸ نیز در یکی از اظهارات معروف خود به موضوع مهم واگذاری اختیارات به اشخاص دیگر اشاره میکند و میگوید: در ارزیابی افراد به دنبال ۳ ویژگی باشید، صداقت، ذکاوت و انرژی. اگر فرد مورد نظر، ویژگی نخست را نداشته باشد، دو ویژگی دیگر شما را خواهد کشت.
اما جورجی شوارتز دیگر ثروتمند مشهور فعال در بازارهای سهام دنیا هم میگوید:«من مایلم از افراد با تواناییهای مختلف استفاده کنم، البته تا آن جا که بتوانم به درستی و صداقت آنها اعتماد کنم.»
از همین رو است که همواره در بحث مهم روانشناسی بازار سهام تاکید شده که بدانید که چگونه کارهای خود را به دیگران بسپارید. چرا که سرمایهگذار خبره اغلب مسوولیتهای خود و یا حتی همه آنها را با موفقیت به دیگران میسپارد. اما سرمایهگذار بازنده مشاوران و مدیران سرمایهگذاری را به همان روشی که تصمیمات سرمایهگذاریاش را میگیرد، انتخاب میکند.
در کتاب ۲۳ اصل موفقیت وارن بافت با اشاره به رموز موفقیت این سرمایهگذار مشهور با واگذاری اختیارات نوشته شده است: یکی از جوانب روش سرمایهگذاری وارن بافت که معمولا در ارزیابیهای صورت گرفته از رویکرد سرمایهگذاری او، کمتر به آن پرداخته شده، این است که او همان قدر که از پرداختن به اعداد لذت میبرد، از ارتباط با افراد نیز لذت میبرد و در شناخت شخصیت افراد خبره است.
والتر اسکلوس یکی دیگر از شاگردان گراهام (استاد بافت) است که در شرکت گراهام- نیومن کار میکرد. او به طور میانگین سالانه ۲۰ درصد از سرمایهگذاریهای خود را به سبک گراهام انجام میدهد. وی با مقایسه روش خود با بافت میگوید:
من واقعا علاقهای به صحبت با مدیران ندارم. سر و کله زدن با سهام به مراتب راحتتر است. آنها با شما بحث نمیکنند، مشکلات عاطفی ندارند و لازم نیست دستشان را بگیرید. اما بافت انسانی غیرعادی است، چون نه تنها تحلیلگر خوبی است بلکه در شناخت مردم هم خبره است. اینترکیب، ترکیبی است غیر عادی. اگر قرار باشد من کسی را در تجارتی به کار گیرم، مطمئنم که او فردای آن روز کار را رها میکند. اما کسانی که برای بافت کار میکنند، پس از آن که او شرکتی را خریداری میکند، سخت تلاش میکنند تا سود بسازند و این یک ویژگی نادر است.
همانگونه که کن چیس، کسی که بافت او را برای اداره برکشایر برگزید، بسیار خلاصه میگوید: «دشوار است که بگویم چقدر از کارکردن برای او لذت میبردم.»
آدمشناس باشید و بس...
قابلیت خارقالعاده بافت در حدس دقیق شخصیت افراد یکی از عوامل موفقیت تجاری و سرمایهگذاری وی به شمار میرود. این توانایی به او این امکان را میدهد که شرکتها را با حفظ تیم مدیریتی شان خریداری کند و اطمینان داشته باشد که مالکان قبلی شرکتها برای اداره شرکت تا زمان نامحدودی در آنجا باقی خواهند ماند. او میتواند در یک لحظه تشخیص دهد که آیا یک مدیر از جنس خودش است یا خیر.
تفاوتی ندارد که بافت کل یک شرکت را بخرد یا بخشی از آن را، در هر صورت همواره به گونهای رفتار میکند که گویی از قبل مالک شرکت بوده و مدیران را استخدام کرده است. بنابراین، هنگامی که سهامی را خریداری میکند از خود میپرسد:«اگر من مالک این شرکت بودم، آیا همین افراد را برای مدیریت استخدام میکردم؟» و البته اگر پاسخ منفی باشد، او سرمایهگذاری نمیکند.
