ماهیت اعتباری پول در فروپاشی FTX نقش اساسی دارد
فریبندگی شکننده ثروت
گزاره «ثروت ایجاد میشود و از بین میرود»، به خانههایی که در اثر آتشسوزی ویران میشوند یا شرکتهای جدید راهاندازی میشوند، محدود نمیشود. هرچند این موارد مثالهایی از ایجاد یا نابودی ثروت هستند اما نکته پنهان از نظر، این است که ثروت نهتنها بهخاطر اتفاقات در اقتصاد واقعی تغییر میکند، بلکه بسته به میزان مبلغی که افراد حاضرند برای داراییهای مالی بپردازند نیز تغییر میکند و خلق یا نابود میشود. ثروت بخش مادی مشخصی از جهان نیست، بلکه ارزشی است که افراد برای مواردی از قبیل خانه، طلا، سهام، اوراق قرضه یا رمزارز قائل هستند. حسابداری ارزش منصفانه (Mark-to-Market) به این معنی است که تمام سهام یا واحدهای یک دارایی به قیمت بازار ارزشگذاری میشوند. معمولا بخش کوچکی از سهام معامله میشود و در نهایت، کل دارایی به قیمتی که سهم در بازار فروش میرود، ارزشگذاری میشود. به بیانی دیگر قیمتی که برای دارایی پرداخت میشود، میتواند متفاوت از ارزشی که برای دارایی ثبت شدهاست، باشد.
اگر شرکت فرضی «نیل» یکمیلیون سهم داشته باشد و از این میزان ۹۹۹.۰۰۰ را در مالکیت خود داشته باشد؛ قیمت سهام «نیل» و در نتیجه، ارزش شرکت «نیل» با هزار سهام باقیمانده که در بازار معامله میشوند، تعیین میشود. اگر قیمت هر سهم ۳۰۰ دلار باشد، ثروت شرکت «نیل» اکنون معادل ۲۹۹.۷۰۰.۰۰۰دلار محاسبه میشود. هرچند سهام شرکت «نیل» در بازار به قیمت ۳۰۰ دلار معامله میشود اما اگر مالک شرکت سعی کند تمام سهام خود را به یکباره بفروشد، قیمت احتمالا بسیار پایین خواهد آمد و بهطور مسلم ۳۰۰ دلار به ازای هر سهم دریافت نخواهد کرد. همانطور که شرکت بهفروش بیشتر سهام ادامه دهد، به قیمتهای پایین و پایینتری معامله میشود. زمانیکه شرکت تمام سهام خود را بفروشد، مسلما بسیار کمتر از ۲۹۹.۷۰۰.۰۰۰دلار ارزش خواهد داشت. اقتصاددانان برای توصیف این پدیده از «نقدینگی» استفاده میکنند، اما این اصطلاح احتمالا همهچیز را توضیح نمیدهد.
«نقدینگی» بهمعنای قابلیت تبدیل داراییها به پول است، به این معنا که معامله با پول نقد چقدر آسان است، اما «آسانی» میتواند معانی مختلفی داشته باشد. خانه از نقدشوندگی بالایی برخوردار نیست، چراکه مدت زمان طولانیتری لازم دارد تا خریدار پیدا کند، اما در نهایت احتمالا به قیمتی که ارزیابی شده بود، فروش خواهد رفت. از سوی دیگر، اکثر سهمهای قابلمعامله عمومی، بسیار نقد تلقی میشوند، زیرا آنها به دفعات معامله میشوند و یافتن خریدار برای چند سهم، سریع و آسان است. نکته اینجاست که اگر کسی بخواهد تعداد بسیار زیادی از سهم را در مدت زمان کوتاهی بفروشد، مثلا ۴۰درصد از کل سهام تسلا، پیدا کردن خریداران کافی برای خرید همه آن سهام بسیار دشوار خواهد بود. تنها راه این است که فروشنده قیمت را بسیار کاهش دهد. در بازار میتوان تاثیر قیمتی فروش تنها چند سهم تسلا را اندازهگیری کرد، اما این موضوع در مورد تاثیر قیمتی فروش تعداد زیادی ازسهام کمکی نخواهد کرد. بهعبارت دیگر، از قبل قابل تشخیص نیست و تنها راه دانستن اینکه واقعا قیمت کل سهام با چه میزان پول معامله خواهد شد، این است که فروخته شوند. حال اگر سهامی درنظر گرفته شود که به اندازه تسلا محبوب و شناختهشده نیست، تفاوت بین ارزش آن سهام در بازار و مقدار پول نقدی که میتوان از فروش یکباره آن بهدست آورد، بزرگتر خواهد بود. افراد میتوانند ارزش اسمی شرکت خود را افزایش دهند و با انتشار مقدار بسیار کمی سهام (بهصورت شناور در بازار به گردش دربیاورند)، بر روی کاغذ ثروت خود را بیشتر کنند. از آنجاییکه تعداد بسیار ناچیزی از سهام میتواند با قیمت بسیار کمی نیز در بازار گردش پیدا کند، احتمال اینکه در نهایت افرادی حاضر به پرداخت پول برای این سهام کمتر شناختهشده باشند وجود دارد. حتی اگر فروش کل سهام آن میزان ثروت کاغذی برآورد شده را بههمراه نداشته باشد، بر روی کاغذ چنین ثروتی ثبت میشود.
