عوامل اقتصادی بحران آب
دکتر مهرداد علیمرادی عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی مدیریت و برنامهریزی کارشناسان میگویند که بیش از ۹۰ درصد آب مصرفی کشور در حوزه کشاورزی است و کمتر از ۱۰ درصد صنعت، خانگی و دیگر موارد. در این صورت بر پایه اصل ۸۰-۲۰ دستکم از دید حجم آب، پرداختن به صرفهجویی در حوزههای غیرکشاورزی، اهمیت چندانی ندارد. برای نمونه اگر به فرض محال بتوانیم با سیاستهایی حتی ۵۰ درصد از آب مصارف غیرکشاورزی را نجات دهیم یا بازیافت کنیم، تنها ۵ درصد از کل آب مصرفی کشور به چرخه برمیگردد در حالی که تنها با ۲۰ درصد صرفهجویی در آب کشاورزی، نزدیک ۲۰ درصد به آب مفید کشور افزوده میشود، یعنی تقریبا ۴ برابر سیاستهای مورد نظر در حوزه خانگی و صنعت و .
دکتر مهرداد علیمرادی عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی مدیریت و برنامهریزی کارشناسان میگویند که بیش از ۹۰ درصد آب مصرفی کشور در حوزه کشاورزی است و کمتر از ۱۰ درصد صنعت، خانگی و دیگر موارد. در این صورت بر پایه اصل ۸۰-۲۰ دستکم از دید حجم آب، پرداختن به صرفهجویی در حوزههای غیرکشاورزی، اهمیت چندانی ندارد. برای نمونه اگر به فرض محال بتوانیم با سیاستهایی حتی ۵۰ درصد از آب مصارف غیرکشاورزی را نجات دهیم یا بازیافت کنیم، تنها ۵ درصد از کل آب مصرفی کشور به چرخه برمیگردد در حالی که تنها با ۲۰ درصد صرفهجویی در آب کشاورزی، نزدیک ۲۰ درصد به آب مفید کشور افزوده میشود، یعنی تقریبا ۴ برابر سیاستهای مورد نظر در حوزه خانگی و صنعت و ... البته دقت کنید که این مقایسه باید از جنبه هزینههای آبرسانی هم انجام شود. به نظر میرسد که هزینه انتقال، نگهداشت، تصفیه و بازیافت آب آشامیدنی بسیار بیشتر از آب صنعتی و کشاورزی باشد. پس از گردآوری این اطلاعات باید دید که کاهش مصرف در کدام یک آسانتر (شدنیتر) و کمهزینهتر است.
در یک اقتصاد متعارف، بهای هر کالایی باید نشانگر کمیابی آن باشد. طلا گران است، چون افزون بر ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی فلزی که دارد (مثلا خوشرنگ است، آسان شکل میگیرد و ماندگار است، یعنی در شرایط معمولی و حتی رطوبت بسیار بالا، زنگ نمیزند)، بسیار نسبت به دیگر عناصری که این ویژگیها را هم ندارند، کمیاب است. با این منطق، آب شیرین هم باید در شرایط کنونی ما قیمتی باشد. اما آیا چنین علامتی (سیگنالی) به مصرفکننده داده میشود؟ خوشبختانه همه رسانهها به طور مرتب دارند این کمیابی را یادآوری میکنند. اما آیا کافی است؟ حرف نهایی را شیری میزند که هرگاه شهروندی آن را باز میکند، آب خوردنی و پاک از آن جاری است. شاید کشاورزانی که رودهای خشک شده را میبینند و حقابه محدودی دارند، این کمیابی را بیش از شهرنشینان حس کنند. از سوی دیگر متاسفانه در جریان هدفمندی یارانهها کمتر از همه به موضوع بهای آب پرداخته شد. در حالی که همه شواهد نشان میداد که وضع ما در این حوزه از همه بدتر و نگرانکنندهتر است. مشکل این است که الگوی رفتاری شهروندان ما در مصرف آب به همین دلایل تغییر کرده است. کمتر کسی است که به سبب گرمتر شدن میانگین دمای کشور و بیشتر شدن تعداد روزهای گرم سال هر روز دوش نگیرد.
