تاثیر ویژگی شخصیتی مدیران در ۴فرضیه بررسی شد
«خودشیفتگی» مدیران؛ خسران یا سعادت؟
۴فرضیه برای یک ویژگی
هر شخص برای آنکه دچار اختلال شخصیتی خاصی باشد، باید شدت و غلظت ویژگیهای شخصیتی در او بالا باشد. به عبارت دیگر، نباید به صرف وجود هرگونه ویژگی شخصیتی، بلافاصله نتیجه گرفت که یک فرد، دچار اختلال شخصیتی است. بدون تعیین معیارهای واقعی برای تشخیص اختلالات شخصیتی، احتمال خطا در تعیین و تشخیص زیاد خواهد بود. افراد مختلف، درصورتیکه در جایگاه سازگار با ویژگیهای روانی خودشان قرار داشته باشد، حتی منجر به ایجاد فواید بسیاری خواهد شد. اغلب هنرمندان، دانشمندان و شخصیتهای برجسته تاریخ، بهنحوی اختلالات روانی نیز داشتهاند. به همین دلیل، مدیران نیز ممکن است دچار خودشیفتگی باشند؛ اما تحت شرایط خاصی این ویژگیهای طبیعی، با کارآیی و کارآمدی همراه خواهد بود. امروزه، برای شناخت اوضاع بازار و اجتماع، ضرورت دارد تا به مناسبات شغلها و سنخهای روانی پرداخته شود. در همین راستا، تحقیق یادشده یکی از آن دسته کارهایی هست که در این زمینه انجام شده است. صرفنظر از کیفیت کارهای انجامشده، هر اقدام صورتگرفته در این زمینه، به موضوعیت یافتن این نوع از مباحث خواهد افزود. در این تحقیق، فرضیات مبتنی بر اثرات مفید و مضر مدیران خودشیفته در عملکرد شرکتها مورد آزمون قرار گرفته است. نتایج فرضیه اول نشان داد که خودشیفتگی مدیران تاثیر معناداری بر پایداری سود دارد. طبق نظر فیلدز و همکاران (۲۰۰۱) و همچنین والاس و زمرمن (۱۹۹۰) کیفیت سود بهدستآمده حاصل از بهکارگیری روشهای مختلف حسابداری در قالب اصول پذیرفتهشده استانداردها میباشد. این اصول به مدیران این اجازه و اختیار را میدهد تا در چارچوب قانونی تغییراتی در میزان سود یا زیان شرکت و همچنین سایر ابعاد مهم صورتهای مالی ایجاد کنند. مدیران خودشیفته میتوانند از این اختیارات در جهت بهبود روند ظاهری سودسازی شرکت استفاده کرده و از این طریق عملکرد خود را بهتر از آنچه هست، نشان دهند. نتایج بررسی فرضیه دوم نشان داد که خودشیفتگی مدیران تاثیر معناداری بر قابلیت پیشبینی سود دارد. مدیران خودشیفته همواره در تلاشند تا میزان سود شرکت تحت مدیریت خود را به دلایل مختلف هموار و پایدار نشان دهند. این عامل سبب خواهد شد تا قابلیت پیشبینی سود در این شرکتها بالاتر رفته و ذینفعان داخلی و خارجی شرکت بتوانند با اطمینان بیشتری سودهای آتی شرکت را پیشبینی کنند. نتایج بررسی فرضیه سوم نشان داد خودشیفتگی مدیران تاثیر معناداری بر مربوط بودن سود به ارزش سهام دارد. مربوط بودن، نشاندهنده توان توضیحی تغییرات بازده سهام توسط سود حسابداری است؛ بر این اساس میتوان عنوان کرد که معیار مرتبط بودن سود به ارزش سهام، نشاندهنده این موضوع است که قیمت یا بازده سهام به عنوان متغیر وابسته تا چه حد در ارتباط مستقیم با متغیرهایی همچون سود هر سهم یا ارزش دفتری هر سهم قرار دارد. زمانی که این ارتباط مستقیم و معنادار باشد، میتوان گفت که سود حسابداری ممکن است مبنایی برای تصمیم سرمایهگذاران باشد. این داده میتواند در تصمیم آنها برای خرید، نگهداری یا فروش سهم اثرگذار باشد. در شرکتهایی با مدیران خودشیفته بهدلیل افزایش پایداری سود و همچنین قابلیت پیشبینی سود، مربوط بودن سود به ارزش سهام نیز افزایش خواهد یافت. نتایج بررسی فرضیه چهارم نشان داد، خودشیفتگی مدیران تاثیر معناداری بر به موقع بودن سود دارد. به موقع بودن سود به توانایی سود جاری در انتقال اطلاعات جاری مربوط است. به موقع بودن سود نشاندهنده میزان اثربخشی و در دسترس بودن به موقع سود برای اخذ تصمیمات مقتضی در زمان مناسب است. این عامل موجب کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بین سرمایهگذاران و مدیران خواهد شد. اطلاعات سود برای اینکه مرتبط باشد، باید به سرعت در بازار منتشر و در دسترس استفادهکنندگان قرار گیرد. با افزایش میزان خودشیفتگی مدیران، صورتهای مالی و سایر اطلاعات مالی با اطمینان و سرعت بیشتری منتشر خواهد شد. همین امر موجب افزایش به موقع بودن سود خواهد شد. بر اساس یافتههای پژوهش حاضر به سهامداران، سرمایهگذاران، تحلیلگران و سایر ذینفعان داخلی و خارجی شرکت پیشنهاد میشود. برای تحلیل وضعیت بنیادی شرکت فقط مولفههای کیفیت سود توجه نکنند و سایر ابعاد مالی شرکت را نیز مورد توجه قرار دهند. همچنین به سهامداران پیشنهاد میشود در تصمیمات خود برای خرید، نگهداری یا فروش سهام حتیالامکان ویژگیهای شخصی و سابقه مدیر شرکت را مد نظر قرار دهند. در همین راستا به هیاتمدیره شرکتها نیز پیشنهاد میشود برای انتخاب مدیران، ویژگیهای شخصیتی او همچون خودشیفتگی، فرااعتمادی را بهعنوان عاملی مهم در آینده شرکت در نظر داشته باشند. انجام این مهم، منجر به افزایش دقت در تصمیمگیری و کاهش خطرات سرمایهگذاریشده و همچنین افزایش سلامت مالی و شفافیت اطلاعاتی را در پی خواهد داشت. هر کدام از مشاغل موجود در بازار، با سنخهای روانی مختص به شغل مربوط به خود سازگارند. در حالتی که شخص در حرفه و شغل سازگار با سنخ روانی خویش مشغول به کار شود، امکان بالایی برای پیشرفت خواهد داشت. در طرف مقابل، شاغل شدن اشخاص در آن دسته از مشاغلی که سنخیت متناسبی با سرمایههای وجودی آنها ندارد، موجب گرفتاری آنها خواهد شد. البته در اینباره نباید دو مطلب مهم را فراموش کرد. اول آنکه، ساختار شغلی بر عملکرد اشخاص آثار غیرقابل انکاری دارد. دوم آنکه، آموزش و یادگیری در شرایط خاصی میتواند مفید واقع شود.
