فرهنگ متکثر نیازمند اقتصاد قوی
محمدهاشم اکبریانی نویسنده ومنتقد خیلیها را میشود دید که درباره ناشران میگویند «آنها فرهنگ را از زاویه پول و سرمایه میبینند. » این نگاه معتقد است کتاب، حوزهای است که نباید از زاویه اقتصادی به آن نگریست و آن را با سود و زیان اقتصادی مورد نظر قرار داد. به همین دلیل وقتی کتاب خود را به ناشری میدهند و ناشر حاضر به چاپ آن نمیشود میگویند «کتاب را با سود مالی میسنجند و اصلا به فکر فرهنگ نیستند. » چنین رویکردی محدود به حوزه کتاب نمیشود و عرصههای دیگری چون فیلم، تئاتر، نقاشی و مانند اینها را هم دربرمیگیرد.
محمدهاشم اکبریانی نویسنده ومنتقد خیلیها را میشود دید که درباره ناشران میگویند «آنها فرهنگ را از زاویه پول و سرمایه میبینند.» این نگاه معتقد است کتاب، حوزهای است که نباید از زاویه اقتصادی به آن نگریست و آن را با سود و زیان اقتصادی مورد نظر قرار داد. به همین دلیل وقتی کتاب خود را به ناشری میدهند و ناشر حاضر به چاپ آن نمیشود میگویند «کتاب را با سود مالی میسنجند و اصلا به فکر فرهنگ نیستند.» چنین رویکردی محدود به حوزه کتاب نمیشود و عرصههای دیگری چون فیلم، تئاتر، نقاشی و مانند اینها را هم دربرمیگیرد. کافی است یک گالری حاضر به نمایش آثار یک نقاش نباشد تا نقاش به این جمله متوسل شود که «صاحب گالری قادر به درک هنر نیست و تنها پول برایش مهم است.» اگر برخی خودخواهیها و حسادتها را که در بیان چنین دیدگاهی موثرند کنار بگذاریم باید گفت این نگاه، سالها با فکر و اندیشه ما همراه بوده و همچنان هست. دلیل این امر هم ناشی از مقدسشمردن فرهنگ است. فرهنگ چنان مقدس میشود که همه عرصهها از جمله اقتصاد باید در خدمت آن باشند و ساحت فرهنگ منزهتر از آن است که همنشین اقتصاد شود. به این ترتیب فرهنگ فراتر از اقتصاد میشود و اقتصاد بیکموکاست باید در خدمت آن باشد. در این چارچوب حتی اگر کار فرهنگی منجر به سودآوری اقتصادی شود رفتاری غیرارزشی و شاید هم ضد ارزشی تلقی میشود. این نگاه آثار و پیامدهایی به دنبال دارد که دو نمونه آن را میشود مهم قلمداد کرد:
۱- وقتی فرهنگ، تا آنجا مقدس شود که عرصههایی چون اقتصاد باید در خدمت آن درآیند طبیعی است فرهنگ و اهل آن تلاشی برای گسترش فعالیت خود از طریق درآمدزایی نخواهند کرد و فرهنگ، عرصهای تنبل و کمبازده خواهد شد. گرچه در نگاهی کلی فرهنگ بیشتر هزینهبر است و حتی در کشورهای پیشرفته بخشی از مالیات حاصل از تولیدات صنعتی و تجاری، صرف فعالیتهای فرهنگی نظیر تحقیقات دانشگاهی میشود اما در همان حال بسیاری از رشتههای فرهنگی نظیر آموزش، نشر کتاب، نویسندگی و... سعی میکنند از نظر اقتصادی به سودآوری برسند. همین تلاش برای سودآوری، فرهنگ را تبدیل به عنصری فعال و نه تنبل میکند. اما متاسفانه بسیاری از ما بر آنیم که فرهنگ فقط باید مصرفکننده سرمایه دیگران باشد تا بتواند کاری به انجام برساند. همین رویکرد است که فعالیتهای فرهنگی را کمرنگ و طبیعتا کمبازده کرده است.
