نکات خواندنی از روانشناسی معامله در بورس
هفت اشتباه بزرگ سرمایهگذاران در بازار سهام
هرچند نمیتوان پاسخ دقیق و روشنی برای راههای ثروتمند شدن و موفقیت در سرمایهگذاری پیدا کرد، ولی موشکافی در زندگی، منش، روش کار و نوع نگاه سرمایهگذاران موفق دنیا میتواند دستکم نقشه راه رسیدن به ثروت واقعی را به سرمایهگذاران نشان دهد و چه بسیارند سرمایهگذاران موفقی که با استفاده از دیدگاهها و روشهای ثروتمندان موفق توانستهاند که به ثروت مطلوب خود دست یابند.
در نوشتار جذاب پیش رو بخشی از «7 گناه نابخشودنی سرمایهگذاران» برگرفته از کتاب «23 اصل موفقیت وارن بافت» ثروتمندترین مرد جهان در سال 2009 گنجانده شده است، تا سرمایهگذاران بازارهای مالی با بخشی از دیدگاهها و روشهای سرمایهگذاران مشهور و موفق دنیا آشنا شوند.
میتوانید حرف مرا در این مورد جدی نگیرید.
یک ماه پیش از فرو پاشی مالی بازار سهام در اکتبر ١٩٨٧، چهره جورجی شوارتز (یکی از موفقترین معاملهگران سهام در دنیا) بر روی جلد مجله فورچون چاپ شد. پیام او این بود:
«اینکه ارزش سهام بالا رفته، و از ارزش واقعی خود که بر اساس مقیاسهای بنیادی سنجیده میشود، بسیار فراتر رفته است، به این معنی نیست که باید سقوط ناگهانی در پی داشته باشد. تنها افزایش بیش از حد ارزش بازار بیش از ارزش واقعی آن نمیتواند به این معنی باشد که این روند تداوم نخواهد داشت. در صورتیکه میخواهید بدانید سهام کشور خود تا چه اندازه با افزایش ارزش روبهرو خواهد بود، کافی است به کشور ژاپن نگاه کنید».
جورجی شوارتز در حالی که به ارزش سهام کشور خود خوشبین بود، احساس کرده بود، نوعی فروپاشی مالی در ژاپن در راه است. او پیشبینی خود را در مقالهای در فایننشال تایمز در تاریخ ١۴ اکتبر ١٩٨٧ تکرار کرد.
یک هفته بعد، صندوق سرمایهگذاری مشترک کوآنتوم که شوارتز مالک آن بود، بیش از ٣۵٠ میلیون دلار زیان کرد که این اتفاق در پی فروپاشی مالی در بازار آمریکا و نه در بازار ژاپن، رخ داد. به اینترتیب کل سود او در آن سال، ظرف چند روز از بین رفت، به طوری که شوارتز اعتراف کرد: «موفقیت مالی من در تضاد کامل با توانایی من در پیشبینی رویدادهای بازار است».
و بافت؟ او هیچ علاقهای به اینکه حرکت بعدی بازار چه خواهد بود، و تمایلی به هیچگونه پیشبینی ندارد. به اعتقاد او، «پیشبینیها ممکن است نکات زیادی در مورد شخص پیشبینیکننده به شما بدهند، اما هیچ چیز در مورد آینده به شما نمیگویند!»
سرمایهگذاران موفق به پیشبینی حرکت بعدی بازار اتکا نمیکنند. در واقع، بافت و شوارتز هر دو اولین کسانی هستند که میپذیرند در صورتی که به پیشبینیهایشان نسبت به بازار اتکا میکردند، سرمایه خود را از دست میدادند.
پیشبینی، از اجزای اساسی بولتنهای سرمایهگذاری و بازاریابی برای صندوقهای سرمایهگذاری مشترک است و نه جزئی از سرمایهگذاری موفق!
