داستانهای شنیدنی درباره فروش بیمه
بابت ۲۵دلار متشکرم
اندیشه، تجارب، چالشها و موفقیتهای دیگران در عرصههای مختلف اقتصادی از جمله صنعت بیمه، راهگشای کسانی است که به دنبال یافتن راههای تازه و دستاوردهای نوینی در کسب و کار موفق میباشند.
گردآوری: عباس رنجبر کلهرودی
اندیشه، تجارب، چالشها و موفقیتهای دیگران در عرصههای مختلف اقتصادی از جمله صنعت بیمه، راهگشای کسانی است که به دنبال یافتن راههای تازه و دستاوردهای نوینی در کسب و کار موفق میباشند. پیشروان و نوآوران آنانی هستند که از تجارب دیگران به بهترین شیوه بهره میجویند و جامعه را به سوی ترقی و تعالی رهنمون میسازند.مجموعه «داستانهای شنیدنی فروش بیمه» که از آثار برجسته گلچین شده است؛ بیانگر تجارب باارزش و منحصربه فرد، فروشندگان مجرب و صاحب نظری است، که میتواند مورد استفاده مدیران فروش، نمایندگان و بازاریابان قرار گیرد.
داستان اول بابت ۲۵دلار متشکرم!(۱)
یک باور را وارد شغل اولم کردم که مطمئنا مرا به دردسر میانداخت: همه باید مرا دوست داشته باشند. البته این باور دو اشتباه داشت یک «همه» و دیگری «همیشه» و وقتی شروع به فروشندگی کردم، فورا بازخوردی قوی نسبت به باورم دریافت کردم. در آن زمان تعجب میکردم که چقدر مردم سعی میکنند از یک فروشنده بیمه دور بمانند. وقتی مرا میدیدند که دارم میآیم، برمیگشتند از راه دیگری میرفتند. این ناراحتم میکرد. غرور من واقعا جریحهدار میشد.
محض نمونه، یک روز فروشندگی من اینطور بود: سعی میکردم بیمهنامهای به جان(JOHN) بفروشم، او چیزی نمیخرید. او تبدیل به باری روی ذهنم میشد، او چیزی نمیخرید و همینطور تا آخر، بعد به بیل (BILL) میرسیدم و تا این زمان تمام این افراد غرورم را جریحهدار کرده بودند. واضح است که دیدار با بیل هم موفقیتآمیز نبود. به نظر میرسید که طلسم شدهام. تا این که بالاخره تصمیمی گرفتم. تصمیم گرفتم کارم را رها کنم. برای شرکت بیمه فرقی نمیکرد؛ ولی پذیرش شکست برایم خیلی سخت بود.خوشبختانه دوست من درست زمانی که به آن نیاز داشتم کتاب «انسان در جستوجوی معنا» نوشته دکتر ویکتور فرانکل(۲) را به من داد.این کتاب چشم مرا به روی قدرت باورها باز کرد. کمک کرد که من باورهای خود را راجع به خودم و کارم بررسی کنم. تجربهای موفقیتبار و آموزنده بود.یکی دو تا از باورهای ساده و در عین حال قدرتمندم را تغییر دادم. تصمیمی آگاهانه گرفتم که هیچ فروشی نتواند معین کند که من که هستم و که خواهم شد؟بعد قدمی دیگر برداشتم. در آن زمان بایست بیست مشتری احتمالی را میدیدم تا یک بیمهنامه بفروشم. میانگین درصد دریافتی من از این فروش ۵۰۰ دلار بود.
پانصد دلار تقسیم بر بیست تماس با مشتریان احتمالی میکرد به حسابی هر تماس ۲۵ دلار. این طور بود که بازی باورها را عوض کردم.به مری (MARRY) زنگ میزدم و او هیچ نمیخرید. به جای این که او را تبدیل به باری روی ذهنم کنم، به خود میگفتم، برای بیست و پنج دلار متشکرم. با ۱۸ مشتری احتمالی دیگر هم همین کار را میکردم. هر بار میگفتند: نه من در ذهنم جواب میدادم: خوب، برای ۲۵ دلار خیلی متشکرم. وقتی به مشتری بیستم میرسیدم و او خرید میکرد، مجددا میگفتم: برای ۲۵ دلار متشکرم. این طور شد که خیلی زود بیست مشتری احتمالی تبدیل به ۱۰ تا شد و کمیسیون ۵۰۰ دلاری تبدیل به ۱۰۰۰ دلار شد.در این زمان به سختی میتوانستم جلوی خودم را بگیرم و نگویم: برای ۲۵ دلار متشکرم.من در حقیقت روش فروشم را تغییر ندادم. من فقط تصمیم گرفتم باورهایم را تغییر دهم.دیگر باور نداشتم که اگر مشتری نه بگوید این نشانه شکست است و بعد به آن قسمت خودم که منطقیتر و قویتر بود و به من یادآوری میکرد که تعیین ارزش خود هیچ وقت در موقع فروش مطرح نیست، گوش دادم.این یک تمرین روزانه شد. به خود میگفتم: من نمیتوانم شکست بخورم. تعیین ارزش من مطرح نیست.کاری که میکردم این بود که حرفهایی را که به خود میزدم بررسی با صدای درونم مبارزه و باورهای صحیح را انتخاب کنم. این تفاوت زیادی در من ایجاد کرد.
لاری ویلسون
پینوشتها:
۱ -عامل علاءالدین، جادوی موفقیت در زندگی. جک کنفیلد و مارک ویکتور هانسن. ترجمه سهیلا موسوی رضوی و دکتر ندا افتخار. تهران نسل نواندیش. ۱۳۷۹.
۲ -دکتر ویکتور امیل فرانکل ۱۹۹۷-۱۹۰۵ روانپزشک اتریشی و نویسنده کتاب معروف در جستوجوی معنی.
Ranjbar_kalahrodi@yahoo.com
ارسال نظر