یادداشت
مدیریت سود در بانکها
در نوشته حاضر قصد داریم مبانی تئوریک پدیده مدیریت سود در بانکها را که یکی از موضوعات بااهمیت عملی و تئوریک صنایع بانکداری در سطح بینالمللی میباشد، بررسی نماییم و امید است که بتوانیم در مقالات آتی تکنیکهای مختلف مدیریت سود مورد استفاده در این صنعت را به طور خاص کنکاش کنیم.
علیرضا شهریاری*
در نوشته حاضر قصد داریم مبانی تئوریک پدیده مدیریت سود در بانکها را که یکی از موضوعات بااهمیت عملی و تئوریک صنایع بانکداری در سطح بینالمللی میباشد، بررسی نماییم و امید است که بتوانیم در مقالات آتی تکنیکهای مختلف مدیریت سود مورد استفاده در این صنعت را به طور خاص کنکاش کنیم. در ابتدای مقاله، ذکر این نکته ضروری است که موارد مندرج در این نوشته، نتایج تحقیقات صورت گرفته در صنایع بانکداری در سطح بینالمللی میباشد و تعمیم این موارد به صنعت بانکداری ایران و هر گونه نتیجهگیری در مورد وضعیت فعلی این صنعت در کشورمان نیازمند جمعآوری دادهها و تحقیقات علمی است و مقاله حاضر تنها به قصد روشن کردن وضعیت گزارشگری و حسابداری بانکی در سطح بینالمللی به منظور مقایسه وضعیت فعلی بانکهای کشورمان با موارد مشابه بینالمللی است.
نوشته حاضر، موضوع مدیریت سود را که یکی از موضوعات رایج گزارشگری و حسابداری شرکتها است، مورد توجه قرار میدهد. ولو اینکه موضوع مدیریت سود مربوط به صنعت خاصی نمیشود، در این مقاله قصد داریم به طور خاص، جنبهها، انگیزهها و هزینههای ناشی از مدیریت سود را در صنعت بانکداری بررسی نماییم. علت توجه و تاکید ما در این نوشته بر این صنعت، بحث هزینه سرمایه بانکها و تحمیل آن به مشتریان، سایر صنایع و در نهایت اقتصاد کلان میباشد. همان طور که در ادامه به تفصیل به آن خواهیم پرداخت، واکنش بازار به مدیریت سود صورت گرفته در صورتهای مالی ارائه شده توسط بانکها و افزایش نرخ بازده مورد انتظار هنگام خریداری سهام آنها میباشد. افزایش نرخ بازده مورد انتظار، موجب افزایش (کاهش) قیمت پیشنهادی فروش (خرید) شده و در نتیجه هزینه سرمایه بانکها را جهت کسب منابع و سرمایه افزایش میدهد. بانکها نیز به منظور پوشش هزینه سرمایه افزایش یافته، مجبور هستند که شرایط اعتباری خود را برای مشتریان (در زمینههای مختلف از قبیل نرخ تسهیلات، وثایق دریافتی و...) سختتر و از این طریق هزینه سرمایه افزایش یافته خود را به صنایع دیگر و در نهایت اقتصاد کلان تحمیل نمایند.
جنبههای مدیریت سود در بانکها
بررسی نحوه عمل واقعی بانکها در کشورهای مختلف نشان میدهد مدیریت سود در بانکها جنبههای گوناگون و متنوعی دارد که در سه گروه اساسی قابل طبقهبندی است. این سه جنبه اصلی عبارتند از:۱- اجتناب از شناسایی زیان، ۲- هموارسازی سود، ۳- شناسایی بی پروای سود. مشاهدات نشان میدهد پدیده اجتناب از شناسایی زیان، در میان کشورهای مختلف و مخصوصا در صنعت بانکداری نحوه عمل رایجی به شمار میآید. تئوری هزینه مبادله و تئوری پیشنگری میتوانند در توجیه اینکه چرا مدیران سعی در اجتناب از شناسایی زیان دارند، کمک نمایند. تئوری هزینه مبادله بیان میکندکه منابع محدود ذینفعان شرکت به آنها اجازه نمی دهد که همه اطلاعات موجود را به دست آورده و پردازش نمایند، بنابراین مجبور هستند که از یکسری قواعد سرانگشتی جهت تصمیمگیری استفاده نمایند. تئوری پیشنگری نیز بیان مینماید که سهامداران ممکن است برای همسو نمودن منافع مدیران شرکت، طرح پاداش بر مبنای سود را در نظر بگیرند و همین موجب افزایش انگیزه مدیریت سود در مدیران خواهد شد. در حقیقت به نظر میرسد که مدیران بانکها مطابق با تئوری پیشنگری، جهت عبور از آستانه سود مبنای پاداش، سود را مدیریت نمایند. این مساله موجب میشود که سود گزارش شده، در مورد عملکرد اقتصادی واقعی بانک، محتوای اطلاعاتی کمتری داشته باشد. هموارسازی سود به کاهش نوسانات سود گزارش شده در طول زمان اشاره میکند. تحقیقات نشان میدهد که مدیران بانک انگیزههای زیادی جهت هموارسازی سود دارند.
