روانشناسی بازار سهام
سرمایهگذاران خبره چگونه ریسک میکنند؟
گروه بورس- حتما شما هم در کنار خود اطرافیان و آشنایانی دارید که معتقدند افراد موفق و ثروتمند با ریسک کردن به جایگاه فعلی خود رسیدهاند؛ برخی میگویند که فلانی ریسک کرد که پولدار شد، اما ما ترسیدیم و درجا زدیم. این اعتقاد پررنگ در شرایطی در بین مردم همچنان وجود دارد که برخلاف این تصور غالب، سرمایهگذاران موفق دنیا پذیرش هرگونه ریسک را در تصمیمات خود نفی میکنند.
جورجی شوارتز در این زمینه معتقد است که ادامه حیات در بازارهای مالی، مستلزم فرار از ریسک است! از سویی دیگر وارنبافت هم در جمله معروفی میگوید: «خرید اوراق بهادار بسیار ارزانتر از ارزش واقعی آنها، اقدام مخاطرهآمیزی نیست.»
در کتاب ۲۳ اصل موفقیت وارن بافت در این باره آمده است:
روش ریسکپذیری شما چیست؟ پس از روشن شدن این موضوع که سرمایهگذاران خبرهای همچون وارن بافت و جورجی شوارتز، از ریسک به مانند یک طاعون پرهیز میکنند، امیدوارم که این پرسش کاملا سادهلوحانه به نظر برسد.
اما لطفا برای چند لحظه، عدم باور به این موضوع را متوقف کنید تا به بررسی مفهوم آن بپردازیم.
در این خصوص تاکید شده که سرمایهگذار موفق به شدت از ریسک اجتناب میکند در حالی که سرمایهگذار بازنده فکر میکند که سودهای کلان تنها از طریق پذیرش ریسکهای بزرگ به دست میآید.
در همین حال، سبد سهامی که مشاور سرمایهگذاری توصیه میکند، کاملا نسبت به «میل سرمایهگذار نسبت به ریسک» متغیر خواهد بود. در صورتی که سرمایهگذار بخواهد از ریسک اجتناب کند، یک سبد متنوع از سهام و اوراق بهادار مطمئن که متحمل زیان نمیشود و البته پول زیادی نیز نمیتواند برای او خلق کند، پیشنهاد خواهد شد.
در صورتیکه سرمایهگذار مایل به پذیرش ریسک باشد، احتمالا به او توصیه میشود تا در مجموعهای از سهام سرمایهگذاری کند که این سهام در اصطلاح روبه رشد و همگی آنها در بردارنده وعدههایی بزرگ هستند، در حالیکه هیچ گونه تضمینی برای تحقق آن شایعات و وعدهها وجود ندارد.
برای مشاور و سرمایهگذاری که به دست آوردن سودی بالاتر از حد متوسط را بدون پذیرش ریسک غیرممکن میدانند، این روش، تدبیری کاملا معقول است...
با این حال، کاربرد عملی قرار دادن «حفظ سرمایه» به عنوان اولین اولویت، به معنای بیمیل بودن نسبت به ریسک میباشد. اگر بتوانید همچون بافت و شوارتز مخالف ریسک باشید و سودهایی بسیار بالاتر از حد متوسط به دست آورید، در آن صورت لاجرم باید اشتباه عمیقی در خرد عمومی رایج در بین مشاوران سرمایهگذاری وجود داشته باشد!
ریسک به موقعیت بستگی دارد
آیا آن کارگرساختمانی که بر روی تخته، شصت طبقه از یک آسمان خراش نیمه تمام را بدون حفاظ بالا میرود، ریسک میکند؟ اسکی باز ماهری که بسیار سریع از سراشیبی تقریبا عمودی با سرعت ٦٠ مایل در ساعت پایین میآید، چطور؟ یا صخره نورد باتجربهای که انگشتانش تنها وسیلهای هستند که او را در ارتفاع صد متری از یک صخره عمودی نگه داشتهاند...
احتمالا پاسخ میدهید، «بله»؛ اما در واقع منظور شما این است که: «اگر خود را جای او بگذارم، بله».