ناگهان گارزارلی به چهره مشهور رسانهها بدل شد و در مدت چند سال این شهرت خود را به ثروت هنگفتی بدل کرد. آیا او این موفقیت را با پیروی از ایده خود کسب کرد؟
خیر. او به یکی از گرانقیمتترین مشاوران در آمریکا، با دستمزدی در حدود ۵/١ تا ٢ میلیون دلار در سال تبدیل شد و پولی که به صندوق سرمایهگذاری مشترک تازه تاسیس او ریخته شد در کمتر از یک سال به ٧٠٠ میلیون دلار رسید. با دستمزدی معادل ٣ درصد برای مدیریت وجوه افراد و شرکتها، مبلغی معادل معادل ٢١ میلیون دلار در هر سال کسب میکرد.
چندان بد نبود ـ گرچه این دستمزد به کارفرمای گارزارلی، و مدیر صندوق یعنی شیرسان لمان برادرز تعلق داشت و نه به خود گارزارلی.
در سال ١٩٩۶، گارزارلی سرمایهگذاری بر روی یک خبرنامه را آغاز کرد که به سرعت ٨٢٠٠٠ نفر مشترک آن شدند.
منافع تجاری حاصل از مشاوره، پول زیادی را برای شیرسان و الاین گارزارلی ایجاد کرد ـ اما پیروان آنها چطور؟!
تا سال ١٩٩۴، میزان افزایش دارایی این صندوق سرمایهگذاری مشترک در حال کاهش بود، بطوری که این روند تا جایی ادامه یافت که عملکرد آن نسبت به میانگین بازار کاهش یافت. میانگین بازده برای مدت فعالیت صندوق سالانه ٧/۴ درصد بود، درحالیکه این میزان برای 500 P & S ، ٨/۵ درصد بود.
اولین بولتن خبری گارزارلی در سال ١٩٩٧، یعنی یک سال پس از آغاز به کار آن، و در حالیکه با ناشر خود راجع به مسالهای مشکل پیدا کرده بود، تعطیل شد.
ناشر مدعی بود که این بولتن خبری ٣٠٠٠٠ نفر از مشترکانش را از دست داده است و در مورد توانایی بلندمدت گارزارلی در جذب و حفظ مشترکان، نگران بود. گارزارلی گفت که تنها ١۵٠٠٠ نفر از مشترکان را از دست داده و بخشی از مسوولیت این اتفاق را متوجه ناشر خود دانست، که به عقیده او در بازاریابی برای بولتن خبری به خوبی عمل نکرده بود.
فعالیتهای بعدی گارزارلی در زمینه مدیریت صندوق سرمایهگذاری به اندازه اولین فعالیت او در این مورد موفق نبود. برای مثال، گروه صندوق سرمایهگذاری فوروارد، گارزارلی را به خدمت گرفت تا وجوه مربوط به سهام آمریکایی آنها را در سال ٢٠٠٠ مدیریت کند. به این امید که نام او سرمایهگذاران را به سوی آنها جلب خواهد کرد، این گروه با عنوان صندوق سهام آمریکایی فوروارد گارزارلی در بازار ظاهر شد.
هنگامی که گارزارلی مدیریت را به عهده گرفت، داراییهای این صندوق معادل ٣۵ میلیون دلار بود. هنگامی که سه سال بعد، این داراییها به صندوق سهامی سیرا کلاب، انتقال یافت، دارایی آن به ٢٠ میلیون دلار تنزل پیدا کرده بود.
گارزارلی حتی اعتراف کرد «من یاد گرفتهام که زمانبندی و پیشبینی بازار میتواند شما را نابود کند». او میگوید، «اگر در هنگامی که بازار از پویایی لازم برخوردار میشود، شما بیش از حد پول نقد نگه دارید، این یعنی در موقعیت بسیار بدی هستید».
با وجود این، الاین گارزارلی، هجده سال پس از اینکه برای اولین بار با موفقیت، توجه عمومی در زمینه سرمایهگذاری را به خود جلب کرد، هنوز هم شهرت خود به عنوان یک مشاور را در رسانهها حفظ کرده است. او یکی از همان مشاوران مشهوری است که ستارهاش دیگر چندان درخششی ندارد.