چند سال پیش، یافتههای پژوهش یکی از مراکز بسیار معتبر سلامت آمریکا نشان داد که دوش گرفتن هر روزه بهویژه با آب گرم به سلامتی آسیب میزند، چون باکتریهای مفید پوست بدن را نابود میکند و میبرد! پیشنهاد پژوهش این بود که در ماههای گرم سال، حداکثر یک روز در میان و در ماههای خنک، حتی هفتهای دو بار دوش گرفتن کافی است. برای رفع آلودگیهای روزانه بدن هم میتوان فقط مواضعی مانند دستها، پاها و سر و گردن را شست. آیا شایسته نیست که صداوسیما و جامعه پزشکی کشور این موضوع مهم را با بسامد بسیار بالا برای مردم تشریح کنند؟ آیا بهتر نیست که تصمیمگیران و مسوولان به شکل نمادین هم که شده، سهمیهبندی منطقی منطقهای را دستکم برای آب شرب شهرها اجرا کنند، همانگونه که برای کشاورزان پاییندست رودها و سدهای کشور عمل میشود.
نکته دیگری که وجود دارد تغییر فرهنگی است که در شهروندان ما بروز کرده است. میدانید که میانگین عوارض سالانه زندگی در یک واحد مسکونی در شهر تهران هزار تومان در برابر هر متر مربع و این رقم ناچیز مهمترین منبع درآمد پایدار برای شهرداری است. یعنی صاحب یک آپارتمان صد متری سالانه تنها
صد هزار تومان عوارض به شهرداری میپردازد برای همه خدمات بسیار گسترده و گوناگونی که میگیرد، آن هم با کلی خواهش و تمنا و التماس شهرداری با تبلیغات فراوان و تعیین جایزههای نفیس! عوارض مالکیت خودرو با آن همه آلایندگیهای گوناگون مانند حق بیمه، برای خودروهای فرسودهتر و کهنهتر کمتر از خودروهای کممصرف و مدرن امروزی است! یعنی مردم هم تشویق میشوند از خودرو قدیمی استفاده کنند. این رقمها در مقایسه با شهرهای دیگر جهان چنان ناچیز است که دستکم باید ۱۰ برابر شود تا هزینههای شهر تامین شود. شهرداری که از پول نفت سهمی ندارد. در همه ۲۵ سال گذشته، متاسفانه به طور میانگین حدود ۸۰ درصد درآمد خود را از فروش آسمان شهر در قالب تراکم ساختمانی تامین کرده که عرصه زندگی و نفس را بر همه تنگ کرده و ناپایدارترین نوع درآمد است. آیا میدانید که تهران اکنون ۵۵۰ هزار واحد مسکونی خالی دارد که هر روزه فزون میشود، یعنی پتانسیل فاجعهآمیز افزایش جمعیت بیش از ۲ میلیون نفر به ۵/ ۸ میلیون نفر کنونی؟ آیا چنین شهری دیگر جای زیستن است؟ جالب اینجاست که خدمات شهرداری جلوی چشم همه است، همه میبینند که زمینها سبز میشود، بزرگراهها و خیابانها ساخته و تعمیر میشوند، حملونقل عمومی گسترش مییابد، شهر تمیز و زبالهها بهموقع جمع میشود و ...، ولی باز خیلی از مردم نمیخواهند هزینه زندگی در شهر را بپردازند، در حالی که به راحتی ۱۰ برابر همان پول یا بیشتر را فقط برای حرف زدن با تلفن همراه میپردازند که واقعا نمیدانم سودی هم میبرند یا جلوی زیانی را میگیرند! این چرخه باطل افزایش جمعیت و مطالبات آن و سپس گسترش شهر و خدمات شهرداری تا کجا میخواهد ادامه یابد؟ در حالی که هنوز بیشتر کلانشهرهای ما سامانه فاضلاب، تصفیه پساب و گردآوری و بازیافت آبهای روان ندارند.
