رفتارشناسی بازار سهام
بخش نخست
فعالیت موفقیت آمیز در بازار سهام مانند عرصههای اقتصادی دیگر نیازمند تجهیز سرمایهگذار به دانش و تخصص لازم است. شاخه ای از علم اقتصاد که دانش و ابزار لازم برای تحلیل بازارهای مالی را در اختیار افراد قرار میدهد، «فاینانس» (Finance) نامیده میشود.
بخش نخست
فعالیت موفقیت آمیز در بازار سهام مانند عرصههای اقتصادی دیگر نیازمند تجهیز سرمایهگذار به دانش و تخصص لازم است. شاخه ای از علم اقتصاد که دانش و ابزار لازم برای تحلیل بازارهای مالی را در اختیار افراد قرار میدهد، «فاینانس» (Finance) نامیده میشود.
از حدود یکصد سال پیش، همگام با شکوفایی و توسعه روز افزون این علم، مدلها و ابزارهای متعددی برای ارزشگذاری داراییها ایجاد شده که بسیاری از آنها امروزه تحت عنوان «تحلیل فاندامنتال» (Fundamental Analysis) توسط کارشناسان برای ارزیابی سهام شرکتها استفاده میشود. برخی متخصصان فاینانس معتقدند که در بلندمدت، ارزش کلیه داراییها (از جمله سهام) از قواعد بی چون و چرای این علم پیروی میکنند و فارغ از نوسانات کوتاه مدت، تنها روش مناسب برای تصمیم گیری صحیح در بازارهای مالی استفاده از مدلهای تحلیلی است. در این میان، هر چند نمیتوان خدمات ارزنده این علم و متخصصان آن را نادیده گرفت اما با بررسی و مطالعه رفتار سرمایهگذاران در عرصه عمل میتوان به مثالهای متعددی دست یافت که بر اساس آن تصمیم افراد در سرمایهگذاری، متفاوت از پیش بینی تئوریهای فاینانس بوده است. این رفتار سرمایهگذاران یکی از فرضیههای اساسی فاینانس تحت عنوان «بهینه بودن بازارها» (Market Efficiency) را زیر سوال برده است. این فرضیه به طور خلاصه بیان میکند که تغییرات قیمت سهام در نتیجه تغییر در ارزش ذاتی شرکتها روی میدهد و در نتیجه قیمت سهام تنها از
اخباری متاثر میشود که به تغییر جریانات نقدی آتی سهام (یعنی آنچه عاید سرمایهگذار خواهد شد) و در نتیجه تغییر در ارزش ذاتی منجر شود. این فرضیه در حالت قوی تر خود بیان میکند که به علت کارا بودن بازارهای سهام، اطلاعات مالی مربوط به عملکرد شرکتها در قیمت سهام آنها لحاظ شده است و بنابراین در هر لحظه بازار، بهترین قیمت را برای یک دارایی با توجه به ارزش فعلی شرکت پیشنهاد میدهد. نمودار زیر که توسط رابرت شیلر از مشهورترین اساتید دانشگاه ییل(Yale) ارائه شده این فرضیه بنیادی فاینانس را به چالش میکشد.در نمودار مقابل، منحنی P شاخص واقعی قیمت سهام در بازار ایالات متحده آمریکا از سال ۱۸۷۰ تا ۲۰۰۸ را نشان میدهد. منحنی* P ارزش فعلی کل عایدات واقعی سهام را محاسبه کرده است. بدین ترتیب با توجه به در دسترس بودن اطلاعات آتی برای یک دوره زمانی طولانی
(از تاریخ شروع نمودار در سال 1870) منحنی* P با تنزیل سودهای نقدی واقعی که در آینده توزیع شده اند (بر اساس نرخ سود اوراق قرضه آمریکایی) ، ارزش ذاتی میانگین کل سهام شرکتها در بورس نیویورک را برآورده کرده است. مقایسه این دو منحنی نتایج جالبی را به دست میدهد؛ نخست اینکه به سادگی میتوان تشخیص داد که میزان نوسانات واقعی قیمت سهام در بورس بسیار بیشتر از نوسانات ارزش ذاتی است به نحوی که منحنی* P یک روند پیوسته با شیب ملایم را طی میکند اما منحنی P به عنوان نماینده تغییرات قیمت سهام بسیار متلاطم و پرنوسان است. دوم اینکه هر چند در اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم دو نمودار هماهنگی زیادی با یکدیگر دارند اما پس از این دوره، برای بازههای زمانی بسیار طولانی (مانند اوایل دهه 90 تا 2008 میلادی) تفاوت معنادار بین قیمت سهام و ارزش ذاتی شرکتها وجود داشته است. این اختلاف، در تضاد جدی با فرضیه بهینه بودن بازارها است که قیمت را منعکس کننده ارزش ذاتی دانسته و هر گونه اختلاف میان این دو را ناچیز و موقتی میانگارد.