غلامرضا کیامهر

چاپ یادداشت هفته گذشته صاحب این قلم تحت عنوان «آسیب‌شناسی حاکمیت مدیریت دولتی در بانک‌های خصوصی» در صفحه بانک و بیمه دنیای اقتصاد، بعضی از خوانندگان را که از طریق پست الکترونیکی با نویسنده تماس برقرار کرده بودند، درباره قصد و نیت واقعی نویسنده از نگارش آن یادداشت، دچار سوءتفاهم کرده و این توهم را در آنها به وجود آورده بود که گویا نویسنده بعد از آن همه حمایت‌های قلمی از بانک‌های خصوصی دچار استحاله شده و به جرگه مخالفان بانکداری خصوصی پیوسته است، حال آنکه واقعیت کاملا در جهت عکس چنین تصوری است و هدف اصلی و پیام آن یادداشت کمک به حفظ و صیانت از کیان بانک‌های خصوصی نوپای کشور بوده است. شاید یک علت چنان برداشتی از آن یادداشت، صراحتی بود که در ارتباط با معضلی به نام حاکمیت مدیریت دولتی در آن به چشم می‌خورد و این که اصولا ما ایرانیان به طور تاریخی عادت کرده‌ایم مهم‌ترین مسائل خود را در لفافه بیان کنیم و کاری به کار آسیب‌شناسی و چند و چون عملکرد این مقام یا آن سازمان نداشته باشیم. در حالی که آسیب‌شناسی به خصوص آسیب‌شناسی پدیده‌های نوینی چون بانک‌های خصوصی برای ادامه دوام و بقای این بانک‌ها یک ضرورت حیاتی است و به مثابه چراغ پرنوری است که راه حرکت بانک‌های خصوصی ما را روشن می‌سازد و از همین اول کار آنها را از فرو افتادن در بیراهه‌های خطرناک باز می‌‌دارد. این نیاز در مورد پدیده‌های سیاسی و اجتماعی نیز مصداق پیدا می‌کند.

محتوای یادداشت قبلی نویسنده بیان واقعیت انکارناپذیری است که امروز در بدنه مدیریت بانک‌های خصوصی ما به چشم می‌خورد آیا کسی می‌تواند انکار کند که بعد از گذشت پنج سال از تاسیس بانک‌های خصوصی در کشور ما، هنوز سکان مدیریت این بانک‌ها، یکسره در دست مدیرانی است که تمامی تجربه‌های مدیریتی آنها حاصل چند دهه خدمت در سمت‌های اجرایی سازمان‌ها و بنگاه‌های اقتصادی دولتی بوده است.

گرچه نویسنده خود به این واقعیت اذعان دارد که سپرده شدن سکان مدیریت بانک‌های خصوصی به دست مدیران کارآزموده و تجربه اندوخته در بطن دیوانسالاری دولتی حداقل در شروع کار، امری جبری و از سرناگزیری بوده، اما آیا کسی می‌تواند انکار کند که میان دیدگاه‌های مدیریتی مدیران دولتی و مدیریت در بخش خصوصی در بعد درون سازمانی و برون سازمانی، تفاوت‌های عمیق ماهوی و ساختاری وجود دارد و وجود همین تفاوت‌ها ممکن است زمینه‌ساز حاکم شدن گونه دیگری از دیوانسالاری دولتی بر بنگاه‌های اقتصادی و بانک‌های خصوصی باشد.

بی‌گمان امروز در راس هرم مدیریتی اغلب بانک‌های خصوصی ما مدیرانی قرار دارند که حتی در دوران خدمت در بانک‌ها و دیگر نهادهای اقتصادی دولتی منشاء تحولات ارزشمندی در حوزه‌های خدمتی خود بوده و به دلیل برخورداری از خلاقیت‌های ذهنی و ذاتی کارنامه عملکرد درخشانی داشته‌اند و حالا هم می‌توانند آن خلاقیت‌ها را در خدمت به پیشرفت بانک‌های تحت مدیریت خود به کار گیرند.

اما واقعیت تلخ این است که کل سرنوشت یک بانک خصوصی در پشت میز راس هرم مدیریتی آن رقم نمی‌خورد و تمامی رده‌های این هرم مدیریتی در تعیین سرنوشت یک بانک خصوصی دخیل و سهیم هستند.

اما متاسفانه واقعیت‌های موجود می‌گوید که وزنه مدیریتی در هرم مدیریت بانک‌های خصوصی ما به سود مدیران فارغ شده از خدمات دولتی که همچنان با نگاهی به شدت بوروکراتیک به مسائل پیرامون خود می‌نگرند سنگینی می‌کند و این همان طرز نگاهی است که نیاز به آسیب‌شناسی دارد.