انگیزه هموارسازی سود به منظور کاهش نگرانیهای مربوط به ورشکستگی و ریسک عمومی بانک، بین سرمایهگذاران و قانونگذاران و ناظران دولتی ناشی میشود. سود هموار شده، همچنین موجب ثبات بیشتر قیمت سهام شده و در برخی از بستههای پاداش، ممکن است به مدیران در حفظ روند دریافت پاداشهای ثابت کمک نماید. تمایل مدیران ضعیف به نمایش خود به عنوان مدیران خبره، کاهش ارزش فعلی بدهیهای مالیاتی و حفظ یک رویه تقسیم سود ثابت، از دیگر دلایل هموارسازی سود میباشند. بدون توجه به انگیزههای متفاوت هموارسازی سود، ذکر این نکته ضروری است که اگر سود نتواند نوسان واقعی عملکرد یک بانک را نشان دهد، برای افراد برون سازمانی محتوای اطلاعاتی کمتری خواهد داشت و نیز از لحاظ کیفی نامرغوبتر خواهد بود.
شناسایی بیپروای سود رویهای است که در آن، به منظور حداکثرسازی سود گزارش شده، شناسایی زیانها به تاخیر افتاده و شناسایی سودها تسریع میگردد. بر خلاف شناسایی بی پروای سود، محافظهکاری در سود، موجب افزایش محتوای اطلاعاتی سود میگردد، چرا که اطلاعاتی در مورد تمایل مدیران به نگهداری سود فراهم میآورد. برای مثال، از آن جا که زیانهای اقتصادی، بازخورد سریعی در مورد ضعف راهبردها و تصمیمات سرمایهگذاری مدیریت فراهم میآورند، مدیران ممکن است تمایل داشته باشند زیانهای اقتصادی را پنهان نمایند. بنابراین به علت انگیزههایی که مدیران در پنهان نمودن زیانها و افشای سودهای اقتصادی دارند، شناسایی بیپروای سود احتمالا گزارشگری خوشبینانه و سوگیرانه از طرف مدیریت را منعکس میکند و اختلالاتی در سود گزارش شده به وجود میآورد.
انگیزههای مدیریت سود در بانکها
انگیزههای مشاهده شده برای مدیریت سود در صنایع غیرمالی به راحتی قابل تعمیم به صنعت بانکداری میباشد. به علاوه، در صنعت بانکداری، مجموعهای از محدودیتهای دیگری وجود دارد که انگیزههایی جهت مدیریت سود به عنوان یک راهبرد مستمر فراهم مینماید. بانکها در یک محیط چند محدودیتی فعالیت میکنند. آنها مجبور هستند که سرمایه حداقلی را در مقابل موقعیتهای ریسکی حفظ نمایند. در اکثر کشورها از جمله کشور خودمان، مطابق با خطوط راهنمای بانک بینالمللی تسویه، بانکها ملزم هستند نسبت هشت درصد سرمایه پایه به پرتفولیوی تسهیلات مشتریانشان (نسبت کفایت سرمایه) را نگهداری نمایند. در صورت نقض این الزام، بانکها به شدت جریمه میشوند. ممکن است مجبور شوند که فعالیتهای وامدهیشان را متوقف نمایند. در بسیاری از کشورها این جریمه به محض نقض الزام کفایت سرمایه فوق آغاز میشود و حتی برای بانکها دوره مهلتی جهت تطابق با الزام مذکور قائل نمیشوند. از طرف دیگر، سهام بانکها در بازارهای سهام به طور عمومی معامله شده و به صورت مداوم توسط تحلیلگران مالی مورد بررسی قرار میگیرند. بورس، سرمایهگذاران، بانک مرکزی و سایر ذینفعان شامل مشتریان بالفعل و بالقوه از دیگر گروههایی هستند که فعالیت بانکها را نظارت مینمایند. انتظارات بازار بر اساس نسبتهای کلیدی مثل نسبت قیمت به سود، ارزش بازار به ارزش دفتری، بازدهی داراییها، بازدهی حقوق صاحبان سهام (یا بازدهی سرمایهگذاری) و نرخ رشد سود شکل میگیرد. از دست دادن این اهداف کلیدی میتواند به طورمعکوس بر قیمتهای سهام اثر بگذارد. از دست دادن اهداف میتواند شهرت بانک را زیر سوال برده و منجر به کاهش سپردههای مشتریان و زیان واحد تجاری شود. به علاوه موارد فوق، تقسیم سود میتواند انگیزه دیگری فراهم نماید. بانکها اغلب به منظور تقسیم سود، مخصوصا در مواردی که سهامداران آنان عمده باشند، تحت فشار هستند. نیاز به تقسیم سود و به طورمتعاقب حفظ این رویه تقسیم سود، محدودیت دیگری برای عملکرد مالی بانک میباشد.