یکی از جامعهشناسان مطرح میکند که حاشیهنشینان شهرهای بزرگ هم حق زندگی دارند و شهرداریها باید همان خدمات متعارف را به اینها هم بدهند. نباید شهرهای بزرگ را برای مهاجران جذاب کرد. اگر این علامت به مردم دیگر نقاط کشور داده شود که با آمدن به شهر، خیلی زود دارای آب، برق، تلفن، گاز و راه و حملونقل عمومی میشوند و هزینه چندانی هم برای آن نمیپردازند، مگر دیگر میتوان جلوی سیل مهاجران را گرفت. بهویژه که عمده اشتغال و درآمد هم در شهرهای بزرگ است. میدانید که خالی شدن سرزمینهای مرزی و حاشیهنشینی در شهرهای کشور چه هزینههای سنگین سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای همه دارد. هدف اصلی از ساخت سدها تامین برق نیست، بلکه نگهداشت و بهرهبرداری مناسبتر از آب است. به گونهای که حدود ۲۰ درصد توان تولید برق کشور، آبی است و آن هم ذخیره احتیاطی روزهای اوج مصرف. جالب است که به سبب طولانی شدن همیشگی زمان ساخت پروژههای زیرساختی سترگ ملی مانند سدها (با میانگین حدودا ۹ ساله!) که در اثر محدودیت و کم شدن مستمر بودجه عمرانی کشور است (که ریشه آن هم در متمرکز و بزرگ شدن هر ساله دولت و در نتیجه، تخصیص بیشتر بودجه به هزینههای جاری است)، افزون بر آثار تورم مزمن در بالا رفتن هزینهها، در بسیاری موارد، پولی هم سرانجام برای احداث شبکههای پاییندستی سدها و تامین آب پاییندست نمانده که اکنون دیگر همان رودخانه سابق را هم ندارند! چرخه باطلی است که نقض غرض میکند و همه ارزیابیهای اقتصادی- اجتماعی- زیستمحیطی را برهم میزند. چرا که ما همیشه شیفتهترینهاییم: بزرگترین سد خاورمیانه، بلندترین سد کشور، درازترین طول تاج تاریخ سدسازی جهان! آیا چون سدسازهای خوبی هستیم، باید در هر دره تنگی سد بسازیم، شاید روزی آبی جمع شود!
ما حجم عظیم آبهای شیرین رودخانههای محدودمان را دودستی در پشت سدها در معرض نور شدید خورشید گذاشتیم تا پس از چند سال آمار دهیم که فلان درصد از آبهای سطحی ما هر ساله بخار میشود! بگذریم از آثار کشف شده و نشده باستانی، روستاها، زمینهای کشاورزی، جنگلها و مراتع بینظیری که زیر آب مدفون شدند؛ مردمی که از سرزمینهای نیاکان خود آواره شدند و کار و خانه خود را از دست دادند، خاطرات و آرامستانهایشان زیر آب رفت.
اگر به تصاویر ماهوارهای دریاچه ارومیه در ۲۰ سال بنگرید، مرتبا از آب دریاچه کم میشود و اطراف آن سرسبزتر از کشتزارها. ولی دیر نیست که شوری مانده در بستر دریاچه، سبزی مزارع را سفید کند و حتی مردم شهرهای نزدیک را ناگزیر از مهاجرت. همه این مزارع یا از آب چاههای عمیق سیراب شدند یا از دستکم ۲۳ سد یا بندی که در دو دهه گذشته بر رودهایی زده شد که به دریاچه میریختند. کاهش بارندگیها و خشکسالی هم مزید علت شد و این فاجعه را دامن زد. هیچ مطالعه یا محاسبهای نشده که منافع این فعالیتهای کشاورزی را با هزینههای گوناگونی مقایسه کرده باشد که خشکی دریاچه برجا میگذارد. مگر عقلانیت اقتصادی جز حساب سود و زیان است؟ تازه بهای بالای فرآوردههای باغی و کشاورزی هم نشان میدهد که با همین نهادههای ارزان هم بسیار ناکارآمد کشت میکنیم، چه رسد به روزی که قیمتها واقعی شود. تئوری کوتاهمدت بودن جامعه ایران در این جا هم خیلی خوب به کار میآید. تاریخ پرنشیبوفراز چندهزارساله ما که پر از دست به دست شدن و یغمای اقوام داخلی و مهاجمان بیرونی بوده، چنان در ناخودآگاه جمعی ما رسوخ کرده که باورمان شده که برای میانمدت هم نمیتوان روی ثبات این کشور حساب کرد. تا میتوانی باید در زمان محدود عمر، بار خود و فرزندانت را ببندی، از هر راه که شده، اما سرعت چرخش روزگار همه ما را غافلگیر کرد و داریم حاصل ندانمکاریها یا سودجوییهای خود را در زندگی اینجهانی میبینیم.
آبی که در صنعت به کار میرود عمدتا یا برای ترکیبهای شیمیایی است یا برای خنک کردن سامانههای حرارتی. کارکرد دوم، دمای آب را بالا میبرد و چون به محیط پیشین (آب جاری) بازمیگردد، آثار زیستمحیطی زیانباری دارد. این است که بهتر است چنین صنایعی در نزدیکی دریاهای آزاد راهاندازی شوند. متاسفانه در مکانیابی بسیاری از این کارخانهها در کشور به این موضوع توجه نشده است. آب کشاورزی هم چون به کودهای شیمیایی و آفتکشها آلوده میشود، پاکی خود را از دست میدهد. در بیشتر این موارد میتوان از تجربیات گرانبهای جهانی به عنوان میراث انباشته شده دانش بشری بهره برد.
ارسال نظر