امیررضا موسوی:
اخیرا بحث در فضای بینالمللی پیرامون اثربخشی نظریههای علم اقتصاد متعارف برای حل مسائل جهان بالا گرفته، برخی از اندیشمندان سعی کردهاند با محوریت انتقاد از چارچوبهای کلاسیک، کینزی و نئوکلاسیک علم اقتصاد، راههایی را برای بازتنظیم علم اقتصاد حول مسائلی نظیر نابرابری، بحران بدهی، شوک تقاضا و تورم فزاینده، اثرات جانبی و مقوله محیطزیست طرح کنند. «باشگاه اقتصاددانان» نیز بنا به اهمیت این موضوع سعی کرده بخشهایی از پنجمتن جالبی را که پیرامون بازاندیشی در علم اقتصاد نوشته شدهاند منتشر کند که این پرونده اکنون پیش روی شماست.
افزایش غیرمنتظره تورم در دو سال گذشته، سیلی بزرگی بود که به صورت ما خورد و سعی داشت بگوید که ایدههای مورداجماع در فضای سیاستگذاری اقتصادی چندان هم درست نیستند و باید تغییر کنند. خوشبختانه ایدههای «جدید» موردنیاز ما بهخوبی آزمایش شده و در قفسه نشستهاند و مترصد توجه ما هستند. میدانیم تورم زمانی اتفاق میافتد که تقاضای کل از عرضه کل پیشی گرفته و بیشتر شود. در این بین یافتن منبعی که تقاضا را تحریک میکند، سخت نیست.
جویاتی گوش/ استاد اقتصاد دانشگاه امهرست در ماساچوست
لزوم اصلاحات بنیادی در علم اقتصاد هرگز به این اندازه حیاتی نبوده است. بشریت با بحرانهای جهانی روبهروست و سلامت سیاره و مسائل زیستمحیطی، چالشهایی جدی به شمار میآیند. اقتصاد جهانی حتی پیش از همهگیری در وضعیتی متزلزل قرار داشت؛ بهبود پس از آن نیز نابرابریهای عمیق و رو به افزایش را نهتنها در زمینه درآمد و دارایی، بلکه در دسترسی به نیازهای اولیه انسانی نیز نمایان کرده است. تنشهای اجتماعی-سیاسی و درگیریهای ژئوپلیتیک، در حال تبدیل جوامع به جوامعی ناکارآمد و غیرقابل سکونت هستند. رفع تمام این مسائل، نیازمند استراتژیهای اقتصادی بنیادین و متحولکننده است. با این حال، جریان اصلی این رشته همچنان بر رویکرد سنتی خود پافشاری میکند، گویی اصلاحات جزئی و حاشیهای میتواند تاثیر ملموسی داشته باشد.
عاطف میان/استاد اقتصاد، سیاستگذاری عمومی و مالی دانشگاه پرینستون
جهان و طبیعت اطراف ما به تعادل نیاز دارد؛ بین شکارچی و طعمه در جنگل، بین فشار و کشش سیارات در مدار و... این تعادل باید برقرار باشد. نظام اقتصادی هم با طبیعت فرق چندانی ندارد. این نیاز باید در قالب تعادل طولانیمدت بین آنچه مردم به دست میآورند و آنچه خرج میکنند، بروز پیدا کند. اما شوربختانه امروز جهان با از دست دادن این تعادل، در یک چرخه بزرگ بدهی گرفتار شده که رفاه جهانی را تهدید میکند. شکستن این چرخه یکی از مهمترین چالشهای قرن بیستویکم است.
بنت کویل/عضو هیاتعلمی دانشگاه کمبریج در رشته سیاستگذاری عمومی
ما برای تغییرات اساسی اقتصادی به دور شدن از اقتصاد سادهانگارانه نیاز داریم. اقتصادی که در دهه ۲۰۲۰ با آن روبهرو هستیم، دنیایی بسیار متفاوت از اقتصاد اواسط قرن بیستم دارد. در آن زمان بود که بسیاری از ابزار متعارف و امروز اقتصاددانان برای اولین بار توسعه یافته و ابداع شدند. رسمی شدن اقتصاد (و توجه روزافزون دولت به آن) که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به فضای تولید رسوخ کرد، همزمان با تحریک رشد و ایجاد اشتغال، تولید کالاهای استاندارد را باب کرد و تجارت را به جای اجزای جدا از هم، به سمت کالاهای نهایی کشاند. اقتصاد کینزی نیز مقولات آماری جمعآوریشده در قالب سیستم حسابهای ملی و مدلهای خطی داده-ستانده و مدلهای اقتصاد کلان را که بهتازگی توسط کاربران شاخه اقتصادسنجی ساخته شدهاند، شکل داد.
انگوس دیتون/ برنده نوبل اقتصاد در سال 2015 و استاد دانشگاه پرینستون
علم اقتصاد دستاوردهای زیادی داشته است و درک عمیقی نسبت به مسائل گوناگون دارد. با این حال، امروزه ما دچار سردرگمی هستیم. بحران مالی را پیشبینی نکردیم و بدتر از آن، ممکن است از طریق اعتماد بیش از حد به کارآیی بازارها، بهویژه بازارهای مالی، در آن سهیم شده باشیم. درباره رویدادهای کلان اقتصادی اخیر، کارشناسان بر نادرستی نظرات دیگر کارشناسان تاکید داشتهاند. در میان برندگان جایزه نوبل اقتصاد، اختلافنظر شدیدی وجود دارد و آنها حتی در مراسم اهدای این جایزه در استکهلم نیز از یکدیگر انتقاد میکنند. مانند بسیاری دیگر، من نیز اخیرا متوجه تغییر دیدگاههای خود شدهام که برای کسی که بیش از نیمقرن به عنوان اقتصاددان فعالیت داشته، روندی ناخوشایند است. اقتصاددانانی که در نیمقرن گذشته به طرز چشمگیری مورد توجه قرار گرفتهاند، ممکن است به جانبداری از نظام سرمایهداری به شکل کنونی آن متهم شوند. لازم به ذکر است که من در مورد اقتصاددانان جریان اصلی صحبت میکنم و اقتصاددانان خارج از جریان اصلی بسیاری وجود دارند.