جو گرانویل را به خاطر میآورید؟ او در اوایل دهه ١٩٨٠ چهره محبوب رسانهها بود. تا زمانیکه، وقتی در سال ١٩٨٢، شاخص داو جونز در حدود ٨٠٠ بود، او به پیروان خود توصیه کرد که تمام خریدهای قبلی خود را فروخته و به فروش استقراضی در بازار بپردازند.سال ١٩٨٢، سالی بود که بازارِ رو به رشد دهه ١٩٨٠ آغاز شد. با وجود این، گرانویل همچنان به مردم اصرار میکرد تا به فروش سهام بپردازند تا اینکه میزان شاخص به ١٢٠٠ افزایش یافت.
گرانویل جای خود را به رابرت پرکتر داد ـ که بر خلاف گرانویل ـ برای دهه ١٩٨٠ بازار رو بهترقی را پیشبینی کرده بود. اما پس از فروپاشی مالی ١٩٨٧، پرکتر اعلام کرد که بازار رو بهترقی خاتمه یافته است و پیشبینی کرد که در اوایل دهه ١٩٩٠ شاخص داو جونز به ۴٠٠ واحد سقوط خواهد کرد. این تصمیم و پیشبینی آنقدر اشتباه بود که انگار گلولهات که با یک تفنگ دولول دیوار بزرگ یک مزرعه را هدف گرفته است به خطا رود.
رونق سریع شرکتهای کامپیوتری در دهه ١٩٩٠ دسته دیگری از قهرمانهای رسانهای را بوجود آورد، که اغلب آنها، پس از آنکه شاخص نزدک در مارس ٢٠٠٠ به شدت رو به کاهش گذاشت، از دید عموم محو شدند. در صورتی که واقعا شخصی وجود داشته باشد که بتواند دائما پیشبینیهای دقیقی از بازار ارائه دهد، این شخص توانسته است از جست وجوی بیوقفه رسانههای جهان برای یافتن چنین افرادی، فرار کند و خود را از آنها پنهان نماید. در مورد پول، حق با آن شخص خردمند ناشناس بود که گفت: «پیشبینی دشوار است، خصوصا هنگامیکه به آینده اشاره داشته باشد!»
مشاوران سرمایهگذاری، درآمد خود را از طریق ارائه مشاوره درباره سرمایهگذاریها، توصیه خرید و فروش، و یا از طریق دستمزدهایی که برای مدیریت سرمایه دیگران میگیرند، بهدست میآورند. اما همانطور که جانترین در مجله میداس تاچ اشاره میکند، «فردی که چگونگی دستیابی به طلا را کشف میکند، این راز را در قبال ١٠٠ دلار در سال به شما نمیگوید. و یا در قبال هیچ چیز، این راز را در شبکه تلوزیونی CNBC بازگو نمیکند».به همین خاطر است که بافت، شوارتز، آیکان و دیگر سرمایهگذاران خبره که از سرمایهگذاری واقعی، پول در میآورند، به ندرت در مورد آنچه انجام میدهند یا در مورد تفکر خود درباره بازار صحبت میکنند. اغلب اوقات، آنها حتی به سرمایهگذاران خود نیز نمیگویند که چه چیزی در مورد سرمایه شان در حال رخ دادن است!
جورجی شوارتز هنگامی که در سال ۱۹۹۲ ده میلیارد دلار برای فروش استقراضی پوند استرلینگ سرمایهگذاری کرد، عنوان «مردی که بانک انگلستان را در هم شکست» را به خود اختصاص داد.او تنها نبود. نشانههایی که حاکی از سقوط قریبالوقوع استرلینگ بود برای تمام آنهایی که دید صحیحی داشتند، وجود داشت. صدها نفر و شاید هزاران نفر از دیگر معامله گران نیز هنگامی که پوند سقوط کرد، پول هنگفتی به دست آوردند. اما تنها شوارتز بود که بدونتردید وارد این معامله شد و دو میلیارد دلار سود کرد.