از نظر بافت، هر سرمایهگذاری در واقع نوعی واگذاری اختیار محسوب میشود. او کاملا به این موضوع واقف است که سرنوشت پول خود را به دیگران میسپارد و این کار را در مورد افرادی انجام میدهد که به آنها اعتماد دارد و تحسینشان میکند.
بافت در برکشایرهاثوی دو نقش دارد. وی میگوید نقش اول اختصاص سرمایه به بخشهای مختلف است، نقشی که مختص خودش میداند و نقش دوم که به همین میزان اهمیت دارد، ترغیب افراد به انجام کاری است که نیازی به انجامش ندارند.
یکی از شروط او در هنگام خرید مدیریت یک شرکت این است که مدیران فعلی همچنان سرکار خود باقی بمانند. امروزه نیز این مالکان که هر یک به طور مستقل ثروتمند و مالک بخش زیادی از سهام برکشایرهاثوی و مقادیر زیادی پول نقد در بانک هستند، همچنان سخت کار میکنند تا به جای خودشان برای بافت ثروت ایجاد کنند!
بخشی از موفقیت بافت را میتوان مرهون میل او به انجام معامله با افرادی دانست که واقعا مانند خود او عاشق کارشان هستند و بخشی دیگر نیز مرهون ایجاد حس وفاداری در درون این افراد میباشد. ریچارد سانتولی که مالکیت جتهای خصوصی را ابداع کرد و شرکت خود را به برکشایرهاثوی فروخت، روشن و کوتاه در این مورد میگوید: «اگر وارن از من بخواهد کاری را انجام دهم، حتما آن کار را انجام خواهم داد.»
چنین وفاداری در دنیای شراکت امروز به ندرت یافت میشود. احساس سانتولی را میتوان کلمه به کلمه در میان مدیران سایر موسسات تابعه برکشایر شنید. میتوان گفت تعامل محترمانه بافت با مدیرانش در آنها گرایشی ایجاد کرده تا مایه افتخار بافت شوند. ایجاد انگیزه کار کردن در مالکان قبلی پس از فروش شرکتشان، آن هم به همان میزانی که قبلا برای خود کار میکردند، خود شاهکاری بزرگ محسوب میشود که هیچ کس موفق به انجام آن در هیچ شرکتی نشده است. بیشک بافت نابغهای گمنام در هنر واگذاری اختیارات است. او آنچنان در تفویض اختیارات تبحر دارد که برکشایر در مرکز خود تنها پانزده نفر پرسنل دارد. این تعداد کمترین میزان در میان ۵۰۰ شرکت برتر آمریکا است. این موضوع به بافت امکان میدهد بر آنچه که در انجامش تخصص دارد یعنی تخصیص سرمایه و انتخاب سهام برتر متمرکز شود.
بر خلاف بافت، در مورد جورجی شوارتز واگذاری اختیارات به دیگران به صورت طبیعی اتفاق نیفتاد. خود او نیز این موضوع را میپذیرد. «من در تشخیص شخصیت افراد خبره نیستم، ولی در بورس تبحر دارم و دانش نسبتا مناسبی در مورد تاریخ دارم. اما واقعا در داوری درباره شخصیت افراد بسیار بد هستم و اشتباهات زیادی انجام دادهام.»
با این همه او خیلی زود فهمید که رشد سرمایه تنها با توسعه پرسنلی و نیروی انسانی صورت میگیرد و به خاطر این مساله بود که شوارتز و جیمی راجرز (شریک او در صندوق سرمایهگذاری) جدا شدند، زیرا شوارتز به دنبال گسترش تیم خود بود، اما راجرز تمایلی به این کار نداشت. شوارتز میگوید به همین دلیل آنها بر روی یک برنامه سه مرحلهای توافق کردند. «مرحله اول این بود که به اتفاق یکدیگر، یک تیم بسازیم، اگر موفق نشدیم، مرحله دوم این بود که تیمی بدون او بسازیم و اگر باز هم موفق نبود در مرحله سوم، انجام این کار بدون حضور من بود و این اتفاقی بود که افتاد.»
