سیاست فرع؛ اقتصاد اصل

غلامرضا سلامی اقتصاددان اگر در دنیا حکومت‌ها را به دو دسته تقسیم کنیم می‌توان گفت که نخست کشورهایی هستند که استدلال می‌کنند باید اقتصاد در خدمت اهداف و آرمان‌های سیاسی‌شان باشد و اقتصاد را به اختیار اهداف ایدئولوژی خود در آورند. دوم نیز کشورهایی هستند که به‌عنوان کشورهای سرمایه‌داری مطرحند و سیاست را به خدمت اهداف اقتصادی‌شان درآورده‌اند و سعی می‌کنند تصمیمات سیاسی‌شان در حوزه داخلی و بین‌الملل را به‌گونه‌ای اتخاذ کنند که ضربه‌ای به منافع ملی اقتصادی‌شان وارد نکند. در این رابطه می‌توان کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه را مثال زد که همواره می‌کوشند به‌خاطر حفظ منافع اقتصادی‌شان روابطشان را با دنیا تنظیم کرده و فرصت‌های جدید اقتصادی را از آن خود کنند.

حال با این مقدمه می‌توانیم کشورمان را مورد بررسی قرار دهیم که همواره در آن اقتصاد در حاشیه بوده و عمدتا فدای اهداف سیاسی شده است. در فضای کلان بررسی‌ها نشان می‌دهد که در ایران فعالیت اقتصادی که بتواند در اولویت فعالیت‌های سیاسی قرار گیرد عمدتا ناچیز و نزدیک به صفر بوده است. شاید به همین سبب بوده که رئیس‌جمهور در سخنرانی اخیر خود از این موضوع به‌عنوان یارانه اقتصاد به سیاست نام برده و گفته وقتش رسیده که این بار سیاست به اقتصاد یارانه دهد.

در فضای خرد این موضوع می‌توان به برخی اقدامات سیاسیون کشور که از اقتصاد به‌عنوان ابزاری رای‌آور استفاده می‌کنند، اشاره کرد. وعده و وعیدهای نمایندگان مجلس و پس از آن تحت فشار قرار دادن دولت برای بردن پروژه‌ها به حوزه‌های انتخابیه‌شان و اقداماتی مانند مسکن مهر و یارانه به همه مردم در دوره وفور درآمدهای نفتی از سوی دولتمردان مصداق‌هایی هستند که از اقتصاد در پایین‌ترین سطحش استفاده شده که در برخی موارد باعث تلف شدن منابع کشور شده است.

در سراسر جغرافیای ایران می‌توان پروژه‌هایی را مثال زد که با اهداف سیاسی بنا شده و ملاحظات اقتصادی در آن کمتر صورت گرفته است. این پروژه‌ها هم اکنون به مرحله‌ای رسیده‌اند که یا هرگز بهره‌برداری از آنها صورت نگرفته یا اینکه اگر هم افتتاح شده‌اند با کمترین ظرفیت و به صورت غیراقتصادی مشغول فعالیت هستند.

در دنیای امروز سیاست فرع و اقتصاد اصل در نظر گرفته می‌شود و منافع ملی ایجاب می‌کند که کشورها اقتصادی قوی داشته باشند، چرا که در این صورت است که می‌توانند چانه‌زنی خود را در عرصه سیاسی نیز بالا ببرند و از اهدافشان دفاع کنند در صحنه بازی‌های بین‌المللی به جایگاهی دست یابند.

این موضوع سبب شده تا کشورها مشکلات ریشه‌ای و خصومت‌های تاریخی را کنار بگذارند و در زمان حال زندگی کنند. کشوری مانند ویتنام که بیشترین ضربات را از آمریکایی‌ها خورده به جای اینکه کار را به دعواهای بین‌المللی و زنده کردن دشمنی‌ها بکشاند، به‌خاطر منافع اقتصادی‌اش با آمریکایی‌ها هم‌پیمان شده و اقتصادش را با همکاری دشمن دیرینه خود بازسازی و احیا کرده است.

ژاپن نیز چنین راهی را در پیش گرفته است. این کشور که در جنگ جهانی دوم مورد حمله غیر انسانی بمباران اتمی آمریکا قرار گرفت و تلفات انسانی و سرزمینی زیادی برجا گذاشت به جای انتقام‌جویی سیاسی راه توسعه اقتصادی را در پیش گرفت و با توانمندسازی خود در این راه امروز به جایی رسیده که صنعت خودرواش در آمریکا یکی از رقبای اصلی جنرال موتورز و سایر خودروسازان آمریکایی است. این کشورها سیاست را به خدمت اقتصاد درآوردند و سعی کردند با ارتقای اقتصادی خود سیاست را کنار زده راه توسعه و پیشرفت و حضور قدرتمند در عرصه‌های بین‌المللی را بپیمایند.

در ایران سال‌ها است که اقتصاد تحت لوای سیاست به فعالیت خود ادامه می‌دهد و اگر قرار باشد سیاست در خدمت اقتصاد قرار گیرد باید تغییری ۱۸۰ درجه‌ای در رویکردها و سیاست‌گذاری‌ها قرار گیرد و نه تنها قوای سه‌گانه در این باره به اجماع برسند، بلکه کلیه ارکان حکومت اهمیت آن را درک کرده و به یاری توسعه اقتصادی بشتابند و سیاست را در این خصوص به‌کار گیرند.

ما می‌توانیم قدرت اول منطقه خاورمیانه را به دست آوریم و در کنار بزرگان آسیا چون چین و کره و ژاپن از لحاظ اقتصادی قرار گیریم و از این طریق به اهداف سیاسی‌مان نیز برسیم.

توصیه رئیس‌جمهور هم همین است که سیاست در خدمت اقتصاد قرار گیرد و به ابزاری تبدیل شود که بتوانیم الگویی مانند ترکیه و امارات را در پیش گیریم و با افزایش قدرت خود در عرصه اقتصادی سطح چانه‌زنی خود را در عرصه سیاسی بالا ببریم. ترکیه و امارات دو کشوری هستند که تمام سیاست‌شان را در اختیار اقتصادشان قرار داده‌اند و دست به توسعه اقتصادی زده‌اند و در عمل هم می‌بینیم با رشد اقتصادی در امور سیاسی منطقه نیز نقش تعیین‌کننده‌ای دارند درباره برخی مسائل مهم منطقه مانور می‌دهند.

اتحاد جماهیر شوروی که فروپاشید، کشورهای تازه استقلال یافته به این نتیجه رسیدند تا اقتصادشان را سر و سامان نداده و منافع سیاسی‌شان را در جهت منافع اقتصادی‌شان قرار ندهند، نمی‌توانند خود را از فقر و فلاکت پس از فروپاشی نجات دهند از این رو توسعه اقتصادی را در پیش گرفتند و امروز دیده می‌شود با اینکه به لحاظ وسعت و جمعیت در حد و اندازه‌های کشور ما نیستند توانسته‌اند خود را در منطقه بالا بکشند و به مقاصد سیاسی‌شان نیز دست یابند.

اشتباهی که سیاست مداران ما کردند این بود که از نفت به‌عنوان حربه‌ای سیاسی استفاده می‌کردند تا بتوانند به اهداف مورد نظرشان در سطح بین‌الملل برسند، اما امروز ملاحظه می‌شود که نفت قدرت خود را از دست داده و دست کشورهایی که اقتصادشان فقط وابسته به نفت بود خالی شده و ابزار بهتری برای چانه‌زنی در عرصه سیاسی ندارند.