اکنون که بافت و شوارتز مشهور شدهاند، به مقامات ارشد دسترسی دارند. اما زمانی که سرمایهگذاری را شروع کردند کاملا ناشناخته بودند و نمیتوانستند انتظار هیچ خوشامدگویی را داشته باشند. علاوه بر این، بازدههای سرمایهگذاری بافت و شوارتز، هنگامیکه افراد شناخته شدهای نبودند از هم اکنون بیشتر بود. بنابراین اگر هر یک از آنها امروزه به هر شکل از اطلاعات داخلی استفاده کنند، واضح است که نفعی به حال آنها ندارد.وارن بافت نیز در این مورد میگوید، «با اطلاعات داخلی کافی و یک میلیون دلار به راحتی میتوانید در عرض یک سال ورشکست شوید!»
این سرمایهگذار مشهور میگوید: مهم نیست که شما قضاوت درست یا غلطی در مورد بازار داشته باشید.
آنچه مهم است این است که هنگامیکه در مورد یک معامله درست عمل میکنید، چه میزان پول به دست میآورید، و هنگامی که اشتباه عمل میکنید چه میزان پول از دست میدهید. منشاء موفقیت شوارتز دقیقا مشابه بافت است:
سرمایهگذاری کلان در سهامی با تنوع محدود که سود قابل توجهی ایجاد میکند و این سود بیش از زیانهایی است که در مقابل، از دیگر سرمایهگذاریها ناشی میشود.
متنوع سازی، دقیقا نقطه مقابل این روش است: دارا بودن تعداد زیادی از داراییهای کوچک این اطمینان را حاصل میکند که حتی سودی قابل توجه در یکی از آنها اختلاف کمی را در کل دارایی شما ایجاد میکند.
تمام سرمایهگذاران بسیار موفق به شما خواهند گفت که متنوعسازی برای افراد مبتدی است. اما این پیامی نیست که شما احتمالا از مشاور والاستریت خود میشنوید.
در یک کنفرانس مدیریتی که چند سال پیش برگزار شد، شخصیتهای دانشگاهی یکی پس از دیگری مقالههای خود در مورد «شخصیت کارآفرینانه» را ارائه دادند. این شخصیتهای دانشگاهی به غیر از یک موضوع اختلاف نظرهای بسیاری با یکدیگر داشتند: کارآفرینان قدرت تحمل بالایی در مورد ریسک دارند و در واقع اغلب آنها مایل به پذیرش ریسکهای گوناگون هستند.
در پایان کنفرانس، یک شخص کارآفرین از میان حضار برخاست و گفت که او از چیزی که شنیده، بسیار شگفت زده شده است. او گفت: به عنوان یک کارآفرین هر کاری انجام داده است تا از ریسک اجتناب کند. او همچنین تعداد بسیاری از کارآفرینان موفق دیگر را میشناخت و گفت: بسیار مشکل است که گروه دیگری از افراد را یافت که تا این حد مخالف ریسک باشند.
همچون کارآفرینان موفق که مخالف ریسک هستند، سرمایهگذاران موفق نیز دقیقا اینگونه عمل میکنند. اجتناب از ریسک، اصل اساسی برای افزایش دارایی است. بر خلاف تصور ساختگی دانشگاهی،
در صورتی که متحمل ریسکهای بزرگ شوید احتمال آنکه با زیانهای بزرگ روبهرو شوید بیش از بدست آوردن سودهای کلان خواهد بود. همچون کارآفرینان، سرمایهگذاران موفق نیز میدانند که از دست دادن پول آسانتر از بدست آوردن آن است. به همین دلیل است که آنها بیش از آنکه در پی سود باشند به این موضوع توجه دارند تا از زیانها اجتناب کنند.
منشا باور مشاور و باور سیستم مشابه است: تمایل به چیزهایی که در مورد آنها اطمینان وجود دارد.