ریسک به دانش، درک، تجربه و مهارت، بستگی دارد. ریسک، مبتنی بر موقعیت است. گر چه نمیتوانیم مطمئن باشیم که آن کارگر ساختمانی، اسکی باز، و صخره نورد، متحمل هیچگونه ریسکی نمیشوند، اما در درون خود میدانیم که اگر ما کاری که آنها انجام میدهند را انجام دهیم، ریسکی که آنها میپذیرند در مقایسه با ما بسیار ناچیز است. تفاوت موجود در این میان، «توانایی ناخودآگاه» است.
بگذارید مثال دیگری بزنیم؛ اگر شما راننده با تجربهای هستید، توانایی اتخاذ تصمیمات آنی برای جلوگیری از تصادف احتمالی یا اجتناب از چالهای در مسیر را دارا هستید.
حتما میتوانید مواقعی را به خاطر آورید که برای جلوگیری از تصادف، ناگهان به روی پدالترمز فشار آوردهاید یا تغییر مسیر ناگهانی دادهاید. این تصمیم کاملا به صورت ناخودآگاه گرفته شده است. چنین واکنشهای خودکار، در نتیجه سالها تجربه حاصل میشود.
لحظهای به آن فکر کنید؛ متوجه خواهید شد که رانندگی، کاری کاملا پیچیده است. در مورد تمام چیزهایی که به طور همزمان مورد نظارت قرار میدهید، فکر کنید: آیا آن کودک میخواهد به سمت جاده بدود؟ آیا او میخواهد به طور ناگهانی جلوی من بپیچد؟ آیا ماشین عقبی بیش از حد به من نزدیک است؟ و...
اینها تنها بخش کوچکی از تمام آن چیزی است که به طور ناخودآگاه متوجه آن هستید. بنابراین، رانندگی یک فرآیند «چندبخشی» است؛ اما به واسطه مهارت ناخودآگاه، این مشکل چند بخشی را به طور خودکار حل میکنید و شرایط را مدیریت میکنید.
هنگامی که ذهن ناخودآگاهتان، رانندگی شما را هدایت میکند، ذهن آگاه شما برای انجام گفتوگو، آگاه شدن از علائم، یا گوش دادن به رادیو، آزاد است. اما برای کسی که پیش از این هرگز رانندگی نکرده است و هیچ تجربه یا مهارتی ندارد، نشستن پشت فرمان یک ماشین نیز ریسکی بسیار بزرگ و اقدام خطرناک است که زندگی او را تهدید میکند. مانند خود شما... درست پیش از آنکه رانندگی را یاد بگیرید.
چهار مرحله یادگیری در بازار سهام
سرمایهگذار خبره در ظاهر به آسانی و فوری عمل میکند، به طوری که در نظر فردی که از بیرون به او نگاه میکند، کار او مخاطرهآمیز جلوه میکند؛ خصوصا هنگامی که به نظر میآید، سرمایهگذار خبره حتی برای فکرکردن نیز مکث نمیکند.
وارن بافت میتواند در مدت ده دقیقه یا کمتر، تصمیم به خرید شرکتی چند میلیون دلاری بگیرد، در حالی که تمام محاسبات را در ذهنش انجام میدهد. او حتی احتیاجی به پشت یک پاکت نامه برای یادداشت یا محاسبات ندارد. علاوه بر این، ثابت شده است که اغلب تصمیماتی که او به این سرعت اتخاذ کرده است، تصمیمات صحیحی بودهاند.
تنها کسی قادر به انجام چنین کاری است که چهار مرحله یادگیری را تجربه کرده باشد:
• عدم توانایی ناهوشیار: نمیداند که چیزی را بلد نیست.
• عدم توانایی هوشیار: میداند که چیزی را بلد نیست.
• توانایی هوشیار: میداند چه چیزی را بلد است و چه چیزی را بلد نیست.
• توانایی ناهوشیار: میداند که بلد است.
عدم توانایی ناهوشیار، حالتی است که شما حتی نمیدانید که چیزی را بلد نیستید؛ این وضعیت ذهن بسیاری از رانندگان جوان است که با تصادفهای بسیار بیشتری نسبت به رانندگان مسنتر و با تجربهتر روبرو میشوند، آنها نمیتوانند (یا نمیخواهند که) عدم دانش و مهارت یا تجربه محدود خود را بپذیرند.