این که در هرم مدیریتی اغلب بانک‌های خصوصی ما نشانی از نسل جوان مدیران به چشم نمی‌خورد، خود بهترین دلیل براثبات حاکمیت فرهنگ مدیریت دولتی براین بانک‌ها است و تداوم این وضع می‌تواند به سد راه بروز و رشد استعداد‌هایی که در میان نیرو‌های جوان و تحصیلکرده و بدنه کارشناسی این بانک‌ها وجود دارد، تبدیل شود.

واقعیتی که نمی‌توان آن را کتمان کرد این است که در اقتصاد بسته و دولتی ما در ربع قرن گذشته امکانی برای تربیت و عرضه مدیرانی که توان اداره بنگاه‌های اقتصادی مهمی چون بانک‌های خصوصی را داشته باشند،‌ وجود نداشته است و همان‌طور که گفته شد حضور پررنگ مدیران بازنشسته و باتجربه دولتی در عرصه مدیریت صف و ستادی بانک‌های خصوصی تازه تاسیس یک ضرورت چاره‌ناپذیر بوده، اما حتی باید برای همین مدیران با تجربه مکرر در مکرر توضیح داده می‌شد که سازو‌کار و الزامات تصدی مدیریت در یک بنگاه خصوصی با کار در دیوانسالاری دولتی که در آن دغدغه بهره‌وری و سود و زیان وجود ندارد، کاملا متفاوت است و به همین سبب ممکن است نوع و جنس اغلب تجربیاتی که آنان در طی چند دهه خدمت در بنگاه‌ها و نهاد‌های اقتصادی دولتی کسب کرده‌اند، قابل پیاده کردن در یک بنگاه و بانک‌خصوصی نباشد.

توضیح موکد دیگری که باید به این مدیران داده می‌شد، آن است که باید بخش‌های مفید تجربه‌های مدیریتی خود را به نیرو‌های جوان تحت امر خود منتقل و راه بروز و ظهور استعداد‌های نهفته آنان را هموار سازند. بی‌تردید، میدان دادن به نسل جوان نیروی انسانی بانک‌های خصوصی و سپردن تدریجی مسوولیت‌های مدیریتی به آنها یکی از اساسی‌ترین راه‌های دمیدن روح نشاط و امید به آینده به این نیرو‌ها و هموارسازی مسیر حرکت اطمینان‌بخش بانک‌های خصوصی برای رسیدن به اهدافی است که تحقق آنها به ابتکار و خلاقیت مدیران جوان نیاز دارد.

محترم شمردنشان و شخصیت و ارج نهادن به تجربه‌های مدیرانی که موی خود را در راه خدمت به کشور سفید کرده و اینک در دوران بازنشستگی عهده‌دار سمت‌های مدیریتی در بانک‌های خصوصی شده‌اند، به جای خود، اما مقتضیات و ضرورت‌های زمانه ایجاب می‌کند که این مدیران در مقام مشاورانی امین، گنجینه تجربه‌های خود را سخاوتمندانه در اختیار مدیران جوانی که آینده بانک‌های خصوصی خواه‌ناخواه به دست آنها رقم خواهد خورد، قرار دهند.

بازنشستگان حقی بزرگ بر گردن جوامع بشری دارند و در کشورهای پیشرفته جهان انواع انجمن‌ها و تشکل‌های تخصصی با عضویت بازنشستگان تاسیس شده که سازمان‌های خدماتی و بنگاه‌های اقتصادی در مواقع ضروری با پرداخت حق‌الزحمه‌ها و حق‌المشاوره‌های قابل ملاحظه از نظرات مشورتی اعضای این تشکل‌ها استفاده می‌کنند و حتی گره بسیاری از مشکلات با بهره‌گیری از همین نظرات مشورتی بازنشستگان گشوده می‌شود. زمان آن رسیده است که انواع تشکل‌های تخصصی برای دسته‌های گوناگون بازنشستگان بانک‌های ما هم تاسیس شود. یقینا آینده‌سازان بانک‌های خصوصی ما به تخصص‌های انباشته شده در چنین تشکل‌هایی نیاز فراوان پیدا خواهند کرد. بنابراین نقد عملکرد مدیران کنونی بانک‌های خصوصی به هیچ وجه به منزله نفی ارزش تجربه‌های علمی و تخصصی آنها نیست.

Kiamehr@ Hotmail.com