وارن بافت نیز در پاسخ به پرسشی که در مورد یکی از کتابهای نوشته شده در مورد او بود، با لحنی تند گفت: «مردم به دنبال یک فرمول هستند». آنها فکر میکنند با پیدا کردن فرمول صحیح میتوانند یکشبه پولدار شوند و تصور میکنند تنها کاری که باید انجام دهند این است که آن فرمول را به کامپیوتر وصل کنند و سپس شاهد سرازیر شدن پول به سوی خود باشند.
این مورد، شکل قویتری و فاجعهآمیزتر از گناه نابخشودنی شماره ١ است، که شما باید قادر به پیشبینی آینده باشید.
سرمایهگذاری که معتقد است برای بدست آوردن پول باید قادر به پیشبینی آینده باشد، به دنبال روش صحیح پیشبینی میشود. سرمایهگذاری که تحت تاثیر شدید هفتمین گناه نابخشودنی در سرمایهگذاری قرار میگیرد، گمان میکند که از آنچه در آینده رخ خواهد داد آگاه است. به اینترتیب، هنگامی که این اشتیاق دیوانهوار، نهایتا پایان مییابد، این شخص حجم زیادی از سرمایه خود را از دست میدهد ـ و گاهی اوقات حتی خانه و پیراهن خود را نیز باید برای جبران بدهیها بفروشد.
در میان تمامی هفت گناه نابخشودنی در سرمایهگذاری، ورود به بازار با داشتن باوری متعصبانه، به میزان قابل توجهی، مخاطرهآمیزترین عامل برای دارایی شما خواهد بود.
همیشه باورها کافی نیست
در حالی که باورهای اشتباه به طور اجتناب ناپذیر شما را گمراه خواهند کرد، داشتن باورهای صحیح نیز همیشه کافی نیست.
برای مثال، هنگامی که در مورد راهبرد «شخص یخ شکن مجلس» تحقیق میکردم، یکی از موارد مورد بررسی من، مرد فرانسوی جذابی بود که در صحبت کردن با افراد کاملا غریبه بسیار راحت بود. همچون «شخص یخ شکن مجلس»، او نیز بر این باور بود که همه اشخاص جالب هستند. با این حال، برای آنکه احساس کند میتواند صحبت را آغاز کند، او باید همچنان منتظر بوجود آمدن شرایطی مانند بودن در مهمانی و یا نشستن دور یک میز، میشد.
هنگامی که راهبرد ذهنی شخص «یخ شکن مجلس» در مورد شنیدن صدای خودش که میگوید «آن شخص، فرد جالبی است» را به او آموختم، نیاز او به منتظر شدن برای بوجود آمدن شرایط بر طرف شد، و صحبت کردن با هر غریبهای که از کنارش میگذشت، را آغاز کرد. بنابراین هریک از اجزاء ساختار روش ذهنی (باور، راهبردهای ذهنی، احساس حمایتکننده، و مهارتهای مرتبط) باید در جای صحیح خود قرار گیرند تا یک روش ذهنی متعلق به شما شود.
جام مقدس سرمایهگذاری
هنگامیکه در سال ١٩٧۴ پا به عرصه سرمایهگذاری گذاشتم، هیچ چیز در مورد روشهای ذهنی و راهبردها نمیدانستم، و تمام هفت گناه نابخشودنی در سرمایهگذاری را مرتکب میشدم.
به عنوان ناشر «تحلیل گر پول جهانی» که با نوسانات تورمی دهه ١٩٧٠ دست و پنجه نرم کردهام، کمتر در جایگاه یک مشاور قرار گرفتهام. اما عاقبت متوجه شدم که...
• در میان همتایان خود که به عنوان مشاور در بازار مشغول هستند، هیچ یک در پیشبینی کردن شرایط بهتر از من نبودند.
• هیچ یک از مدیران صندوقهایی که با آنها ملاقات داشتم نیز در پیشبینی شرایط به خوبی عمل نمیکردند و تقریبا هیچ کدام از آنها برای سرمایهگذاران خود به طور مستمر درآمدزایی نداشتند و یا به طور مداوم در این مورد بر بازار فائق نمیآمدند.