افرادی که در این وضعیت قرار دارند، از احتمال بیشتری برای زیان در سرمایهگذاریها برخوردارند تنها به این دلیل ساده که در مجموع از ماهیت کاری که انجام میدهند مطلع نیستند.
عدم برخورداری از توانایی ناهوشیار، همچنین دلیل بدترین چیزی است که ممکن است در مورد یک سرمایهگذار تازهکار رخ دهد و آن کسب میزان زیادی پول در اولین سرمایهگذاری او است. موفقیت او باعث میشود تا به این باور برسد که راز تجارت یا سرمایهگذاری را پیداکرده و واقعا میداند که چه کار میکند. به اینترتیب هر کاری را که در بار اول انجام داده است، تکرار میکند، با این تفاوت که بر خلاف انتظار خود این بار پول بسیاری از دست میدهد.
لریهایت معاملهگر مشهور آتی میگوید: زمانی برای شرکتی کار میکردم که رییس آن فرد بسیار جالبی بود و کارمندی برای خرید سهام استخدام کرده بود که باهوش بود، اما چندان باثبات نبود. روزی این کارمند ناپدید شد و شرکت را در موقعیتی رو به سقوط رها کرد. رییس شرکت که خودش معاملهگر نبود، از من مشاوره خواست.
«لری، تو فکر میکنی که باید چکار کنم؟»
به او گفتم، «فقط خودت را از این سهام خلاص کن.»
برخلاف نظر من او تصمیم گرفت تا به این سرمایهگذاری ادامه دهد. میزان زیان کمی بدتر شد، اما سپس بازار به وضعیت قبلی برگشت و او این سهام را با سودی کم به پول نقد تبدیل کرد.
پس از این واقعه، به یکی از دوستانم که در همین شرکت کار میکرد گفتم، «باب! به زودی ما هم باید به دنبال شغل دیگری بگردیم.» او پرسید، «چرا؟» پاسخ دادم، «ما برای شخصی کار میکنیم که خود را در وسط میدان مین یافت و کاری که انجام داد این بود که چشمانش را بست و وارد این میدان شد و به سلامت از آن خارج شد! او حالا فکر میکند که هرگاه در وسط میدان مین قرار میگیرد، روش مناسب این است که چشمان خود را ببندد و پیش رود.» کمتر از یک سال بعد... همین شخص تمام سرمایه شرکت را به باد داده بود و ما بیکار شده بودیم.
قرار داشتن در وضعیت عدم توانایی ناهوشیار، میتواند برای دارایی شما بسیار خطرناک باشد.
اما عدم توانایی هوشیار، اولین گام برای موفقیت است. این اقدام پذیرش آگاهانه این موضوع است که نمیدانید چه کاری انجام دهید و متضمن پذیرش کامل عدم آگاهی خودتان خواهد بود.
این امر ممکن است منجر به احساس دلسردی یا بیهودگی یا ناامیدی گردد که موجب میشود برخی از افراد، سرمایهگذاری را به طور کامل رها کنند. اما مواجهه با این شرایط تنها راه برای درک این مطلب است که تسلط پیدا کردن بر هر چیز نیازمند یادگیری گسترده و جدی میباشد.
توانایی هوشیار، هنگامی است که شما تسلط بر چیزی را آغاز میکنید، اما اقدامات شما هنوز باید به صورت خودکار درآیند. در این مرحله از تسلط یافتن، باید تمام اقدامات را به صورت آگاهانه انجام دهید. برای مثال، هنگامی که در حال یادگیری رانندگی هستید، باید به طور آگاهانه از جای قرار گرفتن دستها و پاها مطلع باشید، در مورد هر تصمیم به خوبی بیندیشید که آیاترمز کنید، فرمان را بچرخانید، دنده عوض کنید و... و هنگامی که این کار را انجام میدهید باید به طور آگاهانه در مورد چگونگی انجام آن فکر کنید.
در این مرحله، واکنشهای شما بسیار کندتر از واکنشهای شخص ماهر است.