بنا به هر دلیلی، افرادی که نتوانستند در حرفه متناسب با سنخ روانی خود مشغول بهکار شوند، امکان دارد از طریق یادگیری و دریافت آموزش مناسب، تا حدی اوضاع بهتری پیدا کنند. با این تفاسیر میتوان چنین برداشت کرد که هر شخصی باید در جای «مناسب» مشغول بهکار شود. بهطور مثال، ویژگی شخصیت ایثارگر در شغل پرستاری ظرفیت بالایی برای پیشرفت خواهد داشت. جامعه از طریق قرار گرفتن هر تیپ شخصیتی در جایگاه «مناسب» خود، منتفع خواهد شد. در مثالی دیگر، ویژگیهای شخصیت منزوی، کمالگرا و خودشیفته نیز باید در موقعیت خاص خود قرار گرفته باشند تا پیشرفت شخصی آنها در شغلشان، منجر به انتفاع جامعه نیز شود. شغل مدیریت، یکی از کلیدیترین و مهمترین مشاغل موجود در هر جامعهای است. بهویژه در روزگار کنونی که تعداد شاخهی علمی و تخصصی بسیار زیاد شدهاند. این مساله موجب شد تا تصمیمات با چالشهای متعددی مواجه شوند. درواقع، اتخاذ تصمیمات کلنگرایانه نسبت به دوران پیشامدرن بسیار دشوارتر شده است.
مدیریت و نگاه جامع
تواناییها و خصوصیات منحصر به فردی لازم است تا یک مدیر بتواند تصمیمات مناسبی را اتخاذ کند. افزایش درهمتنیدگی میان شاخههای مختلف علمی موجب شد تا هرج و مرجهای زیادی در مجموعههای بزرگ اقتصادی بهوجود آید. در این راستا بهوسیله توسعه یافتن و بزرگ شدن کسبوکارها، این قضیه شدیدتر نیز شده است. با گذر زمان در طول سالها و دهههای اخیر مطالعات بیشتری در رابطه با مباحث مرتبط با حوزه مدیریت صورت گرفته است. اما همچنان ظرفیت بالایی وجود دارد تا به مسائل و پیچیدگیهای موجود در زمینه مدیریت توجه بیشتری شود. تعداد شاخههای علمی و تخصصی بیشتر شدهاند و به همین جهت، شاخه مدیریت نیز جای زیادی برای مطالعه در حوزههای مختلفی یافته است. بهطور مثال، وجود تعارضات و تناقضات میان بخشهای مختلف یک شرکت، برای «مدیریت» چالشهای اساسی پدید آورده است. به این جهت چالشهای مربوط به مدیریت در سطح کلان عمیقتر شده است. بنابراین لازم است تا مسائل و مشکلات کلان مربوط به مدیریت، همهجانبه و کلنگرایانه اتخاذ شده باشند. با این اوصاف، علم مدیریت بهعنوان زیرشاخهای از علوم انسانی، ارتباط تنگاتنگی با روانشناسی، اقتصاد و جامعهشناسی داشته است. در همین راستا، ارتباط میان دانش مدیریت و دانش روانشناسی میتواند رویکردی نوین و بنیادینی در جهت حل مسائل جهان امروز ارائه کند. بر این اساس، واکاوی سنخهای روانی مرتبط با مدیریت، نتایج قابل استفادهای خواهد داشت. به این منظور از طریق مطالعه پژوهشهای موجود در رابطه با مدیریت و اقتصاد به نحوی که از منظر روانشناختی مورد توجه باشد، نکات ارزندهای خواهند داشت.
در یک مقاله تاثیر خودشیفتگی مدیران بر کیفیت سود در شرکتهای پذیرفتهشده بورس اوراق بهادار تهران با آزمون نظریه روانشناسی رفتارگرایی، مورد بررسی قرار گرفته است. در چکیده این مقاله آمده است: «بر اساس نظریه روانشناسی رفتارگرایی، ویژگیهای درونی شخصیتی یک شخص را میتوان از طریق نمودهای بیرونی رفتار وی مورد بررسی قرار داد. یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی مدیر که میتواند ابعاد مختلف سازمان را تحت تاثیر قرار دهد، خودشیفتگی است.»