قابل درک است که اگر چنین مشکلی در بازار سهام وجود دارد که بسیار شفاف، تحتنظر قانون و گستردهتر از صنعت رمزارز است، در بازار کریپتو تقریبا به یک فاجعه بدل شود، جاییکه تقریبا هر دارایی جدید است و نظارت بسیار کمی وجود دارد. اینکه سم بنکمنفرید ارزش ۶۵۹هزار دلاری ارز دیجیتال خود را ۵/ ۵میلیارد دلار نشان داده است، هرچند تا حد زیادی دروغین بودهاست، اما رمزارزهای زیادی وجود دارند که بر پایه ادعای دروغ نیستند و فقط حبابهایی هستند که توسط قیمتگذاری بازار و حسابداری ارزش منصفانه، در بازار بسیار غیرنقدی ایجاد شدهاند. مورد FTX و سم بنکمنفرید شوک بزرگی به بازار وارد کرد اما واقعیت این است که بسیاری از افراد فوقثروتمند صنعت رمزارز که ثروتشان در مطبوعات سروصدا میکند، تنها میتوانند بخش کوچکی از این مبلغ را بهصورت نقدی دریافت کنند. بهطور کلی بخش بزرگی از ثروت در جهان فرضی است و اگرچه اختلاف میان ارزش اسمی و زمانیکه فروخته شوند برای سهام، اوراق قرضه، املاک و مستغلات از رمزارزها بسیار کمتر است، اما با این حال وجود دارد.
راه دیگری برای محاسبه
آیا راه بهتری از حسابداری ارزش منصفانه وجود ندارد که بهطور واقعی ثروت افراد را بسنجد؟ تا امروز پاسخ اقتصاددانان به این سوال «نمیدانم» است. در اینباره میتوان گفت حسابداری ارزش منصفانه بدترین شکل حسابداری است، بهجز همه موارد دیگری که امتحان شدهاند. در آستانه بحران مالی۲۰۰۸، بسیاری از بانکها محصولات بسیار پیچیدهای مانند تعهدات بدهی وثیقهدار CDO-Squared ایجاد کردند که به قدری تخصصی و سفارشی بودند که تقریبا هیچ بازاری برای آنها وجود نداشت. از آنجاییکه این داراییها تقریبا هرگز واقعا خرید و فروش نمیشدند، بانکها نمیتوانستند از حسابداری ارزش منصفانه برای ارزشگذاری آنها استفاده کنند، بنابراین در عوض از روشی بهنام تعیین ارزش بر اساس مدل مالی (Mark-to-Model) استفاده کردند. در نهایت معلوم شد که این مدلها بسیار بد بودهاند، چراکه منجر به ارزش بیش از حد داراییها شدند. برخلاف هر کاری که سم بنکمنفرید انجام داده است، این روش کاملا قانونی بود، با اینحال زمانیکه در بحبوحه بحران، آن داراییها در بازار برای فروش قرارگرفتند، به فاجعه منجر شد. عاقبت دخالت کنگره و فدرالرزرو بانکها را از ورشکستگی توسط ارزشگذاری بر اساس مدل نجات داد. نظام حسابداری متفاوت نتیجه را متفاوت نخواهد کرد، بخش عمده ثروت در جهان اعتباری است و نمیتوان انعکاس درستی از میزان پول نقد مردم یا قدرت خرید واقعی ثروت آنها داشت.
وزن نابرابری کاغذی
در گذشته، کارشناسان و سیاستگذاران عمدتا بر نابرابری درآمد متمرکز بودند، اما گابریل زوکمن، اقتصاددان فرانسوی، با انتشار مطالعات خود اخیرا تمرکز را از درآمد به ثروت تغییر داده است. نابرابری ثروت بیشتر از نابرابری درآمد است و در دهههای اخیر بیشتر افزایش یافتهاست. این امر بهویژه در مورد افرادی که در ۰۱/ ۰درصد ثروتمندان قرار دارند صادق است. بر اساس مطالعه زوکمن و همکاران سهم آنها از ثروت آمریکا از سال۱۹۸۰ بهشدت (از نزدیک ۴درصد به بیش از ۱۰درصد) افزایش یافتهاست. ثروت این افراد بیشتر از طریق سهام شرکتهای خود، یا بهعنوان مثال از زمان معرفی رمزارز، توکنهای شرکتهایشان بودهاست. در مقابل، ثروت افراد معمولی در اکثر موارد مشمول مستمری بازنشستگی و خانه است، جاییکه اختلاف بین ثروت کاغذی و پول نقد بسیار کمتر است.
بخشی از افزایش عظیم در نابرابری ثروت آمریکا فقط روی کاغذ ثبت شدهاست و مخلوق تعریف قراردادی «ثروت» و ارزشگذاری بالا در بازار سهام است. حال رمزارز بر آتش نابرابری کاغذی افزوده است. در کنار ادعاهای میلیاردی متقلبانه سم بنکمنفرید و دیگر کلاهبرداریهای موجود در این صنعت که هنوز کشف نشدهاند، بخش بزرگی از ثروت ۸۳۵میلیارد دلاری رمزارزهای جهان، به همین اندازه غیرقابل نقدشونده و فریبنده است.