در سال ۱۹۸۰، شراکت آنها به هم خورد. اکنون شوارتز کنترل کامل کارها را بر عهده داشت. اما به جای تشکیل تیمی که پیشنهاد خودش بود، خودش سرمایه را مدیریت کرد. «من هم کاپیتان کشتی بودم و هم سوخت رسانی که کار ریختن زغال سنگ در آتش را برعهده داشت. هنگامی که روی پل فرماندهی بودم زنگ را به صدا در میآوردم و میگفتم: «به طرف چپ» و سپس خودم به سمت موتورخانه کشتی میدویدم و دستورات را اجرا میکردم. در همین بین ممکن بود کمی مکث کنم و کمی تحلیل کنم که ببینم چه سهامی باید بخرم که کاملا ناکافی بود.»
جای تعجب نداشت که در سال۱۹۸۱ شوارتز در حال خرد شدن زیر این فشارهای سنگین بود و اولین سال ناموفق خود را تجربه کرد. صندوق ۲۳درصد از ارزش خود را از دست داد. بدتر از آن، این بود که یک سوم سرمایهگذاران او پول خود را بیرون کشیدند و علت آن هم این بود که میترسیدند مبادا شوارتز کنترل خود را از دست داده باشد. بنابراین شوارتز کمی عقب نشینی کرد و صندوق خود را به «صندوق صندوقها» تبدیل کرد. «برنامهام این بود که مقداری از این پول را به سایر مدیران سرمایه بدهم و خود به جای اینکه مدیر فعال باشم، در نقش ناظر عمل کنم».
در واگذاری اختیارات دقت کنید!
این کار یک اشتباه بزرگ بود، چرا که شوارتز اختیار کاری را که در آن تبحر داشت یعنی «سرمایهگذاری» را به دیگران واگذار کرد. شوارتز از سه سال بعد از آن با نام سالهای بیفروغ صندوق کوانتوم یاد میکند. اما با قبول نقشی فرعیتر، او در واقع توانست از مشکلی که او (مانند سایر معاملهگران) با آن روبرو شد، رهایی یابد. مشکلی که در مورد بافت مصداقی ندارد. این مشکل «از پا افتادگی» است.
معامله کاری است پراسترس و تمرکز بالایی برای بازههای زمانی طولانی میطلبد. شوارتز در مورد تجربهاش در سال ۱۹۸۱ میگوید: «احساس کردم که این صندوق یک موجود زنده است، یک انگل که خونم را میمکد و انرژیام را میگیرد.» او بسیار سخت کار میکرد و «پاداشم چه بود؟ پول بیشتر، مسوولیت بیشتر و کار بیشتر و درد بیشتر.»
در سال ۱۹۸۴، شوارتز دوباره سکان امور را در دست گرفت. علی رغم اینکه تجربه او در واگذاری اختیارات چندان موفقیتآمیز نبود، اما در سال ۱۹۸۵ او مجددا توانمند شد و صندوق ۲/۱۲۲ درصد رشد کرد.
اما شوارتز همچنان به دنبال جانشینی میگشت که نقش خودش یعنی مدیر اصلی را به او بدهد. او سرانجام در سال ۱۹۸۸ زمانی که استنلی دراکن میلر به او ملحق شد، توانست به این مهم دست یابد. همانگونه که شوارتز مینویسد:
«پنج سال زمان و کلی تجربه سخت و دردناک را پشت سر گذاشتم، تا بالاخره تیم مدیریت مناسب خود را یافتم. خوشحالم که بالاخره موفق شدم. اما نمیتوانم ادعا کنم که در انتخاب اعضای گروهم به همان اندازه موفق بودم که در مدیریت پولم موفق بودهام.» دراکن میلر صندوق کوانتوم را به مدت سیزده سال اداره کرد. اما در آغاز نمیدانست که چند سال در آنجا خواهد ماند. او به عنوان کاپیتان کشتی استخدام شده بود، اما شوارتز رها کردن کار را برای خود بسیار دشوار میدید.