این به آن معنا نیست که شما نمیتوانید سرمایهگذاری حرفهای را انجام دهید؛ در واقع شما میتوانید تصمیمات سرمایهگذاری مشابه با وارن بافت اتخاذ کنید. اما چیزی که برای بافت ده دقیقه زمان میبرد تا در مورد آن تصمیمگیری کند، ممکن است برای شما ده روز یا حتی ده ماه به طول انجامد. شما باید هر یک از جنبههای سرمایهگذاری را به دقت ارزیابی کنید و به طور آگاهانه از ابزار تحلیل که بافت در ذهن ناخودآگاه خود ذخیره کرده است، استفاده کنید.
تعداد بسیاری از سرمایهگذاران بر این باورند که میتوانند این مرحله از یادگیری را به طور کلی نادیده بگیرند. یکی از راههایی که آنها از طریق آن به دنبال انجام چنین کاری هستند، پذیرش مهارت ناخودآگاه شخصی دیگر میباشد؛ یعنی پیروی از مشاور یا روشهایی که توسط یک سرمایهگذار موفق ایجاد شده است.
اما افرادی که از سیستم شخص دیگری در معاملات استفاده میکنند، دیر یا زود متوجه میشوند که این روش برای آنها کارگر نیست.
در واقع باید بپذیرید که راه کوتاهی برای دستیابی به مهارت ناخودآگاه وجود ندارد.
همانطور که دانش شما گسترده میشود، مهارتهایتان توسعه مییابد، و همانطور که با استفاده مکرر از این دانش و مهارت، تجربه کسب میکنید، آنها به طور روزافزون به صورت خودکار در میآیند و از ذهن خودآگاه به ذهن ناخودآگاه شما منتقل میشوند؛ در نهایت روزی در مییابید که به مرحله توانایی ناهشیار رسیدهاید.
توانایی ناهشیار
این مرحله، حالت یک شخص خبره است که تنها به انجام امور میپردازد و ممکن است حتی نداند که چگونه آن را انجام داده است. هنگامی که فرد خبره بر مبنای توانایی ناهشیار عمل میکند، ممکن است آسان و به سرعت تصمیمگیرد و به گونهای عمل کند که شما را بسیار بترساند.
ما اقدامات شخص خبره را، در بردارنده ریسکهای فراوان توصیف میکنیم. برای مثال، یکی از ملاقاتکنندگان دفتر شوارتز به یاد میآورد هنگامیکه شوارتز جلسه را موقتا قطع میکند تا سفارشی به ارزش صدها میلیون دلار، بدهد؛ «من وحشت میکنم! او با چنین مقادیر هنگفتی سر و کار دارد؟! باید برای انجام این کار اعصاب پولادین داشته باشی.»
بسیاری از مردم چنین اظهار نظرهایی در مورد شوارتز انجام میدهند. منظور آنها این است که: «من» برای انجام کاری که شوارتز انجام میدهد، باید اعصاب پولادین داشته باشم.
شوارتز نیازی به اعصاب پولادین ندارد: شخص خبره میداند که چه کاری انجام میدهد. ما نمیدانیم اما فقط تا زمانی که آنچه را شخص خبره یاد گرفته است، بیاموزیم. او میداند که چه کاری انجام میدهد. به همین ترتیب، مطمئنا کاری در زندگی شما هم وجود دارد که آن را انجام میدهید و برای یک فرد غریبه پر از ریسک به نظر میرسد، اما برای شما خالی از هر گونه ریسک است. این امر از آنجا ناشی میشود که در طول سالها تجربه کسب کردهاید و در مورد آن کار به مهارت ناخودآگاه دست یافتهاید. میدانید که چه کاری انجام میدهید و میدانید که چه کاری انجام ندهید.
ریسک از نظر وارن بافت
امروزه کارهای بسیاری انجام میدهید که فکر میکنید هیچ گونه ریسکی ندارند. اما در برههای از زندگی خود، پیش از آنکه دانش و تجربه ضروری مربوط به آنها را کسب کنید، این امور، فعالیتهایی با ریسک بالا به نظر میآمدند.