کاهش هزینه سرمایه بانکها
در نتیجه مدیریت سود
مطابق با نظریات موجود در زمینه مدیریت سود، کیفیت سود حسابداری از سه طریق ممکن است بر بازارهای مالی اثر بگذارد. اول، اطلاعات حسابداری قابل اتکاتر به سرمایهگذاران کمک میکند که سرمایهگذاریهای خوب را از سرمایهگذاریهای بد تشخیص دهند. این موضوع، تا حدودی به آن علت است که اطلاعات حسابداری باکیفیتتر، به سرمایهگذاران اجازه میدهد با اطمینان بیشتری بازدهی اوراق بهادار را پیش بینی کنند. از آن جا که ریسک برآوردی مفروض سرمایهگذاران کمتر میشود، نرخ بازدهی کمتری را طلب میکنند که منجر به کاهش هزینه سرمایه برای شرکتها میشود. این موضوع در صنعت بانکداری که ریسک برآوردی بالا، مشخصه ذاتی آن است حیاتیتر میباشد. دوم، اطلاعات حسابداری مالی یک نقش حاکمیتی مهم دارد. اطلاعات حسابداری، به عنوان داده مستقیم مکانیزمهای کنترلی شرکت کمک میکند که تفاوتها بین مدیران خوب و بد مشخص گردد و هزینههای نظارتی اضافه تحمل شده توسط سرمایهگذاران کاهش یابد. این موضوع اهمیت خاصی در صنعت بانکداری دارد که درآن شفافیت اطلاعات در ارتباط تنگاتنگ با مسوولیت پاسخگویی است. در صنعت بانکداری، پاسخگویی ایجاب میکند که اطلاعات کافی و انگیزه جهت ارزیابی مدیریت یک بانک برای ناظران دولتی، مالکان بانکها، اعتباردهندگان و سایر بازیگران بازار فراهم کند. با کاهش مشکلات نمایندگی و هزینههای مربوطه، اطلاعات حسابداری بهتر صرف ریسک مورد تقاضای سرمایهگذاران و به تبع آن هزینه سرمایه شرکت را کاهش میدهد.
سوم اینکه مدیریت سود، عدم تقارن اطلاعات بین افراد داخلی و خارجی شرکتها را افزایش میدهد. این موضوع برای کسانی که قصد معامله با بانک را داشته و نقدینگی برای آن فراهم میآورند، عدم اطمینان بسیاری را به وجود میآورد. فراهم کنندگان نقدینگی نمی توانند مطمئن شوند که معاملات در یک قیمت عادلانه انجام میشود. بنابراین از طریق کاهش قیمت خرید و افزایش قیمت فروش واکنش نشان داده و موجب افزایش فاصله قیمت خرید و فروش و در نتیجه هزینه معامله میشوند. در نتیجه، سرمایهگذاران بازده بالاتری از سرمایهگذاری طلب میکنند و در نهایت کمتر معامله میکنند. انتظار میرود که اثر مورد آخر مخصوصا برای بانکها قوی تر باشد. دلیل این است که به علت پیچیدگی صنعت بانکداری، عدم تقارن اطلاعاتی بین سرمایهگذاران و افراد داخلی بانک ممکن است در مقایسه با سایر صنایع بزرگتر باشد.
* دانشجوی دکترای حسابداری وحسابرس بانک
ارسال نظر