یک نمونه قابل تشخیص دیگر در این نمودار مربوط به دوران رکود بزرگ (Great Depression) است که طی آن قیمت سهام در
سالهای 1929 تا 1932 بیش از دو سوم ارزش خود را از دست داد در حالی که کوچکترین تغییری در ارزش ذاتی شرکتها بر اساس تنزیل سودهای آینده ایجاد نشده؛ به عبارت دیگر شرایط سودآوری آتی شرکتها کاملا با ثبات بوده است! مطالعه میزان گردش سهام به عنوان یک مثال دیگر در بحث حاضر نیز در بردارنده نتایج جالب توجهی است. به جدول یک توجه کنید. ارقام جدول به خوبی نشان میدهند که در سه بورس توسعه یافته ایالات متحده، انگلستان و آلمان در طول سال 2009 ارزش کل معاملات به مراتب بیش از ارزش بازار بوده که به معنای دست به دست شدن کل ارزش سهام بازار در طول یک سال بین معامله گران است.
در بورس تهران هر چند این نسبت بسیار کمتر است اما با توجه به سهام شناور آزاد (سهام قابل معامله) ۲۰ درصدی در بازار سرمایه ایران میتوان گفت میزان گردش سهام در این بازار نیز در واقع بیش از ۱۰۰ درصد بوده است. در اینجا باز هم تئوریهای فاینانس به چالش کشیده میشوند؛ بر اساس نظریه بازار کارا تنها اخبار بنیادی که باعث تغییر ارزش ذاتی سهام میشوند، میتوانند انگیزه تغییر قیمت و انجام معامله را برای سرمایهگذاران ایجاد کنند؛این در حالی است که نسبت گردش سهام بیش از ۱۰۰ درصدی در اکثر بازارهای مالی دنیا به خوبی بیان میکند که انگیزه انجام معامله در بین سرمایهگذاران به مراتب بیشتر بوده است زیرا طبیعتا میزان اطلاعات منتشره در مورد شرکتها در یک سال به اندازهای نیست که این حجم عظیم خرید و فروش سهام را توجیه کند. نمونههای مزبور حکایت از آن دارند که عواملی فراتر از نیروهای بنیادین در بازارهای مالی عمل میکنند که تئوریهای فاینانس قادر به توضیح آن نیست. در پاسخ به این ناتوانی علمی، در چند دهه اخیر شاخه نوینی به نام «فاینانس رفتاری» (Behavioral Finance) در غرب ایجاد و رشد کرده است که به بررسی رفتار سرمایهگذاران در
بازارهای مالی با رویکرد روانشناسانه میپردازد.
کارشناسان این رشته معتقدند نیروهایی نظیر ترس و طمع میتوانند با زیر پا گذاشتن تئوریهای فاینانس موجب نوسانات چشمگیر در بازارهای مالی شوند. بدین ترتیب باید به افراد از منظر روانشناسانه نگریست که در بسیاری مواقع تحت تاثیر احساسات واقعی، رفتاری کاملا متفاوت با منطق اقتصادی (شالوده فاینانس) از خود نشان میدهند.
در سلسله نوشتاری که در هشت قسمت آینده (از فردا) منتشر میشود با بررسی الگوهای رفتاری سرمایهگذاران و ارائه نمونههای عینی، تصویر روشن تری از نحوه تصمیم گیری افراد در شرایط روانی متفاوت و به تبع آن رفتارشناسی بازارهای مالی خدمت خوانندگان محترم ارائه میشود.
Ali.ebrahimnejad@turquoisepartners.com
Shervin.shahriari@turquoisepartners.com
نمودار مقایسه قیمت با ارزش ذاتی سهام
ارسال نظر