هنگامی که شوارتز با استفاده از ابزار اهرم ١٠میلیارد دلاری به فروش استقراضی پوند استرلینگ پرداخت (همان کاری که در سال ١٩٩٢ انجام داد)، آیا متحمل ریسک شد؟ در نظر ما جواب مثبت است. اما ما تمایل داریم که سطح ریسک را با استفاده از معیارهای خود بسنجیم یا فکر کنیم که ریسک تا حدودی قطعی است. بر طبق هر یک از آن معیارها، این ریسک بسیار بزرگ بود.
اما شوارتز میدانست که چه کار میکند. او مطمئن بود که این سطح از ریسک کاملا قابل کنترل است. شوارتز محاسبه کرده بود که حداکثر زیانی که ممکن بود متحمل شود در حدود ٤ درصد است. بنابراین، در واقع ریسک بسیار کمی وجود داشت. همان طور که وارن بافت میگوید: «ریسک از آنجا ناشی میشود که نمیدانید چه کاری انجام میدهید.»
سرمایهگذار بسیار موفق، از هر گونه سرمایهگذاری که برای او مخاطرهآمیز باشد دوری میگزیند (و یا احتمالا فرار میکند). اما از آنجا که ریسک، نسبی و مبتنی بر شرایط است، این امکان وجود دارد که آن سرمایهگذاری که وارن بافت از آن دوری میگزیند، چیزی باشد که جورجی شوارتز با تمام وجود به دنبال آن است، و بالعکس.
محدود کردن سرمایهگذاریها به آن مواردی که مهارت ناخودآگاه در مورد آنها وجود دارد، راهی است که سرمایهگذار خبره از طریق آن میتواند با ریسک مخالف باشد و همزمان سودهایی بالاتر از حد متوسط کسب کند. اما در درجه اول سرمایهگذار خبره چگونه توانسته است به مهارت ناخودآگاه دست یابد؟ با کشف این موضوع که ریسک مقولهای قابل اندازهگیری است و با یادگیری آنچه باید
اندازهگیری کند.
سرمایهگذار خبره در مورد قطعیت و عدم قطعیت میاندیشد و تمرکز او بر رسیدن به قطعیت معطوف شده است. او در واقع به هیچ وجه ریسک را اندازهگیری نمیکند؛ او در جستوجوی دائم خود برای آنچه که وارن بافت آن را احتمال سودهای بالا مینامد، متمرکز میشود.
تفاوت سرمایهگذار خبره و عادی در مواجهه با ریسک
روزی از یک سرمایهگذار عادی پرسیدم که هدف او چیست. او پاسخ داد: «به دست آوردن ده درصد سود در سال».
«و معیار تو برای اینکه متوجه شوی به هدف خود رسیدهای یا نه، چیست؟»
او پاسخ داد: «از این طریق که ببینم آیا ١٠درصد به دست آوردم یا نه.»
این سرمایهگذار تقریبا شبیه یک معمار است که کیفیت ساختمان خود را هنگامی ارزیابی میکند که کار ساخت به پایان رسیده است! بدین ترتیب زمانی که ساختمان تکمیل شد، تازه به فکر نقصهای ساخت و مشکلات سازهای که بنا کرده میافتد.
اما یک معمار خوب از همان هنگام که ساختمان تنها به صورت نقشه وجود دارد، میداند که ساختمانش رضایت بخش خواهد بود. او این موضوع را با اندازهگیری قدرت مصالح، باری که باید تحمل کنند، و کیفیت نقشه و بنا، کنترل میکند.
به همینترتیب، سرمایهگذار خبره، پیش از اینکه سرمایهگذاری کند میداند که آیا سود خواهد کرد یا خیر. در حقیقت، تفاوت سرمایهگذاران موفق با بقیه درست در همین جاست.
سرمایهگذار خبره قبل از خرید، «آردش را بیخته و الکش را آویخته است» و فرآیند خرید سهام برای او صرفا به معنی وارد شدن در فاز انتظار برای برداشت محصول (یا ساخته شدن ساختمان از روی نقشه) است اما برای سرمایهگذاران عادی، خرید سهام به معنای ورود به یک فرآیند پراضطراب و بیقراری تا زمان فروش سهم خواهد بود؛ چیزی که سرمایهگذاران ناوارد خوش دارند تا آن را «ریسکپذیری»
بنامند.
منبع:www.bourse۲۴.ir
ارسال نظر