بعدها در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فروریخت. دراکن میلر در یادآوری آن دوران میگوید: «زمانی که دوباره او را دیدم، او تایید کرد که من عملکرد خوبی داشتهام و کلیه امور را به من واگذار کرد و پس از آن دیگر هیچ اختلافی با هم پیدا نکردیم.»
گرچه واگذاری اختیارات هرگز به آسانی برای شوارتز اتفاق نیفتاد اما به تدریج با آزمونها و مشقات بسیاری که پشت سر گذاشت، در واقع مسوولیتهای بیشتری را نسبت به بافت به دیگران سپرد. شوارتز میگوید: «زمانی که دراکن میلر کنترل امور را به دست گرفت، ما یک ارتباط مربی ـ بازیکن پیدا کردیم که خیلی خوب جواب داد.» ارتباط آنها شبیه ارتباط بافت با مدیران موسسات عملیاتی تابعه برکشایر بود که البته خیلی نزدیکتر از آن بود.
شوارتز از این که زمام امور را واگذار کرده بود تا بر سایر فعالیتهایش متمرکز شود، خوشحال بود. این در حالی است که بافت به طنز میگوید که قصد دارد پس از مرگش در جلسات احضار روح به جانشینانش راهکار دهد. «من تا پنج سال پس از مرگم نیز به کارم ادامه میدهم و به هیات مدیره یک تخته مخصوص ارتباط با مردگان دادهام تا بتوانیم با هم در تماس باشیم.»
کلید موفقیت در واگذاری اختیارات
دانستن چگونگی واگذاری اختیارات برای موفقیت در سرمایهگذاری ضروری است، حتی اگر شما وارن بافت نباشید و مجبور نباشید بدانید که با ۳۱ میلیارد دلار پول نقد چه کنید.در واقع، هنگامی که حساب کارگزاری باز میکنید، مراقبت از پولتان و اجرای دستوراتتان را به دیگران میسپارید.
هنگامی که در یک صندوق سرمایهگذاری مشترک، صندوق سرمایهگذاری معاملات آتی، یا شرکت سهامی، سرمایهگذاری میکنید، در واقع یک مدیر سرمایهگذاری استخدام میکنید که عملکرد تصمیمگیری سرمایهگذاری و مراقبت از پولتان را به او بسپارید.
هر گاه هر گونه سرمایهگذاری انجام دهید در واقع دارید کنترل بخش اعظمی از پول خود (و در مواقعی که بازار نوسانات شدید دارد، تمام پولتان) را به «آقای بازار» میسپارید. هرگاه سهام شرکتی را میخرید، آینده پول خود را به مدیران آنجا میسپارید.هر گونه عمل واگذاری به معنای «سپردن کنترل به غیر» است. با همین استدلال، باز کردن یک حساب بانکی به این معناست که کنترل پول خود را به افرادی میدهید که هرگز ملاقاتشان نکردهاید.
واگذاری موفق آن است که شما بدانید دقیقا دنبال چه هستید. شما میدانید که حساب کارگزاری شما، از داراییهای کارگزارتان جداست. شما میدانید زمانی که دستوری به کارگزار خود میدهید، طبق خواسته شما اجرا خواهد شد. شما میتوانید تلفن را قطع کنید و فکرتان را بر روی مسائل دیگری متمرکز کنید، بدون اینکه مجبور باشید از نزدیک مراقب کارگزار خود باشید تا مطمئن شوید کارها طبق خواسته شما پیش میروند.
سرمایهگذار خبره، اختیارات را واگذار میکند اما هرگز مسوولیت واگذارکردن کار به دیگران را به کسی واگذار نمیکند. «اگر شما فرد مناسب را انتخاب کردید، مشکلی نیست، اما اگر فرد نامناسبی را انتخاب کردید، مسوولیت این کار با شما است نه با او.»
بنابراین سرمایهگذار خبره همواره مسوولیت تمام عواقب اقداماتش را به عهده میگیرد. مطمئنا او نسبت به سرمایهگذار متوسط، کارهای بیشتری برای واگذار کردن دارد. اما شعار او همیشه یکسان است: اختیار امور خود را به دست معتمدترینها بسپارید!
منبع: WWW.bourse۲۴.ir
ارسال نظر