یکی از آنها تا حدودی این قضیه را بر ملا ساخت، زیرا از آنجا که در پیشبینی شرایط به خوبی عمل میکرد (حداقل با توجه به بازاریابی خودش) از او پرسیدم به جای آنکه سرمایه دیگران را مدیریت کند چرا به معامله برای خود نمیپردازد.
پاسخ او این بود: «زیرا هیچگونه ریسک منفی در بر ندارد». «هنگامی که به مدیریت سرمایه میپردازم، ٢٠ درصد از سود به من تعلق میگیرد. درحالیکه در زیانها شریک نیستم».
مدیر صندوق دیگری که دقیقا پس از کاهش ارزش صندوق خود، با دستمزدی بسیار بالا استخدام شده بود، این تصویر را کامل کرد، به اینترتیب که کارفرمای جدید او در مصاحبهای گفت که «فعالیتهای ناامید کننده اخیر این مدیر در مورد صندوق از اهمیت کمتری نسبت به توانایی او در روانه کردن پول به سوی صندوقهایی که او بر آنها نظارت داشته، برخوردار بوده است».
• من افرادی را دیدهام که از طریق فروش سیستمهای معاملاتی کسب درآمد کردهاند، اما خودشان خیال استفاده از این سیستمها را هم ندارند. هر هجده ماه یک بار یا مدت زمانی در این حدود، آنها با سیستمی جدید به بازار میآیند؛ سیستم دیگری که خود هرگز از آن استفاده نکردهاند!
• من سیستم ارائه پیشبینی مخصوص به خود را ایجاد کردم (که البته آن را در بازاریابی خود مطرح کردم) که برای مدتی موثر بود و سپس هنگامی که دوران ارزهای شناور آغاز شد، به کلی کارآیی خود را از دست داد. کم کم این فکر به ذهنم خطور کرد که شاید جستوجو برای جام مقدس سرمایهگذاری بیفایده باشد.
با وجود این تنها کمی پس از آنکه از جستوجو کاملا ناامید شدم، پاسخ را یافتم و دریافتم که در تمام مدت مکان اشتباهی را مورد جستوجو قرار دادهام. مشکل بیاطلاعی نبود. مشکل چیزی نبود که من ندانم. این مشکل خودِ من بودم و در واقع روشهای ذهنی نامناسبی بود که در مورد تصمیمات سرمایهگذاری خود بهکار گرفته بودم. تنها هنگامی که روشهای ذهنی خود را تغییر دادم دریافتم که کسب سود در بازار به طور مداوم واقعا تا چه حد آسان است. این همان اتفاقی است که در صورت اتخاذ روشهای پیروزمندانه وارن بافت و دیگر سرمایهگذاران در سرمایهگذاری، در مورد شما رخ خواهد داد. زمانی که اولین بار به حوزه سرمایهگذاری قدم گذاشتید تمامی روشهای آزمایش نشده، باورها، و راهبردهای ذهنی که در طول زندگی شکل دادهاید را با خود به همراه آوردید. اگر این موارد
برای شما مفید واقع شده باشند، به شما در بدست آوردن و حفظ پول کمک کردهاند، و شما یکی از معدود افراد خوش شانس بودهاید.
در مورد اغلب ما، آن دسته از روشهای ذهنی که از جایی (چه کسی میداند از کجا) انتخاب میکنیم، با گذشت زمان تنها باعث وارد کردن زیان و نه کسب پول برایمان بودهاند؛ و در صورتی که به سوی هر یک از هفت گناه نابخشودنی در سرمایهگذاری رانده شدهایم، به طور ناخودآگاه روشهای بد دیگری را نیز به آن روشهای بدی که از پیش داشتهایم، اضافه کردهایم.
تغییر روش ذهنی، همیشه آسان نیست؛ تنها کافی است که از یک شخص سیگاری بپرسید. اما تغییر این روشها امکانپذیر است و اولین گام، شناسایی روشهایی است که باید اتخاذ شود.
ارسال نظر