۲ـ نتیجه دیگر این رویکرد، عقبماندن فرهنگ است. فرهنگ زمانی میتواند حرکت کند که در کنار عوامل دیگر، از سرمایه نیز برخوردار باشد و اگر سرمایه وجود نداشته باشد بسیاری از فعالیتهای فرهنگی به انجام نرسیده و فرهنگ، پدیدهای ایستا میشود که رشد و توسعهای در آن دیده نخواهد شد. این را مقایسه کنید با زمانی که فرهنگ خود بتواند صاحب سرمایه و سود شود و گردش اقتصادی در آن به اوج برسد که نتیجه آن پیشرفت و توسعه فعالیتهای فرهنگی است. شاید نمونه بارز آن را باز هم بشود در عرصه نشر دید. ناشری که با تلاش خود صاحب سرمایه و سود میشود میتواند فعالیت خود را گسترش دهد و کتابهای بیشتری در اختیار مخاطبان قرار دهد تا ناشری که فقط منتظر کمک دیگران است. حتی اگر چنین ناشری از کمک دیگران بهرهمند هم شود بیشتر در خدمت آنهاست تا در خدمت فرهنگ.
طبیعی است مراد از این سخن اصالت دادن به سود در فعالیتهای فرهنگی نیست اما بیتوجهی به آن هم به همان اندازه اصالت دادن (و شاید بیشتر از آن)، زیانآور است. اگر به این موضوع توجه داشته باشیم که فرهنگ باید رشد کند و لازمه رشد فرهنگی هم تکثر فرهنگی و حضور کثرت نگاهها و جهتگیریها و رویکردها و جریانات متنوع فرهنگی است آنگاه به نقش اقتصاد در فرهنگ پی خواهیم برد.
فرهنگ زمانی میتواند متکثر شود که صاحبان قدرت، اعم از صاحبان ثروت و سرمایه یا صاحبان قدرت سیاسی، نتوانند آنرا کاملا در اختیار بگیرند و به اصطلاح در چارچوب قدرت خود تمرکز کنند. این تمرکز زمانی شکسته خواهد شد که جریانات مختلف فرهنگی فعال و صاحب نفوذ باشند. طبیعی است این امر هم لوازمی دارد که یکی از آنها کسب قدرت اقتصادی است. تا زمانی که فرهنگ از قدرت اقتصادی بیبهره باشد نمیتواند تمرکز را بشکند و دور بریزد. انتشار کتاب، برگزاری مراسم و جشنوارههای فرهنگی، ساخت فیلم، اجرای نمایشنامه، برپایی کلاسها و دورههای مختلف، انتشار روزنامه و نشریه و سایت، ارائه و انتشار دیدگاههای فرهنگی، راهاندازی مراکز مطالعات فرهنگی و همه و همه نیازمند توان اقتصادی است. اگر فرهنگ، از نظر اقتصادی فقیر باشد طبیعی است تمام این موارد در اختیار صاحبان قدرت اقتصادی و سیاسی قرار میگیرد و تنوع و تکثر فرهنگی هم روی در خاک خواهد کشید. گرچه قدرتمند کردن فرهنگ، چندان ساده نیست و موانع فراوانی از سوی گروهها و جریاناتی که به تمرکز میاندیشند و از آن بهره میبرند، پیش پای آن قرار میگیرد اما نمیتوان از این نکته نیز غافل ماند که رسیدن به فرهنگ متکثر، حرکت به سمت قدرتمند کردن اقتصاد آن است. گیریم که این امر نیازمند هزینه و زمان فراوان است اما هر چه هست تکثر و قدرت فرهنگی تنها از همین مسیر میگذرد. فرهنگی که مستقل نباشد و اقتصاد خود را خود تامین نکند بیشتر فرهنگ قدرتهای اقتصادی و سیاسی است تا فرهنگ اهل فرهنگ.
ارسال نظر